واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: ناگفتههای رهبر انقلاب از آغاز تا انجام نهضت(قسمت دوم)اعلام عزای عمومی
با نزدیك شدن فروردین 42 حادثة تازهای رخ داد. حادثه این بود كه امام یك باره اعلام كردند كه ما عید نداریم و در شرایطی كه علما را میزنند، مردم را مورد تهاجم قرار میدهند، احكام اسلام را زیرو رو میكنند، چه عیدی میماند؟ ما عید نداریم. این اعلامیة امام به شكل وسیعی پخش شد. امام علاوه بر اعلامیه در نامههایی كه برای علمای شهرستانها و ائمه جماعات میفرستادند، از آنها نیز خواستند كه در ایام فروردین اعلام عزا كنند و به مردم بگویند كه ما عید نداریم. امام در آن شبها فقط دو ساعت میخوابیدند و بقیه شب را نامه می نگاشتند. به دنبال اعلام عزای عمومی از طرف امام، ما تصمیم گرفتیم طلاب را وادار كنیم كه لباس سیاه بپوشند و رفتیم دنبال تهیه لباس مشكی. من خودم پیراهن مشكی تهیه كردم. پول كه نداشتیم تا قبای مشكی درست كنیم، ناچار برای آن روز، یك پیراهن مشكی خریدم. طولی نكشید كه تهیه لباس مشكی در میان طلاب رواج پیدا كرد. از روز عید نوروز یا یك روز پیش از آن، هر روحانی و هر طلبهای را كه در قم میدیدید، لباس مشكی بر تن داشت.ما آن روزها اصلاً آرام نداشتیم، اصلاً نمیفهمیدیم كه كی ناهار و شام میخوریم. دائماً در حركت و فعالیت بودیم تا روز اول فروردین كه زوار از سراسر كشور و به خصوص از تهران میآمدند، بتوانیم حداكثر استفاده را بكنیم. تعداد زیادی تراكت تهیه كردیم، تراكتهای فراوانی مبنی بر اینكه ما عید نداریم، پلیكپی كردیم و هنگام تحویل سال میان مردمی كه در صحن مطهر بودند، ریخته شد.در همان روزها كه امام اعلام كرده بودند كه ما عید نداریم، یكی از منبریهای تهران به قم آمده بود. روزی به اتفاق آشیخ علیاصغر مروارید و آن منبری، در منزل مرحوم حاجانصاری قمی برای ناهار دعوت داشتیم. طبق قرار به منزل او رفتیم، لیكن او هنوز نیامده بود. ما وارد منزل شدیم و نشستیم. طولی نكشید كه دیدیم حاج انصاری وارد شد، ولی زیر لب غرولندی میكند كه: «پسره نادان بیشعور...» پرسیدیم: «چه شده؟ با كه هستید؟» گفت: «من به مناسبت فوت آقای كاظمی موموندی در مدرسه فیضیه منبر رفتم و در پایان گفتم كه فردا به مناسبت وفات امام صادق(ع) ما عید نداریم؛ طلبهای آمده یقة مرا گرفته كه تو چرا گفتی به مناسبت وفات امام صادق(ع) ما عید نداریم. مگر آقای خمینی نگفتند به مناسبت قضایای كشور و حوادث قم و تهران ما عید نداریم.»به دنبال اعلام عزای عمومی از طرف امام، ما تصمیم گرفتیم طلاب را وادار كنیم كه لباس سیاه بپوشند و رفتیم دنبال تهیه لباس مشكی. من خودم پیراهن مشكی تهیه كردم. پول كه نداشتیم تا قبای مشكی درست كنیم، ناچار برای آن روز، یك پیراهن مشكی خریدم. طولی نكشید كه تهیه لباس مشكی در میان طلاب رواج پیدا كرد. از روز عید نوروز یا یك روز پیش از آن، هر روحانی و هر طلبهای را كه در قم میدیدید، لباس مشكی بر تن داشتما همگی در تأیید نظر آن طلبه به او اعتراض كردیم كه شما چرا این حرف را زدید؟ حق با آن طلبه است. آقای خمینی به همه كشور اعلام كردهاند كه به علت مصیبتهای وارده بر اسلام، ما عید نداریم، لیكن شما به گونه دیگری جلوه داده و حقیقت اصل قضیه را مخفی كردهاید. در همین اثنا كه ما با او بگو مگو میكردیم، زنگ تلفن به صدا درآمد. آقای انصاری گوشی را گرفت و از پاسخهای او متوجه شدیم كه به او اعتراض میكنند كه چرا در منبر آنگونه مطرح كردید؟ گوشی را گذاشت و آمد سر سفره بنشیند كه بار دیگر زنگ تلفن به صدا درآمد و بار دیگر به او اعتراض كه چرا در منبر آنگونه كه امام موضعگیری كردهاند، جریان را منعكس نكردید؟ شاید در مدتی كوتاه بیش از سی تلفن اعتراضآمیز به او شد! تا جایی كه من پیشنهاد دادم تلفن را بكشد تا بتواند ناهارش را بخورد. من تا آن روز مرحوم حاجی انصاری را هرگز آن گونه خسته، خرد شده و افسرده ندیده بودم.
سیل اعتراض او را به كلی كلافه كرده بود. روز اول فروردین با پخش اعلامیهها و تراكتهایی مبنی بر عزای عمومی، گذشت. در روز دوم فروردین، امام در منزل خود و برخی از علما در مسجد و یا مدرسهای به مناسبت شهادت امام صادق(ع) مراسمی را برپا كردند، كماندوهایی كه عصر روز دوم فروردین در مدرسه فیضیه شلوغ كردند، صبح همان روز به منزل امام رفته بودند تا آنجا را به هم بریزند، لیكن موفق نشدند. آقای خلخالی در پشت بلندگو داد و بیداد كرده بود. در شبستان مدرسه حجتیه كه از طرف آقای شریعتمداری مجلس برگزار شده بود، برادران میرهای كه قدبلند و قوی بودند، ایستادند و گفتند هر كسی نفس بكشد، پدرش را درمیآوریم، شكمش را پاره میكنیم و ... این برخوردها سبب شد كه كماندوها بفهمند كه برای شلوغكاری در آنجا زمینه فراهم نیست. شاید هم قصد شلوغكاری در منزل امام و شبستان مدرسه حجتیه را نداشتند. البته نشانههایی در دست بود كه خبر از برنامه از پیش مشخص شده برای این مراسم و مجالس میداد.منبع: رجا نیوزتنظیم برای تبیان: عطاالله باباپور
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 397]