تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 19 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):اى على! از ارجمندى مؤمن در نزد خدا اين است كه برايش وقت مرگ، معيّن نفرموده است...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827584595




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

املاک اينجو و وقف خاص در دوران ايلخانان نمونه فارس


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
املاک اينجو و وقف خاص در دوران ايلخانان نمونه فارس
املاک اينجو و وقف خاص در دوران ايلخانان نمونه فارس نويسنده: سيد محمد حسين منظور الاجداد مقدمه خواست اصلي اين مقاله روشن‏کردن موضع حقوقي اراضي اينجو در نظام زمينداري ايران در دوره حکومت مغولان است و چون اين اراضي مورد نوعي از وقف خاص واقع مي‏شد و به تملک اولاد ايلخانان درمي‏آمد اشارتي به نحوه وقف و کارکرد اين نوع موقوفات در آن روزگار خواهيم داشت. به عنوان مدخل بحث، در مورد معني و مفهوم کلمه «اينجو» سخن گفته‏ايم و در ادامه نحوه مالکيت ايلخانان بر اين اراضي را بررسي نموده و ضمن صحبت از املاک موقوفه خاندان طباطبايي در فارس، شيوه رفتار مغولان با اراضي موقوفه را مورد بحث قرار داده‏ايم.معني و مفهوم کلمه اينجوبيشتر محققين اين کلمه را مغولي و به معني املاک خالصه سلطنتي دانسته‏اند(1). پطروشفسکي با استفاده از پژوهش ولاديميرتسف بر اين باور است که اين کلمه از آغاز در سرزمين اصلي مغولستان در دو معني به کار مي‏رفته است: نخست «جهيزي که زن به خانه شوهر مي‏برد» و اين شامل افراد تابع هم بوده و دوم «متصرفات خاص شاهزادگان و اعضاي خاندان چنگيزي به انضمام کساني که جزو آن متصرفات قلمداد شده بودند»(2). و آن‏گونه که از سخن ولاديميرتسف برمي‏آيد مغولان به افرادي که جزء جهيزيه عروس به خانه داماد فرستاده مي‏شدند اينجه (inja)مي‏گفته‏اند (3) و کلمات اينجو(inju) و اينجي (inji) به «املاک موروثي فئودال شاهزادگان همخون گفته مي‏شد.»(4).از معاني مختلفي که در مواضع گوناگون کتاب ولاديميرتسف در مورد معني صورتهاي متعدد اين کلمه شده برمي‏آيد که برداشت کلي پطروشفسکي درست است، اگرچه بايد توجه داشت که به متصرفات خاص شاهزادگان «اولوس» گفته مي‏شد. ولاديمير تسف در جايي کلمه «اينجه» را به معني املاک موروثي نيز به کار برده است (5).و در جايي ديگر به نقل از لغت‏نامه تبتي ـ مغولي آورده است که اينجي (inji) به «مصاحب يا خدمتگزار يک خانم نجيب‏زاده» گفته مي‏شد (6)و اين توضيح وي که فئودالهاي مغول در بعضي موارد خانواده خود را به عنوان غرامت واگذار مي‏کردند،(7)روشنگر اين نکته است که چرا به غرامت پرداختي در ازاي قتل سروران، «انجو» گفته مي‏شد.(8)اين‏گونه پيداست که مغولان با مفهوم املاک و افراد مختص به خان بيگانه نبوده‏اند. در ايرانِ آن عهد نيز نهادي ويژه براي اداره املاک شاه وجود داشت که «ديوان خاصه» خوانده مي‏شد و به نزديکان و نگهبانان سلطان نيز «خواص» مي‏گفتند،(9) پس از فتح ايران و تصاحب املاک فراوان به دست خان مغول، تغيير نام آن ديوان و اين افراد از خاصه و خاص به اينجو به سادگي صورت گرفت.شواهد در مورد اينجو شدن افراد زياد است. رشيدالدين فضل‏اللّه به صراحت از اين رسم مردمان ياد مي‏کند که فرزندان خود را به عنوان اينجو به «خوانين و شهزادگان» مي‏دادند(10).علي‏زاده ـ دانشمند اهل ارّان ـ از صنعتگراني که «در وضع بردگان اسير قرار داشتند و اينجوي ارغون‏خان به شمار مي‏رفتند» سخن گفته (11)و به نوشته رشيدالدين، غازان از بردگان خريداري و آزادشده مغول که اينجوي خاص وي بودند، سپاهي ويژه پديد آورد (12).وسعت املاک اينجو بسيار بود و گاه نيز با مصادره املاک مغضوبين بر وسعت آنها افزوده مي‏شد. براي مثال پس از آنکه ارغون، شمس‏الدين صاحبديوان را کشت، همه املاک او در نواحي مختلف جزء اراضي اينجو درآمد (13) و اين املاک چندان وسعت داشت که به نوشته وصاف، در سال 693 ه.ق ـ ده‏سال پس از مرگ صاحبديوان ـ «حاصلات املاک صاحبي در سالي سيصد و شصت تومان (3600000 دينار)» بود(14).نمونه ديگر، رفتار مغولان با املاک خاصه حجاج سلطان ـ پادشاه قراختائي کرمان ـ بود که چون با ترکان خاتون ناسازگاري پيشه کرد، مجبور به ترک حکومت و ولايت گرديده املاک او به عنوان اينجو نصيب ايلخان شد(15).همچنين «هبه» يکي ديگر از راههاي گسترده شدن محدوده اراضي اينجو بوده است.