واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: بینش و روش در سینمای ایران دكتر علی عسگریاز مدتی قبل نیت كرده بودم، یادداشتی در مورد سینمای ملی بنویسم اما سرگشته و درمانده ام كه چه باید گفت و چگونه می توان حال عزیزی را روایت كرد كه آخرین وضعیت او نامعلوم است و از حیات و مماتش نیز كسی آگاه نیست، كه در عالم خلقت هیچ دو امری از حیات و ممات به هم نزدیك تر نیستند!
سرگردانی كسانی چون من كه می خواهند از سرزمین فرهنگ پیكر و سیمین بر، سینما را بنگرند و شرح پیچش مو و قد و قامت و لب های شكرین وی را بنویسند، دو چندان است؛ چراكه خود در مسیر تندباد هجمه فرهنگی ایستاده اند و بر كشتی ای سوارند كه در دریای متلاطم و مواج فرهنگ جهانی هر آن با گردباد مواجه است و موجی از نو. اما به هر روی، با وجود این سرگشتگی ها و بی قراری ها، بخت و اقبال سینمای ما همچنان بلند است كه هر ساله به بهانه بهمن ماه و ایام جشنواره فیلم فجر، خیل عظیم مشتاقان و ارادتمندان بی آن كه به مرگ و زندگی او بیندیشند، یادواره سینمای ملی را به پا و یاد و خاطره آن عزیز سفر كرده را گرامی می دارند!پیش از این نیز با خود اندیشه می كردم كه هرچند در خلال چندماه گذشته به بهانه تغییر گروه مدیران معاونت سینمایی ارشاد، بحث های گوناگونی در میان مریدان و انیسان سینمای ملی در گرفته، اما باید این نكته را نیز به فال نیك گرفت كه حداقل فایده این جشنواره ها و سوگواره ها و یادواره ها، همین ذكرمصیبت های تكراری است و صد البته مجلاتی چون پنجره هم از این بهره بی نصیب نیستند و به رسم اصول گرایی لازم است ذكر خیری داشته باشند، از وجود نازنین سینمای ملی و تعزیتی در رسای آن عزیز دوست داشتنی.به اعتقاد من بینش مقدم بر روش است و به همین دلیل برای ارائه تعریفی درست از سینمای ملی، فرهنگ شناسان را مقدم بر سینماگران می دانم چه آن كه فرهنگ شناس مهندسی می كند و سینماگر می سازد و البته كم نیستند سینماگرانی كه خود فرهنگشناسند. هر چند به نظر می رسد طرح این گونه بحث ها و پرداختن به موضوع مهم سینمای ملی و تكثر و تعدد اظهار نظرها در این حوزه می تواند سرگرم كننده و عبرتآموز باشد، اما در واقع نشان گر عمق اختلاف های ریشه ای در فهم و مدیریت سینمای ملی در میان فرزندان آن نازنین است و ناگفته پیداست كه هر آن بر حیرت دست اندركاران و مدیران می افزاید كه بالاخره قرابت و نسبت سینمای ملی با سینمای معنوی، سینمای ارزشی، سینمای معناگرا و... چیست و كدام رویكرد به سینما را می توان و باید برگزید و از پشت شیشه های كدام عینك و با كدام بزرگ نمایی باید فیلم چند بعدی سینمای ملی ایران را تماشا كرد؟
پاسخ به این پرسش مستلزم یادآوری چند نكته است:نخست آن كه در كشور ما بسیاری از حرفه ای ها و برخی از اصحاب فكر و اندیشه تصور می كنند فرهنگ و هنر را از روز ازل پشت قباله آنها انداخته اند و بنابراین هیچ كس غیر از آنها حق اظهار نظر در این عرصه را ندارد و اگر چیزی بگوید یا باید او را نادیده گرفت یا به حیلت تصغیر و حربه تمسخر سرجایش نشاند! این امر البته ناشی از این تصور غلط است كه هر كه می داند پس درست فهم می كند و دانستن برابر است با فهمیدن! ضمن احترام به همه بزرگوارانی كه با تواضع علمی خویش درصدد فهم بهتر مسائل فرهنگی ما هستند، باید متاسفانه اذعان كرد كه این وضعیت در میان برخی صنوف فرهنگی و هنری ما نیز دیده می شود و البته در حوزه سینما همه گیرتر و فراگیرتر و بنابراین چنین است كه در سینمای ما آن چه كارگردان و تهیه كننده و مدیر پخش از سینما می دانند، لابد همان درست است و این طایفه هرچند با هم اختلاف های آشكار داشته باشند اما فقط آن ها می فهمند!