واضح آرشیو وب فارسی:فارس: سينما - فيلم بيمخاطب نداريم
سينما - فيلم بيمخاطب نداريم
رامتين شهبازي:اميرشهاب رضويان را از سالهايي ميشناسم كه فيلم كوتاه ميساخت. او جزء فعالان اين سينما بود و از اواخر دهه 50 تا همين اكنون تقريبا هرسال يك فيلم كوتاه ساخته و فيلمسازي فيلم بلند را هم از اواخر دهه 70 شروع كرده است. «ميناي شهر خاموش» سومين فيلم بلند رضويان است كه توليد آن زماني طولاني را به خود اختصاص داده است. از اينجا به بعد مصاحبه را بخوانيد كه از هر مقدمهاي گوياتر است.
اميرشهاب رضويان كار خود را با ساختن فيلمهاي كوتاه آغاز كرده، بسياري از همنسلان شما بودند كه امروز وارد دنياي فيلم بلند شدهاند و علاوه بر اينكه نسل تازهاي را در فيلمسازي پديد آوردهاند، شكلي تازه در سينما را هم پي ميگيرند. دنياي فيلمسازي آرماني فيلم كوتاه كه شما محصول آن هستيد چه تاثيري در فيلمهاي بلند شما داشت؟
در دهه 60 شمسي، فيلم كوتاه شرايطي داشت كه ما در آن نميتوانستيم فيلم بد بسازيم. همه اجزا به گونهاي كنار هم قرار گرفته بود كه ما را براي ساخت فيلمهاي متفاوت فرهنگي ترغيب ميكرد. در آن دوران يادم ميآيد من در همدان بودم. اصغر فرهادي در اصفهان، رضا ميركريمي در زنجان، فرهاد مهرانفر در گيلان، بهمن قبادي در سنندج، مهرداد اسكويي، سعيد پوراسماعيلي، عليمحمد قاسمي، مسعود اميني در نجفآباد، وحيد موسائيان در خرمآباد و مسعود مددي در اهواز، خلاصه خيلي بوديم. در آن سالها نوعي برنامهريزي مدون براي رشد ما صورت گرفت. ما بايد به عنوان نسلي تربيت ميشديم كه در آينده بتوانيم سكان فيلم بلند را در اختيار بگيريم. سرمايهگذاري بسياري روي تعداد زيادي نوجوان در سينماي جوان صورت گرفت و از دل آن ما بيرون آمديم. در آن دوران بيشترين انرژي را روي گسترش دفاتر سينماي جوان در كل كشور گذاشته بودند. حدود 50 دفتر در كل كشور گشايش يافت كه امكانات تجهيزاتي خوبي هم داشت. از دوربين گرفته تا مواد خام و دستگاه تدوين و... همه چيز در اختيار ما بود تا بتوانيم تجربه كنيم. تمام اين امكانات را به ما ميدادند تا بتوانيم بيشتر به فرهنگ فكر كنيم. خوشبختانه آن سالها بيشتر روي فرهنگسازي تكيه ميشد تا اقتصاد. ما با بچهها در جشنوارهها دور هم جمع ميشديم. نگاه آن دوره از جشنوارهها و جنس نگاه خود ما بيشتر معطوف به سينماي فرهنگي بود. ما آن دوران با فيلم بلند و سينماي اكران مشكل داشتيم. هميشه فكر ميكرديم فيلم بلند نگاه فرهنگي ندارد و نگاهي كه ما آن را دنبال ميكنيم تنها ميتواند در فيلم كوتاه تبلور پيدا كند. الان تندروي آن سالها برايم خندهدار است. آن دوران تقريبا در هر زمينهاي كه دوست داشتيم، ميتوانستيم فيلم بسازيم. در دهه سياستزده 60 خط قرمزهايي وجود داشت اما اين خط قرمزها بسيار اندكتر از امروز بود. خط قرمزها امروز نه تنها در فيلم بلند، كه در فيلم كوتاه هم گريبان ما را گرفته است. خب حدود 10 سال با اين نگاه فرهنگي زندگي كرديم. پس خيلي بعيد است كه يكي مثل من با آن نگاه بيايم و حالا فيلمفارسي بسازم. اگر بخواهم هم نميتوانم چون مكتب تربيتي من متفاوت بوده است.
اساتيد شما در آن دوران چه كساني بودند؟
استاد خاصي در دفاتر انجمن نداشتيم اما خيلي از اساتيد خوب سينما در جشنوارهها حضور داشتند. مرحوم محمدرضا شريفي بيش از همه با ما اخت بود. ابوالفضل جليلي كه هميشه همراهمان بود و با او خيلي خوش ميگذشت. آقايان خسرو سينايي، ناصر تقوايي، دكتر جابر عناصري، محمود كلاري، اصغر آگه بنايي و كيومرث پوراحمد از كساني بودند كه در جشنوارهها آنها را ميديديم. از همه مهمتر آقاي فخرالدين انوار بود، يادش به خير. هميشه در جشنوارههاي سينماي جوان حضور داشت، جشنوارههاي شهرستانها را هم با راننده و يك سيمرغ آبي رنگ ميرفت. بسيار پدرانه به بچههاي فيلمساز نگاه ميكرد. نگاه مثبت ايشان در گسترش سينماي كوتاه ايران خيلي موثر بود. انوار را به راحتي در جشنوارهها ميديديم و يگانه مردي بود با صفات خوب انساني. او به گردن سينماي كوتاه ايران بسيار حق دارد.
شايد مهمترين نكتهاي كه در مورد آن سالها ميتوانم بگويم اين است كه سينماي كوتاه و جشنواره سينماي جوان در آن هنگام، زائدهاي در كنار سينماي حرفهاي نبود، به آن جدي نگاه ميشد و سياستگذاران دريافته بودند كه براي آيندهسازي سينماي ايران سرمايهگذاري روي سينماي كوتاه ثمربخش خواهد بود. بسياري از دانشآموختگان سينماي جوان، بعدها وارد دانشكدههاي سينمايي و هنري شدند و بسياري امروز در عرصههاي مختلف سينماي ايران مشغول به كارند.
آن دوران چقدر مخاطب را در نظر داشتيد؟ چه اندازه به ارتباط برقرار كردن با مخاطب فكر ميكرديد؟
راستش خيلي به مخاطب فكر نميكرديم. مخاطبي هم وجود نداشت. مخاطب خود ماها بوديم كه فيلمهاي خودمان را ميديديم. البته يك شانس منحصر به فرد كه سينماي كوتاه ايران داشت، پخش منظم و هفتگي برنامه تلويزيوني سينماي جوان، دوشنبه شبها از شبكه دوم سيما بود. امير سماواتي برنامه را تهيه ميكرد و فيلمهاي هشت و 16 ميليمترياي را كه توسط بچههاي سينماي جوان توليد شده بود، نمايش ميداد. چيزي حدود هشت سال برنامه از شبكه دوم پخش ميشد. تصور كنيد وقتي كه يك فيلم كوتاه از يك فيلمساز از شبكه دوم پخش ميشد چقدر براي خود فيلمساز جذاب بود. عنوانبندي برنامه سينماي جوان با ملودي اصلي قطعه شوشتري استاد دهلوي پخش ميشد كه چقدر زيبا بود و هست. برخلاف تصور، برنامه سينماي جوان پر مخاطب بود و خيليها از اين طريق با سينماي كوتاه ايران آشنا ميشدند. جعفر صانعيمقدم سالهاي طولاني رئيس سينماي جوان، فعال و دلسوز بود و هزينه توليد برنامه را هم، سينماي جوان به شبكه دوم ميپرداخت.
آن سالها بيشتر تلاش ميكرديم تا زبان سينما را ياد بگيريم نه زبان برقراري ارتباط با مخاطب را. يك هدف ديگر آن دوران، بدون اينكه نسبت به آن آگاه باشيم، كشف نگاههاي شخصي هركدام از ما به سينما بود. ما تمرين ميكرديم كه كشف كنيم، هر يك چگونه فيلمي ميتوانيم بسازيم؟ البته امروز كه به عقب نگاه ميكنم، ميبينم كه مسئله ارتباط با مخاطب كه آن را ناديده ميگرفتيم، بعدها به معضلي در فيلمهاي ما بدل شد. اما به هرحال زبان تمريني ما شكل گرفته بود. 21 سال پيش، زماني كه وارد دانشكده سينما و تئاتر شدم، تجربه ساخت چند فيلم را داشتم و چند پله از ديگران جلوتر بودم.
جالب است كه جايي گفته بوديد فيلم «ميناي شهرخاموش» با همه مخاطبان ارتباط برقرار ميكند. اين نگاه با آنچه از دوران فيلم كوتاه ميگوييد كمي متفاوت است. گفتيد آنجا تعدادي اندك با نگاهي مشخص فيلمهاي شما را ميديدند كه اين ميشود همان تعريف مخاطب خاص. اما امروز ظاهرا نگاه خود شما در زمينه مخاطب هم تغيير كرده است.
دوستان كارگرداني كه نام بردم و بسياري ديگر كه از سينماي كوتاه وارد سينماي حرفهاي ميشوند، فيلم سينمايي اولشان شبيه به فيلمهاي كوتاهشان است. اما كارگردانهايي ميتوانند ادامه دهند كه زبان ارتباط با مخاطب را تجربه و كشف ميكنند. شيوه روايت غير متعارف و استفاده از نابازيگر و... سينمايي شخصي است كه با آن نميتوان به اكران موفق و گسترده فكر كرد. من خودم فيلمسازي هستم كه نگاه اجتماعي دارم. چگونه ميتوان فيلم اجتماعي ساخت و اين فيلم را به هيچكس نشان نداد. در اين سالهاي اخير همواره واكنش مخاطب برايم مهم بوده است. نميشود فيلمم را براي چندمين بار با مخاطب در سينما ببينم و تپش قلب نداشته باشم. در سال 79 اين نگاه من كاملا متفاوت بود. آن زمان كه سفر مردان خاكستري را ساختم فكر ميكردم فيلمي را ميسازم كه حديث نفس است و شايد اولين و آخرين فيلم سينماييام هم باشد. پس آنگونه كه ميخواستم فيلم را ساختم و به مخاطب هم فكر نميكردم. ميگفتم اين فيلم مخاطب خود را خواهد يافت كما اينكه اين اتفاق با چند سال تاخير رخ داد و شبكه چهار سيما كه فيلم سفر مردان خاكستري را شب عيد امسال پخش كرد واكنشهاي مثبتي از بينندگان تلويزيون دريافت كرد. به عبارت ديگر ما فيلم بيمخاطب نداريم.
اما تعريف اين مخاطبان با هم فرق ميكند. اگر ما نتوانيم براي زمان خودمان فيلم را بسازيم چرخه اقتصادي سينما لنگ ميشود.
بگذار اينطور بگويم، در فيلم «تهران ساعت هفت صبح» به تفكر ديگري رسيدم. ميخواستم فيلمي را با روايتي مدرن بسازم كه بتواند بيننده را هم جذب كند. فيلم كه در بيست و يكمين جشنواره فيلم فجر سال 1381 به نمايش در آمد، با واكنش مثبت منتقدان روبهرو شد. اما زمان نمايش عمومي تنها در يك سالن از سينما – فلسطين- به نمايش در آمد و اگرچه در آن يك سالن، نمايشي موفق داشت، اما راضيكننده نبود. بعدها كه فيلم به شبكه موسسه رسانههاي تصويري هم راه يافت جزء فيلمهاي پرفروش بهار سال 84 شد. براي خودم هم باور نكردني بود، اما كمكم به اين نتيجه رسيدم كه اگر مخاطب به سينما نميآيد، فقط به اين دليل نيست كه ماهواره و شبكههاي تلويزيوني و دستگاههاي نمايش خانگي سرش را گرم كردهاند، بلكه ممكن است به اين دليل هم باشد كه فيلمها شبيه به هم شدهاند. بحران سينماي امروز ما فقط متاثر از گسترش شبكههاي تلويزيوني و پخش مجاز و غير مجاز ديويدي نيست. با ساخته شدن فيلمهاي مشابه تماشاگر از سينما دلزده شده است.
پس «ميناي شهر خاموش» تلفيق اين نگاههاست كه شما تماشاگر خاص نداشته باشيد و با طيف بيشتري از مخاطب ارتباط برقرار كنيد.
بعد از «تهران ساعت هفت صبح» شروع كردم به مطالعه و فيلم ديدن. ديدم وجه مشتركي در اين فيلمها هست كه جذاب به نظر ميرسد و آن هم فرم قصهگويي آنهاست. فكر كردم فيلمي داستانگو براساس فرمهاي روايي كلاسيك بسازم، اما داستان را به گونهاي روايت كنم كه بلد هستم. بر همين اساس دو سه سال طول كشيد تا فيلمنامه ميناي شهر خاموش نوشته شود.
كارگرداني شما در «ميناي شهر خاموش» هم پختهتر شده است. راستش من كارگرداني فيلم «تهران ساعت هفت صبح» را خيلي دوست ندارم. اما نگاه شما در اين فيلم آخر، قوام بيشتري پيدا كرده است.
بخش عمده ضعفهاي فيلم تهران ساعت هفت صبح به مشكلات اقتصادي هنگام توليد اين فيلم باز ميگشت. من هم تهيهكننده بودم و هم كارگردان و هم پول نداشتم. فشارهاي اقتصادي آنقدر زياد بود كه فقط بايد سعي ميكردم فيلمم به پايان برسد. اما در ميناي شهر خاموش كمي حساب شدهتر عمل كرديم، روي داستان كار كرده بودم و تركيب گروه منسجمتر بود.
ايده اوليه فيلم ميناي شهر خاموش از كجا شكل گرفت؟
پيرمردي نابينا بود كه قرار بود توسط دكتري خشك و بياحساس عمل جراحي شود تا بينايياش را به دست آورد. برخي از اطرافيانش به هر دليلي ميخواستند و برخي ديگر نميخواستند كه اين اتفاق رخ دهد. پزشك معالجش از خارج ميآمد و كمكم فكر ميكرد كه اين پيرمرد را دوست دارد. بعد فكر كرديم دوستي اين دو ميتواند عميقتر شود. بعد تم نابينايي را از آن حذف كرديم. حس بازگشت به وطن در فيلم قويتر شد و شخصيت اصلي به سمت پزشك سوق يافت.
پس شمايل كار به كل تغيير يافت.
بله. ما زماني نزديك به دو سال طول كشيد تا فيلمنامه اين فيلم را بنويسيم.
با چه كساني كار ميكرديد؟
خلاصه داستان اول را خودم نوشتم. بعد دوست خوبم محمد فرخمنش آمد و كار با نظر او بازنويسي شد. در گسترش بعدي فيلمنامه هم آرمين هوفمان كه يك آلماني بود به تيم ما اضافه شد. با ايشان بيشتر روي قواعد كلاسيك فيلمنامه بحث ميكرديم؛ قواعدي كه بيننده جهاني بتواند با آن ارتباط برقرار كند. بعدتر شهباز نوشير هم كه نقش دكتر پارسا را بازي ميكند در گسترش كار به ما كمك كرد. فرانك گيگر و دكتر اميد روحاني هم بعدتر به ما كمك كردند در نهايت هم استاد عزتالله انتظامي بودند كه در به ثمر رسيدن كار تلاش بسياري داشتند.