ايلخانان مغول عايدات املاک اينجو را در مصارف شخصي خود خرج مي‏کرده‏اند. غازان‏خان براي وفا به نذر خود سالانه 20 تومان زر از عايدات «اينجوهاي ممالک» به عنوان مستمري و وقف و صدقه و انعام در حق جمعي از امرا و طبقات مختلف مردم و لشکري که هرسال در قوريلتا جمع مي‏شدند خرج مي‏کرد (16) و خرج آش اردوهاي خوانين را از محل عوايد اراضي اينجوي خاص مي‏پرداخت (17)و همو چون بر آن شد که همانند سلجوقيان به جاي مواجب و به رسم اقطاع، زمين در اختيار لشکريان بگذارد، املاک لازم را از اراضي اينجو و دلاي تامين نمود(18).در بسياري از موارد، اراضي اينجو همانند املاک ديواني که عوايد آنها هزينه دستگاه اداري را تأمين مي‏کرده، به مقاطعه داده مي‏شد. ملک‏الاسلام طيبي در سال 692 ه.ق عوايد املاک اينجو و دلاي را هم به مقاطعه گرفت(19).وسعت املاک اينجو را در سرزمين‏هاي متصرفي مغولان نمي‏توان به دقت تعيين کرد. به نوشته وصاف، غازان در سال 697 ه.ق دستور داد که بيست هزار فدان زمين «جهت ديوان خالصات خاصه پادشاه» در سرزمين‏هاي زير سلطه مغولان تهيه کنند و از اين مقدار سه هزار فدان در بغداد و اطراف آن و سه هزار فدان در ولايت شيراز و باقي در ديگر مناطق تعيين شد و بذر و اسباب زراعت به مقاطعه گران دادند و عايدات اين مقدار زمين را در ازاي هر فدان شصت و يک دينار و چهاردانگ به آنان واگذار نمودند و شرط شد که پس از انقضاي مدت مقاطعه «فدانات و تخم و اسباب فلاحت و ساير مؤونت عمارت، بي‏نقصان و خسران تسليم ديوان عمارت خاصه کنند.»(20).به هر حال وسعت اراضي اينجو به قدري بوده که ديواني مستقل به نام «ديوان اينجو» به امور اين زمين‏ها رسيدگي مي‏کرد. آقسرايي به صراحت خبر از وجود دو ديوان اينجو و دلاي در متصرفات مغولان در آسياي صغير مي‏دهد (21)ليکن از اين ديوان در کتاب نخجواني ـ دستور الکاتب في تعيين المراتب ـ نشاني نيست. عبدالکريم علي اوغلي علي‏زاده ـ مصحح اين کتاب ـ بر اين باور است که چون اهميت املاک موروثي ايلخانان پس از مرگ ابوسعيد و وقوع اغتشاش در ممالک از بين رفت، محمد بن هندوشاه متعرض ذکر اين ديوان نشده است (22)و چنين مي‏نمايد که نظر او در اين مورد درست است، پس از مرگ ابوسعيد، املاک اينجو در اختيار متغلبان قرار گرفته بود و وجود ديوان اينجو ضرورتي نداشت. علي‏زاده همچنين با دقت نظر خويش موضوع ديوان دلاي را نيز تعيين کرده است. به باور وي اراضي اينجو دوگونه بوده‏اند: نخست اراضي سلطنتي يا همان اينجو و دوم اراضي مخصوص پادشاه که به آن «اينجوي خاص» گفته مي‏شد. به عبارت ديگر املاک سلطنتي در اختيار اعضاي خاندان حاکم قرار داشت، ليکن اراضي اينجوي خاص ملک شخصي پادشاه بود(23).پطروشفسکي احتمال داده که اصطلاح «دلا» براي مشخص کردن همين نوع زمينها به کار مي‏رفته است. به نوشته او اين اصطلاح از «دلاي‏خان» به معني «خان برتر از همه» گرفته شده و «دلاي‏خان» و مترادف فارسي آن «پادشاه جهان» در ايران و در عهد هولاکوئيان مفهوم خانهاي محلي اولوس با ايلخانان را مي‏رسانده است(24).املاک اينجو به ارث مي‏رسيد. آن‏گونه که رشيدالدين فضل‏اللّه‏ گزارش کرده غازان وصيت نموده بود که املاک اينجوي وي پس از او «اينجو و ملک فرزندان» ذکور خاتون سوگلي او باشد و اگر آن خاتون پسر نداشت «از آنِ پسران ديگر خواتين بود» و نيز دستور داد که خواتين، خزانه خاص خود را داشته باشند و رشيدالدين تصريح مي‏کند که با اين فرمان اراضي اينجوآباد و عايدات آنها چندان زياد شد که يک‏بار غازان براي مخارج لشکر يک‏ميليون دينار به خزانه زنان حواله کرد(25).برداشت خانم لمبتون از اين سخن رشيدالدين اين بوده که «اقطاعات مشمول ماليات زايد» مي‏شده است، ليکن به نظر ما از حکايت موردِ استناد وي چنين نکته‏اي برنمي‏آيد، چرا که رشيدالدين به صراحت سخن از اينجوي خاص يعني زمينهاي تحت نظارت ديوان دلاي گفته و مقاطعه اين زمينها ربطي به مقاطعه اراضي ديواني و نيز ماليات اراضي ملکي نداشته است و غازان از آغاز دستور داده بود که «همواره خواتين را نيز خزانه باشد که به گاه ضرورت به کار آيد» و در وقت ضرورت نيز دستور پرداخت بخشي از مخارج لشکر از اين خزانه را داد، اما نکته ديگري که او پس از استناد به اين حکايت بدان توجه کرده مهم‏تر است و آن اينکه اين وقف اساسا از نظر شرعي درست نبوده، غازان نمي‏توانسته زميني براي فرزندان به دنيا نيامده خاتون خود وقف کند. اصطلاح فقهي عمل غازان «وقف بر معدوم» است که محقق حلي در شرايع‏الاسلام آن را باطل دانسته (26)و خانم لمبتون ادعاي اجماع فرق مختلف «شريعت اسلام» بر بطلان اين وقف نموده است(27).