تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 13 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هرگاه انسان چهل ساله شود و خوبيش بيشتر از بديش نشود، شيطان بر پيشانى او بوسه ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1837364514




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

13 سال، خوراكم تهمت و افترا بود


واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: 13 سال، خوراكم تهمت و افترا بود


كشتي- علي جوادي- محمد پورمحمد:
محمدرضا طالقاني از جمله مديران كشتي بود كه خود روزگاري در سطح اول كشتي حضور داشت و طعم پيروزي، شكست، ضرب‌خوردگي و درواقع همه چيز اين ورزش سخت را چشيد.

پسر بامرام محله پاچنار تهران كه هنوز هم يكي از آدم‌هاي پرطرفدار بازار تهران محسوب مي‌شود، در اوزان 90 و 100 كيلو، بارها دوبنده ارزشمند تيم ملي را به تن كرد و افتخارات زيادي را هم براي كشتي كشورمان به ارمغان آورد.

حضور در آوردگاه جهاني 1977 لوزان و 1981 اسكوپيه، حضور و كسب مدال در جام‌هاي معتبر و مهمي همچون تفليس گرجستان، شركت در جام جهاني توليدوي آمريكا، كسب مدال نقره از جام بين‌المللي ايتاليا و تصاحب 2 نشان نقره از جام جهان پهلوان تختي از جمله افتخارات مرد محجوب و سنگين‌وزن ساليان گذشته كشتي آزاد ايران است.

طالقاني مدتي پس از بوسيدن تشك، رياست هيات كشتي پايتخت را برعهده گرفت و آنقدر مقتدرانه و پرقدرت ظاهر شد كه كشتي تهران به عرش رسيد. محمدرضا طالقاني در دوران رياست مهندس تركان در فدراسيون كشتي به‌عنوان نايب‌رئيس، جانشين محمدعلي صنعتكاران شد و تا سال 1998 و همزمان با رقابت‌هاي جهاني تهران در اين سمت ماند.

تلخي خداحافظي او پس از آن مسابقات هنوز در ذائقه اهالي كشتي وجود دارد. طالقاني 4 سال بعد، همزمان با پيكارهاي جهاني تهران به فدراسيون كشتي بازگشت و اين بار به‌عنوان رئيس.

دوره دوم مديريت او تا رقابت‌هاي جهاني سال 2005 بوداپست ادامه داشت؛ اما شرايط به گونه‌اي نبود كه او در اين مسند به فعاليت ادامه دهد. طالقاني مي‌توانست بي‌مهري آدم‌هاي بيرون كشتي را ببيند و آن را تحمل كند اما تحمل كم لطفي و بدرفتاري اهالي كشتي واقعا براي مرد مهربان كشتي ايران سخت بود... .

و همين عامل باعث شد او خيلي راحت از كشتي جدا شود. گرفتن مصاحبه از مردي كه با تمام وجود عاشق كشتي است و نمي‌خواهد آرامش آن را آن هم در آستانه المپيك به هم بريزد، واقعا سخت بود.

اما هر محالي شدني است. مصاحبه ما در بعدازظهر يكي از همين روزها و در حياط كوچك اما زيباي خانه او انجام شد؛ جايي كه خودش مي‌گويد بهترين جا براي مطالعه اوست و البته گپي با دوستان براي كمك به افراد نيازمند.

مصاحبه چند ساعتي ما با مرد دوست‌داشتني كشتي پيش روي ماست؛ مصاحبه‌اي كه او در تمام آن دردهاي خود را از بي‌مهري‌ها بيان كرد ولي حاضر نشد حتي يك نام را به زبان بياورد. او پس از اين همه مدت حتي يكي از روزهاي تلخ دوران مسئوليت را فراموش نكرده است... .

* خيلي‌‌ها معتقدند به شما ظلم شده. ظلمي كه به شما شد، حتي برخي اهالي ورزش را هم اذيت كرد. همه،حرف‌هايشان را زدند اما چيزي از شما نشنيديم. حتي حالا كه دو، سه سال از جدايي‌تان از فدراسيون مي‌گذرد. احساس مي‌كنم بي‌مهري‌هاي زيادي صورت گرفت. قهرماني جهان در سال 1998، قهرماني نوجوانان جهان در آزاد و فرنگي و قهرماني فرنگي جوانان جهان در زمان رياست شما صورت گرفت. اما با همه اين اوصاف تحت فشار بوديد. وقتي جماعت كشتي نمي‌تواند دور يك ميز بنشيند، اين چه ربطي به طالقاني دارد؟

اين جور رفتن‌ها عادي است. در ورزش تشويق نداريم. بايد كار كنيم و مدال بياوريم؛ جان بكنيم و چيزي هم براي خودمان نخواهيم. همه تهمت‌ها را به جان بخريم و آخرش هم با يك وضع اسفناك برويم. اين مسئله كاملا يكطرفه است كه البته با دين ما مغايرت دارد.