به مخاطب بينالمللي هم فكر ميكرديد؟
ميناي شهر خاموش به هر حال يك فيلم ايراني است. اگر با نويسندگان آلماني كار كردم بيشتر ميخواستم قواعد كلاسيك روايت فيلم درست باشد. مخاطب بينالمللي ممكن است از اين فيلم لذت ببرد، اما فيلم دلخواهش نيست. وقتي كه هموطنانم با ميناي شهر خاموش همدل ميشوند برايم دلچسبتر است.
اما تم بازگشت به وطن و زادگاه از كهن الگوهاي روايتي است.
بله شايد اين تم بتواند مشترك باشد.
بازيگران را چطور انتخاب كرديد؟
شخصيت قناتي كه از همان ابتدا عزتالله انتظامي بود. براي نقش دكتر ترجيح ميدادم بازيگري باشد كه در ايران شناخته شده نباشد. بنابراين در آلمان در اينترنت آگهي گذاشتيم و بسياري مراجعه كردند و فرم درخواست و مشخصات فرستادند كه نوشير در نهايت انتخاب شد. صابر ابر را هم پرويز پرستويي و حبيب رضايي معرفي كردند كه ممنونشان هستم. براي اين نقش هم از جوانان بسياري تست گرفته بودم كه نهايتا، صابر ابر انتخاب شد. بسيار سخت بود بخواهم از بازيگري نوكار در مقابل استاد انتظامي استفاده كنم. اما خود ابر آنقدر خوب بود كه مرا مجاب كرد، ميتواند حضور خوبي داشته باشد.
پرداختن به همين جزئيات بود كه باعث شد ما دوسال در پيشتوليد بمانيم. من به تكتك جزئيات فكر ميكردم از اينكه در صحنهها پس زمينه نوري شخصيتها چه بايد باشد تا اينكه به طور مثال زماني كه دكتر پارسا وارد منزل پدرياش ميشود حباب چراغ چه جنسي داشته باشد. همه چيز از قبل حساب شده بود تا معنا و فرم بتواند با هم ارتباطي ارگانيك داشته باشند. سعي كردم تا حد امكان كارم را با وسواس مثبت انجام بدهم.
حالا ميخوام از منظري ديگر به اين موضوع نگاه كنم. شما بسيار ايدهآليستي اين فيلم را ساختهايد. با توجه به اين شرايط اكران و پخش و... آيا اين همه انتظار و نگاه ايدهآليستي از منظر صنعتي در سينما جواب ميدهد. شما به اصول كارگرداني اشاره ميكنيد كه امروز ظاهرا با ستارهسالاري و تهيهكننده سالاري تعريف خود را از دست داده است.
به هر حال براي بهتر شدن شرايط سينما بايد تاوان داد. كما اينكه پيش از ما هم اين تاوانها را دادهاند. نميخواهم خودم را با اساتيد اين سينما مقايسه كنم، اما شرايط توليد و نمايش فيلمهايي همانند گاو، رگبار، آرامش در حضور ديگران و... را در مقابل فيلمفارسي هنوز فراموش نكردهايم. خب سالها گذشته، مردم كداميك از آن فيلمها را در خاطر دارند. فيلمفارسيها يا فيلمهاي موج نو را؟ فيلمهاي فرهنگي ما هميشه از نظر اقتصادي بازنده بودهاند، اما جواب خود را از طول تاريخ گرفتهاند. مگر نه اينكه آن دوران اكران در اختيار پاشنهطلا و... بود. اما امروز چه اندازه به آنها رجوع ميشود. شرايط امروز هم همين است. فيلمهاي ما اگر شانس بياورند در طول تاريخ ماندگار خواهند شد. البته من منكر فيلمهاي تجاري خوب سينماي خودمان نيستم. به طور مثال فيلم كافه ستاره سامان مقدم فيلم خوبي بود. تماشاگر با ديدن اين فيلمها احساس غبن نميكند.
چهارشنبه 30 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 416]