در مورد امکان فروش يا عدم فروش املاک اينجو، نظر پطروشفسکي اين است که امکان فروش اين اراضي وجود داشته است (28)استناد او بر روايتي از وصاف است که خبر از اقدام يکي از مباشران به فروش خودسرانه و پنهاني املاک اينجو مي‏دهد. اگرچه اقدام خودسرانه و پنهاني يک مباشر ـ قطب‏الدين اينجو (29)ـ نمي‏تواند مستند آن حکم واقع شود، اما دليلي در دست نيست که نشان دهد خان از تصرف مالکانه در املاک اينجوـ از جمله فروش آنها ـ منع شده باشد.محققين در اين مورد که آيا ماليات بر املاک اينجو نيز تعلق مي‏گرفت يا نه از اتفاق نظر برخوردار نيستند. خانم لمبتون معتقد است که زمينهاي اينجو «از ماليات ديواني معاف نبود»(30) ليکن پطروشفسکي امتياز متصرفان اراضي اينجو را معافيت از ماليات مي‏داند (31)خانم لمبتون براي اثبات مدعاي خود دلايل چنداني را ارائه نکرده است و به نظر مي‏رسد که اراضي اينجو از پرداخت «ماليات ديواني» معاف بوده‏اند (معافيت مالياتي شامل اراضي ديگر از جمله موقوفات و گاه املاک شخصي هم مي‏شده است)(32)و درآمد آنها به خزانه ايلخان تحويل مي‏شد. بررسي پيشينه تاريخي املاک اينجوي فارس به فهم آنچه در مورد اراضي اينجو گفته شد کمک مي‏کند و موضوع سخن ما در بخش بعد خواهد بود.پيشينه املاک اينجو در فارسدر بحث از اراضي اينجو گفتيم که مصادره املاکِ خاصه حکام پيشين سرزمين‏ها و نيز مغضوبين، از جمله راههاي تأمين املاک اينجو در عهد ايلخانان مغول بوده است. در فارس نيز چنين بود و افزون بر املاک اتابکان، (33)املاک فراوان شمس‏الدين صاحبديوان در آن خطّه نيز پس از قتل او جزء اراضي اينجو گرديد و گذشته از همه اينها املاک خاندان طباطبايي نيز طي روندي طولاني جزء اراضي خاصه ايلخان درآمد. براي روشن شدن مطلب مي‏بايست به اقدامات اتابک ابوبکر بن سعد اشاره کرد. وي براي تأديه خراج مغولان و مخارج همسران و لشکريان خود به توصيه مشاوران، بر مالياتها افزوده و املاک اقطاعي را از دست متصرفان آن خارج کرده زير نظر خود گرفت و فرمان تجديدنظر در اسناد مالکيت زمينهاي شخصي را صادر نمود و دستور داد که هرگاه از تاريخ تنظيم سند انتقال املاک پنجاه‏سال گذشته باشد، متصرِف آن را مالک بشناسند و به اسناد مالکيتي که تاريخ آن کمتر از اين مدت است اعتنا نکنند. او همچنين در طي مدت حکومت خود دست تصرف بر «نفايس املاک» بزرگان گشود و به تدريج اين زمينها را به خود اختصاص داد و در تداوم همين شيوه قاضي علوي شيراز را برکنار کرده بدين بهانه که عده سادات در شيراز بسيار است و اگر ثروت فراوان و املاک زياد داشته باشند، درپي کسب قدرت برخواهند آمد، املاک «موروث و مکتسب» خاندان قاضي را مصادره نمود (34).او املاک سادات طباطبايي را نيز به دست گرفت. جدّ اعلاي اين خاندان از اعقاب ابراهيم طباطبا ـ نواده امام حسن مجتبي(ع) ـ بود که عضدالدوله نخست خواهر و سپس دختر خود را به عقد او درآورده وي را به همراه خويش از مکه به شيراز آورد و املاکي چند وقف نموده توليت آنها را به فرزندان او سپرد و به مرور زمان اينان داراي ثروت فراوان و صاحب املاک بسيار در فارس گرديدند (35)و اتابک ابوبکر همين املاک را متصرف شد (36).در زمان ايلخاني اباقاخان، سيد فخرالدين حسن از اين خاندان ملازم شاهزاده ارغون گرديد و بارها بر اين نکته تاکيد کرد و اسناد متعدد و شهود بسيار ارائه نمود که املاک خاندان او به ناحق در اختيار اتابک ابوبکر قرار گرفته و وعده داد که اگر خان به واگذاري اين املاک فرمان دهد، آن اراضي را به عنوان «اينجو» در اختيار شاهزاده ارغون خواهد گذاشت. سرانجام در زمان ايلخاني ارغون، سيد فخرالدين حسن پاداش هفده‏سال اقامت در اردو و صبر خود را گرفت و حکم قطعي صادر شد که املاک مورد نظر او مشخص شده تحويل نماينده خان گردد. سيد فخرالدين پس از صدور اين فرمان بر متصرفان املاک که به اردو رفته بودند سخت گرفت و از آنان خواست که عوايد چندساله زمينها را تسليم او کنند و چون امير بوقا ـ دائرمدار امور ارغون ـ اين سخت‏گيري را به مصلحت ندانست، ارغون صراحتا از سيد دفاع کرد و فرمان داد که بوقا از دخالت در کار اينجوي ممالک بپرهيزد و اختيار املاک اينجو در همه سرزمين‏هاي تحت حکم خود را به يک نفر داد و دستور اکيد صادر کرد که سيد فخرالدين محدوده املاک خود را مشخص کند. فخرالدين با نماينده ارغون عازم شيراز شد و به محض ورود شروع به اقدام نموده يک‏چهارم دهات و مزارع و باغات و قنوات و آبهاي فارس را به عنوان اموال خود جدا کرد و برطبق شرط پيشين جزء املاک اينجوي ارغون‏خان درآورد. وي پس از هجده روز اقامت در شيراز مرد و به فرمان ايلخان، فرزندش قطب‏الدين احمد مامور ادامه کار پدر و ضبط املاک و تحصيل اموال آنها گرديد.املاکي که اين‏گونه بدست آمد در زمان غازان «اينجوهاي قديم» خوانده مي‏شد و سالانه 000/600 دينار درآمد داشت (37)و اين سيد قطب‏الدين همان است که بر وي تهمت فروش خودسرانه املاک اينجو زدند و غازان به همين سبب دستور تعيين و مميزي مجدد اراضي اينجو در فارس را صادر نمود (38).آنچه ما به نقل از وصاف در مورد املاک سادات طباطبائي آورديم با مندرجات وقفنامه املاک موقوفه سادات انجوي تفاوت دارد. بر اساس نوشته‏هاي اين وقفنامه، املاک مذکور به دست مغولان تصرف شده بود و سيد فخرالدين با وعده واگذاري نيمي از املاک توانست حکم خان را به نفع خود بگيرد و «در حضور امناي دولت خاني و اهل شرع نبوي» در سال 679 ه.ق نيمي از آن املاک را به ارغون منتقل نمود و نيمي ديگر را به پسر خود قطب‏الدين احمد داد و چون اباقا مرد و احمد تکودار ايلخان شد، املاک مذکور مجددا اينجو گرديد، ليکن پس از پيروزي ارغون بر احمد، حکم صادر شد که نيمي از آن املاک به قطب‏الدين احمد واگذار شود و نيم ديگر به اراضي اينجو ملحق گشته مباشر آنها هم قطب‏الدين احمد باشد «و از آن پس اولاد و احفاد سيد قطب‏الدين احمد را انجوي گفتند.»(39).انضمام املاک سادات طباطبائي به اراضي اينجو در سال 685 ه.ق صورت گرفت (40)و پس از مرگ ارغون، گيخاتو املاک اينجو را زير نظر دو تن از نزديکان خود ـ حسن و تايجو ـ گذاشت که متفقا به اداره آنها بپردازند. توضيح آقسرايي روشنگر نحوه همکاري اين دوتن است. به نوشته او در سال 692 ه.ق «حکم ولايات دلاي، حسن‏بک داشت و حکم اينجوها به طايجو تعلق گرفته بود.» چنان‏که گفته شد به نظر مي‏رسد فزوني وسعت املاک دلاي ايجاد ديواني مستقل براي اداره آنها را ضروري ساخته بود، (41) ليکن ايجاد اين ديوان جديد موجب گسترش دستگاه ديوانسالاري و آشفتگي کارها گرديد، لذا صدر جهان احمد خالدي زنجاني اين دو ديوان را در هم ادغام ساخت و چنان‏که از نوشته وصاف برمي‏آيد او با اختيار تامّي که از گيخاتو گرفته بود دست به کاري زد که امير بوقا به آن توفيق نيافته بود، بدين معني که عايدات املاک دلا و اينجو را نيز جزء ماليات ديواني محسوب داشت. وصاف مي‏نويسد که در سال 691 ه.ق صدر جهان «تمامت امرا و باسقاقان که به اطراف ممالک رفته بودند مصروف گردانيد و نام حسن و تايجو از مکتوبات ساقط کرد و ايشان را از تصرف اينجوي ممالک صرف، به ادله عاقلانه اينجو را با دلا مضاف فرمود و اين امتياز از ميان برداشت و ممالک سليمان فارس دلا و اينجو، بر وبحر» از آغاز سال 692 ه.ق مقاطعه چهارساله به مبلغ يک هزار تومان به ملک‏الاسلام طيبي داد(42).به نظر ما اين نوشته نشان مي‏دهد که در سال 692 ه.ق ماليات بر وبحر فارس 250 تومان بوده و پطروشفسکي که اين رقم را مقدار عايدي املاک اينجو دانسته (43)راه خطا پيموده است.تعيين اينکه چه مقدار از اين 250 تومان عايدي املاک اينجو بوده مشکل است. وصاف ضمن بحث از اينجو شدن املاک سادات طباطبايي نوشته: سيد فخرالدين «برحسب دلخواه مقدار ربعي از قري و مزارع و بساتين و قنوات و مياه و طواحين، در ساير اعمال فارس مفروز نمود» وي سپس مي‏افزايد: «امروز ارتفاعات ديوان اينجو (از آن املاک)، به مبلغ ششصدهزار دينار رايج بر سبيل مقاطعه مقرر است.»(44).پطروشفسکي از اين جملات چنين نتيجه گرفته که وصاف مي‏گويد: در زمان ارغون‏خان (1284ـ1291م مطابق 683 ـ691 ه.ق.)(45) ديوان انجو، اراضي انجوي شيراز را به 000/600 دينار به مقاطعه داد(46).جاي شگفتي است که اين محقق دانشمند قيدي بر سخن وصاف تحميل کرده که در اصل وجود ندارد. وصاف هرگز از درآمد «اراضي انجوي شيراز» سخن نگفته است و نص نوشته او که ما نقل کرديم اين است که سيدفخرالدين، يک‏چهارم زمين‏ها و... قنوات و باغها و آبهاي سراسر فارس ـ «در ساير اعمال فارس» ـ را جزء املاک مورد ادعاي خود به ارغون تقديم کرد و عايدات همان املاک در زماني که وصاف از آن به عنوان «امروز» ياد مي‏کند به 60 تومان (000/600 دينار) بالغ مي‏شده است.چرا پطروشفسکي چنان قيدي بر نوشته وصاف زد و برخلاف مدلول سخن او 60 تومان را تنها عايدي ديوان اينجو از «اراضي انجوي شيراز» دانست؟ پاسخ اين پرسش را چند سطر بعد در کتاب او خواهيم يافت، آنجا که مي‏نويسد:اراضـي انجوي سراسـر ايالـت فـارس در سـال 692 ه.