متأسفانه شرايط را طوري تغيير داده‌اند كه هر كسي كه كار مي‌كند، با همين وضع بايد پيش برود و من هم اين موضوع را پذيرفته‌ام و شكايتي هم ندارم. اصلا اين مسائل جا افتاده است و من هم ناراحت نشدم. از‌هاشمي‌طبا هم تشكر مي‌كنم كه پس از پايان دوره اول حضور من در فدراسيون، 7 ماه به جاي من كسي را به‌عنوان مسئول انتخاب نكرد.

بايد به اين حقيقت اعتراف كنم كه رسم ورزش اين است كه وقتي مطرح مي‌شوي و شهرتي براي خودت دست و پا مي‌كني، اين حرف‌ها را هم پشت سرت مي‌زنند. خيلي‌ها مي‌خواهند از همين راه به شهرت برسند. خيلي‌ها هم براي زمين زدنت نقشه مي‌كشند و هزار تا كلك سوار مي‌كنند. اينجاست كه تو محكوم مي‌شوي به سكوت.

هيچ حرفي نبايد بزني چون آن وقت تمام عمرت به جواب دادن مي‌گذرد و چشم كه بازي مي‌كني مي‌بيني همه چيزت را باخته‌اي. من به همين دليل رفتم. قصد نداشتم برگردم.مي‌خواستم زندگي‌ام را بكنم، اما‌هاشمي‌طبا كه لطف زيادي به من داشت از طريق كفاشيان با من تماس گرفت و گفت پاي آبروي كشتي در ميان است و بيا كمك كن. آن زمان من داغ بودم.

گفتم مگر مي‌شود براي اعتبار و آبروي كشتي قدمي برندارم؟ در اين مملكت هر چيزي كه خواستند بايد انجام داد چون ما براي ايران زنده هستيم. اصلا نفس‌كشيدن ما براي ايران است.

ناراحت شدم كه دوست خوبم اميررضا خادم استعفا كرد و من حتي دنبال شماره تلفن او گشتم تا قبل از اينكه بيايم، با او حرف بزنم، اما در مكه بودم و موفق به انجام اين كار نشدم. به من گفتند حتما بايد بيايي و كار كني و به‌عنوان سرپرست مشغول به كار شوي. اصلا فرقي نمي‌كرد كه سرپرست باشم يا معاون. من كشتي را دوست داشتم.

همين حالا هم كه خانه نشين كشتي شده‌ام، دوستش دارم؛ حتي بيشتر از آن زمان. من از هيچ كس انتظار ندارم مرا تحويل بگيرد. همين كه كشتي را دوست داشته باشند براي من كافي است.

قبول كنيد زمانه عوض شده و هر كسي كه به‌عنوان مدير مي‌آيد، ديگران منتظر مي‌نشينند ببينند چه حكم‌هايي صادر مي‌كند تا رابطه خودشان را با او تنظيم كنند. همين كه يك نفر از قلم بيفتد حاشيه‌ها شروع مي‌شود... .

اما من به خاطر كشتي برگشتم. ورزش ما چهره‌هاي بزرگ، گوش‌شكسته‌ها و كارشناسان مطرح زيادي دارد. هنوز هم فكر مي‌كنم كشتي ما مي‌تواند در دنيا حرف اول را بزند، اما براي رسيدن به اين هدف بايد افراد عاشق و دلسوخته كنار هم جمع شوند. در دوره دوم حضورم در فدراسيون، متوجه شدم نبايد با اين فرضيه كار كنم.

بايد طور ديگري كار كرد. اما وقتي فهميدم كه ديگر خيلي دير شده و آب از سرم گذشته بود. من فقط به قهرماني جهان فكر مي‌كردم اما بعضي‌ها شروع به سنگ‌اندازي كردند و همه ديدند كه چه وضع اسفناكي به وجود آمد. البته ناراحت نيستم چون وظيفه‌ام بود براي عشقم، مملكتم و مردم خوب كشورم تلاش كنم.

