واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: اگه از ما بدی دیدن حقشون بود
ان الصلوة تنها...نه اینكه اهل نماز جماعت و مسجد نباشد، بلكه گاهی همینطوری به قول خودش برای خنده، بعضی از بچه های نا آشنا را دست به سر می كرد، ظاهراً یك بار همین كار را با یكی از دوستان طلبه كرد، وقتی صدای اذان بلند شد آن طلبه به او گفت: نم یآیی برویم نماز؟ پاسخ داد " نه ، همین جا می خوانم " آن بنده خدا هم از فضایل نماز جماعت و مسجد برایش گفت. او هم جواب داد خود خدا هم در قرآن گفته :" ان الصلوه تنهاء ..." تنهی، حتی نگفته دوتایی، سه تایی ...و او که فكر نمی كرد قضیه شوخی باشد یك مكثی كرد و به جای اینكه ترجمه صحیح را به او بگوید، گفت : " تن ها " یعنی چند نفری، نه تنها و یک نفری ! "و بعد هر دو با خنده برای اقامه نماز به حسینیه رفتند.خوردنش حلال، بردنش حراممثل همۀ بسیجیان دو تكه تركش خمپاره برداشته بودم كه یادگار با خودم ببرم منزل . برگ مرخصی ام را گرفتم و آمدم دژبانی . دل و جگر وسایلم را ریخت بیرون ، تركش ها را طوری جاسازی كرده بودم كه به عقل جن هم نمی رسید ولی پیدایش كرد . پرسید : « چند ماه سابقه منطقه داری ؟ » گفتم :« خیلی وقت نیست » گفت : « شما هنوز نمی دانی تركش ، خوردنش حلال است بردنش حرام ؟ » گفتم : « نمی شود جیرۀ خشك حساب كنی و سهم ما را كه حالا نخورده ایم بدهی ببریم ! »
تركش بی سواد !دكتر رو به مجروح كرد و برای این كه درد او را تسكین بدهد گفت : « پشت لباست نوشته ای ورود هر گونه تیر و تركش ممنوع . اما با این حال، مجروح شده ای » . گفت : « دكتر تركش بی سواد بوده تقصیر من چیه ! سلاح ماگفتم: «كجا برادر؟»گفت: «با برادر فلانی كار دارم.»گفتم: «لطفاً سلاحتون را تحویل بهید»گفت: «الله اكبر!»گفتم: «یعنی چی؟»گفت: «ما مسلح به الله اكبریم.» بعد هم زیر زیركی خندید.مجروح خیلی شوخ بود. هر وقت بود خنده هم بود. هر جایی بود در هر حالتی دست بردار نبود. خمپاره كه منفجر شد تركش كه خورد گفت: «بچهها ناراحت نباشید، من میروم عقب، امام تنها نباشد.» امدادگرها كه میگذاشتندش روی برانكارد، از خنده رودهبر شده بودند.
اگر بدی دیده اند حقشان بودهشب عملیات موقع حلالیت طلبیدن یکی از فرماندهان آمده بود وداع کند. خیلی جدی به بچه ها می گفت: خوب، برادرا! اگر در این مدت از ما بدی دیده اند (بعد از مکثی) حقشان بوده و اگر خوبی دیده اند حتماً اشتباهی رخ داده است. بعضی ها هم می گفتند: اگر ما را ندیدید عینک بزنید .با یک صلوات در اختیار دشمناز خستگی تلو تلو می خوردیم، شوخی نبود، بیش از هفت هشت ساعت راه رفته بودیم. آن هم روی صخره ها و ارتفاعات. موقع برگشتن وقتی که بچه ها نه نای حرف زدن داشتند نه پای رفتن، سر گروهمان گفت: برادر! با یک صلوات در اختیار خودشان. همه خنده شان گرفته بود چون دیگر برای کسی اختیاری و توانی نمانده بود. یکی از بچه ها گفت: برادر! اگر در محاصره دشمن بودیم چه می گفتی؟ و او که در حاضر جوابی کم نمی آورد، پاسخ داد: هیچی، می گفتم برادرا با یک صلوات در اختیار دشمن!منبع :رشد نوجوان صد خاطرهیاسین مدیا تنظیم برای تبیان :بخش هنر مردان خدا - سیفی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 206]