از قضا بسیاری معتقدند یكی از علل اصلی محرومیت سینما از نظرهای راهگشا و اندیشه های خلاق و متین همین گونه برخوردهاست كه راه ورود را بر مهندسان فرهنگ و معماران اخلاق بسته و به جای طرح مسائل اساسی و مهم، بیشتر بحث های حوزه سینما بر گرد مسائل شكلی و روشی یا صنفی می گردد و آدم های جدی و صاحب نظر فرهنگی در ایران عزیز ما، كمتر در این مورد اظهار نظر می كنند كه مارگزیده دوستان گرانقدر سینمایی اند!این موضوع را آوردم تا بگویم متاسفانه نگاه برخی از دست اندركاران سینمایی ما به سینمای ملی به سبب رویكرد صرفا تكنیكال و روشی، نگاهی نادرست است، چنان كه در آسیب شناسی این وضع نیز تحلیل ها و بررسی های خویش را بیشتر به سوی مسائل شكلی و فنی معطوف می دارند و هنگامی كه پای مسائل فرهنگی سینما به میان می آید، تازه اول مشاجره است كه شماها از سینما چه می فهمید؟ و چه می دانید فرق نگاتیو و آپارات در چیست؟ و اكران چه مشكلاتی دارد؟ و...
و دیگر آن كه من هم البته معتقدم سینما با تكنیك درآمیخته و امروزه در غرب و به ویژه هالیوود، سینما با فناوری یكی است و ایران ما از این جهت ده ها سال عقب تر است و... اما در عین حال بر این باورم كه مشكل اصلی سینمای ما در تكنیك ضبط و جلوه های رایانه ای و اكران و... نیست بلكه خلاء و نیاز اصلی را فكر نو، نگاه تازه و رویكرد هماهنگ و متناسب با فرهنگ ملی و در یك كلام تعالی فرهنگی سینما می دانم و چنین رویكردی به آن را عین صواب و طریق مستقیم اولوالالباب یافته ام.بگذارید از این بحث بگذرم، اما چكیده بگویم كه در بازشناسی مشكل امروز سینمای ایران به اعتقاد من بینش مقدم بر روش است و به همین دلیل برای ارائه تعریفی درست از سینمای ملی، فرهنگ شناسان را مقدم بر سینماگران می دانم چه آن كه فرهنگ شناس مهندسی می كند و سینماگر می سازد و البته كم نیستند سینماگرانی كه خود فرهنگشناسند. هرچند می توان سینمای ملی را آیینه تمامنمای فرهنگ عمومی دانست كه غم ها و شادی ها و ضعف و قوت های فرهنگی ما را روایت می كند، اما در نظر سینماگران فرهنگ محور، فراتر از این نقش، سینما وظیفه اصلاح و بازسازی فرهنگ عمومی را بر عهده دارد و به بیان دیگر، شأن اصلی سینما تنها روایت گری وضع موجود جامعه نیست، بلكه بیش از آن شأنیت اصلاح و تغییر و اهتمام به آن را باید از سینمای ملی انتظار برد.به هرحال سئوال اصلی بحث ما این بود كه از كدام منظر باید به سینمای امروز ایران نظر افكند و كدام نسبت اصالت و وثاقت بیشتری دارد؟بی تردید پاسخ به این سئوال هم كمی دشوار و هم نیازمند مقدمات بعیده و گسترده است، چراكه در نظام های متفاوت فرهنگی پاسخ های متفاوت دارد و در زمانه ما كه عصر تلون فرهنگ جهانی و گونه گونی فرهنگ های ملی است نیز تلقی های متنوعی از هویت و ماهیت سینمای ملی ارائه شده است؛ اما بهطور خلاصه و فیالجلمه می توان گفت در نظام های فرهنگی محصولمحور و متمركز، مدیران فرهنگی، سینمای ملی را بیشتر با سنجه انتظارات فرهنگی حاكمیت و ضرورت های فرهنگی جامعه، عیار می زنند و اصالت تكنولوژی را با اصل مهندسی فرهنگی سینما چنان درمی آمیزند كه گویا سال ها در مورد ساخت فلان فیلم اندیشه كرده اند و صدها متفكر هندسه فكری آن را شكل داده اند.روشن است كه در ایران عزیز ما نیز سینماگران بسیاری، قائل به نسبت وثیق دو میان امر فرهنگ و سینما هستند و فیالجمله سینما را امری فرهنگی می دانند و بسیاری از مدیران دولتی نیز انتظارات فرهنگی خویش از سینما را مكررا به یاد می آورند، اما نكته در این است كه متاسفانه هیچكدام تعریف درست و روشنی از این ارتباط و وزن دو سوی معادله ندارند، چراكه اساسا تعریف درست و روشنی از هیچكدام ندارند!
و مهم تر آن كه هنوز پاسخی به این پرسش نداده اند كه سینما جزء برساخته فرهنگ است یا جزء سازنده آن؟در سینمای ایران بهویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، دوره ها و مصادیقی را می توان در نظر آورد كه ارتباط میان فرهنگ و سینما نزدیك تر و تعاملی تر بوده است و به همین سبب، سینما هرچند متأثر از فرهنگ عمومی بوده، اما در عین حال به بسط و گسترش فضای متعالی فرهنگی در جامعه كمك كرده و بنابراین خود عنصری فرهنگ ساز شده است. به دلایلی از ذكر مصادیق خودداری می كنم، كم نبوده اند كارگردانانی كه به چنین رابطه دو سویه ای اعتقاد داشته اند و سینما را از افق بلندتر و واسعی چون فرهنگ عمومی نظاره كرده اند و اثرپذیری یا اثرگذاری آن بر مخاطب را از این منظر مشاهده كرده اند.این گروه چنان كه در سال های ابتدای شكل گیری سینمای انقلاب و دفاع مقدس بیان می شد، معتقد به سینمای رسالتمحور بودند و بنابراین افول و صعود و فراز و فرود سینمای ملی را متناسب با رسالت فرهنگی آن می سنجیدند و به همین سبب از نگاه ایشان سینمای ملی سینمایی است كه رسالت خویش نسبت به فرهنگ ملی را بازشناسد و بهدرستی به آن عمل كند.به عبارت دیگر، هرچند می توان سینمای ملی را آیینه تمامنمای فرهنگ عمومی دانست كه غم ها و شادی ها و ضعف و قوت های فرهنگی ما را روایت می كند، اما در نظر سینماگران فرهنگ محور، فراتر از این نقش، سینما وظیفه اصلاح و بازسازی فرهنگ عمومی را بر عهده دارد و به بیان دیگر، شأن اصلی سینما تنها روایت گری وضع موجود جامعه نیست، بلكه بیش از آن شأنیت اصلاح و تغییر و اهتمام به آن را باید از سینمای ملی انتظار برد.دوست عزیزی لطف كرده و برای امروز سه بلیت جشنواره به من داده تا سری هم به سینما بزنم، اما نیت سینما رفتن و فیلم دیدن ندارم، چراكه معتقدم فیلم سینمای ملی را باید در خیابان ها و در رفتار مردم كوی و برزن دید و آثار فرهنگی آن را در میان توده ها جستوجو كرد.
از دفتر كارم منظره شهر تهران و خیابان های شلوغ و مردم شتابان و جریان زندگی خستهكننده آن و جای خالی فرهنگ ملی را می بینم؛ اما هنگامی كه به عبارت رسالت فرهنگی می اندیشم، احساس شور و نشاطی باورنكردنی وجودم را فرا می گیرد و ناخودآگاه به سال های اول پیروزی انقلاب اسلامی و حال و هوای آن زمان و نهضت ادبی هنری انقلاب باز می گردم و افسوس می خورم كه چه زود رسالت فرهنگی سینمای انقلابی در هیاهوی روزمرگی، تكنیك زدگی، هنرپیشه پروری و همراهی با كاروان جهانی جشنواره های رنگارنگ و همرنگی با سینمای غرب گم شد و از آن سینما تنها سرگرمی آن بقیت ماند كه هر روز بر سردرگمی ما خواهد افزود.گروه زیادی از سینماگران ایرانی البته چنین نیستند و عمل به رسالت فرهنگی سینما را شرط بقای آن می دانند، اما متاسفانه كمتر به این مسئله توجه دارند كه سرعت حركت ما كم و شتاب تحولات فرهنگی جهان كماكان رو به افزایش است.منبع: هفته نامه پنجره
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 202]