مي‌خواستم لبخند را روي لبان مردم ببينم اما نمي‌دانستم كه اين همه مشكل وجود دارد. آنها نمي‌دانستند اگر قرار است كسي بيايد و جاي مدير بنشيند بايد 20 سال در اين ورزش خاص استخوان تركانده باشد. اما متأسفانه براي اينكه به اهدافشان برسند و مطرح شوند هرچه دوست داشتند، پشت سر من گفتند.

من براي آنكه آبروي كشتي حفظ شود ساكت ماندم، اما فقط به آنها مي‌گويم اين حق‌الناس است. خدا اين گناه بزرگ آقايان را نمي‌بخشد. آنها هرچه دروغ دوست داشتند به من نسبت دادند. من از خيلي از آنها بي‌تقوايي ديدم و دم نزدم. مي‌دانم كه همه اين حقايق پيش خدا محفوظ مانده است.

* آن موقع چرا حرف نمي‌زديد؟ يكي از مشكلات فدراسيون اين بود كه خيلي‌ها عليه شما حرف مي‌زدند و فدراسيون سكوت مي‌كرد. حتي بعضي از رسانه‌ها خلاف واقعيت را عنوان مي‌كردند. احساس مي‌كنم يك برنامه‌ريزي منسجمي پشت اين كار بود تا شما را زمين بزنند. حتي يكي از بحث‌هاي داغ اين بود كه عنوان مي‌كردند هيچ بزرگي نمي‌تواند با فدراسيون كار كند و همه آدم‌هاي نامدار كشتي از كار كردن با طالقاني فرار مي‌كنند.

البته نظر شما را نمي‌پذيرم، چون همه نيروهاي كشتي آمدند و با فدراسيون من كار كردند. اما بعضي از دوستان معتقد بودند حق واقعي‌شان بيشتر از چيزي بوده كه به آنها داده شد. متأسفانه اينكه من با آنها با نيت خالص كار مي‌كردم و در خدمت آنها بودم، باعث به وجود آمدن شبهاتي شده بود و روزنامه‌ها هم به اين مسائل دامن مي‌زدند و آنها را تحريك مي‌كردند كه پستي كه در اختيار داريد بسيار كوچك است و به همين دليل آنها شروع به حاشيه‌سازي كردند.

من هم نمي‌خواستم جواب بدهم. استنباطي كه داشتم اين بود كه چرا بايد جواب اين حاشيه‌سازي‌‌ها و ادعاهاي نادرست را بدهم؟ بالاخره روزي همه چيز مشخص خواهد شد.

* اما هنوز هم چيزي درباره زمان مديريت شما معلوم نشده، حق شما را خورده‌اند. هر حرفي كه خواسته اند، گفته‌اند و شما هم تا همين حالا هيچ جوابي نداده‌ايد. البته من معتقدم مردم ما باهوش هستند و همه چيز را متوجه مي‌شوند...

با اين بخش آخر حرفهايتان موافقم اما با بخش اول آن نه. اصلا اين طور نيست كه همه چيز مخفي مانده باشد. بعضي مسائل روشن شده و بقيه‌اش هم روشن مي‌شود. همان طور كه گفتيد مردم ما خيلي باهوش هستند و وقتي در كوچه و خيابان مرا مي‌بينند، خيلي از حقايق را كه من نگفته‌ام به من مي‌گويند.

مردم مي‌دانند كه برخي افراد چه كارهايي انجام داده‌اند براي آنكه طالقاني نباشد. من همه آنها را به خدا واگذار كرده‌ام. همه آنها كه سعي كرده‌اند مقام و شهرت خود را با گرفتن آرامش من به دست آوردند.

* شما با آقاي برزگر (منصور) خيلي خوب برخورد مي‌كرديد ولي او به‌دليل تحريك بعضي‌ها نخواست با شما كار كند. حرف حساب اين عده كه برزگر را تحريك كردند، چه بود؟

والله نمي‌دانم. برويد از خودشان بپرسيد. من هرگز با كسي مشكلي نداشته و ندارم. در باند و گروه كسي نيستم، اهل باندبازي نيستم و هيچ باندي هم ندارم. هر كسي كه قصد داشت براي كشتي كار كند با او همكاري كردم و فكر نمي‌كردم با من مشكل داشته باشد. ولي بعضي‌ها به قول شما او را تحريك مي‌كردند و مي‌گفتند كار نكن چرا كه به قول شما مي‌خواستند فدراسيون را زمين بزنند.

