واضح آرشیو وب فارسی:ایران ویج: چند شعر عاشقانه معنای لطیف عشق (۱)
****************************** باران باش گفتی که به احترام دل باران باش باران شدم و به روی گل باریدم گفتی که ببوس روی نیلوفر را از عشق تو گونه های او بوسیدم گفتی که ستاره شو ، دلی روشن کن من هم چو گل ستاره ها تابیدم گفتی که برای باغ دل پیچک باش بر یاسمن نگاه تو پیچیدم گفتی که برای لحظه ای دریا شو دریا شدم و تو را به ساحل دیدم گفتی که بیا و لحظه ای مجنون باش مجنون شدم و ز دوریت نالیدم گفتی که شکوفه کن به فصل پاییز گل دادم و با ترنّمت روییدم گفتی که بیا و از وفایت بگذر از لهجه ی بی وفاییت رنجیدم گفتم که بهانه ات برایم کافیست معنای لطیف عشق را فهمیدم ****************************** آدمک های شهر ما روی دلای آدما هرگز حسابی وا نکن از در نشد از پنجره، زوری خودت رو جا نکن آدمکای شهر ما، بازیگرایی قابلن وقتش بشه یواشکی رو قلب هم پا می ذارن تو قتلگاه آرزو عاشق کشی زرنگیه شیطونک مغزای ما دلداده دورنگیه دلخوشی های الکی، وعده های دروغکی عشقاشونم خلاصه شد، تو یک نگاه دزدکی آدمکای شب زده، قلبا رو ویرون میکنن دل ستاره ی منو، از زندگی خون میکنن ستاره ها لحظه ها رو، با تنهایی رنگ میزنن به بخت هر ستاره ای، آدمکا چنگ میزنن عمری به عشق پر زدن قفس رو آسون میکنن پشت سکوت پنجره چه بغضی بارون میکنن! مردم سر تا پا کلک، رفیق جیب هم میشن دروغه که تا آخرش، همدل و هم قسم میشن رو دنده حسادتا زندگی رو میگذرونن عادت دارن به بد دلی نمی تونن خوب بمونن قصه روزگار اینه، به هیچ کسی وفا نکن روی دلای آدما، هرگز حسابی وا نکن ****************************** مهربانم، ای خوب یاد قلبت باشد یک نفر هست که اینجا بین آدمهایی که همه سرد و غریبند با تو تک و تنها، به تو می اندیشد و کمی دلش از دوری تو دلگیر است مهربانم ای خوب یاد قلبت باشد، یک نفر هست که چشمش به رهت دوخته ، بر درمانده و شب و روز دعایش این است زیر این سقف بلند، هر کجا هستی، به سلامت باشی و دلت همواره، محو شادی و تبسم باشد مهربانم ای خوب یاد قلبت باشد، یک نفر هست که دنیایش را همه هستی و رویایش را به شکوفایی احساس تو پیوند زده و دلش می خواهد لحظه ها را با تو به خدا بسپارد مهربانم ای خوب یک نفر هست که با تو تک و تنها با تو پر اندیشه و شعر است و شعور پراحساس و خیال است و سرور مهربانم این بار یاد قلبت باشد یک نفر هست که با تو به خداوند جهان نزدیک است و به یادت هر صبح گونه سبز اقاقی ها را از ته قلب و دلش می بوسد و دعا می کند این بار که تو با دلی سبز و پر از آرامش، راهی خانه خورشید شوی و پر از عاطفه و عشق و امید به شب معجزه و آبی فردا برسی…. ****************************** پشت تنهایی من که رسیدی ، گوشهایت را بگیر ! اینجا سکوت ، گوش تو را کر میکند اما ! چشمهایت را باز کن تا بتوانی لحظه لحظه ی اعدام ثانیه ها را نظاره کنی هجوم سایه های خیال، سرابهای بی وقفه ی عشق، تک بوسه های سرد و فریادهای عقیم جوانی منظره ای به تو میدهد که میتوانی تنهایی مرابه خوبی ترسیم کنی …! ****************************** آنشب تو در یاد من بودی. نپرس چطور. نگو مگر بیخاطرهگی هم یاد میآورد. اینها را گمان من این است که میدانی. بعد تو آمدی. تو انگار آنقدر در یاد من قوی بودی که آمدی. بگذار نگویم خیال. بگذار نگویم تصور. یاد، آخر، چیزِ دیگری ست. یاد یک حجمی از تعلق گنگ دارد. یاد دلوارتر از خیال است. یاد انگار چنگ میزند و تکهیی را جابهجا میکند در درون. آنشب تو در یاد من بودی و تا آستانهی همین کلمات آمدی. آن حال من نه از هوای پشت شیشه بود، نه از درد توی شانه و نه از خالی بیپیرِ درون. تو در یاد من بودی نپرس …. ****************************** ماه تو ماه را بیشتر از همه دوست می داشتی و حالا ماه هر شب تو را به یاد من می آورد می خواهم فراموشت کنم اما این ماه با هیچ دستمالی از پنجره ها پاک نمی شود….. ****************************** لهجه گل های نیلوفر شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی تو را با لهجه ی گل های نیلوفر صدا کردم تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس تو را از بین گل هایی که در تنهایی ام رویید با حسرت جدا کردم و تو در پاسخ موج تمنای دلم گفتی : دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم همین بود آخرین حرفت و من بعد از عبور تلخ و غمگینت حریم چشم هایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم نمی دانم چرا رفتی نمی دانم چرا شاید خطا کردم و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی نمی دانم کجا تا کی برای چه ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه بر می داشت تمام بال هایش غرق در اندوه غربت شد و بعد از رفتن تو آسمان چشم هایم خیس باران بود و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت کسی حس کرد من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد و من با آنکه می دانم تو هرگز یاد من را با عبورت نخواهی برد هنوز آشفته ی چشمان زیبای توام برگرد ببین که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد و بعد از این همه طوفان و وهم و پرسش و تردید کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم و من در حالتی ما بین اشک و حسرت و تردید کنار انتظاری که بدون پاسخ و سردست و من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر نمی دانم چرا ؟ شاید به رسم عادت پروانگی مان باز برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم در شماره بعدی ادامه شعر ها را خواهید خواند… روی دلای آدما هرگز حسابی وا نکن از در نشد از پنجره، زوری خودت رو جا نکن آدمکای شهر ما، بازیگرایی قابلن وقتش بشه یواشکی رو قلب هم پا می ذارن تو قتلگاه آرزو عاشق کشی زرنگیه شیطونک مغزای ما دلداده دورنگیه دلخوشی های الکی، وعده های دروغکی عشقاشونم خلاصه شد، تو یک نگاه دزدکی آدمکای شب زده، قلبا رو ویرون میکنن دل ستاره ی منو، از زندگی خون میکنن ستاره ها لحظه ها رو، با تنهایی رنگ میزنن به بخت هر ستاره ای، آدمکا چنگ میزنن عمری به عشق پر زدن قفس رو آسون میکنن پشت سکوت پنجره چه بغضی بارون میکنن! مردم سر تا پا کلک، رفیق جیب هم میشن دروغه که تا آخرش، همدل و هم قسم میشن رو دنده حسادتا زندگی رو میگذرونن عادت دارن به بد دلی نمی تونن خوب بمونن قصه روزگار اینه، به هیچ کسی وفا نکن روی دلای آدما، هرگز حسابی وا نکن
۲ آبان ۱۳۹۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایران ویج]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 97]