واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: پاي هرپنجره اي،شعري خواهم خواندنگاهي به شعر معاصر از منظر آسيب شناسيساعت حرکت قطارها دقيق ترند ( بخش اول ) ، بخش دوم :
در ادامه ي مطلب بايد يادآوري كرد محتوا و سوژه شعر نيز بايد به گونه اي باشد كه مخاطبان بتوانند با شاعر آن همزاد پنداري كنند. سوژه در شعر از اهميت خاصي برخوردار است و ناديده گرفتن اهميت آن از پتانسيل اين قالب ادبي مي كاهد و سطح آن را تا سطح يك متن تفريحي يا سرگرم كننده پايين مي آورد. اين جمله درست است كه هر چيزي مي تواند سوژه اي براي شعر باشد، در مقابل اين جمله نيز درست تر است كه هرچيزي نيز قابليت «شعر» شدن را ندارد و وسوسه ي خواندن را در مخاطب بر نمي انگيزد. حتماً شما اين حكايت تاريخي را شنيده ايد كه شاعري پيش جوزف استالين رفت واز دست وزارت فرهنگ روسيه ناليد كه به او اجازه چاپ كتاب نمي دهند، استالين بعد از خواندن كتاب، گفت او مي تواند اين كتاب را چاپ كند ، منتها در دو نسخه . يكي براي خود و ديگري براي معشوقه اش. موضوعات كتاب او شعرهاي عاشقانه واحساسات فردي شاعر بود كه خيلي آبكي و سطحي به نظر مي رسيدند. سوژه هاي يك شعر يا يك كتاب بايد از دايره ي تقاضاي افراد انگشت شمار فراتر رود تا بتواند چاپ و منتشر شود وگرنه در صورت ارائه ، با شكست روبرو مي شود. مثلاً قصيده اي دويست بيتي درباره اسب فلان سلطان يا گربه ي ملكه اليزابت چه جاذبه ي عمومي مي تواند داشته باشد كه مخاطب پولي بابت آن بپردازد.افق در برابر دانايي باز مي شوددل در پيش چشم هاي جوانيهمه چيز فرا مي رود هيچ چيز پس نمي رودسوژه هاي يك شعر يا يك كتاب بايد از دايره ي تقاضاي افراد انگشت شمار فراتر رود تا بتواند چاپ و منتشر شود وگرنه در صورت ارائه ، با شكست روبرو مي شود.گذشته از سوژه و محتوا، عنصر ديگري كه به يك شعر، شعريت مي بخشد عنصر زبان است. زبان واقع ساز نيست اما جزو ابزار واقع سازي است و كلمه، كنش يافونكسيوني است در برابر پديده هاي مادي و معنوي.ميان تاريكي/ تو را صدا كردم/ سكوت بود و نسيم/ كه پرده را مي بود/ در آسمان معلول/ ستاره اي مي سوخت/ ستاره مي رفت/ ستاره اي مي مرد. (فروغ فرخزاد)زبان بايد با توجه به محتوا تغيير كند و محتوا را به سود زبان تغيير دادن موجب رنگ باختگي سوژه و معناباختگي مي شود. هر سوژه اي بايد زبان خاص خودش را داشته باشد. «اينگه بورگ باخمان» يك نمايشنامه راديويي دارد به نام «خداي خوب مانهاتان »؛ موضوع نمايشنامه عشق است، اما از آن جايي كه اين عشق، عشقي كم اهميت و بي محتواست نويسنده با زباني ساده و سطحي آن را به نگارش درآورده است. مثلاً اگر او با يك زبان پيچيده و دشوار به سراغ اين موضوع مي رفت خواه ناخواه اين نمايشنامه موفقيت فعلي را نداشت:از خاك به خواب پا گذاشتمدر نور خفتماما، اين جا گياه عطرآگيني نمي رويدو هيچ پرنده اي، آوازش را در چشمه ها نمي شويد. (اينگه بورگ باخمان)
زبان فرصتي براي متجلي شدن ادبيات است و شاعر يا نويسنده بايد از آن به عنوان يك نقش ادبي بهره بگيرد نه نقش دگرگون ساز و نابودكننده.استفاده از ساخت هاي نحوي كه پيشنهاددهنده ي آن نوام چامسكي معروف است بي شك به ساختار يك متن قدرت مي بخشد، اما افراط و تفريط در آن موجب زيان مي شود. با استفاده از ساخت هاي نحوي مي توان متن را از يكنواختي و كسالت درآورد به شرط اين كه سوژه ي ما «كسالت و يكنواختي » نباشد وگرنه واقعيت گريزي شعر، شعرگريزي مردم را رقم مي زند:قصيده ها را مخوان پسرم!ساعات حركت قطارها را مطالعه كنآنها دقيق ترند، نقشه هاي دريايي را باز كن... (هانس ماگنوس انتسنزبرگر)چامسكي در ابتدا به يك زبان رسمي در ادبيات مي انديشيد. او مي خواست با استفاده از امكان حركت دهان، زبان خاصي را ـ كه حتماً هم بار اين زبان بر دوش واج ها و اصوات بود ـ ابداع كند اما هر چه تلاش كرد به نتيجه خوشايندي دست نيافت. سرانجام باتوجه به ساختار جملات ملت ها و قوم ها تصميم گرفت براي درك بهتر يك متن توسط مخاطب ـ اهل هر كجا باشد ـ استفاده از ساخت هاي نحوي را به اهل قلم پيشنهادبدهد. پيشنهادبدي نبود و اهل قلم از اين پيشنهاد او استقبال كردند.با استفاده از ساخت هاي نحوي مي توان متن را از يكنواختي و كسالت درآورد به شرط اين كه سوژه ي ما «كسالت و يكنواختي » نباشد وگرنه واقعيت گريزي شعر، شعرگريزي مردم را رقم مي زندوقتي از منظر آسيب شناسي به مقوله ي شعر نگاه مي كنيم نمي توانيم نقش منتقدان را در پيشرفت يا پسرفت شعر ناديده بگيريم. اگر نقد منتقد علمي و فني باشد، خواه ناخواه به اعتلاي شعر كمك مي كند. مثلا ً اگر «ازرا پاند»ي وجود نداشت مسلماً ما از داشتن مجموعه شعر «سرزمين هرز» محروم بوديم. او با اعمال انتقادات خود به اين مجموعه كه سروده ي تي اس اليوت است آن را در رديف كتاب هاي معتبر جهان قرارداد. اما متأسفانه هميشه اين طور نبوده، خيلي وقت ها نقد منتقدين نه تنهاموجب به بارنشستن درخت ادبيات نشده بلكه موجب ريشه كن كردن آن نيز شده است . دراين خصوص مي توان مثال هاي زيادي آورد. خيلي از منتقدين را من وشما مي شناسيم كه خيلي راحت ديگران را حذف مي كنند .نقد دركشور ما بيشتر يا براساس ذوق وسليقه است يا براساس پارامترهاي رنگ باخته ي دهه چهل. اين جا عموماً به جاي آن كه منتقدين ـ به غير از استثناها ـ به شاعر اعتبار ببخشند، شاعران به آن ها اعتبار مي بخشند. در طول تاريخ ادبيات ما به جز يكي دومورد آن هم خيلي كمرنگ منتقدي سراغ نداريم كه موجب مشهورشدن يك شاعر شود، يعني با نقدهايش او را از گمنامي به شهرت برسانند. منتقدين ما عموماً به سراغ نويسنده ها وشاعران صاحب نام مي روند تا بلكه ازاين طريق نامي براي خود دست وپا كنند. از ديگر عناصري كه در منظر آسيب شناسي جلب توجه مي كنند، عناصر آهنگ وتصوير است . آهنگين بودن متن وهارموني كلمات نقش اساسي دريك شعر ايفا مي كنند، اگر بين آهنگ ومحتوا هماهنگي صورت بگيرد شعر مثل نقش برسنگ در اذهان عمومي باقي مي ماند:روزي خواهم آمد وپيامي خواهم آورد…پاي هرپنجره اي ، شعري خواهم خواندهركلاغي را ، كاجي خواهم داد...(سهراب سپهري )
اگر شعر از لحاظ آهنگ بلنگد نتيجه ، معكوس خواهد بود. يا به دل نخواهد نشست و يا كميك جلوه خواهد كرد. گلچين گيلاني شعري دارد كه در سوگ يكي از نزديكانش سروده است . از آن جا كه وزن اين شعر در بحر «رجز» است بيشتر آن كه آدم را به سكوت و همدردي وا دار سازد به سمت رقص وشادي سوق مي دهد. بيشتر شاعراني كه شعر سپيد مي گويند متأسفانه با مقوله وزن وآهنگ آشنايي چنداني ندارند، در نتيجه شعرشان بيشتر به نثر شبيه است تا شعر. حتي در استفاده از هارموني كلمات ناپخته عمل مي كنند. حالا سراغ تصوير در شعر مي رويم. تصوير در شعر حكم ماه درآسمان وآب درچشمه را دارد و شعر بي تصوير يعني آسماني سياه وچشمه اي بي آب. و همين طور به ياد آوريم سخن معروف يكي از منتقدان و اديبان صاحب نام را كه اگر شاعري چهره معشوق را به ماه تشبيه كند شاهكار خلق كرده است اما اگر نفر دوم اين كار را بكند نه تنها شاعر نيست بلكه مقلدي ست بيمار. شاعران سرشناس ونامدار بيشتر شهرتشان به خاطر كشف وشهود آن ها در جهان و پيرامون است نه زبان بازي ها و… واين موضوع اهميت تصوير را به ما گوشزد مي كند:همه مي دانندما به خواب سرد وساكت سيمرغان، ره يافته ايمما حقيقت را در باغچه پيدا كرديمدر نگاه شرم آگين گلي گمنامو بقا را در يك لحظه ي نامحدودكه دو خورشيد به هم خيره شدند. مطالب مرتبط:نامت تبسمي است که بر صلح ميوزدشعر درد زاد و شعر بازي زاد نقد شعر شعر و شاعران از نگاه افلاطون رسول يونانتنظيم براي تبيان : زهره سميعي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 458]