الان هم متأسفانه فكر مي‌كنند فدراسيون طالقاني را زمين زدند. البته اين را هم بگويم آنها براي هركسي كه در رأس باشد و نيازهاي آنها را برآورده نكند همين داستان را مي‌نويسند. تصور نمي‌كنم اين قبيل افراد با كسي كنار بيايند. آنها كارشان اين است كه فقط به منافع خودشان فكر كنند.

* آنها كه مي‌گوييد چه كساني هستند؟ هنوز هم صلاح نمي‌دانيد اسمشان را بگوييد؟

شما گفتيد آنها. من حرفي نزدم. شما گفتيد كه يك عده هستند و من هم در جواب شما حرفي زدم.

* آنها را مي‌شناسيد؟

همه را مي‌شناسم. من تنها كسي هستم كه در كشتي 37سال كار كرده‌ام. مگر مي‌شود اينها را نشناسم؟ معرفي كردن آنها چه فايده‌اي دارد؟ فكر مي‌كنيد الان خيلي پنهان دارند كار مي‌كنند و كسي آنها را نمي‌شناسد؟ بعد از انقلاب، در سالن هفت‌تير را باز كردم.

مدتي سالن را اداره كردم بعد هيات كشتي را راه انداختم، بعد هم نوبت فدراسيون شد. من طي اين مدت فقط براي كشتي كار كرده‌ام. هيچ وقت هم كم نگذاشتم. براي موفقيت در هر كاري بايد عاشق باشي.

در كشتي، اساس و ريشه اين عشق بايد كمي قوي‌تر از بقيه موارد باشد. من عاشقانه براي كشتي كار كردم. از نظر من مردم بايد درباره موفقيت يا ناكامي من حرف بزنند كه آنها هم در كوچه و خيابان به من مي‌گويند كارت را درست انجام داده اي.

اما با اين حال بيرون ماندم. مي‌دانيد چرا؟ چون‌ باندي نداشتم. سر و كاري هم با كسي نداشته‌ام. هر كسي كه مي‌گفت مي‌خواهم براي كشتي كار كنم، مي‌گفتم بفرماييد، اما محيط به گونه‌اي بود كه نمي‌شد. يكي مي‌گفت فلاني خوب كار نمي‌كند و كنارش بگذاريم. من هم نمي‌خواستم به آبروي كسي لطمه‌اي وارد شود.

آبروي انسان با خون شهدا يكسان است. چگونه مي‌توانيم آبروي كسي را ببريم؟ براي همين نمي‌توانستم كاري انجام دهم. در مقابل تهمت‌هاي اين عده هم جوابي نداشتم. شايد چون در جامعه مطرح‌تر بودم و بعضي‌ها نمي‌خواستند ببينند كه در دل مردم جا دارم، دست به اين كارها مي‌زدند. شايد همه اين ماجراها به خاطر محبت‌هاي زياد مردم بود.

* شروع اين مسائل از كجا بود؟

نقطه شروع ماجرا از وقتي بود كه من خواستم كاري براي مردم بم بكنم. من گفتم مي‌خواهم دوشنبه بنشينم پشت امجديه براي مردم بم گدايي كنم. آن روز مردم طلا دادند، سند خانه شان را دادند، 76 تا كاميون وسيله جمع‌ كرديم. اين براي محمدرضا طالقاني خيلي زياد بود.

* حالا چقدر پول جمع كرديد؟

نمي‌دانم چقدر شد. فقط مي‌دانم هر روز يه چيزي ‌نوشتند. عده‌اي هم مرا مسخره ‌كردند كه فدراسيون را ول كرده و رفته دنبال كاري كه اصلا به او مربوط نيست. آنها دوست نداشتند محبت مردم را ببينند.

* شايد حرف اين عده به خاطر اين بود كه آن موقع فدراسيون مشكل مالي داشت.

بله. اتفاقا مشكل مالي شديدي هم داشت. اسپانسر چك هم داده بود. اما بعضي از آقايان با استفاده از آدم‌هايشان در يكي دو روزنامه در بوق و كرنا كرده بودند كه مسئولان فدراسيون پول را مي‌خورند و خرج كشتي نمي‌كنند. اسپانسر هم چكش را پاس نكرد.

من تنها كسي هستم كه در اين مملكت 2 بار در فدراسيون حاضر شدم و بيشتر از همه كار كردم. بار اول حدود 6 سال و نيم و بار دوم هم 3 سال و نيم كار كردم. هرگز فكر نمي‌كردم با اين همه كار جلوي مرا بگيرند.

