واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: مدلی از تحول
علم مطبوع يعنى آن علمى كه از طبيعت و سرشت انسان سرچشمه مى گيرد، علمى كه انسان از ديگرى ياد نگرفته و معلوم است كه همان قوه ابتكار شخص استلطفا مباحث پیشین را حتما بخوانید قسمت اول و دوم و سوم و چهارم وظائف فعلى: آنچه فعلا در امكان آقايان مدرسين است و از هم اكنون بايد شروع به كار شود:.1- كلام جديد- با توجه به اينكه كلام علمى است كه دو وظيفه دارد يكى دفاع و رد شبهات و ايرادات به اصول و فروع اسلام و ديگر بيان يك سلسله تأييدات براى اصول و فروع اسلام، كلام قديم تماما متوجه اين دو قسمت است، و با توجه به اينكه در عصر ما شبهاتى پيدا شده كه در قديم نبوده و تأييداتى پيدا شده كه از مختصات پيشرفتهاى علمى جديد است و بسيارى از شبهات قديم در زمان ما بلاموضوع است همچنانكه بسيارى از تأييدات گذشته ارزش خود را از دست داده است، از اينرو لازم است كلام جديدى تأسيس شود. در كلام جديد حداقل مسائل زير مورد بحث قرار مى گيرد: الف- فلسفه دين، علل پيدايش آن از نظر روانشناسان و جامعه شناسان، نظريات مختلفى كه در اين زمينه داده شده و همه نقض و طرد شده است، مسأله فطرت دينى و بحث عميق انسانى درباره فطرت و فطريات، آينده دين و مذهب، مهدويت در اسلام. ب- وحى و الهام از نظر علوم روانى جديد ( مسأله نبوت ). ج- بررسى مجدد ادله توحيد با توجه به ايرادات و شبهاتى كه ماديين جديد بر براهين توحيد از آن جمله برهان نظم و برهان حدوث و برهان وجوب و امكان و غيره كرده اند و با توجه به تأييدات جديد در همه آن زمينه ها و همچنين بحث اساسى درباره شبهات ماديين در همه زمينه ها خصوصا در زمينه عدل الهى و عنايت الهى. د- بحث امامت و رهبرى از جنبه اجتماعى با توجه به مسائل مهمى كه امروز در مسائل مربوط به مديريت و رهبرى گفته شده است، و با توجه به مسائل مربوط به جنبه معنوى امامت و انسان كامل در هر زمان. ه- مسائل خاص حضرت رسول و قرآن و شبهاتى كه در اين زمينه شده است. و- فلسفه تاريخ با توجه به مكاتب قديم و جديد از نظريه ابن خلدون گرفته تا نظريه توئن بى در زمان حاضر و مخصوصا نظريه ماركسيسم در اين بخش، از اسلام و مقتضيات زمان نيز بحث مى شود. ز- فلسفه اخلاق، مشتمل بر بيان همه فلسفه هاى اخلاق قديم و جديد، مذهبى و غير مذهبى و تدوين يك فلسفه اخلاق متقن اسلامى و بطور كلى بحثى در تعليم و تربيت اسلامى. ح- اقتصاد اسلامى با تبيين مشخصات اقتصاد سرمايه دارى و اقتصاد سوسياليستى و وجوه اشتراك و افتراق اقتصاد اسلامى با هر يك از آنها. ط- فلسفه اجتماع از نظر تطبيقى و بيان اصول اجتماعى اسلام و جامعه ايده آل اسلامى." روش آموزش در حوزه ها را چگونه ارزیابی می کنید؟