ق (1292/93م.) به 1000 تومان (000/000/10 دينار) به مقاطعه چهارساله داده شـده، يعني سالي 250 تومان (000/500/2 دينار).به عبارت ديگر، پطروشفسکي براي توجيه اين مطلب که چگونه عايدي املاک اينجو يکباره در طي 7 سال بيش از چهاربرابر افزايش يافته، مجبور بود چنين فرض کند که 60 تومان عايدي ديوان اينجو از املاک شيراز بوده و 250 تومان عايدي اين ديوان از کل املاک فارس.براي درک بهتر مطلب ناچاريم به توضيح بپردازيم در متون تاريخي از اوضاع سياسي فارس در زمان ايلخاني ارغون سخن رفته و به رقابت مقاطعان مالياتي، قتل سيد عمادالدين ابويعلي و مرگ ابش‏خاتون و حوادث پس از آن اشاره شده است. در اينجا لازم است از وضع اسفبار مردم فارس نيز ياد کنيم. به نوشته وصاف عوام شيراز گراني غله را از شومي وجود سيدعمادالدين مي‏دانستند و لذا از قتل او به سال 683 ه.ق بسيار شادمان شدند و به همين سبب مورد غضب خدا واقع گشتند و مدت سه‏سال امساک باران عام شد و خرواري گندم که در زمان سيد صد دينار شيرازي بها داشت، در اين مدت ـ اگر يافت مي‏شد ـ به مبلغ 1200 دينار ـ آن هم مخفيانه ـ خريدوفروش مي‏گرديد و فروشنده بر مشتري منت نيز مي‏گذاشت که راضي به فروش محصول خود گرديده است و کار بيچارگي مردم به جايي رسيد که در بهار ملخ مي‏خوردند و در پاييز خون حيوانات کشته‏شده را قوت‏جان مي‏کردند، ثروتمندان فقير شدند و پدران فرزندان خود را در ازاي دريافت اندک غذايي مي‏فروختند و بسياري بر اثر گرسنگي در کوچه و بازار جان سپردند و «زياده از صدهزار تن از نفس دارالملک و ولايات به واسطه عدم غذا سر در حجاب خاک کشيدند.» (47).پس از برطرف شدن قحطي نيز مردم فارس گرفتار محصلين مالياتي شدند و اگرچه در دوران سه‏ساله حکومت شمس‏الدوله، اندکي روي آسايش ديدند، اما وضع چنان نبود که يکباره، عايدات املاک اينجو چهاربرابر شود. پطروشفسکي که احتمالاً اين مفروضات را در ذهن داشته مجبور شده دست به تحريف سخن وصاف زند و 60 تومان را تنها عايدي املاک انجوي شيراز بداند(48).ديديم که او مصداق کلمه «امروز» را هم دوران ايلخاني ارغون دانسته است. به باور ما اين برداشت او نيز خالي از خطا نيست. درست است که وصاف معمولاً حکم «امروز» را يا با ذکر تاريخ معين يا با ارائه قرينه (49) مقيد مي‏کرد و در اين مورد چنين نکرده است، ليکن قرينه‏اي هم در دست نيست که سخن او به دوران ايلخاني ارغون بازمي‏گردد و به نظر مي‏رسد که اشاره او مربوط به سالهاي حکومت غازان و شايد سال 702ه.ق باشد که روز يکشنبه سيزدهم رجب آن سال، کتاب خود را به نظر آن ايلخان رسانده است(50).نتيجه سخن اينکه چون وصاف از جدا کردن يک‏چهارم اراضي فارس به عنوان املاک اينجو سخن گفته مي‏توان با احتساب املاک شمس‏الدين محمد جويني ـ مقتول به سال 683 ه.ق ـ معروف به املاک صاحبي، در سال 692 ه.ق درآمد اين املاک را حدود 60 تومان ارزيابي نمود.پس از کشته شدن گيخاتو، املاک اينجوي فارس يکي از موارد اختلاف غازان و بايدو بوده است، غازان اين اراضي را اينجوي ارغون‏خان مي‏دانست و مدعي بود که عايدات آنها مي‏بايست بدو که فرزند و وارث ارغون است داده شود و ايلچي به فارس فرستاده از ملک‏الاسلام خواست که از محل درآمد اينجوي فارس صدتومان به او بپردازد (51) و چون ملک‏الاسلام از پرداخت اين وجه خودداري نمود، غازان در گفتگوي رودرروي خود با بايدو از اين املاک سخن به ميان آورد. بايدو از راه تملق بدو گفت که در تمام مملکت با وي سهيم است(52)و ظاهرا فرماني به ملک‏الاسلام نوشت که عايدات اينجوي فارس را به غازان دهد و چون فرستادگانِ غازان به نزد ملک‏الاسلام رفتند، فرماني نقيض آن ارائه داد که نشان مي‏داد حساب خود را تسويه کرده نمي‏بايست پولي به نمايندگان غازان بپردازد.در دوران ايلخاني غازان، ملک‏الاسلام با تلاش بسيار غازان را با خود بر سر مهر آورد و چون در سال 696 ه.ق دروغگويي عزالدين مظفر محمد بن عميد را در محضر خان به اثبات رساند، افزون بر فارس، املاک اينجوي شبانکاره نيز به تصرف او داده شد و ماليات عراق عرب، بصره و واسط را نيز بدو مقاطعه دادند.در اواخر سال 697 ه.ق. پس از اينکه ملک‏الاسلام از مقاطعه ماليات فارس خودداري نمود، غازان فرمان داد که فارس را 16 بخش کرده ماليات اين نواحي را مقاطعه سه‏ساله به مبلغ 1000 تومان به 16 نفر دهند. تقسيم «ممالک بروبحر شيراز» به 16 بخش و مقاطعه دادن ماليات آن به 16 نفر دليلي ديگر بر اين مدعاست که درآمد ايلخانان از اراضي ديواني و ملکي و دلا و اينجو و نيز تمغاي شهرهاي فارس (53)در زمان گيخاتو 250 تومان و در زمان غازان 333 تومان بوده است.اگرچه افزايش ميزان ماليات مي‏تواند معلول اصلاحات غازان و يا به سبب محسوب شدن ماليات شبانکاره در جزء ماليات فارس باشد، اما به استناد آنچه وصاف در مواضع گوناگون کتاب خود نوشته، به نظر مي‏رسد بدعملي ديوانيان فارس و رقابت آنان با يکديگر عامل اصلي اين افزايش مالياتي بوده است، بدين معني که آن عده 16 نفري ـ براي تملق ـ خود اين مقدار را تقبل کرده‏اند، وصاف شرحي از رقابت عمّال ديواني فارس را ضمن بحث از حکومت سوغونجاق در فارس آورده است. نمونه‏اي ديگر مربوط به سالهاي 699 يا 700ه.ق است که «جمعي از اکابر شيراز» تعهد دادند افزون بر 283 تومان مالياتي که ملک‏الاسلام بابت مقاطعه سالهاي 697 و 698 ه.ق پرداخته بدون در نظر گرفتن عوايد املاک دلا و اينجو، 22 تومان ديگر به «اسم توفير» بر او ثابت کنند و اظهار کردند که در سال 696 خراجي (54) زماني که سيد قطب‏الدين انجو نايب‏الحکومه فارس بود، 17تومان از مال مورد تعهد خود را نپرداخته و ملک شمس‏الدوله يهود نيز در سال 682 خراجي (55)ماليات فارس را به ديوان نداده است. (56).غازان براي دريافت اين توفيرات سعدالدين حبش را به فارس فرستاد و او مردم را به شدت مورد آزار و شکنجه قرار داد. به فرمان ايلخان همچنين ملک جلال‏الدين کردستاني ـ که ما از شرح‏حال او اطلاعي نداريم ـ براي نوشتن قانون مالياتي به فارس اعزام شد و دستور يافت که اراضي ديواني و اينجو و دلا و وقف را تعيين کند. او نيز به هنگام اداي وظيفه بر مردم ظلم کرد و نظام مالکيت املاک را بر هم زد. بر اثر تعديات سعدالدين حبش مردم مجبور شدند که در مدت دوسال نزديک به صدتومان بپردازند(57).در سال 698 ه.ق غازان فرمان داد تا سه هزار فدان زمين «در ولايت شيراز» به ديوان خالصات خاصه پادشاه واگذار کنند (58)و در همين سال مردم فارس مجددا گرفتار قحطي و به دنبال آن وبا و سرخجه شدند و در شيراز و اطراف آن پنجاه هزار تن جان باختند.در ماه رجب سال 702ه.ق غازان اقدام به تعيين ماموران ديواني در نواحي مختلف نمود و املاک دلا در فارس را زير نظر ملک‏الاسلام قرار داد و ابرقو را که عايدات آن «به ديوان عمارت تعلق داشت» و کهکيلويه و زيدان را که در ازاي دريافت بيست و هفت تومان به ديگري داده شد، از فارس جدا نمود و فرمان داد تا اينجوهاي قديم (املاک سيدفخرالدين و اتابکان) و اينجوهاي جديد (سه هزار فدان زمين که دستور واگذاري آن را داده بود) و صاحبي (املاک اينجوشده شمس‏الدين محمد جويني) و طايجو (املاک به ارث‏رسيده از اتابک ابش به طايجو پسر منگو تيمور که غازان او را در سال 696 ه.ق کشت)(59)جدا شده در زير نظر «ملوک اينجو» قرار گيرد و چون بدو خبر رسيد که سيد قطب‏الدين انجو پيش از اين پنهاني برخي از املاک را فروخته است دستور داد تا ملوک اينجو به صورتهاي املاک حاکمان گذشته فارس رسيدگي کنند و اگر ملکي از املاک اينجو در اختيار کسي بود، در صورتي که حجت قاطع بر مالکيت خود ارائه نداد، زمين را جزء اراضي اينجو قرار داده عايدات سه‏ساله آن را هم از متصرف بگيرند(60).او به حساب درآمد جزيره کيش هم رسيدگي کرد. در اينجا تنها بدين نکته اشاره خواهيم کرد که ملک‏الاسلام عايدات کيش را به 70 تومان مقاطعه کرد و مدعي بود که بيش از 40 تومان در سال عايد نشده است و معارض او ادعا مي‏کرد که درآمد سالانه کيش 130 تومان است(61).وصّاف نمونه‏اي ديگر از ناهماهنگي درآمدها با مبالغ مورد مقاطعه ارائه داده است. به نوشته او در اواخر سال 703ه.ق خواجه عزالدين قوهدي براي جمع‏آوري خراج سه‏ساله به شيراز آمد، به هنگام تفريغ محاسبه در چند ولايت فارس که مقاطعان ملتزم توفير شده بودند، عايدي از اصل خراج مقرر کمتر بود و لذا محصلان مالياتي مجبور به کسب تکليف از ايلخان شدند(62).چون اولجايتو بر تخت ايلخاني نشست يکي از نزديکان خود به نام حسين‏بيک را مسؤول رسيدگي به املاک اينجو قرار داد (63)و احتمالاً در فارس «ملوک اينجو» همچنان بر سر کار خود باقي ماندند. ظاهرا «در سال 712ه.ق حسين‏بيک همچنان مسؤوليت رسيدگي به املاک اينجو را برعهده داشت، زيرا وصاف در قصيده‏اي که به هنگام عرضه کتاب خود در محرم سال 712ه.ق در محضر اولجايتو خوانده از او چنين ياد کرده است:مير اينجوي حسين است که از رايض حکمابلق توسن افلاک کشد اندر زين (64).به يک نکته ديگر در مورد املاک اينجوي فارس نيز اشاره کنيم و آن اينکه به نوشته حافظ ابرو، در سال 728ه.ق چون اميرچوپان از جنگ با ابوسعيد خودداري نموده به ملک غياث‏الدين کرت ـ حاکم هرات ـ پناهنده شد، فرمان ابوسعيد به غياث‏الدين رسيد که به دليل تدارک لشکر «اميرچوپان را به قتل آورد تا خاتون اميرچوپان کردوجين را بدو دهند و املاک اتابکان پارس او را باشد.»(65)چون غياث‏الدين به سبب نفوذ بغداد خاتون در ابوسعيد، مورد التفات اين ايلخان واقع نشد (66)و از ازدواج کردوجين با او خبري در دست نيست، به نظر نمي‏رسد املاک اتابکان نيز در اختيار او قرار گرفته باشد. پی نوشت:درباره معني و مفهوم کلمه اينجو بنگريد به: آن لمبتون، مالک و زارع در ايران، ترجمه منوچهر اميري، تهران، 1345، ص164؛ شميس شريک امين فرهنگ اصطلاحات ديواني دوران مغول، (تهران، 1357)، ص51 و همو متذکر اين نکته است که دورفر اين کلمه را ترکي مي‏داند؛ قزويني، يادداشتهاي قزويني، به کوشش ايرج افشار، (تهران، 1337) ص166، دهخدا اين کلمه را مغولي ترکي دانسته است. بنگريد به: علي‏اکبر دهخدا، لغت‏نامه. دکتر معين اين کلمه را تنها مغولي دانسته است و نوشته در آغاز به ملک خاص يا املاک اختصاصي سلطان گفته مي‏شد و بعدها بر صاحب «ديوان انجو» و به اصطلاح ضابط املاک پادشاه اطلاق شد و بر هر کسي که خاص پادشاه و از متعلقان او بود نيز اينجو گفتند.2- ايليا پاولويچ پطروشفسکي، کشاورزي و مناسبات ارضي در ايران عهد مغول، ترجمه کريم کشاورز، تهران، 1357، ج2، ص448.3- ب، ولاديميرتسف، نظام اجتماعي مغول؛ فئوداليسم خانه‏بدوشي، ترجمه شيرين بياني، تهران، 1365، ص95، 114.4- پيشين، حاشيه 2، ص165.5- پيشين، ص164.6- پيشين، ص262.7- پيشين، همان‏جا.8- پيشين، ص167. انجو را صورتي ديگر از کلمه اينجو دانسته‏اند، بنگريد به: شميس شريک امين، همان کتاب، ص40.9- بنگريد به: نسوي، سيرت جلال‏الدين مينگبرني، به تصحيح مجتبي مينوي، تهران، 1365، ص160 که مي‏نويسد جلال‏الدين بيلقان و اردبيل را به شرف‏الملک داد «چه مي‏دانست مادام که در حساب خاص باشد جز خرابي چيزي نيفزايد» و در مورد اطلاق خواص به نزديکان سلطان نيز از جمله بنگريد به: همان کتاب، ص171.10- رشيدالدين فضل‏اللّه‏، تاريخ مبارک غازاني؛ داستان غازان‏خان، به تصحيح کارل يان، هرتفورد، 1940م، ص270.11- بنگريد به: محمد بن هندوشاه نخجواني، دستور الکاتب في تعيين المراتب؛ به سعي و اهتمام عبدالکريم علي اوغلي علي‏زاده، مسکو 1976م، ج2، صL×.12- رشيدالدين فضل‏اللّه‏، همان کتاب، ص312.13- وصاف، تجزيه الامصار و تزجيه الاعصار يا تاريخ وصاف الحضره، در احوال سلاطين مغول، به اهتمام محمدمهدي اصفهاني، تهران، 1338، ص142.14- پيشين، ص56؛ ابوبکر قطبي اهري، تاريخ شيخ اويس، به سعي و اهتمام فن‏لون، لاهه، 1373ه.ق، ص138. و نيز بنگريد به: سيف‏الدين حاجي بن نظام عقيلي، آثار الوزراء، به تصحيح و تعليق ميرجلال‏الدين حسيني ارموي (محدث)، تهران، 1364، ص276.15- تاريخ شاهي قراختائيان، به اهتمام و تصحيح محمدابراهيم باستاني پاريزي، تهران، 1355، ص209؛ ناصرالدين منشي کرماني، سمط العلي للحضرة العليا، به تصحيح و اهتمام عباس اقبال، تهران، 1328، صص50 ـ51.16- رشيدالدين فضل‏اللّه‏، همان کتاب، ص216، غازان همچنين ده زير آباد را که اينجو بود به مهتر نجيب‏الدين بخشيد. بنگريد به: همان، ص20.17- پيشين، ص330.18- پيشين، ص305.19- وصاف، همان کتاب، ص268.20- پيشين، ص349.21- محمود بن محمد آقسرايي، مسامرة الاخبار و مسايرة الاخيار، به اهتمام و تصحيح دکتر عثمان توران، تهران، 1362، ص228.22- نخجواني، همان کتاب، صxxvi.23- پطروشفسکي، کشاورزي و مناسبات ارضي...، ص455.24- پيشين، ص456.25- رشيدالدين فضل‏اللّه‏، همان کتاب، ص330. ظاهرا زنان از زمان چنگيزخان خزانه خاص داشته‏اند و غازان بر حفظ اين شيوه تاکيد کرده است.26- بنگريد به: جعفر بن يحيي بن حسن معروف به محقق حلي، شرايع الاسلام في مسائل الحلال والحرام، طهران، 1311ه.ق، ج1، کتاب الوقوف والصدقات، ص133.27- لمبتون، همان کتاب، ص180.28- پطروشفسکي، همان کتاب، ص457.29- سيدقطب‏الدين در اصل خود را مالک آن اراضي مي‏دانست. و مي‏بايست توجه داشت که از سخن وصاف برنمي‏آيد که او به واقع زمينها را فروخته باشد و ظاهرا تهمتي بر او نهاده‏اند. بنگريد به: وصاف، همان کتاب، ص404.30- لمبتون، همان کتاب، ص165.31- پطروشفسکي، همان کتاب، ص458 و نيز همو، «جريان‏هاي اجتماعي...» ص24.32- پيشين، ص458.33- به نوشته وصاف، در زمان حکومت ابش‏خاتون در فارس، املاک خاصه اتابکي که جزء ديوان گرديده بود، از آن متنزع و اينجوي اتابک محسوب شد (همو، همان کتاب، ص211). و پس از قتل عمادالدين ابويعلي، جوشي محصل مالياتي فارس، صورت کاملي از املاک اينجو تهيه کرد که در آن حتي شمار درختان مثمر و غيرمثمر ذکر شده بود. (همان کتاب، ص228).34- پيشين، صص161ـ163. نظر شمس قيس رازي در مورد اقدامات اتابک ابوبکر غير از اين است و از خداترسي او ياد کرده مي‏نويسد: ابوبکر اموال غيرمشروع به خزانه خود راه نمي‏داد و حتي املاک اختصاصي خود را «به مجرد شبهتي که در نقل ملک آن باز نمودند» پس داده است. بنگريد به: المعجم في معايير اشعار العجم، به تصحيح محمد قزويني صص13ـ14.35- فسايي، فارسنامه ناصري، به کوشش منصور رستگار فسايي، تهران، 1367، ج2، ص948.36- اين نظر وصاف است و توضيح خواهيم داد که فسايي به نقل از وقفنامه املاک موقوفه سادات اِنجَوي شيراز، مغولان را مصادره‏کنندگان اين املاک مي‏داند.37- وصاف، همان کتاب، صص230ـ231.38- پيشين، ص404.39- فسايي، همان کتاب، ص949.40- وصاف، همان کتاب، ص265.41- آقسرايي، همان کتاب، صص180ـ181. احتمالاً اين دو ديوان زير نظر ديوان سلطنت، به اداي وظيفه مي‏پرداختند. اگرچه در اين مورد نمي‏توان مطمئن بود، زيرا به نظر محققين «بيان چگونگي تقسيم کار در ادارات مختلف ديواني و تفکيک آنها از يکديگر بسيار مشکل است.» بنگريد به: دکتر شيرين بياني، تاريخ آل جلاير، تهران، 1345، ص177. گفتني است که از نوشته آقسرايي بر مي‏آيد محوّل کردن اداره زمينهاي سلطنتي به دو ديوان موجب آشفتگي کارها شده بود.42- وصاف، همان کتاب، ص268. به نوشته ناصرالدين منشي، صدرالدين احمد خالدي در زمان ارغون تصدي املاک اينجو را برعهده داشت و مي‏توانسته آگاهانه اظهار نظر نمايد. همو، نسائم الاسحار من لطائم الاخبار، به تصحيح محدث ارموي، تهران، 1364، صص109ـ110.43- پطروشفسکي، همان کتاب، ص454.44- وصاف، همان کتاب، ص231.45- ابوبکر قطبي اهري مي‏نويسد که ارغون روز دوشنبه 7 ربيع‏الاول سال 690 ه.ق درگذشته است. بنگريد به: همو، همان کتاب، ص140.46- پطروشفسکي، همان کتاب، همان‏جا.47- وصاف، همان کتاب، ص217ـ 218.48- دکتر حسينقلي ستوده هم اين مطلب را از پطروشفسکي نقل کرده و به نوشته وصاف ارجاع داده است. بنگريد به: همو، تاريخ آل‏مظفر، تهران، 1347، ج2، صص183ـ184.49- مثلاً در ذکر ملوک شبانکاره هنگامي که از حکومت مشترک غياث‏الدين و نظام‏الدين ياد مي‏کند مي‏نويسد: ملک غياث‏الدين و نظام‏الدين «امروز و هو شهور سنة ست و سبعمائه» حاکم آن ولايت‏اند. بنگريد به: وصاف، همان کتاب، ص425، در تحرير تاريخ وصاف اين تاريخ 670 ه.ق نوشته شده که احتمالاً غلط چاپي است. (آيتي، تحرير تاريخ اوصاف، تهران، 1346، ص255).50- پيشين، صص405ـ406.51- پيشين، ص317 که مي‏نويسد: «ساربان ميرولايت بود و ملک‏الاسلام جمال‏الدين حاکم مال».52- پيشين، ص 318؛ رشيدالدين فضل‏اللّه‏، تاريخ مبارک غازاني، ص64.53- درآمد ايلخانان از شهرها از راه تمغا يعني مالياتي که از کسبه مي‏گرفتند بوده است.54- اختلاف سال خراجي و سال هجري در زمان غازان ظاهرا 9سال بوده است و سال 696 خراجي برابر 705 هجري است و اين تاريخ قطعا غلط است و مي‏بايست سال 696 ه. ق باشد، بويژه که وصاف تصريح مي‏کند در سال 696 و «مبادي جلوس پادشاه اسلام» سيدقطب‏الدين مال مورد تعهد را نپرداخته است، براي آگاهي از تفاوت سال خراجي و سال هجري بنگريد به: سيدحسن تقي‏زاده، مقالات تقي‏زاده، جلد دهم؛ گاه‏شماري در ايران قديم، زير نظر ايرج افشار، تهران، 1357، صص157ـ 165. بنابراين احتمالاً 696 خراجي غلط چاپي بوده و در اصل 686 خراجي برابر 695ه.ق بوده که غازان نخستين ماههاي آغاز سلطنت خود را پشت‏سر گذاشته بود.55- برابر با سال 691 هجري قمري.56- وصاف، همان کتاب، ص363، از اين نوشته وصاف برمي‏آيد که در سال 698ه.ق. ملک‏الاسلام عوايد املاک دلاي فارس را به مقاطعه گرفته بود.57- پيشين، ص364.58- پيشين، ص349.59- ابوبکر قطبي اهري، همان کتاب، ص145.60- وصاف، همان کتاب، ص404.61- پيشين، ص 405.62- پيشين، ص438.63- پيشين، ص471.64- همان کتاب، ص 548.65- حافظ ابرو، ذيل جامع التواريخ رشيدي، به اهتمام دکتر خانبابا بياني، تهران، 1350، ص 177.66- اقبال آشتياني، تاريخ مغول، تهران، 1347، ص 378.منبع: ميراث جاويدانتصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 552]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن