محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1844880549
انس جناب شیخ جعفر مجتهدی(رحمت الله علیه) با اهل بیت (علیهم السلام) (1)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
انس جناب شیخ جعفر مجتهدی(رحمت الله علیه) با اهل بیت (علیهم السلام) (1) نان نور!استاد مجاهدی نقل کرده اند : مدتها این توفیق نصیب من شده بود كه صبحها پیش از رفتن به محل كار، به خدمت حضرت آقای مجتهدی شرفیاب میشدم و صبحانه را در خدمت ایشان صرف میكردم.به خاطر دارم یك روز صبح كه مطابق معمول به خدمت ایشان رسیدم، اجازه خواستم كه سفره صبحانه را پهن كنم. فرمودند:آقاجان! امروز صبحانه را مهمان مولا هستیم و قرار است برای مان «نان نور» بیاورند! تأمل كنید، خواهد رسید!من كه خوارق عادات و كرامات بیشماری را تا آن روز از آن مرد خدا دیده بودم، در صدق گفتارشان تردید نكردم و میدانستم كه این امر اتفاق خواهد افتاد ولی نمیفهمیدم كه مقصود ایشان از « نان نور» چیست؟ آیا خوردنی است و یا تماشا كردنی؟! ایشان هنگامی كه تعجب مرا مشاهده كردند، فرمودند:در سیری كه به هنگام سحر داشتم، حضرت مولا به من فرمودند: امروز، شما نان نور خواهید خورد!عرض كردم:یا سیدی و مولای! نان نور چه نوع نانی است؟!حضرت، با دست مبارك نانی را به من نشان دادند و فرمودند:این نان را میگویم! نانی بود كه با زعفران دایرهای بر روی آن نقش بسته بود و در وسط دایره، كلمه « نور» با خط زيبايی خود نمایی میكرد.حدود بیست دقیقه از ورود من به خانه ایشان گذشته بود كه صدای زنگ خانه به صدا در آمد.هنگامی كه در را گشودم با پیرمردی قد خمیده و نورانی كه قیافهای گیرا و چشمانی جذاب داشت روبرو شدم. بعد از سلام و احوالپرسی از من پرسید:آقای مجتهدی تشریف دارند؟گفتم:بله!گفتند:به ایشان به گویید فلانی به دیدار شما آمده است.وقتی كه آقای مجتهدی نام او را شنیدند انبساط زاید الوصفی در ایشان پدیدار شد و فرمودند:فوراً ایشان را راهنمایی كنید! ایشان از دوستداران دیرینه مرحوم حاج ملا آقاجان زنجانی است و از شدت علاقه و محبتی كه به آن مرحوم دارند و از بس كه به یاد ایشان هستند، همان قیافه حاجی را پیدا كردهاند! اگر میخواهی مرحوم حاج ملا آقاجان را ببینید، او را تماشا كنید!پس از ورود آن پیر مرد نورانی به حیاط خانه، به محض این كه چشمش به جمال آقای مجتهدی افتاد مشتاقانه آغوش را گشود، و آن دو بزرگوار یكدیگر را در بغل گرفته و به شدت میگریستند.آن پیر مرد نورانی پس از نشستن بر سر سفره، رو به حضرت آقای مجتهدی كرده، گفتند:دیروز در تهران شخصی به سراغ من آمد و پرسید: شما آقای مجتهدی را میبینید؟!گفتم:برای چه این سئوال را از من می كنید؟گفت:امانتی در پیش من دارند كه میخواهم به ایشان برسد.پرسیدم:چه امانتی؟گفت:من به كار نانوایی و خشكه پزی در تهران اشتغال دارم، مدتها پیش با خود نذر كردهبودم كه اگر حاجت من برآورده شود، نان روغنی مخصوصی برای آقای مجتهدی آماده كنم. حاجتم برآورده شد و من امروز سر فرصت نانی را كه نذر ایشان كرده بودم، پختهام و به همراه خود آوردهام. اگر لطف كنید و به دست ایشان بسپارید ممنون خواهم شد، و من اینك حامل آن امانتم!پیر مرد دستمالی را كه به همراه داشت باز كرد و نانی كه مشخصات آن را حضرت آقای مجتهدی برایم بازگو كرده بودند، در سفره گذارد!آقای مجتهدی با دیدن آن نان زغفرانی و مشاهده كلمه زیبای « نور» كه در وسط آن نقش بسته بود. انبساط مضاعفی پیدا كردند و در حالی كه قطرههای درشت اشك شوق بر رخسارشان جاری بود، با لحنی دلنشین و با آوایی بلند به خواندن ابیاتی از این غزل لسان الغیب حافظ شیرازی پرداختند:بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت و اندر آن برگ و نوا، خوش نالههای زار داشت گفتمش: در عین وصل، این ناله و فریاد چیست؟ گفت: ما را جلوه معشوق بر این كار داشتسپس نان را به سه قسمت تقسیم كردند، قسمتی از آن را به آن پیرمرد نورانی، قسمت دیگری را به من دادند، و قسمت سوم را خود تناول فرمودند.پس از گذشت سی و اندی سال از این ماجرا هنوز عطر و طعم دلنشین آن نان زعفرانی را در كام خود احساس میكنم.عطر و نور اختصاصی اهل بیت (علیهم السلام )استاد مجاهدی نقل می کنند :جناب مجتهدی گاهی در اثنای ملاقاتها برای ایجاد اطمینان قلبی در دوستان و حاضران ، گاهی پرده از راز سیادت شان بر میداشتند و مثلاً میفرمودند كه:در شما نور حضرت سجاد (علیه السلام) دیده میشود، و یا این كه شما سیادت خود را از حضرت جواد الائمه (علیه السلام) گرفتهایدو این مسأله غالباً در مورد اشخاصی پیش میآمد كه اولین بار به ملاقات آن مرد خدا نایل آمده بودند. برای نمونه حتی یك مورد دیده و شنیده نشد كه ایشان در امر سیادت اشخاص و این كه نسب آنان به كدام یك از حضرات معصومین (علیهم السلام) منتهی میگردد، اشتباه كرده باشند كه بسیار عجیب به نظر میرسید.روزی از ایشان سئوال كردم:سیادت اشخاص را از كجا تشخیص میدهید؟ فرمودند:هر یك از حضرات معصومین (علیهم السلام) عطر و نوری اختصاصی دارند كه رایحه و پرتوی از آنها به اعقاب این بزرگواران منتقل میگردد و تشخیص این امر برای كسانی كه با جلوات نوری این ذوات مقدس آشنایی دارند، كار دشواری نیست.عزا خانه ما را دریابید!استاد مجاهدی نقل می کنند :خانه اجدادی مرحوم حجتالاسلام برقعی محل آمد و شد علمای ربانی و دوستان آل الله در قم بود و خود ایشان نیز در اقامه عزاداری برای سالار شهیدان سعی بلیغی داشتند و معمولاً در دهه اول محرم هر سال پر رونقترین مجالس عزاداری اباعبدالله الحسین (علیه السلام) در منزل ایشان برگزار میشد و مورد عنایت طبقات مختلف مردم بود زیرا قدمت یكصد ساله داشت و نذورات بسیاری كه هر سال در اختیار این بیت قرار میگرفت حاكی از نتایجی بود كه مردم متدین قم و دیگر شهرها از توسلات خود در آنجا میگرفتند.روزهای تاسوعا و عاشورا شخصیتهای بزرگی همانند مرحوم علامه طباطبایی (رحمت الله) - صاحب تفسیر المیزان – در این مجالس عزاداری شركت میكردند و اغلب به صورت ناشناس در میان مردم عزادار مینشستند بر مصائب سالار شهیدان اشك میریختند. بارها شخصاً آن مرحوم را میدیدم كه با حضور در آن مجالس، غمگینانه در گوشهای نشسته و بیتابانه برای جد بزرگوار خود و مصائب آل الله میگریستند و در این حالت سعی میكردند كه با گوشه عبا چهره خود را بپوشانند.مرحوم برقعی (رحمت الله) برای من این قضیه را با انقلاب حال تعریف میكردند و میگریستند:هر سال در روز پایان عزاداری، پاكت حق الزحمه واعظان و ذاكران حسینی را پس از ختم جلسه به آنان تقدیم میكردم.سالی، روز عاشورا با روز جمعه مصادف شده بود و من پس از نماز صبح وقتی كه خواستم پاكتها را آماده كنم، دیدم كه چهل هزار تومان كم دارم! پول به اندازه نیاز در حساب بانكی داشتم ولی چون روز جمعه بود نمیتوانستم از آن استفاده كنم، و از طرفی با مولای خود امام حسین (علیه السلام) عهد كرده بودم كه از بابت هزینه مجالس عزاداری شخصاً از كسی وجهی مطالبه نكنم ولو به صورت قرضالحسنه!لذا برای اولین بار در طول سالها عزاداری، خود را با مشكلی رو به رو میدیدم كه ظاهراً حاصلی جز شرمساری برای من نداشت! مغموم و افسرده، سماور را روشن كردم و قلباً به آقا امام حسین (علیه السلام) متوسل شدم كه آبروی مرا بخر و نگذار شرمنده ذاكران تو باشم.هنوز چند دقیقهای از دم كردن چای نگذشته بود كه شنیدم در میزنند! برخاستم و در خانه را باز كردم. دیدم دو نفر ناشناس (یا سه نفر، تردید از نویسنده است) و آذری زبان پشت در ایستادهاند. پس از سلام و احوالپرسی، گفتند:از طرف جعفر آقا حامل پیغامی برای شما هستیم!آنان را به درون خانه راهنمایی كردم و پس از صرف چای، بستهای را به من دادند و گفتند:ساعتی پیش در خدمت جعفر آقای مجتهدی بودیم. در اثنای صحبت، ایشان چند لحظه سكوت كرده و به ما گفتند:آقا امام حسین (علیه السلام) میفرمایند: عزا خانه ما را دریابید!بعد چند بسته اسكناس را داخل روزنامه پیچیدند و گفتند:آقا جان! این بسته را به حاج آقا مصطفی برقعی برسانید! منزل ایشان در گذرخان، كوچه معروف به كلاه فرنگی است!از خدمت شان مرخص شدیم و پرس و جو كنان آمدیم و خدا را شكر كه این توفیق نصیب ما در این روز عزیز شد!بسته پول را باز كردم و در نهایت تعجب دیدم كه جعفر آقا چهار بسته ده هزار تومانی برای من فرستادهاند!بغض گلویم را فشرد و بی آن كه بتوانم با آنان سخنی بگویم با من خداحافظی كردند و رفتند!مرحوم حاج آقا مصطفی برقعی به من میگفتند: تا آن موقع صحبتهای زیادی در مورد آقای مجتهدی شنیده بودم ولی باور نمیكردم و با مشاهده این كرامت، قلباً به ایشان ارادت پیدا كردم و خدای را سپاس گفتم كه این بیت را سالهای سال عزا خانه مولایم امام حسین قرارداده و آن حضرت نیز بر آن مهر تأیید زدهاند .باید از حریم ائمه (علیهم السلام) دفاع كرد!جناب مجاهدی نقل می کنند :در خدمت حضرت آقای مجتهدی بودم. زنگ در به صدا در آمد. فرمودند:در را باز كنید، این آقا وظیفه خود را فراموش كردهاست!پیر مرد روحانی كه پشت در ایستاده بود. از من پرسید:منزل جعفر آقا كه میگویند همین جاست؟گفتم:بله! بفرمایید داخل، ایشان منتظر شما هستند.گفت:منتظر من؟ من كه با او قراری نداشتم!هنگامی كه پیر مرد روحانی وارد اتاق شد، پس از سلام و احوالپرسی به حضرت آقای مجتهدی، گفت:این آقا میگوید كه شما منتظر من بودید؟!فرمودند:همین طوراست! شما به جای این كه در مقام امتحان من بر میآمدید بهتر بود به وظیفه خود عمل میكردید! من مگر داعيهای دارم كه شما آمدهاید مرا امتحان كنید؟!پیرمرد روحانی سكوت كرد، ولی از وجنات او پیدا بود كه در مخمصه عجیبی گرفتار آمده است!حضرت آقای مجتهدی به او فرمودند:شما خود را سرباز امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) میدانید. وظیفه یك سرباز در برابر فرماندهان خود چیست؟! به خاطر دارید كه در آن مجلس و در حضور شما، نسبت به ساحت مقدس ائمه اطهار (علیهم السلام) بیاحترامی شد و شما سكوت كردید؟! این كوتاهیها برای شما گران تمام میشود كه شدهاست! همین مشكلی كه الآن دارید با آن دست و پنجه نرم میكنید و زندگانی را به مذاق شما تلخ كردهاست، یكی از تبعات آن است! بروید خدمت كریمه اهل بیت و معذرت خواهی كنید! و پس از این به جای آن كه به مقام امتحان دیگران برآیید به وظایفی كه دارید عمل كنید!پیر مرد روحانی برخاست و به هنگام خداحافظی گفت:ممنونم آقا! تذكر شما را فراموش نخواهم كرد، به اشتباه خود اعتراف میكنم، امیدوارم كه خطای مرا عفو كنند، شما هم جسارت مرا نادیده بگیرید!نام آقا امام حسین (علیه السلام) محك ایمان است!آقای حسنی طباطبایی نقل كردند:صبح یكی از روزهای ماه محرم پس از تشرف به حرم مطهر كریمه اهل بیت حضرت معصومه (علیها السلام) به قصد زیارت آقای مجتهدی حركت كردم. در زدم، كسی در را باز كرد و گفت:حمید آقا! آقای مجتهدی منتظر شما هستند تا صبحانه را به اتفاق شما صرف كنند!به خدمت ایشان شرفیاب شدم، سفره صبحانه پهن بود.فرمودند:صبحانه را بایستی با شما صرف میكردیم! خوش آمدید، بفرمایید!در كنار آقای مجتهدی، كتاب گنجینه الاسرار مرحوم عمان سامانی ، قرار داشت. ایشان ضمن صرف صبحانه، اشارهای به آن كتاب كردند و گفتند:آقاجان! عمان سامانی در میان مرثیه سرایان حسینی مقام و منزلت ویژهای دارد و بعد فرمودند:اصلاً دستگاه حضرت اباعبدالله (علیه السلام) یك دستگاه عجیبی است! نام مبارك ایشان هم خیلی بزرگ است. در نام مقدس «حسین (علیهالسلام)» اسرار عجیبی نهفته است.و پس از چند لحظه تأمل، فرمودند:هر كس كه نام آقا امام حسین (علیه السلام) را بشنود از میزان انقلاب خاطری كه پیدا میكند پایه ایمانش را میتوان فهمید. كسانی كه نام این بزرگوار را میشنوند و تغییر حالی در خود نمیبینند باید جداً نگران ایمان خود باشند!نام آقا امام حسین (علیه السلام) محك ایمان است.شدت محبت به اهل بیت و اطاعت از دستورات ائمه ( علیهم السلام )جناب مجاهدی از خاطرات سفر خود به مشهد نقل کردند :در یكی از سفرهای خود به مشهد مقدس پس از عتبه بوسی ثامن الائمه علی بن موسی الرضا – علیه آلاف التحیه و الثنا – و در خواست توفیق ملاقات با آن مرد خدا از پیشگاه حضرت، به طرف خانه آقای مجتهدی رهسپار شدم.ایشان در آن موقع، در یكی از كوچههای فرعی خیابان سمرقند مشهد سكونت داشتند و من از قم برای آن مرد خدا چند مجلد كتاب كه مورد علاقه ایشان بود به همراه برده بودم و آن روز به هنگام عزیمت برای دیدارشان، آنها را نیز با خودم برداشتم.زنگ در را به صدا درآوردم. جناب آقای مجتهدزاده از دوستان یكرنگ و همدل و ديرینه آن مرد خدا در را باز كردند و پس از سلام و احوالپرسی به گونهای كه رنجشی در من پیدا نشود، گفتند:چون آقا حالشان مساعد نیست، استراحت كردهاند و هیچ كس را نمیپذیرند! این اولین بار بود كه پس از آشنایی با آقای مجتهدی با در بسته رو به رو میشدم! به ناچار خداحافظی كردم و برگشتم.فردای آن روز مجدداً به دیدار آن مرد خدا رفتم ولی باز همان پاسخ دیروز را شنیدم! برای لحظاتی، پریشان خاطری عجیبی به سراغم آمد و در راه بازگشت به هتل محل اقامت، اعمال دیروز و امروز خود را دقیقاً مرور كردم تا ببینم در این سفر چه اشتباهی را مرتكب شدهام كه به دیدار آقای مجتهدی موفق نمیشدم؟!هر چه فكر كردم، راه به جایی نبردم! به همین جهت دچار قبض روحی عجیبی شدم و در آن لحظات، شرایط روحی بسیار دشواری را در فراق آن مرد خدا تجربه میكردم.بار سوم كه خواستم به سراغ آقای مجتهدی بروم، تصمیم گرفتم نامهای به ایشان بنویسم و مراتب دلتنگی خود را اظهار كنم.به خاطر دارم نامهای كه نوشتم بسیار كوتاه و در عین حال گویا بود. مطالب نامه را هنوز به یاد دارم:بسمه تعالیحضرت آقای مجتهدی!با سلام و تجدید مراتب مودت و ارادت، این سومین بار است كه شرفیاب میشوم ولی توفیق دیدار حاصل نمیشود. علت آن را نمیدانم! ولی این قدر میدانم كه از ناحیه مخلص، قصوری سر نزده است تا مستحق این بی مهری باشم! با دو بیت از لسان الغیب حافظ شیرازی نامه را به پایان میبرم و شما را به خدا میسپارم، خاطره تلخ این سفر را هرگز فراموش نخواهم كرد:به حاجب در خلوت سرای خویش بگو فلان ز گوشه نشینان خاص در گه ماست!چو پردهدار به شمشیری میزند همه را كسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند!والسلام، ارداتمند:محمدعلی مجاهدی (پروانه)نامه را درون پاكت پلاستیكی كتابها گذاشتم و تصمیم گرفتم كه اگر این بار هم با در بسته رو به رو گردم، پاكت محتوی نامه و كتابها را به آقای مجتهدزاده تحویل دهم تا در اختیار آقای مجتهدی بگذارند!به محض این كه زنگ در را به صدا درآوردم، آقای مجتهدزاده با حالت غمگین و افسرده به من گفتند:هنوز نیاز به استراحت دارند و كسی را نمیپذیرند! من از شما شرمندهام!پاكتی را كه به همراه داشتم، به ایشان دادم و گفتم:از طرف من با آقای مجتهدی خداحافظی كنید و این امانتیها را به ایشان برسانید.قبض روحی من دیگر حد و حصری نداشت. به هنگام بازگشت، مستقیماً به حرم حضرت مشرف شدم و عقده دل را گشودم و به آن امام رئوف عرض كردم:هر بار كه توفیق زیارت مرقد نورانی شما را پیدا میكردم شرط قبولی زیارت خود را ملاقات این مرد خدا قرار میدادم، ولی در این سفر بر خلاف همیشه با دلی آكنده از ملال و حسرت به قم باز میگردم و فكر میكنم كه زیارت این بار من مورد قبول شما واقع نشده است. این خسران را چگونه باید باور كنم؟!از حرم بیرون آمدم و با این كه ساعتی از ظهر میگذشت و بسیار گرسنه بودم، بدون خوردن غذا به اتاقی كه در هتل داشتم رفتم و روی تخت دراز کشيدم.محرومیت این سه روزه مرا از پای درآورده بود .تصمیم گرفتم كه فوراً به قم باز گردم . به هر حال، ساعتی در كشمكش بودم كه از دفتر هتل به اتاق من زنگ زدند كه آقای مجتهدزاده آمدهاند و میخواهند شما را ببینند! دریافتم كه فرجی شده و صبر سه روزه من كار خود را كرده است:گفتم:ایشان را راهنمایی كنید!آقای مجتهدزاده به محض ورود به اتاق گفت:فلانی! لباس بپوشید برویم، آقا منتظر است!و هنگامی كه درنگ مرا دید، گفت:خود كرده را تدبیر نیست! شما مگر نمیخواستید آقای مجتهدی را ببینید؟! بفرمایید برویم! آقا نمیخواستند شما ناراحت بشوید!گفتم: چه كسی به شما گفت كه من در این هتل اتاق گرفتهام؟!گفت:آقا فرمودند:فلانی، گلایه ما را به امام رضا (علیه السلام) كردهاست! همین الان بروید و ایشان را بیاورید و بعد نام و نشانی این هتل را به من دادند!هنگامی كه در معیت آقای مجتهدزاده به خدمت آن مرد خدا شرفیاب شدم، صحنهای را دیدم كه هرگز تصور آن را نمیكردم! حضرت آقای مجتهدی در رختخواب دراز كشیده بودند و آن جمال جمیل و صورت زیبا در اثر سكته مغزی به شكل عجیبی در آمده و وضع ظاهری صورت ایشان به كلی به هم ریخته بود به طوری كه نگاه خود را به نقطه دیگری معطوف كردم!در آن لحظه آرزویم این بود كه كاش آقای مجتهدی را به این وضع ندیده بودم!ایشان، در حالی كه به سختی قادر به حرف زدن بودند و كلمات را نمیتوانستند به درستی ادا كنند، فرمودند:آقاجان، نمیخواستم شما من را در این حالت ببینید، چون میدانستم كه روحاً متألم خواهید شد، ولی وقتی گلایه مرا با حضرت در میان گذاشتید، ناچار شدم كه دنبال شما بفرستم!و پس از گذشت لحظاتی، فرمودند:اصلاً ناراحت نباشید این دوره نقاهت كوتاه است!از آقای مجتهدزاده پرسیدم:چند روز است كه ايشان ملازم بسترند؟ و این حادثه چگونه اتفاق افتاده است؟! گفت:پنج روز پیش به آقا اطلاع میدهند سید جوانی كه در همين كوچه زندگی میكند، مدتی است به خاطر سكته مغزی فلج شده و قادر به حركت نیست و از نظر مالی چنان در مضیقه قرار گرفته كه همسرش با او ناسازگاری میكند و به وضع كودكان خود نمیرسد.هنگامی كه آقای مجتهدی به عیادت او میروند، از مشاهده زندگی آشفته و فقیرانه او متأثر میشوند و میگویند:نمیتوانم نگاه معصومانه و ملتمسانه این كودكان را تحمل كنم، و بلافاصله دست به دامان مولا میشوند و شفای آن سید جوان را تقاضا میكنند.بعدها آقای مجتهدی برای من تعریف كردند:وقتی كه برای شفای عاجل آن جوان به مولا علی (علیه السلام) متوسل شدم، به من فهماندند كه باید از خود مایه بگذارم! به حضرت عرض كردم:بابی انت و امی یا سیدی! در پیشگاه شما، جان چه ارزشی دارد؟! این جوان از ذراری شماست و من نمیتوانم او را در این وضعیت مشاهده كنم. اگر با اهدای سلامتی من، مشكل او حل میشود، از جان و دل پذیرای این بلا هستم!هنگامی كه آقای مجتهدی به طرف خانه خود حركت میكنند به هنگام بازكردن در، دچار سكته مغزی میشوند و آن سید جوان در نهایت ناامیدی سلامتی خود را دوباره به دست میآورد!این حادثه عجیب، آن روزها ورد زبان همسایگان و اهالی محل شده بود و در همه جا از شفای معجزه آسای آن جوان صحبت میكردند، ولی نمیدانستند كه آن مرد خدا با گذشتن از سلامتی خود موجبات شفای او را فراهم آوردهاست!پس از گذشت مدت كوتاهی، آقای مجتهدی سلامتی خود را باز یافتند و از آن پس با عزمی راسختر از همیشه، در راه گره گشایی از كار بندگان خدا گام بر میداشتند.راز ماندگاری اشعار جناب حافظخاطره ای دیگر از سفر جناب مجاهدی به مشهد :در شهریور ماه 1374 پس از آستان بوسی حضرت ثامن الائمه علی بن موسی الرضا – علیه آلاف التحیه و الثنا – به توفیق دیدار آقای مجتهدی نائل آمدم.ایشان در آن هنگام، در باغچهای كه متعلق به آقای علیزاده بود و در پشت ایستگاه راهآهن قرار داشت، و دارای یك اتاق و آشپزخانهای محقر بود، زندگی میكردند.آن روز، آقای مجتهدی از انبساط روحی زایدالوصفی برخوردار بودند و به من فرمودند:آقاجان! قرار است امروز آقا امام رضا (علیه السلام) در مورد شما عنایت خاصی مبذول دارند و وقت من امروز در بست در اختیار شماست!خدا را سپاس گفتم و از مراحم كریمانه آن امام رئوف سپاسگزاری كردم و از این كه میدیدم اسباب توفیق از هر جهت فراهم آمدهاست، در پوست خود نمیگنجیدم!پس از صرف چای، رو به من كرده فرمودند:بعضیها فكر میكنند كه حافظ، عمان سامانی و یا وحدت كرمانشاهی، هر موقع كه اراده میكردند قلم به دست میگرفتند و به سرودن شعر میپرداختند بی آن كه از امدادهای غیبی بهرهمند شوند! این بزرگواران اهل بافتن شعر نبودهاند! اینان به خاطر سلوك بیوقفهای كه در مسیر الی الله داشتهاند، در اثر شب زنده داریها و سحر خیزیها به درجهای از لطافت و شفافیت روحی رسیده بودند كه بیپرده صحنههای بدیعی از كشف و اشراق و شهود را به تماشا مینشستند و هنگامی كه در طیف این جاذبههای پر شور معنوی قرار میگرفتند، ناخواسته و ناخود آگاه اشعار رنگینی از باطن سوخته آنان به بیرون تراوش میكرد كه در حالات عادی، قادر به سرودن آنها نبودند و راز ماندگاری آثار آنان در همین است.كسانی كه با این رمز و رازها آشنا هستند وقتی كه دیوار حافظ را مرور میكنند در هر غزلی از آن، بعد معرفتی این شاعر آسمانی را در مییابند و نشانههای منازل سلوكی را به روشنی در آن میبینند ولی برخی از غزلیات كه منسوب به حافظ است از این امتیاز برخوردار نبوده و مطلبی برای گفتن ندارد.بعد فرمودند:اگر مجاز بودم و اجازه میدادند، غزلیات حافظ را به ترتیب سن سلوكی او ترتیب داده و اشعاری را كه از او نیست نشان میدادم! اگر روزی این اتفاق بزرگ رخ دهد و سینه سوخته راه شناسی به این مهم اقدام كند، به منزلت واقعی حافظ و مقام بلند و رفیعی كه در عوالم روحانی دارد پی خواهندبرد و دیگر او را شاهد باز و شرابخواره معرفی نخواهندكرد و این شاعر « ولی شناس » را پیرو یكی از مذاهب چهارگانه اهل تسنن نخواهند دانست!باطن حافظ به نور ولایت منور و مشام جان او به عطر ملكوتیان عالم قدس معطر بوده است. اگر عارفی چون حافظ نداند كه این اشراقات از كدام كانون نوری در آیینه جان او میتابد، كه عارف نیست! و كسی را كه از زلال معرفت جرعهای چشانیده باشد، دست و صاحب دست را میشناسد و با ساقی بزم روحانیان آشنا است.چون حافظ انس عجیبی با قرآن كریم داشته و در حد ظرفیت وجودی خود از لطائف معانی چند بعدی آن بهرهمند بودهاست، لذا اشعار جوششی او همانند یك منشور چند وجهی، بازتابهای مختلفی دارد و ابعاد گوناگونی بر آن متصور است كه برای اهل معنا پوشیده نیست.این شاعر آسمانی كه از ژرفای جان به آل الله ارادت میورزد، با آن كه شیوه بیانیاش مستور و گاه نیمه مستور است، آشكارا به ذوات مقدس حضرات معصمومین خصوصاً وجود مبارك حضرت ولی عصر – روحی و ارواح العالمین له الفداء – عشق میورزد و عطش روحی خود را به زلال محبت و معرفت این بزرگواران به تصویر میكشد و گاه نیز دست به دامان مردانی میشود كه محرم خلوت رازند و محرم حریم حرمت دوست:ز آن یار دلنوازم، شكری است با شكایت گر نكته دان عشقی بشنو تو این حكایتبی مزد بود و منت، هر خدمتی كه كردم یا رب مباد كس را مخدوم بی عنایت!رندان تشنه لب را، آبی نمیدهد كس گويي « ولی شناسان» رفتند از این ولایت!...سیم از آن طرف وصل میشود نه از این طرف!جناب مجاهدی نقل می کنند :روزی در خدمت آقای مجتهدی صحبت از این بود كه گاهی سیم انسان وصل میشود و گاهی نه! ایشان فرمودند:ما غالباً تصور میكنیم كه این ماییم كه سیم خود را با عوالم ماورایی وصل میكنیم! ابداً این طور نیست! مثل این میماند كه یك سیم مویی ضعیفی مستقیماً به ژنراتور مولد برق وصل شود! كه در این صورت شاهد ذوب شدن آن خواهیم بود. سیم از آن طرف وصل میشود و جریان برقی كه متناسب با ظرفیت وجودی ما باشد از آن عبور میكند و به ما منتقل میشود. اینها تمثیل است والا سخن گفتن از سیم و جریان برق در تبیین ارتباطات معنوی درست نیست. بعد فرمودند:آقاجان! در مبدأ فیض هیچ بخلی نیست. فیاض علی الاطلاق، علی الدوام فیض خود را بر عوالم هستی میبارد و هر موجودی به اندازه سعه وجودی و استعداد فطری كه دارد از آن بهرهمند میشود.ببینید در همین عالم ماده، خورشید كارش پرتو افشانی است و موجودات كره خاكی هر یك به نوعی از نور افشانی خورشید بهره میگیرند ولی میزان این بهرهمندیها یكسان نیست .انسان گاهی با ظلمت عالم ماده چنان خو میگیرد و به آن عادت میكند كه هرگز لحظهای به نورانیتی كه در پس این پرده ظلمانی وجود دارد، نمیاندیشد و در طلب رسیدن به آن بر نمیآید و گاهی نیز از آن بدش میآید! كه دیگر حسابش با كرام الكاتبین است. اینها كسانی هستند كه پس از ایمان، به كفر روی میآورند:والذین كفروا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظمات، اولئك اصحاب النار هم فیها خالدون.اگر یك شاعر آل الله در صفای باطن خود بكوشد و در مسیر اهل بیت، صادقانه قدم برداد مسلماً از امدادهای غیبی بهرهمند خواهدشد و اگر بداند كه واسطه این امدادها و فیض بخشیها، وجود مقدس امام زمان (عج الله تعالی الفرجه الشریف) است و باطناً هر فیضی كه به او میرسد پیش از آن كه آن فیض را دریابد امام وقت در جریان آن قرار میگیرد، مسلماً در اعتقاد خود راسختر خواهد شد و با پای یقین در مسیر محبت حضرات معصومین (علیهم السلام) حركت خواهدكرد و به فیضهای بیشتر و والاتری نائل خواهدآمد.دعبل خزاعی شاعر بلند پایه شیعی كه شیخ طوسی و مرحوم نجاشی در كتب رجالی خود او را بسیار ستودهاند و از یاران حضرت ثامن الائمهاش بر شمردهاند، مردی بوده شجاع، منیع الطبع و مدافع سرسخت اهل بیت (علیهم السلام) كه در حكومت جابرانه بنی عباس در هجو رشید و مأمون و معتصم و واثق و سایر خلفای عباسی كوشید و قصاید بسیار بلند و شیوایی در مناقب ائمه طاهرین (علیهم السلام) سرود و به این امر افتخار میكرد و میگفت:پنجاه سال است كه چوبه دار خود را بر دوش میكشم!میگویند كه دعبل خزاعی در شهر مرو به محضر حضرت علی بن موسی الرضا – علیهما آلاف التحیه و الثنا – مشرف شد و به آن امام همام عرض كرد:شعری را در مدیحت شما سرودهام و آن را تاكنون برای كسی نخواندهام و با خدای خود عهد كردهام كه آن را اول به محضر شما عرضه بدارم و بعد برای شیعیان شما بخوانم.دعبل قصیده شیوای خود را كه حدود 120 بیت بود و بعدها به «مدارس آیات» معروف شد برای آن حضرت قرائت كرد و هنگامی كه به این بیت رسید:و قبر ببغداد لنفس زكیه تضمنها الرحمن فی الغرفاتو مرادش، مزار شریف حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) در بغداد بود،امام از او پرسید:میخواهی دو بیت بر قصیده تو اضافه كنم؟دعبل عرض كرد:آری یابن رسول الله!حضرت فرمودند:و قبر بطوس یا لها من مصیبه الحت علی الاحشاء بالزفراتالی الحشر حتی یبعث الله قائماً یفرج عنا الغم و الكرباتوقتی كه دعبل از امام پرسید:این قبر چه كسی است كه در طوس است (كه من از آن اطلاعی ندارم؟) حضرت به جانب خود اشاره كردند كه : قبر من است و دیری نمیگذرد كه طوس، مركز رفت و آمد شیعیان من خواهدشد ... ماجرای دیگر دعبل خزاعی را از زبان حضرت آقای مجتهدی بشنوید :روزی دعبل خزاعی به محضر امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) شرفیاب شد. چون آن روز مصادف با یكی از اعیاد اسلامی بود و حضرت جلوس فرموده بودند، دعبل از امام اجازه خواست كه قصیدهای را كه به تازگی سرودهاست قرائت كند، حضرت اجازه دادند.دعبل سرگرم خواندن قصیده خود شد و پس از آن كه ابیاتی از آن را قرائت كرد، امام او را امر به سكوت كردند و سپس خود به خواندن مابقی ابیات قصیده دعبل پرداختند!حاضران در مجلس نگاه خود را به دعبل دوخته بودند و دعبل كه تحمل آن نگاههای معنیدار را نداشت به تنگ آمد و عرض كرد:یابن رسول الله! این قصیده را من دیشب سرودهام و جز خدا كسی از آن اطلاعی ندارد! شما كجا این شعر را خواندهاید و به خاطر سپردهاید؟!حضرت فرمودند:راست میگوید! دیشب كه صورت ملكوتی شعر تو را از عالم بالا به عالم ناسوت میآوردند، آن را به من عرضه داشتند و من اكنون از روی همان نسخه عرشی شعر تو را میخوانم!حاضران در مجلس از سوءظنی كه به دعبل برده بودند، شرمنده شدند و دعبل، رو سپید و سرافراز و مباهی از عنایتی كه امام به شعرای متعهد شیعی دارند و آنان در این مسیر از امدادهای غیبی برخوردارند، با قلبی سرشار از ایمان و اطمینان از خدمت حضرت مرخص شد.شعر عنایتی « كد » دارد !از جمله خاطرات جناب مجاهدی است که :بعد از ظهر روز نوزدهم ماه صفر چند سال پیش در قم توفیق دیدار آقای مجتهدی را پیدا كردم. هنگام ورود به اتاق، مشاهده كردم كه بر روی تخت در حالی كه دست خود را به نشانه احترام بر روی سینه گذاشتهاند، چشمان اشك آلودشان را به نقطهای از اتاق دوختهاند و قراین نشان میداد كه پیش از ورود من به اتاق توسلاتی داشتهاند.آرام در كنار در ورودی اتاق نشستم و به تماشای آن صحنه شور آفرین پرداختم. حدود یك ربع ساعت گذشت تا آن مرد خدا به تدریج حالت طبیعی خود را باز یافت.پرسیدند:شما نور خاصی را مشاهده نكردید؟عرض كردم:خیر! ولی عطر خاصی را برای چند لحظهای استشمام كردم.آن مرد خدا در حالی كه میگریستند، فرمودند:دلم خیلی گرفته بود به بیبی زینب (علیها السلام) متوسل شدم، ناگهان در گوشهای از اتاق آشكارا در هالهای از نور جلوه كردند. لباس تعزیت بر تن داشتند و سرا پا سیاه پوش بودند. هیبت ایشان، هیبت علوی بود. خواستم عرض تسلیت كنم ولی گریه امانم نداد!بیبی فرمودند:دوست دارم فردا كه اربعین شهادت حسینی است در این جا مراسم عزاداری اقامه گردد و مرثیه جدیدی خوانده شود. مرثیهای كه صحنه غروب روز عاشورا را تجسم كند.عرض كردم:بیبی جان! این مرثیه را چه كسی باید منظوم كند؟در حالی كه بیبی زینب (علیها السلام) به شما اشاره میكردند به من امر فرمودند تا صحنه غروب روز عاشورا و صحنه وداع شان را با پیكر پاره پاره و غرقه به خون سالار شهیدان را به گونهای كه نشانم دادهاند، برای شما بازگو كنم. سپس « كد» مرثیه جدید را به من یاد آور شدند و فرمودند كه این مرثیه جدید دارای چه نشانهای است؟ شما امشب این مرثیه را بسازید و فردا صبح به من لطف كنید تا ببینم نشانهای را كه فرمودهاند، دارد یا نه!بعد، آقای مجتهدی حدود یك ساعت آن دو صحنه تكان دهنده را برای من تعریف كردند و در اثنای مجسم كردن آن دو صحنه به سختی میگریستند و گاهی رشته كلام شان پاره میشد و هنگامی كه آرام میگرفتند، مطلب را ادامه میدادند.از خدمت ایشان مرخص شدم و به خانه آمدم. نزدیكی نیمههای شب، غمی بزرگ بر وجودم مستولی شد و انقلاب خاطر عجیبی پیدا كردم. به كتابخانه شخصیام رفتم و مطلبی را كه آقای مجتهدی برایم شرح داده بودند، دقیقاً مرور كردم و پس از دقایقی بعد، این مرثیه منظوم بر زبانم جاری شد:هان! غروب روز عاشوراستی كربلا پر شود و پر غوغاستیقتلگاه ار خون هفتاد و دو تن موج زن چون لجه دریاستیكشتی بشكسته آل رسول غرقه در دریای بی پهناستي...فردای آن روز، صبح زود پس از زیارت مرقد نورانی كریمه اهل بیت (علیها السلام) و تشكر از عنایت آن حضرت و بیبی زینب – سلام الله علیهما – رهسپار منزل حضرت آقای مجتهدی شدم. هنگامی كه به حضورشان رسیدم، پرسیدند:مرثیه را به همراه آوردهاید؟!عرض كردم: بلهفرمودند:مرحمت كنید تا آن را ببینم!تا آن هنگام سابقه نداشت كه ایشان این گونه اشعار را از من طلب كنند و فقط میفرمودند:بخوانید! ولی این بار ظاهراً قضیه فرق میكرد.وقتی كه شعر را به ایشان دادم، دیدم با انگشت خود سرگرم شمردن ابیات آن هستند! سپس با لبخندی حالكی از رضایت خاطر به من فرمودند:آقا جان! مبارك است، شعر شما نشانهای را كه بیبی زینب (علیها السلام) به من فرمودند، دارد!عرض كردم:اگر صلاح میدانید، برای مزید اطمینان قلبی من آن را اشاره بفرمایید.گفتند:به من فرموده بودند كه این مرثیه به نشانه اربعین باید چهل بیت داشته باشد و حالا كه ابیات شعر شما را شمردم دیدم درست چهل بیت است!آقاجان! شعری كه عنایتی باشد «كد» دارد! و «كد» شعر شما عدد (40) بود!من كه سراینده این مرثیه بودم، تعداد ابیات آن را نمیدانستم! بعد كه ابیات را شمردم دیدم كه ناخودآگاه آن را در چهل بیت سرودهام! شعفی كه باطناً از این جهت نصیب من شد، روزها ادامه داشت.پس از گذشت ساعتی كه در خدمت آن مرد خدا بودم، تنی چند از ذاكران و دوستداران آل الله آمدند و ایشان شعر مرا به یكی از آنها داده و گفتند:مرثیه امروز ما، همین شعراست! آن را با لحنی حزن انگیز بخوانید.عرض ارادت شما را پذیرفتهاند!جناب مجاهدی می فرمودند :سال هاست این توفیق را دارم كه در روز تاسوعا و یا عاشورا به سبك عمان سامانی مرثیه سرایی كنم و ارادت دیر پای خود را نسبت به سالار شهیدان و سایر شهدای كربلا ابراز دارم. تاسوعای آن سال نیز پس از شركت در مراسم عزاداری و مراجعت به خانه، مرثیه منظومی را در قالب مثنوی تقدیم مولی الكونین، ابی عبدالله الحسین (علیه السلام) كردم و ساعتها با قرائت همان مرثیه در خلوت خود به عزاداری سرگرم شدم.چند روزی كه گذشت یكی از دوستان صمیمی به دیدن من آمد و گفت:آقای مجتهدی انتظار شما را میكشند و به من امر فرمودند كه مراتب دلتنگی شان را با شما در میان بگذارم!در آن زمان، حضرت آقای مجتهدی در منزل آقای حاج فتحعلی در قزوین به سر میبردند عازم قزوين شديم .من در محضر آن مرد خدا ابتدا به سخن نمیكردم و اگر سوالی میفرمودند، با جملهای كوتاه در مقام پاسخ برمیآمدم زیرا جاذبههای وجودی آقای مجتهدی و تماشای جمال نورانی ایشان، به اندازه كافی آدمی را از شور و حال سرشار میكرد و نیازی به سخن گفتن نبود.به قزوین رسیدیم دو نفر از دوستان در سر كوچهای كه منزل آقای حاج فتحعلی در آن قرار داشت، منتظر ماندند. قرار بود اگر جناب مجتهدی اجازه فرمودند وارد شوند ، وقتی كه زنگ در را به صدا درآوردم حدود ساعت ده صبح بود. آقای فتحعلی در را باز كردند، و من پس از سلام و احوالپرسی پرسیدم:آقا تشریف دارند؟گفتند:سرگرم استحمام هستند و معمولاً این كار طول میكشد!گفتم:پس به ایشان بفرمایید فلانی حسب الامر از قم آمده بود و ...آقای حاج فتحعلی داخل حرف من دوید و گفت:من در جریان پیغام ایشان برای شما هستم، میترسم وقتی كه رفتن شما را بشنوند ناراحت شوند. چند دقیقهای تأمل كنید تا كسب تكلیف كنم.در آن سالها، آقای مجتهدی به خاطر چند سكته مغزی ملازم بستر بودند و نیمی از بدن ایشان حركت ارادی نداشت و چون شخصاً قادر به استحمام نبودند، برخی از دوستان در این كار به ایشان كمك میكردند و به همین جهت دو سه ساعتی به طول میكشید تا از حمام خارج شوند.آقای حاج فتحعلی برگشت و گفت:آقا میفرمایند تشریف داشته باشید،كار استحمام را مختصر خواهند كرد.وارد خانه شدم، و در طبقه فوقانی آن در اطاقی كه مخصوص آقای مجتهدی بود كنار تخت نشستم. حدود سی دقیقه گذشت و ایشان آمدند.پس از ابراز مراحم همیشگی و احوالپرسی، پرسیدند:آقا جان! همسفر دارید؟عرض كردم:با آقای .... و آقای ... به قزوین آمدهام.فرمودند:دوستان را منتظر نگذارید! شما كه عزیزید همراهان شما هم عزیزند اینجا خانه شماست! رفتم و به دوستان بشارت دادم كه موجبات دیدار فراهم است! وقتی كه به اتفاق به محضر آن مرد خدا شرفیاب شدیم، ضمن تفقد از دوستان، گفتند:آقاجان! نگذارید آقای مجاهدی در قم احساس غربت كنند ...سپس رو به من كرده فرمودند:آقا جان! آقا امام حسین (علیه السلام) عرض ارادت شما را پذیرفتهاند و به مرثیهای كه در روز عاشورا سرودهاید مهر قبول زدهاند!برای من شنیدن این گونه سخنان از زبان ایشان تازگی نداشت و میدانستم در هر كجا كه باشند دوستان خود را زیر نظر دارند. به هنگام حركت از قم یك حس ناشناختهای به من میگفت كه شعر تازه سروده خود را به همراه داشته باشم و اینك میدیدم كه راز احضار من در ارتباط با همان شعر بودهاست!هنگامی كه سرگرم قرائت شعر خود شدم، با گریههای بی اختیار آن مرد خدا فضای اطاق چنان سرشار از صفا و روحانیت شده بود كه دلم میخواست كار خواندن شعر را ناتمام بگذارم ...روز عاشورا، به پای خم غنود هر حریف باده پیمایی كه بودآستین افشان و پایكوبان و مست شسته دست از غیر جانان هر چه هستجمله از جام بلا صهبا زده پردههای غیب را بالا زده ...علاقه دوستان اهل بیت به موت !آقای مجاهدی از ایام اقامت جناب مجتهدی در قم نقل می کنند :آقای دكترموسوی پزشك متخصص بیماریهای گوش و حلق و بینی و از دوستان صمیمی آن مرد خدا بودند و از جان و دل به ایشان عشق میورزیدند.آن روز بعد از ظهر من و مرحوم حاج حسین مصطفوی كتابفروش در خدمت آن مرد خدا بودیم. ساعتی گذشت و ایشان فرمودند:نیاز به استراحت دارم و بعد به اتاق مجاور رفتند تا استراحت كنند.من و مرحوم مصطفوی خاطرههایی را كه با آقای مجتهدی داشتیم، مرور میكردیم و منتظر بیدار شدن آن ولی خدا بوديم. حدود سه ساعت گذشت ولی خبری نشد!مرحوم مصطفوی به سراغ ایشان رفتند و پس از گذشت چند دقیقهای برگشتند و گفتند:هر چه صدا كردم بیدار نشدند! من نگران حال ایشان هستم، باید دكتر موسوی را خبر كنیم!گفتم:شاید ناراحت شوند!گفتند:وضعیتی را كه من دیدم، عادی نیست و میترسم دیر شود!... دكتر موسوی همین كه نبض آقای مجتهدی را كنترل كرد، به سختی منقلب شد و گفت:نبض آقا نمیزند! قلب ایشان حركت نمیكند! و سپس دست خود را زیر بدن ایشان برده، گفت:یا جدا! من آقای مجتهدی را از شما میخواهم و بعد با صدای بلند یك « یا علی» گفتند به طوری كه دست و پای ایشان به لرزه در آمد.مدتی گذشت و آقای مجتهدی كمكم چشمهای خود را گشودند و در حالی كه سعی میكردند به آرامی از جای خود برخیزند، رو به آقای موسوی كرده، فرمودند:از مولا خواسته بودم كه سیر برزخی من آغاز شود و مرا از تنگنای این قفس خاكی رهایی بخشند ولی شما نگذاشتید! و پس از چند لحظهای درنگ فرمودند: ما رفته بودیم ولی ما را به خاطر شما باز گردانیدند! منبع:www.salehin.com
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 575]
صفحات پیشنهادی
انس جناب شیخ جعفر مجتهدی(رحمت الله علیه) با اهل بیت (علیهم ...
انس جناب شیخ جعفر مجتهدی(رحمت الله علیه) با اهل بیت (علیهم السلام) (1)-انس جناب شیخ جعفر مجتهدی(رحمت الله علیه) با اهل بیت (علیهم السلام) (1) نان نور!استاد مجاهدی ...
انس جناب شیخ جعفر مجتهدی(رحمت الله علیه) با اهل بیت (علیهم السلام) (1)-انس جناب شیخ جعفر مجتهدی(رحمت الله علیه) با اهل بیت (علیهم السلام) (1) نان نور!استاد مجاهدی ...
انس جناب شیخ جعفر مجتهدی(رحمت الله علیه) با اهل بیت (علیهم السلام) (2)
انس جناب شیخ جعفر مجتهدی(رحمت الله علیه) با اهل بیت (علیهم السلام) (2)-انس جناب ... بن موسی الرضا (علیه السلام) دو مطلب را تقاضا كردم:1) توفیق اتمام شعر ناتمامی كه ...
انس جناب شیخ جعفر مجتهدی(رحمت الله علیه) با اهل بیت (علیهم السلام) (2)-انس جناب ... بن موسی الرضا (علیه السلام) دو مطلب را تقاضا كردم:1) توفیق اتمام شعر ناتمامی كه ...
چهل سال، مهمان سحر امام رضا علیه السلام
انس جناب شیخ جعفر مجتهدی(رحمت الله علیه) با اهل بیت (علیهم ... انس جناب شیخ جعفر مجتهدی(رحمت الله علیه) با اهل بیت (علیهم السلام) (1) ... امروز صبحانه را مهمان مولا ...
انس جناب شیخ جعفر مجتهدی(رحمت الله علیه) با اهل بیت (علیهم ... انس جناب شیخ جعفر مجتهدی(رحمت الله علیه) با اهل بیت (علیهم السلام) (1) ... امروز صبحانه را مهمان مولا ...
«رحمت» محل كشف استعدادها
انس جناب شیخ جعفر مجتهدی(رحمت الله علیه) با اهل بیت (علیهم السلام) (1) ... از رفتن به محل كار، به خدمت حضرت آقای مجتهدی شرفیاب میشدم و صبحانه را در خدمت ایشان .
انس جناب شیخ جعفر مجتهدی(رحمت الله علیه) با اهل بیت (علیهم السلام) (1) ... از رفتن به محل كار، به خدمت حضرت آقای مجتهدی شرفیاب میشدم و صبحانه را در خدمت ایشان .
سخنی با یاران سفر کرده ...
انس جناب شیخ جعفر مجتهدی(رحمت الله علیه) با اهل بیت (علیهم ... انس جناب شیخ جعفر مجتهدی(رحمت الله علیه) با اهل بیت (علیهم السلام) (1) ... استاد مجاهدی نقل کرده اند ...
انس جناب شیخ جعفر مجتهدی(رحمت الله علیه) با اهل بیت (علیهم ... انس جناب شیخ جعفر مجتهدی(رحمت الله علیه) با اهل بیت (علیهم السلام) (1) ... استاد مجاهدی نقل کرده اند ...
با دستهای تهی از طاعت
او را اطاعت کن» و رو به علی علیهالسلام کرد و فرمود: «با همسرت مدارا و مهربانی کن». انس جناب شیخ جعفر مجتهدی(رحمت الله علیه) با اهل بیت (علیهم ... انس جناب شیخ ...
او را اطاعت کن» و رو به علی علیهالسلام کرد و فرمود: «با همسرت مدارا و مهربانی کن». انس جناب شیخ جعفر مجتهدی(رحمت الله علیه) با اهل بیت (علیهم ... انس جناب شیخ ...
محبت اهل بیت علیهم السلام
انس جناب شیخ جعفر مجتهدی(رحمت الله علیه) با اهل بیت (علیهم ... نام آقا امام حسین (علیه السلام) محك ایمان است.شدت محبت به اهل بیت و اطاعت از دستورات ائمه ( علیهم ...
انس جناب شیخ جعفر مجتهدی(رحمت الله علیه) با اهل بیت (علیهم ... نام آقا امام حسین (علیه السلام) محك ایمان است.شدت محبت به اهل بیت و اطاعت از دستورات ائمه ( علیهم ...
زیارت ثامن الحجج با پای پیاده
زیارت ثامن الحجج با پای پیاده-زیارت ثامن الحجج با پای پیادهمرحوم جلوه در حجره خود ... نذر کردهام که تنها و پیاده به زیارت حضرت ثامن الحجج حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام مشرف شوم و ... انس جناب شیخ جعفر مجتهدی(رحمت الله علیه) با اهل بیت (علیهم . ... كردم:1) توفیق اتمام شعر ناتمامی كه سروده بودم!2) توفیق زیارت آقای مجتهدی!
زیارت ثامن الحجج با پای پیاده-زیارت ثامن الحجج با پای پیادهمرحوم جلوه در حجره خود ... نذر کردهام که تنها و پیاده به زیارت حضرت ثامن الحجج حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام مشرف شوم و ... انس جناب شیخ جعفر مجتهدی(رحمت الله علیه) با اهل بیت (علیهم . ... كردم:1) توفیق اتمام شعر ناتمامی كه سروده بودم!2) توفیق زیارت آقای مجتهدی!
دعاى امام رضا علیه السلام در سجده شكر و قنوت
انس جناب شیخ جعفر مجتهدی(رحمت الله علیه) با اهل بیت (علیهم ... ما الآن در فلكه حضرتی هستیم، به محضر آقا امام رضا (علیه السلام) سلام كنید! ... از آقا امام رضا (علیه ...
انس جناب شیخ جعفر مجتهدی(رحمت الله علیه) با اهل بیت (علیهم ... ما الآن در فلكه حضرتی هستیم، به محضر آقا امام رضا (علیه السلام) سلام كنید! ... از آقا امام رضا (علیه ...
تاسوعا/ جلوه گاه معرفت ساقي كربلا
سقاي كربلا با جاني تشنه، روحي آزرده از تشنگي امام و كودكان معصومش، مشك به دندان گرفت تا شايد جرعه آبي به لب تشنگان برساند، ... انس جناب شیخ جعفر مجتهدی(رحمت الله علیه) با اهل بیت (علیهم . ... دل نوشته هایی در سوگ سید الشهدا(علیه السلام) – (1) ...
سقاي كربلا با جاني تشنه، روحي آزرده از تشنگي امام و كودكان معصومش، مشك به دندان گرفت تا شايد جرعه آبي به لب تشنگان برساند، ... انس جناب شیخ جعفر مجتهدی(رحمت الله علیه) با اهل بیت (علیهم . ... دل نوشته هایی در سوگ سید الشهدا(علیه السلام) – (1) ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها