واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: مواضع سیاسی مراجع نسبت به شاه
امام که در اندیشه برخورد با نظام پهلوی بود، با نگارش کتاب «ولایت فقیه» روشن کرد که نه تنها به خلع پهلوی می اندیشد، بلکه در فکر تاسیس حکومت اسلامی است. قسمت دومپس از درگذشت مرحوم بروجردی در فروردین 1340، مرجعیت واحدی که پدید آمده بود، گرفتار پراکندگی شد. مرحوم آیت الله سیدمحسن حکیم در نجف، چهره ای درخشان بود. شاه نیز که در پی بیرون بردن مرجعیت از ایران بود، تلگراف تسلیت خود را به مناسبت درگذشت مرحوم بروجردی، به او فرستاد. تلقی علمای داخل کشور آن بود که «دولت ایران خیلی مایل است مرجع تقلید از ایران بیرون برود.» حتی در یک محفل مذهبی در شیراز، این اقدام شاه به معنای مقدمه ای برای انحلال حوزه علمیه قم تلقی شده بود. به همین دلیل، درست عکس خواسته شاه، بسیاری از علما و فضلای کشور در پی آن بودند تا از میان علمای داخل کشور کسی را به مرجعیت برگزینند. در ایران چندین نفر در قم، تهران و حتی مشهد واجد شرایط مرجعیت بودند. در قم، بجز امام خمینی(ره) آقایان سیدکاظم شریعتمداری، محمدرضا گلپایگانی و مرعشی نجفی مطرح بودند. در تهران مرحوم حاج سیداحمد خوانساری و در مشهد آیت الله میلانی (م 17 مرداد 54) حضور داشتند. طلاب جوان و با استعدادی که در قم، در درس امام شرکت داشتند، در پی طرح مرجعیت امام بودند.پراکندگی، شماری از روحانیان فعال در عرصه فرهنگ عمومی اسلامی را بر آن داشت تا در این وضعیت بحرانی، چاره ای بیندیشند و زمانی که مرجعیت واحدی بر اوضاع مسلط نیست، وضعیت آرمانی مورد نظر خود را درباره کیفیت مناسبات میان مرجعیت و مردم ارائه دهند.نتیجه این تکاپو، پدید آمدن کتاب «بحثی درباره مرجعیت و روحانیت» بود. میان نویسندگان این کتاب، مرتضی مطهری و مرجعیت مطرح کرد. تنها نویسنده غیرروحانی این مجموعه، یعنی مهندس بازرگان نیز انتظارات مورد نظر خود را از مرجعیت در مقاله ای به رشته تحریر درآورد. در این مجموعه دو مقاله از علامه طباطبایی بود که در آن به بحث اجتهاد و تقلید در اسلام و بحث زعامت و امامت پرداخته بود. مرحوم بهشتی هم بحثی درباره «روحانیت در اسلام و در میان مسلمانان» داشت و به عقیده او روحانیت طبقه ویژه ای نیست، بلکه هر کسی برای تحصیل علوم دینی آزاد است اما گروهی می بایست برای این کار آماده شوند.میان این مقالات، انتقادی ترین آنها که با نگاهی خوشبینانه نسبت به آینده تالیف شده، مقاله استاد مطهری است، اما حقیقت آن است که مرجعیت بستر خاص خود را همچنان حفظ کرد و انتقادها و دیدگاه های طرح شده در این کتاب، تاثیر محسوسی در وضعیت آن نگذاشت.از منظر دین، سه نوع گرایش سیاسی میان روحانیت این زمان وجود داشت. البته این سه گروه منهای روحانیت وابسته به حکومت است که بیشتر میان روحانیان درجه سوم و چهارم بوده و به صورت استثنا میان روحانیان درجه دوم نیز چنین افرادی وجود داشت. بیشتر افراد وابسته، روحانی هایی بودند که در ادارت اوقاف یا دفاتر طلاق و ازدواج مشغول به کار بوده و به نوعی مجبور بودند در خدمت رژیم باشند. طبعا شمار آنان اندک نبود، چندان که نقش آنان نیز در ایجاد ارتباط میان مردم با دربار به صورت دعا برای شاه یا رفتن در مراسم استقبال و غیره، برای رژیم ارزشمند بود.گرایش اول: گرایشی بود که از دخالت در سیاست پرهیز داشت و تنها مواقع بسیار خاصی به دلایلی برای پا در میانی یا چیزی شبیه آن، ممکن بود به نوعی حرکت سیاسی دست بزند. این جریان که به گونه ای خاص تقدس گرا و گاه ولایتی بود، به دلایل مختلف، و از جمله همین تقدس گرایی، غیرسیاسی شده بود. نمونه معمول آن در این دوره مرحوم آیت الله حاج سید احمد خوانساری بود که او هم مانند آیت الله بروجردی از تکرار تجربه تلخ مشروطه نگران بود.رهبران انجمن حجتیّه نیز به لحاظ فکری و یا از روی تقیّه، همین گونه می اندیشیدند. رویکرد تاریخی مرجعیت در روزگار پس از مشروطه نیز چنین اقتضایی داشت.گرایش دوم: این گرایش، از آن روحانیان میانه رو بود که در عین مخالفت با پهلوی و مظاهر فساد آن، حاضر به ورود در یک مبارزه قهرآمیز و تند نبودند. مبانی این گروه و انگیزه هایشان مختلف و درجه دخالتشان در سیاست متفاوت بود. آیات عظام سیدمحمدرضا گلپایگانی (م 18 آذر 1372)، محمدکاظم شریعتمداری (م 15 فروردین 1364) و شهاب الدین نجفی مرعشی (م 5 شهریور 1369) از این جمله بودند. برای مثال، مرحوم شریعتمداری حتی تا تیرماه 57 هنوز درخواستش از رژیم پهلوی، چیزی بیشتر از برگزاری انتخابات آزاد نبود؛ در حالی که امام از خرداد 42 به بعد، مساله اصلیش، ساقط کردن رژیم پهلوی بود. ویژگی های اندیشه سیاسی موجود در فقه شیعه، برخوردهای سیاسی نادرست شاه پهلوی و خصوصیات شخصی امام سبب شد تا گروه سوم در راس قرار گیرد. گروه دوم به ضرورت شرایط می کوشید تا با امام همراهی کند؛ هرچند در هر گامی که برداشته می شد، تصمیم گیری برایش دشوار بود.گرایش سوم: امام خمینی(ره) و یاران فراوانش از میان جمع کثیری از شاگردان مرحوم بروجردی و مرحوم داماد و... جزو این گروه بودند. این گروه به جد وارد صحنه سیاست شده و برای خلع پهلوی از قدرت به فعالیت سیاسی گسترده روی آوردند. امام خمینی بر این باور بود که خط مرجعیت در گذشته چندان خوب عمل نکرد و از فرصت پدید آمده پس از رفتن رضاشاه استفاده نکرده است. اما در پاسخ یکی از نامه های شهید سیدمحمدرضا سعیدی می نویسند: سلف صالح ما فرصت عجیبی را رد موقع رفتن سلف خبیث از دست دادند و پس از آن هم فرصت هایی بود و از دست رفت تا این مصیت ها پیش آمد.امام که در اندیشه برخورد با نظام پهلوی بود، با نگارش کتاب «ولایت فقیه» روشن کرد که نه تنها به خلع پهلوی می اندیشد، بلکه در فکر تاسیس حکومت اسلامی است. ویژگی های اندیشه سیاسی موجود در فقه شیعه، برخوردهای سیاسی نادرست شاه پهلوی و خصوصیات شخصی امام سبب شد تا گروه سوم در راس قرار گیرد. گروه دوم به ضرورت شرایط می کوشید تا با امام همراهی کند؛ هرچند در هر گامی که برداشته می شد، تصمیم گیری برایش دشوار بود. با این حال نباید فراموش کرد که همین همراهی ها امام را از خطرات فراوانی نجات داد.منبع:فصلنامه زمانه، شماره 7 و 8، جعفریان، رسول؛ تنظیم:نقدی-حوزه علمیه تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 391]