مسأله علم همان آموزش دادن است. (( تعليم )) عبارت است از ياد دادن. از نظر تعليم، متعلم فقط فراگيرنده است و مغز او به منزله انبارى است كه يك سلسله معلومات در آن ريخته مى شود. ولى در آموزش، كافى نيست كه هدف اين باشد. امروز هم اين را نقص مى شمارند كه هدف آموزگار فقط اين باشد كه يك سلسله معلومات، اطلاعات و فرمول در مغز متعلم بريزد، آنجا انبار بكند و ذهن او بشود مثل حوضى كه مقدارى آب در آن جمع شده است. هدف معلم بايد بالاتر باشد و آن اينست كه نيروى فكرى متعلم را پرورش و استقلال بدهد و قوه ابتكار او را زنده كند، يعنى كار معلم در واقع آتشگيره دادن است. فرق است ميان تنورى كه شما بخواهيد آتش از بيرون بياوريد و در آن بريزيد تا اين تنور را داغ كنيد، و تنورى كه در آن، هيزم و چوب جمع است، شما آتشگيره از خارج مى آوريد، آنقدر زير اين چوبها و هيزمها آتش مى دهيد تا خود اينها كم كم مشتعل بشود و تنور با هيزم خودش مشتعل گردد. چنين به نظر مى رسد كه آنجا كه راجع به عقل و تعقل - در مقابل علم و تعلم - بحث مى شود نظر به همان حالت رشد عقلانى و استقلال فكرى است كه انسان قوه استنباط داشته باشد. جمله اى دارند اميرالمؤمنين كه در نهج البلاغه است ( و من مدتها پيش، ذهنم متوجه اين مطلب شده بود و شواهدى هم برايش جمع كرده ام ). مى فرمايند: العلم علمان ( و در يك نقل ديگر: العقل عقلان )، علم مطبوع و علم مسموع ( يا: عقل مطبوع و عقل مسموع ) ولا ينفع المسموع اذا لم يكن المطبوع ( 1 ). علم دو علم است، يكى علم شنيده شده، يعنى فرا گرفته شده از خارج، و ديگر علم مطبوع. علم مطبوع يعنى آن علمى كه از طبيعت و سرشت انسان سرچشمه مى گيرد، علمى كه انسان از ديگرى ياد نگرفته و معلوم است كه همان قوه ابتكار شخص است. بعد مى فرمايد: و علم مسموع اگر علم مطبوع نباشد فايده ندارد. و واقعا هم همين جور است. اين را در تجربه ها درك كرده ايد: افرادى هستند كه اصلا علم مطبوع ندارند. منشأ آن هم اغلب سوء تعليم و سوء تربيت است، نه اينكه استعدادش را نداشته اند. تربيت و تعليم جورى نبوده كه آن نيروى مطبوع او را به حركت درآورد و پرورش بدهد. .1 حكمت 331. سيستم آموزشى قديم و پرورش عقل اغلب سيستم آموزشى قديم خودمان همين جور بوده. شما مى بينيد كه افرادى - حال يا به علت نقص استعداد و يا به علت نقص تعليم و تربيت - نسبت به آن معلوماتى كه آموخته اند درست حكم ضبط صوت را دارند. كتابى را درس گرفته، خيلى هم كار كرده، خيلى هم دقت كرده، درس به درس آن را حفظ كرده و نوشته و ياد گرفته، بعد مثلا مدرس شده و مى خواهد همان درس را بدهد، آنچه كه در اين كتاب و در حاشيه ها و شرح آن بوده، همه را مطالعه كرده و از استاد فراگرفته است. هر چه شما راجع به اين متن و اين شرح و اين حاشيه بپرسيد، خوب جواب مى دهد، يك ذره كه پايتان را آن طرف بگذاريد، او ديگر لنگ است، معلوماتش فقط همين مسموعات است و اگر مطلب ديگرى در جاى ديگر باشد كه او بخواهد از اين مايه هاى معلومات خودش آنجا نتيجه گيرى بكند عاجز است. و بلكه من ديده ام افرادى را كه بر ضد آنچه كه اينجا ياد گرفته اند آنجا قضاوت مى كنند. و لهذا شما مى بينيد كه يك عالم، مغزش جاهل است. عالم است ولى مغزش مغز جاهل است. عالم است، يعنى خيلى چيزها را ياد گرفته، خيلى اطلاعات دارد ولى آنجا كه شما مسأله اى خارج از حدود معلوماتش طرح مى كنيد مى بينيد كه با يك عوام صد درصد عوام طرف هستيد، آنجا كه مى رسد، يك عوام مطلق از آب درمى آيد. نوشته سید مهدی موسوی گروه حوزه علمیه کتاب:تعليم وتربيت دراسلام جلد:1
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 509]