البته باز هم مي‌گويم وظيفه‌ام بود. بايد به عشق مردم كار مي‌كردم و كردم، اما حقيقتا نمي‌بايست اين قدر فشار مي‌آوردم. كار به جايي كشيده شد كه براي لباس پوشيدن من هم حرف پيش مي‌آوردند.

مي‌آمدم جهيزيه‌اي را براي نوعروس يتيم تهيه مي‌كردم، مي‌گفتند تو به اين كارها چكار داري؛ اگر مي‌تواني به كار كشتي برس؛ چرا به مردم وام مي‌دهي؟ از حرف آنها تعجب مي‌كردم. قبلا اين اعمال در كشتي، خوب بود. تا نوبت ما شد همه چيز برعكس شد.

از هر چيز خوب و بد زندگي من ايراد مي‌گرفتند. با همه اين احول مي‌گويم هيچ وقت مشكلي با كسي نداشته‌ام. الان هم احساس راحتي مي‌كنم و به عشقم مي‌رسم.

* يعني باز هم كشتي؟

نه، به علاقه‌هاي ديگر زندگي‌ام. مكه و كارهاي ديگر. كارهاي خيريه‌اي كه با بعضي از دوستان انجام مي‌دهيم. من واقعا دارم از زندگي‌ام لذت مي‌برم. بگذاريد آنها هركاري دلشان مي‌خواهد بكنند. آنها دارند آب در‌هاون مي‌كوبند. من هميشه براي آدم‌هاي كشتي دعا مي‌كنم. هركسي را هم كه به من بد كرد، به خدا واگذار مي‌كنم.

چون خدا فرموده كه هركس پشت سر كسي حرف بزند، حق‌الناس را نديده گرفته است. آنها چگونه بايد جواب بدهند؟ اين همه تهمت ناروا به خاطر اينكه چه ثروتي را به دست بياورند؟ در حال حاضر چيزي ندارم. يك قطعه زمين داشتم كه براي فروش گذاشتم و با آن بدهي‌ام را دادم. آقايان مي‌گفتند من خانه 3 ميلياردي خريده‌ام. آنها خودشان را با اين حرف‌ها خفه كردند.

خانه‌ام همين‌جاست كه شما آمده‌ايد. تازه فقط زيرزمين اين خانه مال من است. دو طبقه بعدي‌اش مال كسان ديگري است. مال دنيا زياد ندارم اما خدا را شكر آبرو زياد دارم. الان برويم بيرون ببينيد چه خبر است. صف تاكسي مي‌ايستم، 20 تا ماشين بوق مي‌زنند، توي كوچه و خيابان و مغازه‌ها مردم همه‌جوره ما را شرمنده مي‌كنند.

چرا؟ چون مردم مي‌فهمند. نمي‌توانيم آنها را گول بزنيم. متأسفانه در جوي به ميدان آمدم كه بسيار مسموم بود. هر كسي مي‌‌آمد و مي‌گفت اگر حرف ما را گوش كني مي‌ماني و در غير اين صورت بايد بروي. خدا را شاهد مي‌گيرم كه دوست نداشتم زير بليت كسي بروم. من وامدار كسي نبودم.

آنها مي‌خواستند كسي را كه 30 سال كار كرده بود، كنار بگذارند.من با قاطعيت فرياد زدم چون هيچ وقت نرفته‌ام دفتر روزنامه‌ها بگويم عكس و مصاحبه مرا چاپ كنيد. تا حالا در اتاق هيچ رئيسي نرفته‌ام كه بگويم يك جايي به من بدهيد، يك ورزشگاه به من بدهيد، براي من يك حقوق مناسب تعيين كنيد. برويد سؤال كنيد ببينيد تا حالا چيزي براي خودم از مسئولان خواسته‌ام؟ من فقط دور خدا چرخيده‌ام. ديگر لازم نيست دور كسي بچرخم.

افتخار مي‌كنم كه فقط در صف حضرت علي(ع) و امام حسين(ع) قرار دارم. من هميشه به مولا گفته‌ام «ساقيا دروازه ميخانه را از من نگير». آن وقت چطور مي‌توانم به كس ديگري رو بيندازم؟ مي‌گويند «با خدا دادگان ستيزه مكن ‌/ كه خداداده را خدا دارد». من با خدا و مردم زندگي مي‌كنم. هيچ وقت هم از چيزي نمي‌ترسم. همه آنها را به خدا واگذار كرده‌ام. خدا احكم‌الحاكمين است و خودش پرونده اين آدم‌ها را درست مي‌كند.

* آنهايي كه مي‌گفتند ما نمي‌توانيم در فدراسيون كار كنيم، بعد از شما آمدند و كار كردند. چرا؟ مشكل فقط طالقاني بود؟

در اين مورد اجازه بدهيد چيزي نگويم. خدا را شكر الان مي‌توانند كار كنند. حتما ايراد كار از من بوده و حالا مرتفع شده است. اجازه بدهيد كسي اگر مي‌خواهد براي كشتي كار كند، كارش را بكند. من از اينكه كسي با من كار نكرد و حالا دارد در فدراسيون كار مي‌كند ناراحت نيستم. مهم اين است كه براي كشتي كار كنند. به خدا اين را از ته دل مي‌گويم.

* برخي افراد هم هر روز با روزنامه‌ها مصاحبه مي‌كردند و حالا مدتهاست...

خدا را شكر. حتما بدي از من بوده و حالا همه‌چيز درست شده است. اجازه بدهيد درباره افرادي كه دارند براي كشتي كار مي‌كنند حرف نزنيم. نمي‌خواهم خداي‌ناكرده حرف‌هايم براي خود كشتي دردسر درست كند. اين حرف، حرف دلم است. چه بگويم. شايد آن‌موقع نمي‌خواستند كار كنند و حالا دارند با جديت كار مي‌كنند.

* نمي خواهيد از خودتان دفاع كنيد؟

آخر دفاعي ندارم كه بخواهم بكنم. وقتي خدا هست چرا من بايد دفاع كنم؟ اينكه يك سري نمي‌خواستند كار كنند شايد به اين برمي‌گردد كه مرا قبول نداشتند و مشكلاتي وجود داشت. اما مي‌خواهم يك نفر بيايد و بگويد كه من به يك ورزشكار، پيشكسوت و كارشناس و مربي، «تو» گفته‌ام؟ فقط يك نفر بيايد بگويد من به كسي بي‌احترامي كرده‌ام؟ حق كسي را خورده‌ام؟ براي كشتي كم گذاشته‌ام؟ شايد جرم من همين بوده كه رئيس بازي درنمي‌آوردم.

من در زندگي فقط رفاقت كردم و به همين دليل در زندگي بسيار موفق بوده‌ام. اساس دنيا بر مبناي محبت و احترام است. به هيچ‌كس كاري ندارم جز خدا. ساعت 5/11 صبح زنگ زدند و گفتند راديو اعلام كرده شما را بركنار كردند. رفتم خانه، قرآن را بوسيدم و نماز شكر خواندم.

يزداني‌خرم تماس گرفت و گفت فلاني به من گفتند بيا و من هم سريع جواب دادم خوش آمديد، تشريف بياوريد. من هم مي‌روم. او گفت فردا به فدراسيون بيا و من هم با وجود ميل باطني‌ام رفتم چند ساعتي ماندم و همه كارها را رديف كردم و سريعاً به منزل برگشتم.

* بعداً گفتند حرف‌هايي زده شد...

بالاخره اين حرف‌ها همه جا هست. هر كس به اندازه شأن و منزلت خودش صحبت مي‌كند. خدا به من دستور نداده كه هر چي از دهانم خارج مي‌شود به همه بگويم چون نمي‌توانم جوابگو باشم. من نمي‌توانم اينگونه باشم.

بايد تفاوتي با سايرين داشته باشم. من به روش و منش پهلواني زندگي مي‌كنم. به‌دليل سفرهايي كه به خانه خدا رفته‌ام و قسم‌هايي كه به اسم و جلالش خورده‌ام، نمي‌توانم با كسي با لحن بد صحبت كنم. همه را هم به خدا سپرده‌ام. ساعت 11 صبح روز توديع، از فدراسيون خارج شدم و عينك آفتابي زدم تا كسي مرا نشناسد.

خيلي هم سريع به خانه برگشتم. خانواده‌ام مانده بودند كه چگونه راحت به منزل رسيدم. تا به امروز كه با شما حرف مي‌زنم هيچ صحبتي با خبرنگاري نداشته‌ام. چندين بار از صدا و سيما با من تماس گرفته اند، اما نرفتم.

* بزرگترين مشكل در زمان شما چه بود؟

مشكل مالي. روز نخست كه وارد فدراسيون شدم تغييراتي صورت گرفت. در سالن كشتي و تمرينات و در كل فدراسيون، ساخت و ساز انجام شد. آقايان هم مي‌گفتند ما مشكل مالي نداريم. اسپانسر هم چك يك ميليارد توماني داد.

پيش خودم تصور مي‌كردم همه چيز رديف است. اما اين چك وصول نشد و سراغ اسپانسر بعدي رفتم. آنها 2ميليارد تومان چك دادند كه فقط يكصد ميليون تومان آن وصول شد. شما فكر كنيد فدراسيوني كه 3 ميليارد چك مي‌گيرد، ديگر بدهي ندارد؟ اما اينگونه نبود.

اما مشكل بعدي؛ من آدمي هستم كه مي‌دانم چه مي‌كنم. مي‌دانستم كه تيم كشتي چه زماني قهرمان جهان مي‌شود. اما آقايان هي سؤال مي‌كردند چرا اين‌قدر تيم را به سفر مي‌فرستي؟ آنها به‌دنبال اين مسئله نبودند كه چرا تيم‌ها سفر مي‌روند، دنبال چيز ديگري بودند. آنها به ورزش ما ظلم كردند.

هم من مي‌دانم هم شما مي‌دانيد كه آنها در پس‌پرده هستند. شما نگاه كنيد در اين سفرها رنگرز، دبير، حيدري، سوريان، اشكاني، زيدوند و خيلي‌هاي ديگر كشف شدند، اما چون براي بعضي‌ها خوشايند نبود و قصد داشتند مرا زير سؤال ببرند، دائما ايراد مي‌گرفتند. به يك نفر از آنها كه بدترين فحش‌ها را به من داد، تو نگفته‌ام.

هر چيزي هم كه شنيدم گذر كردم. مگر خدا مي‌گذارد آبروي چندين ساله بنده‌اش با يك حرف از بين برود؟ اين آبرو را خدا داده. براي من هم بيش از حرف اين عده، قضاوت مردم مهم است. آنها بهتر متوجه مي‌شوند كه چه كسي كار مي‌كند و چه كسي سنگ مي‌اندازد. حالا مي‌بينيد كه در آينده چه مي‌شود. من خيلي كار كردم.

تا جايي كه مي‌توانستم. اما يك سري كارها بود كه مي‌توانستم انجام دهم و انجام ندادم؛ آن هم به خاطر اينكه بعضي‌ها نگذاشتند.

* نگفتيد چرا اين چك‌ها پاس نشد؟

همه چيز زير نظر آقاي فرجي بود. او مي‌گفت در عالم رفاقت چك‌ها را وصول مي‌كنم. من هم چون زماني مثل ايشان نايب‌رئيس بودم و همه اين كارها را انجام مي‌دادم، همه چيز را به او موكول كردم. وقتي هم كه خرج مي‌كردم مي‌گفتند طالقاني هياتي است.

افتخار مي‌كنم هياتي هستم. هيات يعني نظم، يعني همه‌چيز، يعني مشخص بودن ساعت شروع و اتمام. مي‌گفتند تو بايد با برنامه كار كني، نه هياتي. اما پشت تمامي اين مسائل چيزهاي ديگري بود. چه كنم؟ سازمان مي‌گفت پول مي‌دهم و فردا نمي‌داد. تيم قصد سفر داشت و اگر چك خودم را نمي‌دادم، آن سفر لغو مي‌شد.

مجبور بودم به خاطر آبرويم چك شخصي براي كار فدراسيون بدهم و سرانجام خانه‌ام را توقيف كردند. چون كشتي را دوست داشتم و براي من كشتي خيلي مهم‌تر از اين حرف‌ها بود.

* يعني خانه‌تان توقيف شد؟

بله توقيف شد. مسابقات جهاني بوداپست در راه بود و تيم جوانان قصد حضور در اين رقابت‌ها را داشت، اما پول نداشتيم. سازمان مي‌خواست پولي را در اختيار ما قرار دهد اما به موقع نرسيد. گفتند اگر چك ندهيد، ويزا نمي‌دهيم. مجبور شدم چك بدهم تا تيم اعزام شود.

6 ماه گذشت و سازمان پول ان را نداد. آن آژانس هم محبت كرده بود و تا شب عيد چك را برگشت نزد، اما شركاي آن بنده خدا جمع شدند و چك برگشت خورد. سپس توقيف اموالم را گرفتند. نزد علي‌آبادي رفتم. آقاي فرجي از دهانش پريد و گفت طالقاني چك داده و توقيف اموالش را گرفته‌اند.

او هم در شوخي گفت با كمپوت آناناس به ديدنش مي‌رويم. يك نفر آنجا حضور داشت و سريعاً همه‌چيز را به خبرگزاري‌ها اطلاع داد. فردا روزنامه‌ها با تيتر «طالقاني در زندان» و «توقيف اموال طالقاني»، همه چيز را چاپ كردند.

در حالي كه گناه طالقاني اين بود كه به خاطر عشق خود چك داده بود. حالا بعضي‌ها هم شاخ و برگ مي‌دادند و مبلغ چك را تا 2 ميليارد تومان هم گفتند در حالي كه آن موقع جمعاً يكصد ميليون تومان بود. بالاخره از كميته المپيك پول را گرفتم و با نظر ذي‌حسابي رفتيم دادسرا و خدا را شكر، مشكل حل شد.

* با توجه به همه اين جريانات، حالا نظرتان درباره كشتي چيست؟

بسيار خوب. آرزو مي‌كنم دوستانم در راهشان موفق باشند كه يقيناً هم همين‌گونه است. اين را با تمام وجودم مي‌گويم. من در كشتي باشم يا نباشم فرقي نمي‌كند. كشتي به راهش ادامه مي‌دهد. بعضي‌ها چون نفس بدي دارند همه را بد مي‌دانند. بعضي‌ها آن زمان مي‌گفتند كه طالقاني مظلوم نمايي مي‌كند. حالا مي‌گويم من بد بودم و كنار گذاشته شدم. شما خوب‌ها سعي كنيد به كشتي اين مملكت كمك كنيد.

دوستان همه در حال كار كردن هستند و در سايه برنامه‌ريزي خوب و پول موفق مي‌شوند چرا كه در واقع از كشتي حمايت مي‌شود و انصافاً نيز حقش همين است. به‌طور حتم آنهايي كه در حال كار كردن هستند، حتما موفق مي‌شوند. همه پهلوان‌ها براي كشتي كار مي‌كنند و ما بد بوديم و بد هستيم ولي شما را به خدا كشتي را رها نكنيد.

* اوقات بيكاري را با چه چيزي سپري مي‌كنيد؛ مطالعه يا ورزش؟

با كتاب. شب‌ها تا ساعت 12 با خانواده‌ام هستم و تا 3صبح هم مطالعه مي‌كنم. اغلب روزها هم به كارهاي شخصي‌ام مي‌رسم. با رفقاي مذهبي و هياتي سپري مي‌كنم و هرگز هم با دوستان ورزشي‌اي كه همه چيز را براي خود مي‌خواهند، نيستم.

نمي‌دانم من موفقم يا نه. يك روز مي‌آيند مي‌گويند طالقاني مدير موفق است و روز ديگر مي‌خواهند قلم پايش را بشكنند. آقا من اشتباه كردم. اصلا مدير نيستم. مديريت براي آنهايي است كه مي‌خواهند مرد سال باشند. ما را چه به اين حرفها !؟

* در مطالعاتتان بيشتر چه كتاب‌هايي را انتخاب مي‌كنيد؟

تاريخ

* چرا تاريخ؟

چون هم بي‌رحم است و هم خوب قضاوت مي‌كند. من نمي‌توانم بدون كتاب زندگي كنم چرا كه يكي از رفقاي بي‌ضرر انسان است. هيچ‌وقت دروغ نمي‌گويد و اذيت و آزاري ندارد كه مقابل شما تعريف كند و پشت سرتان هم بد بگويد.

* تاثيرگذارترين كتابي كه خوانده‌ايد، چه كتابي بود؟

راستش را بخواهيد با همسرم در حال مطالعه نهج‌البلاغه هستيم؛ از سخنان مولايم علي(ع). با اين كتاب عشق مي‌كنم. مي‌خواني دنيا خيلي وسيع است. دير يا زود اين روزها مي‌گذرد و آنچه مي‌ماند خوبي و بدي است. اين كتاب مرا به جايي رسانده كه فهميده‌ام دنيا خيلي بزرگ‌تر از اين حرف‌هاست و براي هر حرفي كه به مردم مي‌زني، بايد جواب بدهي... .

* حالا از كسي دلخور نيستيد؟

نه، به همه مي‌گويم طالقاني را فراموش كنيد. همه كمك كنيد كشتي به عرش برسد.

تاريخ درج: 13 تير 1387 ساعت 11:38 تاريخ تاييد: 13 تير 1387 ساعت 12:18 تاريخ به روز رساني: 13 تير 1387 ساعت 12:14
 پنجشنبه 13 تير 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: همشهری]
[مشاهده در: www.hamshahrionline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 368]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن