تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 11 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):تکمیل روزه به پرداخت زکاة یعنى فطره است، همچنان که صلوات بر پیامبر (ص) کمال نماز ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803204476




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ویژه نامه روز بیستم ضیافت الهی


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
ویژه نامه روز بیستم ضیافت الهی
ویژه نامه روز بیستم ضیافت الهی نويسنده: سید امیرحسین کامرانی راد دعای روز بيستم اَللّهُمَّ افْتَحْ لى فيهِ اَبْوابَ الْجِنانِ وَاَغْلِقْ عَنّى فيهِ اَبْوابَ النّيرانِ وَوَفِّقْنى فيهِ لِتِلاوَةِ الْقُرْانِ يا مُنْزِلَ السَّكينَةِ فى قُلُوبِ الْمُؤْمِنينَ خدايا بگشا در اين ماه برويم درهاى بهشت را و ببند برويم در آن درهاى دوزخ را و موفقم دار به تلاوت قرآن اى فرو فرستنده آرامش در دلهاى مؤ منانمنبع: مفاتیح الجنانزلال وحیعلائم و منزلت ليلة القدرقال الباقر عليه السلام: سالته عن علامة ليلة القدر، فقال: علامتها ان يطيب ريحها، و ان كانت فى برد دفئت، و ان كانت فى حر بردت فطابت. (1) ترجمه: (محمد بن مسلم) از علامت ليلة القدر پرسيد؟ پس امام (ع) فرمود: علامت ليلة القدر اين است كه بوى خوشى از آن پخش مى‏شود، اگر در سرماى (زمستان) باشد گرم و ملايم مى‏گردد، و اگر ليلة القدر در گرماى (تابستان) باشد خنگ و معتدل و نيكو مى‏گردد. توضيح: علامه طباطبائى در علايم شب قدر مى‏گويد: روايات در معنى و خصايص و فضايل شب قدر بسيار است، در بعضى از آن روايات علامتهايى براى شب قدر ذكر كرده از قبيل اينكه شب قدر، صبح آن شب آفتاب بدون شعاع طلوع مى‏كند و هواى آن روز معتدل است. (الميزان، ج 40، ص 332) قال ابو عبد الله عليه السلام: ليلة القدر فى كل سنة و يومها مثل ليلتها. (2) ترجمه: شب قدر در هر سال است و روز آن مثل شب آن مى‏باشد. قال النبى (صلى الله عليه و آله): ان انا ادركت ليلة القدر فما اسال ربى؟ قال (ص): «العافية‏». (3) ترجمه: به پيامبر(ص) گفته شد: اگر شب قدر را دريابم از خدا چه چيزى را مسئلت كنم؟ فرمود: «عافيت را». قال موسى (عليه السلام): الهى اريد قربك، قال: قربى لمن استيقظ ليلة القدر، قال: الهى اريد رحمتك، قال: رحمتى لمن رحم المساكين ليلة القدر، قال: الهى اريد الجواز على الصراط، قال: ذلك لمن تصدق بصدقة فى ليلة القدر، قال: الهى اريد من اشجار الجنة و ثمارها، قال: ذلك لمن سبح تسبيحه فى ليلة القدر، قال: الهى اريد النجاة من النار، قال: ذلك لمن استغفر فى ليلة القدر، قال: الهى اريد رضاك، قال: رضاى لمن صلى ركعتين فى لية القدر. (4) ترجمه: خداوندا! مى‏خواهم به تو نزديك شوم، فرمود: قرب من از آن كسى است كه شب قدر بيدار شود، گفت: خداوندا! رحمتت را مى‏خواهم، فرمود: رحمتم از آن كسى است كه در شب قدر به مسكينان رحمت كند: گفت: خداوندا! جواز گذشتن از صراط را از تو مى‏خواهم فرمود: آن، از آن كسى است كه در شب قدر صدقه‏اى بدهد. گفت‏خداوندا! از درختان بهشت و از ميوه‏هايش مى‏خواهم، فرمود: آنها از آن كسى است كه در شب قدر تسبيحش را انجام دهد گفت: خداوندا! رهايى از جهنم را مى‏خواهم، فرمود: آن، از آن كسى است كه در شب قدر استغفار كند: گفت‏خداوندا خشنودى تو را مى‏خواهم، فرمود: خشنودى من از آن كسى است كه در شب قدر دو ركعت نماز بگذارد. توضيح: ليلة القدر شبى است كه قرآن نازل شده است و ظاهرا مراد به قدر، تقدير و اندازه‏گيرى است، خداى تعالى در آن شب حوادث يكسال را يعنى از آن شب تا شب قدر سال آينده را تقدير مى‏نمايد، زندگى و مرگ، رزق، سعادت، و شقاوت و چيزهايى از اين قبيل را مقدر مى‏سازد. پى‏نوشت‏ها: 1- وسائل الشيعه، ج 7 صفحه 256. 2- وسائل الشيعه، ج 7 صفحه 262. 3- مستدرك الوسائل، ج 7 صفحه 458. 4- مستدرك الوسائل، ج 7 صفحه 456. منبع: رمضان، تجلى معبود (ره توشه راهيان نور)، جمعى از نويسندگان ص 95 کلام نوربرترى شب قدر قيل لابى عبد الله (عليه السلام): كيف تكون ليلة القدر خيرا من الف شهر؟ قال: العمل الصالح فيها خير من العمل فى الف شهر ليس فيها ليلة القدر. از امام صادق (عليه السلام) سوال شد: چگونه شب قدر از هزار ماه بهتر است؟ حضرت فرمود: كار نيك در آن شب از كار در هزار ماه كه در آنها شب قدر نباشد بهتر است. وسائل الشيعه، ج 7 ص 256، ح 2 گهرهای نبوی قال رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم): من غدا فی طلب العلم اظلت علیه الملائکة وبورک له فی معیشته، و لم ینقص من رزقه؛هر کس برای آموختن علم سر از خواب بردارد، فرشتگان سایه ی رحمت بر او می گسترانند، در زندگی او برکت به وجود می آید، و چیزی از روزی او کاسته نمی شود. (1) قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): من ستر علی اخیه ستره الله فی الدنیا و الاخرة؛هر که پرده پوش برادر خویش در دنیا باشد، خدا در دنیا و آخرت پرده پوش او می شود. (2) قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): من بات علی طهر: فکأنما احیی اللیل کله؛هر کس با وضو و طهارت بخوابد، مثل این است که سراسر شب را به عبادت و بیداری گذرانده است.(3) قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): من خرج من ذل المعصیه الی عزالطاغة، آنسه الله عزوجل بغیر انیس، و اعانه بغیر مال؛هر کس از وادی ذلت بار گناه و معصیت، به عزت اطاعت خدا روی آورد، خدای بلند مرتبه بدون این که او مونسی داشته باشد، با او انس می گردد و بدون داشتن مال او را یاری می نماید.(4) قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): خیر الناس من انتفع به الناس؛بهترین مردم کسی است که مردم از او بهره مند شوند. (5) قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): الجلیس الصالح خیر من الوحدة و الوحدة خیر من جلیس السوء؛همنشین خوب بهتر از تنهایی است و تنهایی بهتر از همنشین بد. (6) قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): من عمل علی غیر علم کان ما یفسد اکثر مما یصلح؛هر کس که بدون علم و آگاهی کار کند، بیش از آن که اصلاح کند، خراب می کند!(7)قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): إذا وجد احدکم لأخیه نصحا فی نفسه فیلذکره له؛وقتی پندی برای برادرتان در ذهن خویش می یابید، به او ارزانی اش کنید.(8) پى‏نوشت‏ها: 1- بحارالانوار/ج1/ص177. 2- نهج الفصاحه/ج 2764. 3- بحارالانوار/ج74/ص150. 4- بحارالانوار/ج72/ص359. 5- بحارالانوار/ج75/ص23. 6- بحارالانوار/ج74/ص84. 7- بحارالانوار/ج74/ص150. 8- نهج الفصاحه/ج 245. رأی در کلام حضرت علی (علیه السلام) ضلة الرای تفسد المقاصده؛نادرستی رأی، اهداف را تباه می کند. (1) من استبد برأیه هلک و من شاور الرجال شارکها فی عقولها. هر که خود رایی کند، نابود شود و هر که با بزرگان مشورت کند، در خودهایشان شریک گردد. (2) افضل الناس رأیا من لا یستغنی عن رأی مشیر؛رأی آن کس برتر است که خود را از رأی مشاور بی نیاز نداند. (3) اللجاجة تسل الرأی؛ لجاجت، رأی را از بین می برد. (4) الرأی کثیر و الحزم قلیل؛رأی بسیاراست و دوراندیشی کم. (5) شر الآراء ما خالف الشریعة؛ بدترین رأی آن است که مخالف شریعت باشد. (6) أقرب الآراء من النهی ابعدها من الهوی؛خردمندانه ترین رأی آن است که از هوای نفس دورتر باشد.(7) پى‏نوشت‏ها: 1- غررالحکم، ج5902.2- نهج البلاغه، حکمت 1613- غررالحکم، ج3152.4- نهج البلاغه، حکمت 179.5- غررالحکم، ج1213.6- نهج البلاغه، حکمت 179. 7- غررالحکم، ح3022.آثار حسدقال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): اما علامة الحاسد: الغیبة والتملق و الشماته بالمصیبة؛حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: نشانه های حسود عبارتند از غیبت کردن، چاپلوسی کردن و شاد شدن از گرفتاری دیگران (1) قال الامام علی (علیه السلام): الحسد لا یجلب الا مضرة و غیضا یوهن قلبک و یمرض جسمک؛ حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند: حسادت نتیجه ای جز زیان و ناراحتی که دلت را سست و تنت را بیمار می گرداند به بار نمی آورد. (2) قال الامام علی (علیه السلام): ما رأیت ظالما اشبة لمظلوم من الحاسد: نفس دائم، قلب هائم و حزن لازم ؛حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: ستمگری چون حسود ندیدم که به ستمدیده شبیه تر باشد: جانی سرگردان دارد و دلی بی قرار و اندوهی پیوسته.(3) قال الامام الباقر (علیه السلام): ان الحسد لتأکل الایمان کما تاکل النار الحطب؛حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) فرمودند: همان گونه که آتش هیزم را می خورد، حسد ایمان را می خورد. (4) قال الامام محمد الصادق (علیه السلام): ایاکم أن یحسد بعضکم، فان الکفرأ صله الحسد؛. حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: از حسادت کردن بپرهیزید، زیرا کفر ریشه اش حسادت است.(5) پى‏نوشت‏ها: 1- تحف العقول، حدیث 22.2- بحارالانوار، ج73، ص 256. 3- بحارالانوار، ج73، ص 256. 4- اصول کافی، ج2، ص 306. 5- اصول کافی، ج8، ص 8.حکمت های شگرفحكمت 229نهج البلاغه: ارزش قناعت و خوش خُلقى(اخلاقى، اقتصادى)قَالَ الامام علیٌ [عليه السلام] كَفَى بِالْقَنَاعَةِ مُلْكاً وَ بِحُسْنِ الْخُلُقِ نَعِيماً وَ سُئِلَ ع عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً فَقَالَ هِيَ الْقَنَاعَةُ .حضرت علی (علیه السلام) فرمودند : آدمى را قناعت براى دولتمندى ، و خوش خلقى براى فراوانى نعمت ها كافى است .( از امام سؤال شد تفسير آيه ، فَلْنُحْيَينه حياة طيّبة چيست؟ فرمود) آن زندگى با قناعت است .حكمت 230 : راه به دست آوردن روزى(اقتصادى)وَ قَالَ [عليه السلام] شَارِكُوا الَّذِى قَدْ أَقْبَلَ عَلَيْهِ الرِّزْقُ فَإِنَّهُ أَخْلَقُ لِلْغِنَى وَ أَجْدَرُ بِإِقْبَالِ الْحَظِّ عَلَيْهِ . و درود خدا برایشان، فرمودند : با آن كس كه روزى به او روى آورده شراكت كنيد كه او توانگرى را سزاوار تر، و روى آمدن روزگار خويش را شايسته تر است.حكمت 231 : تعريف عدل و إحسان(اخلاقى، اقتصادى)وَ قَالَ [عليه السلام] فِى قَوْلِهِ تَعَالَى إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ الْعَدْلُ الْإِنْصَافُ وَ الْإِحْسَانُ التَّفَضُّلُ .و درود خدا بر ایشان، فرمودند: (در تفسير آيه 90 سوره نحل "خدا به عدل و احسان فرمان مى دهد" فرمودند) عدل ، همان انصاف ، و احسان، همان بخشش است.حكمت 232 : ره آورد إنفاق(اخلاقى، اقتصادى)وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ يُعْطِ بِالْيَدِ الْقَصِيرَةِ يُعْطَ بِالْيَدِ الطَّوِيلَةِ .قال الرضى و معنى ذلك أن ما ينفقه المرء من ماله فى سبيل الخير و البر و إن كان يسيرا فإن الله تعالى يجعل الجزاء عليه عظيما كثيرا و اليدان هاهنا عبارة عن النعمتين ففرق ع بين نعمة العبد و نعمة الرب تعالى ذكره بالقصيرة و الطويلة فجعل تلك قصيرة و هذه طويلة لأن نعم الله أبدا تضعف على نعم المخلوق أضعافا كثيرة إذ كانت نعم الله أصل النعم كلها فكل نعمة إليها ترجع و منها تنزع .و درود خدا برایشان ، فرمودند: آن كس كه با دست كوتاه ببخشد، از دستى بلند پاداش گيرد.مى گويم: (معنى سخن اين است كه آنچه انسان از اموال خود در راه خير و نيكى انفاق مى كند، هر چند كم باشد، خداوند پاداش او را بسيار مى دهد، و منظور از "دو دست" در اينجا دو نعمت است كه امام [عليه السلام] بين نعمت پروردگار ، و نعمت از ناحيه انسان، را با كوتاهى و بلندى فرق گذاشته است كه نعمت و بخشش از ناحيه بنده را كوتاه ، و از ناحيه خداوند را بلند قرار داده است ، بدان جهت كه نعمت خدا هميشگى و چند برابر نعمت مخلوق است، چرا كه نعمت خداوند اصل و اساس تمام نعمت ها است، بنابراين تمام نعمت ها به نعمت هاى خدا باز مى گردد، و از آن سرچشمه مى گيرد)حكمت 233 : پرهيز از آغاز گرى در مبارزه(اخلاقى،اجتماعى، سياسى)وَ قَالَ [عليه السلام] لِابْنِهِ الْحَسَنِ ع لَا تَدْعُوَنَّ إِلَى مُبَارَزَةٍ وَ إِنْ دُعِيتَ إِلَيْهَا فَأَجِبْ فَإِنَّ الدَّاعِيَ إِلَيْهَا بَاغٍ وَ الْبَاغِيَ مَصْرُوعٌ.و درود خدا بر ایشان، فرمودند: (به فرزندش امام مجتبى (علیه السلام) فرمودند) كسى را به پيكار دعوت نكن ، اما اگر تو را دعوت به نبرد خواندند بپذير، زيرا آغازگر پيكار تجاوزكار شكست خورده است.حكمت 234 : تفاوت اخلاقى مردان و زنان (اخلاقى، علمى)وَ قَالَ [عليه السلام] خِيَارُ خِصَالِ النِّسَاءِ شِرَارُ خِصَالِ الرِّجَالِ الزَّهْوُ وَ الْجُبْنُ وَ الْبُخْلُ فَإِذَا كَانَتِ الْمَرْأَةُ مَزْهُوَّةً لَمْ تُمَكِّنْ مِنْ نَفْسِهَا وَ إِذَا كَانَتْ بَخِيلَةً حَفِظَتْ مَالَهَا وَ مَالَ بَعْلِهَا وَ إِذَا كَانَتْ جَبَانَةً فَرِقَتْ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ يَعْرِضُ لَهَا .و درود خدا بر ایشان، فرمودند: برخى از نيكوترين خلق و خوى زنان، زشت ترين اخلاقى مردان است، مانند تكبر ، ترس ، بخل : هرگاه زنى متكبر باشد، بيگانه را به حريم خود راه نمى دهد ، و اگر بخيل باشد اموال خود و شوهرش را حفظ مى كند، و چون ترسان باشد از هر چيزى كه به آبروى او زيان رساند فاصله مى گيرد.حكمت 235: نشانة خردمندى(اخلاقى)وَ قِيلَ لَهُ صِفْ لَنَا الْعَاقِلَ فَقَالَ ع هُوَ الَّذِى يَضَعُ الشَّيْ‏ءَ مَوَاضِعَهُ فَقِيلَ فَصِفْ لَنَا الْجَاهِلَ فَقَالَ قَدْ فَعَلْتُ .قال الرضى يعنى أن الجاهل هو الذى لا يضع الشي‏ء مواضعه فكأن ترك صفته صفة له إذ كان بخلاف وصف العاقل .و درود خدا بر ایشان، فرمودند: (به امام گفتند، عاقل را به ما بشناسان ، پاسخ داد:) خردمند آن است كه هر چيزى را در جاى خود مى نهد. (گفتند پس جاهل را تعريف كن فرمود) با معرفى خردمند، جاهل را نيز شناساندم . (يعنى جاهل كسى كه هر چيزى را در جاى خود نمى گذارد ، بنابراين با ترك معرفى مجدد جاهل را شناساند)حكمت 236 : زشتى دنياى حرام(اخلاقى، اعتقادى)وَ قَالَ [عليه السلام] وَ اللَّهِ لَدُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَهْوَنُ فِى عَيْنِى مِنْ عِرَاقِ خِنْزِيرٍ فِى يَدِ مَجْذُومٍ .و درود خدا بر ایشان، فرمودند: به خدا سوگند ! اين دنياى شما كه به انواع حرام آلوده است ، در ديدة من از استخوان خوكى كه در دست بيمارى جذامى باشد، پست تر است!.حكمت 237 : اقسام عبادت(عبادي، معنوى)وَ قَالَ [عليه السلام] إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ .و درود خدا بر ایشان، فرمودند: گروهى خدا را به اميد بخشش پرستش كردند، كه اين پرستش بازرگانان است، و گروهى او را از روى ترس عبادت كردند كه اين عبادت بردگان است، و گروهى خدا را از روى سپاسگذارى پرستيندند و اين پرستش آزادگان است.حكمت 238: مشكلات تشكيل خانواده(اخلاقى، اجتماعى)وَ قَالَ [عليه السلام] الْمَرْأَةُ شَرٌّ كُلُّهَا وَ شَرُّ مَا فِيهَا أَنَّهُ لَا بُدَّ مِنْهَا .و درود خدا بر ایشان، فرمودند: زن و زندگى همه اش زحمت و دردسر است و زحمت بارتر اينكه چاره اى جز بودن با او نيست. حكمت 239: زشتى سْستى و سخن چينى(اخلاقى، اجتماعى)وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ أَطَاعَ التَّوَانِيَ ضَيَّعَ الْحُقُوقَ وَ مَنْ أَطَاعَ الْوَاشِيَ ضَيَّعَ الصَّدِيقَ .و درود خدا بر ایشان، فرمودند: هر كس تن به سستى دهد ، حقوق را پايمال كند ، و هر كس سخن چين را پيروى كند دوستى را به نابودى كشاند.حكمت 240غضب و ويرانى(اخلاقى، سياسى)وَ قَالَ [عليه السلام] الْحَجَرُ الْغَصِيبُ فِى الدَّارِ رَهْنٌ عَلَى خَرَابِهَا .قال الرضى و يروى هذا الكلام عن النبى (ص) و لا عجب أن يشتبه الكلامان لأن مستقاهما من قليب و مفرغهما من ذنوب .و درود خدا بر ایشان، فرمودند: سنگ غضبى در بناى خانه، ماية ويران شدن آن است. (اين سخن از رسول خدا نقل شده است، و اينكه سخن پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و على [عليه السلام] شبيه يكديگرند جاى شگفتى نيست براى اينكه هر دو از يك جا سرچشمه گرفته و در دو ظرف ريخته شده است).منبع: نهج البلاغهعزیزآل یاسینندای موعوددر روایاتی چند، مطالب و سخنان نخستین امام زمان (علیه السلام) اشاره شده است، از جمله ی آنها روایتی است که محدث بزگوار شیخ علی یزدی حائری (رحمت الله علیه) نقل کرده است. ایشان می گوید: زمانی که قائم آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ظهور کنند ما بین رکن و مقام می ایستند و پنج ندا می دهند: 1- الا یا اهل العالم انا الإمام القائم؛ آگاه باشید جهانیان که منم امام قائم.2- الا یا اهل العالم انا الصمصام المنتقم؛ آگاه باشید ای اهل عالم که منم شمشیر انتقام گیرنده. 3- الا یا اهل العالم ان جدی الحسین قتلوه عطشانا؛ بیدار باشید ای اهل عالم که جد من حسین (علیه السلام) را تشنه کام کشتند. 4- الا یا اهل العالم ان جدی الحسین طرحوه عریانا؛ بیدار باشید ای اهل عالم که جد من حسین (علیه السلام) را عریان روی خاک افکندند. 5- الا یا اهل العالم ان جدی الحسین لسحقوه عدوانا؛ آگاه باشید ای جهانیان که جد من حسین را از روی کینه توزی پایمال کردند. امام زمان (علیه السلام) ابتدا خود را خود چنین به جهانیان معرفی می کنند: که قائم و شمشیر انتقام منم؛ قیام نمودم تا انتقام خون جدم حسین (علیه السلام) که او را تشنه لب شهید کرده، بدن مطهرش را عریان روی خاک افکندند و پایمال کردند- را بگیرم. منبع:الزام الناصب فی اثبات الحجة الغائب ج2، ص 282. مواعظ جاوید توصیه به جوانانجوانان ننشینید که گرد پیری سرو روی آنان را سفید کند. (ما به پیری رسیده ایم و به مسایل و مشکلات آن واقفیم) شما تا جوان هستید می توانید کاری انجام دهید، و تا نیرو و اراده ی جوانی دارید می توانید هواهای نفسانی، مشتهیات دنیایی و خواسته های حیوانی را از خود دور سازید. اگر در جوانی به فکر اصلاح و ساختن خود نباشید، دیگر در پیری کار از کار گذشته است. تا جوانید فکر کنید. قلب جوان لطیف و ملکوتی است و انگیزه های فساد در آن ضعیف می باشد؛ لیکن هرچه سن بالا رود، ریشه ی گناه در قلب قوی تر و محکم تر می گردد، تا جایی که کندن آن از دل ممکن نیست.... شما اگر خدای نخواسته خود را اصلاح نکردید و با قلب های سیاه، چشم ها و زبان های آلوده به گناه از دنیا رفتید، خدا را چگونه ملاقات خواهید کرد؟ این امانات الهی را که با کمال طهارت و پاکی به شما سپرده شده، چگونه با آلودگی و رذالت بر می گردانید؟ این چشم و گوش که در اختیار شماست؛ این دست و زبانی که تحت فرمان شماست؛ این اعضا و جوارحی که با آن زیست می کنید، همه امکانات خداوند متعال می باشند که با کمال پاکی و درستی به شما داده شده است؛ اگر ابتلاء به معاصی پیدا کرد، آلوده می گردد. خدای نخواسته اگر به محرمات آلوده شد، رذالت پیدا می کند و آنگاه که بخواهید این امانات را برگردانید، ممکن است از شما بپرسند که راه و رسم امانتداری این گونه است؟ ما این امانت را این طور در اختیار شما گذاشتیم؟ قلبی که به شما دادیم چنین بود؟ چشمی که به شما سپردیم این گونه بود؟ دیگر اعضاء و جوارحی که در اختیار شما قرار دادیم، چنین آلوده و کثیف بود؟ در مقابل این سؤال ها چه جواب خواهید داد؟ خدای خود را با این خیانت ها که به امانت های او کردید، چگونه ملاقات خواهید کرد؟ منبع:جهاد اکبر، حضرت امام خمینی (رحت الله علیه) ص 57 تا 60. در محضر ولایت...ماه رمضان، ماه ذخيره‌سازى و ماه نيرو گرفتن است. ماه رمضان، ماهى است كه آحاد مردم بايد خود را به خزائن غيبى و معنوى الهى برسانند و هر مقدار كه مى‌توانند، تغذيه كنند؛ خود را براى پيشرفت آماده كنند. اين، ماه رمضان است.ليلةالقدرى كه در اين ماه رمضان است و قرآن صريحاً مى‌فرمايد:«ليلةالقدر خيرٌ مِن الف شهر»، يك شب بهتر است از هزار سى روز - هزار ماه - بسيار مهم است. چرا اين قدر فضيلت را به يك شب دادند؟ زيرا بركات الهى در اين شب زياد است؛ نزول ملائكه در اين شب زياد است؛ اين شب، سلام است؛ «سلام هى حتّى مطلع‌الفجر»؛ از اوّل تا آخر اين شب، لحظاتش سلام الهى است. «سلام قولا مِن ربّ رحيم». رحمت و فضل الهى است كه بر بندگان خدا نازل مى‌شود.منبع: بيانات مقام معظم رهبری در ديدار علما، طلاب و اقشار مختلف مردم شهر مقدس قم به مناسبت سالروز 19 دى ماه،19/10/75 الگوی نظامی اسلامیمعنویت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و دین و اخلاق و فضیلت او از یک طرف، آن بینش عمیق و شجاعت و فداکاری و عواطف رقیق انسانی در کنار صلابت و استحکام معنوی و روحی از طرف دیگر؛ همه ی اینها ناشی از عصمت است؛ چون خداوند متعال او را به مقام عصمت برگزیده است و گناه و اشتباه در کار او وجود ندارد؛ اگر چنین کسی در رأس جامعه باشد، اوج مطلوب همه ی رسالت هاست؛ این معنای غدیر است. در غدیر چنین کاری اتفاق افتاد... شما می بینید که مدت کوتاه کمتر از پنج سال حکومت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به عنوان نمونه و الگو و چیزی که بشریت آن را هرگز فراموش نخواهد کرد در طول قرن ها همچنان می درخشد و باقی مانده است؛ این نتیجه ی درس و معنا و تفسیر واقعه ی غدیر است. ... بزرگترین خطر برای نظام و حکومتی مثل نظام و حکومت ما که با نام اسلام به وجود آمده، این است که ما فراموش کنیم الگوی حکومت ما، امیر المؤمنین (علیه السلام) است؛ به الگوی رایج دنیا و تاریخ نگاه کنیم و خود را با آنها مقایسه کنیم؛ به روش حکومت های منحرفی که درطول تاریخ، روز به روز به بشریت ضربه زده اند نگاه کنیم؛ اگر یک جنبه اززندگی انسان را رونقی بخشیدند، جنبه ی دیگری را دچار ضایعات جبران ناشدنی کردند. همت جمهوری اسلامی باید این باشد که خود را به آن الگویی که در غدیر معرفی شد و در دوران پنج ساله ی حکومت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نمونه ی آنها نشان داده شده، نزدیک کند... امروز در جمهوری اسلامی اگر بخواهیم سعادت این کشور تأمین شود و مردم عزیز ایران با توانایی هایی که خدای متعال در جوهر این کشور و این ملت قرار داده، به تمنیات و آرزوهای مشروع خود برسند، باید همان خط را دنبال کنیم و دین و دنیای خود را از روی آن حکومت، الگو بگیریم. منبع: بیانات مقام معظم رهبری به مناسبت عید سعید غدیر خم، 12/12/80. شمیم هدایت موانع رشد انسانخرد کردن صدف و گوهر وجود زیر پتک های نافرمانی و معاصی به خاطر یکی از سه چیز است: 1- جهل 2-غفلت3- سستی و تنبلییعنی گاه انسان جاهل است و یا غافل و یا کاهل. بعضی نمی دانند، اطلاع از وظیفه ی خویش ندارند و همین جهل و نادانی باعث می گردد که در مقابل عمل خطا کنند و یا مسؤولیت خویش را انجام ندهند. پس جاهل، یا عبادات را ترک می کند و یا صحیح انجام نمی دهد... در مقابل این دسته ی جاهل، انسان هایی هستند که عالمند ولی غافل، فراموش می کنند که دردانه ی آفرینش اند و استعداد لقای پروردگار در وجود آنها نهفته است. این عده از انسان ها گرچه به خاطر عملشان یک درجه از دسته ی قبلی جلوتر هستند ولی غفلت آنها، باعث می شود که در مقام عمل، همان خطا و اشتباه گروه اول را انجام دهند.دسته ی سوم کسانی هستند، که عالم و ذاکر هستند هم می دانند و هم توجه به وظیفه ی خویش دارند. اما کاهلند و تنبل، تنبلی همان سستی در اراده و ضعف در تصمیم گیری است. می گوید حالش را ندارم، دلم گرفته و روحم خسته است. در آخر دعای ابوحمزه ی ثمالی پناه به خدا می بریم از چنین روحیه ای: «اللهم انی اعوذ بک من الکسل و الفشل» و بالاخره کسی که تنبلی می کند و لو عالم هم باشد و مذکر به اعمال صالحه، به نتیجه نمی رسد و کاهلی و سستی نیز همچون جهل و غفلت مانع از عمل انسان می شود. بنابراین آنچه که برای ما مثمر ثمره ی کمال و منتج نتیجه ی وصال است آن است که: عالم باشیم و ذاکر باشیم و عامل و ازجهل و غفلت و تنبلی خود را برهانیم.منبع:هدف خلقت، حضرت آیت الله سیدابوالحسن مهدوی (حفظة الله)، صص25 – 16. نکته های نابفراغت نا سالم حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند: ذهن و قلب انسان اگر رها و بدون مشغله باشند، به وسوسه های بد گرفتار خواهند شد و اگر فعالیت جسمانی در انسان دچار رکود شود،راه برای ارتکاب گناهان باز خواهد شد.(1)لباس جهنمیحضرت امام حسین (علیه السلام)می فرمایند: هر کس لباس غیرعادتی بپوشد، او را انگشت نما و مشهور گرداند، خداوند متعال روز قیامت به او لباس از آتش می پوشاند.(2)خصلت های دوست خوبحضرت امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: هر کس دارای همه ی حدود و شرایط دوستی یا برخی از آنهاست او را دوست بدان و کسی را که هیچ کدام از این شرایط و خصلت ها را دارا نیست، دوست مشمار.اول: آن که ظاهر و باطن او نسبت به تو یکسان باشد.دوم: زینت و آبروی تو را، زینت و آبروی خود بداند و زشتی و ننگ تو را، زشتی و ننگ خود شمارد.سوم: چنانچه به مال و مقامی دست یافت، روش دوستانه ی خود ر ا با تو تغییر ندهد.چهارم: اگر توانایی و قدرت داشت، از حرمت و نفع رساندن به تو مضایقه نکند.و پنجم: که همه ی این خصلت ها را در بردارد، این است که؛ به هنگام گرفتاری ها و حوادث ناگوار، تو را رها نکند.(3)منابع:1- شرج البلاغه، ابن ابی الحدید ج20، ص 302.2- اصول کافی ج6، ص 445.3- بحارالانوار، ج 71، ص 173.دل نوشته دیگر به کاسه‏های شیر نیازی نیستخدیجه پنجیبه یتیمان کوفه بگویید، دیگر به کاسه‏های شیر نیازی نیست!دیگر به بازگشت پدر، امیدی نیست.برگردید، یتیمان کوفه، برگردید؛ دیگر به کاسه‏های شیر نیازی نیست.ناشناس کوچه‏های کوفه، هرگز نخواهد آمد!دیگر کوبه در خانه‏های شما، آهنگ آمدنش را نخواهند نواخت، برگردید، یتیمان کوفه!ای اهالی کوفه! آسوده باشید؛ دیگر از دست عدالت‏های علی علیه‏السلام ، به ستوه نخواهید آمد! شما ماندید و صدای سکّه‏های بیت‏المال!شما ماندید و هوس‏های دور و درازتان! شما ماندید و دنیای سراسر جهلتان!به خدا شما لایق علی نبودید! حیف از آن اقیانوس لایتناهی معرفت و حکمت که جرعه‏ای از آن ننوشیدند! حیف از آن سینه، آن صندوقچه اسرار و دانش الهی که همچنان سربسته ماند و به هیچ کلیدی گشوده نشد!سئوال نکردید، تا جوابی بشنوید!خواند و نرفتید!صدا کرد و جوابی ندادید! حیف از آن قرآن ناطق، که کسی پیدا نشد تا به تفسیرش بنشیند، تا بفهمد و بشناسد، بشناسد و بشناساند!اینک، قرآن، لب فرو بسته است؛ با تمام معجزاتش، با تمام اسرار نهانش! دیگر هر چه بخوانید، جوابی نخواهید شنید. هرگز نخواهید شنید!ای فرزندان سقیفه! تا دنیا دنیاست، باید به حسرت بنشینید و اشک بر چهره روان سازید. هرچند،اگر چشمانتان خون هم ببارد پشیمانی دگر سودی ندارد! علی رفت؛ با تمام عدلش؛ با تمام انفاقش، با تمام مهربانی‏اش، با تمام نصیحت‏های پدرانه‏اش! «امروز عدالت به تمام معنا، در زیر خاک شد»؛ اگر تمام عمر به سوگ بنشیند، کم است؛به یتمان کوفه بگویید: باز گردند؛ دیگر به کاسه‏های شیر نیازی نیست!به آن پیر نابینای خرابه‏نشین خبر دهید، بیش از این در انتظار نماند؛ که امشب نیز «او» نخواهد آمد! به آن بیوه‏زنان بگویید: دیگر به امید آن مرد مهربان نباشد، تا تنور بیافروزد، و چهره بر آتش بگیرد به نخل‏ها خبر دهید: این قدر بیهوده سر، فراز نکنند که دیگر صدای مناجات او را نمی‏شنوند.ماه را بگویید، که امشب به ملاقات آفتاب نخواهد رفت.به کوچه‏ها خبر دهید، بیش از این منتظر، ضرباهنگ قدم‏های «او» نباشند.و علی علیه‏السلام امشب، به دیدار خدا مشتاق‏تر است.هزار توی خیانتمحمد کامرانی اقدامابن ملجم، معصیت مجسّمی بود در لباس ایمان.چشم‏هایش هزار توی خیانت بود و قلبش، دخمه خیانت پروری. ابن ملجم، هم تراز هزار مسجد ایمان، کفر داشت و تحجّر.جرأت جست و پا گریخته‏ای بود که از خود می‏گریخت و به خود تردید داشت.رگ‏های چرمی‏اش غلاف عصیان بود و خونش از جنس مرداب و خوابش از جنس عصیان. ابن ملجم، سفره‏ای سیاه بود که میهمان سکوت وحشی خویش بود.ابن ملجم، سیاه بود و کوچه‏های کوفه، کوردل. سینه ابن ملجم کوره تزویر بود و چشم‏هایش بوته خشم کذاب. چشم‏هایش، آغشته به شهوت قطامه‏های هوس بود و دست‏هایش، هم آغوش همیان و غلاف. نفس از سینه سیاهش می‏گریخت و آواز مرگ را زمزمه می‏کرد.تمام کرکس‏ها به گرد نام وحشی‏اش چرخ می‏زدند و تمام خفاش‏ها ریشه در خونش داشتند.چون جغدی شوم، به هنگام مرگ، در خویش خزیده بود و پنجه به لحظه‏های واپسین خویش می‏زد. شمشیرش، آغشته به زهرآگین‏ترین انتقام بود و انتقامش، آغشته به قدیمی‏ترین کینه.چهره زیر نقاب انتقام و نخوت نهان کرده بود. چون عنکبوت، خیره به سکوت سیاه خویش بود و خیمه بر خیره‏سری خویش زده بود. برای چنگ به خون روشنی فرو بردن، لحظه‏ای آرام نداشت.به خون عزیزان فرو برده چنگ سر انگشت‏ها کرده عنّاب رنگ چون حلقه‏ای بی‏دل و بی‏مغز، حلقه بر حماقت خویشتن زده بود و چشم به راه افول ستاره خویش بود. شب بود و کوفه، دچار تشویش.شب بود و شمشیر ابن ملجم می‏خواست که دریای نور را بُرش دهد و فرق آفتاب را بشکافد.شب بود و ابن ملجم، به نزدیک‏ترین نقطه نفرت رسیده بود.نگاهش نقطه اتکای پلیدی بود و پلشتی.ابن ملجم، باز مانده رذالت بود و باقیمانده پستی؛ تفاله کفر بود و عصاره عصیان. شب بود و ابن ملجم می‏رفت تا منحوس‏ترین لحظه تاریخ را به نام خوش ثبت کند.انگشت‏هایش، عصای مکر عجوزگان بود و صدای ابترش، گلوگاه شرارت، خیانت، رذالت و حماقت بود.قدم‏هایش بوی کافور می‏داد و تن تاریکش بوی عذاب شب اوّل قبر را.همیانش پر از هرزه‏گری بود و حرص همیانش هفت طبقه دوزخ بود؛ از سقر تا سعیر، از جحیم تا جهنّم.«زان که گر مویی بماند از خودیت هفت دوزخ پُر برآید از بدیت مرگ از پنجه‏اش چون مور می‏ریخت و تا شب‏های گورستان، دهانش وا بود.همتای پلیدی بود و همپای پلشتی؛ هم دست خیانت بود و هم دل نفاق؛ هم رکاب کینه بود و هم رنگ بغض؛ همزاد شیطان بود و همراه ابلیس؛ همسایه دیوار به دیوار تحجُّر بود و هم سفره ناسپاسی و هم‏کاسه کفر؛ همنشین و همنفس همیشگی خویش بود و مشت‏هایش، نمونه خروارها خروار، خودکامگی و خودسری.کوفه آرام بود و ابن ملجم، آرام آرام در زیر خرقه خفاشین خویش می‏خزید.کوفه کوچک بود و ابن ملجم کوچک‏تر و خوارتر از آن.کوچه بوی کوچ را می‏داد و ابن ملجم، بوی تعفّن دست نخورده دل مردگی را، و علی علیه‏السلام ، در لحظه‏های روشن رو به ازدیاد، به سمت تقدیر تاریخ پیش می‏رفت، تا تنهایی سال خورده خویش را با خشت خشت محراب مسجد تقسیم کند.علی علیه‏السلام ، کیسه‏های نان و خرما را به پایان رسانده بود و اینک، نوبت شانه‏های شالی‏پرور علی علیه‏السلام بود تا بومی شود و پایان تابلوی شب‏های کوفه را در آن به پایان برساند.راز فریاد تو آن است که پنهان باشد آتش آن است که در نای نیستان باشد صبح از پنجره خانه تو گُل می‏کرد صبح از چشم تو می‏خواست نمایان باشد عشق می‏خواست فراوانی دستان تو را عشق می‏خواست از این دست فراوان باشد کوفه می‏خواست ولی دست تو باشد بسته کوفه می‏خواست علی بی‏سر و سامان باشد کوفه حکمی است به این شرح که ابلاغ شده است هر چه گفته است معاویه فقط آن باشد خون دل خورد علی علیه‏السلام تا که بگوید ای قوم بر سر نیزه فریب است که قرآن باشد شام گفتند خوارج که علی مؤمن نیستصبح، میمون معاویه مسلمان باشد فصل آغاز جنون بود و که باور می‏کردکو نه نامردترین نقطه پایان باشد کیست در مرکز این چرخ به غیر از مولا شاهد این همه نامردی دوران باشد و علی علیه‏السلام تکیه به تنهایی نخلستان داد شک به این داشت کسی گوش به فرمان باشد شمشیر شوممحمد کامرانی اقدامفانوس‏های مسجد کوفه خاموش بود و دل یاغی و طاغی ابن ملجم خاموش‏تر.علی علیه‏السلام آمد و بر فراز مناره منور مسجد کوفه، صلای توحید را سر داد و بانگ بیداری را.شب بود و لب‏های ابن ملجم، در زمزمه‏های سیاه خویش مچاله می‏شد.ابن ملجم هم دست شیطان شده بود و همراه «شبیب»، نگاه کینه‏توزش در جستجوی فرصتی مناسب بود تا عقده‏های زخم خورده و کینه‏های سال خورده خویش را بر سر علی علیه‏السلام فرود آورد. علی علیه‏السلام به محراب نماز ایستاد؛ آرام و رها و ابن ملجم برخاست؛ هراسان و در اضطراب، شمشیر شومش را بلند کرد و در هوای نفس چرخاند و بر فرق مولا علیه‏السلام فرود آورد. مسجد، غرق در آوای «بسم اللّه‏ و باللّه‏ و علی ملّة رسول اللّه‏ فزت و رَبِّ الْکَعْبه» شد.زمین لرزید. دریا به موج آمد و آسمان آتش گرفت و در هم پیچید. ارکان عدالت و هدایت شکسته شد و ستاره‏های آسمان نبوت، در هاله‏ای از بهت و خون و اشک فرو رفتند. علی علیه‏السلام شهید شد، به دست بدترین اشقیا.علی علیه‏السلام شهید شد و از هر واژه‏ای، خون تازه به جریان افتاد و پیکر ایمان، غرق در عمامه خون آلود آفتاب شد. صدای ناله «ام کلثوم» بلند شد و فریاد «وا ابتا»، کوچه‏های کوفه را در اضطراب همیشگی فرو برد.علی علیه‏السلام بر محراب مسجد کوفه، غرق به خون افتاده بود و در زمزمه زلالش، سروش وصل به گوش می‏رسید. از خاک محراب برمی‏داشت و بر زخم‏های خویش مرهم می‏نهاد و به آسمان نگریست و زبان مبارکش به تسبیح و تقدیس مشغول بود و نیایش.علی علیه‏السلام به آسمان نگریست؛ به ستاره‏هایی که در نگاه حسین علیه‏السلام موج می‏زد و در چشم‏های حسین علیه‏السلام سوسو می‏زد. به پاره پاره دل خویش، حسن علیه‏السلام ، نگریست که خون می‏گریست.به حسین علیه‏السلام نگریست و لحظه به لحظه فرات را مرور کرد و گریست و گریست؛ تا آن‏که یک لحظه، اشک از دیدگانش بند نیامد. شب، شب بیست و یکم بود و زهر، این عصیان برهنه، تشنه.شب بیست و یکم بود و محراب، خالی از تنهایی علی.... و تاریخ، هنوز آخرین لحظه نگاه تو را به خاطر دارد که در نور غوطه‏ور شده بودی و چشم‏های اهورایی خویش را بر هم می‏زدی و دست‏های خویش را به جانب قبله می‏کشاندی و می‏گفتی: «أَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّه‏ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَ رَسُولُه».تاریخ هنوز لحظه وداع تو را به خاطر خویش دارد، تاریخ هنوز آخرین لحظه وداع تو را به خاطر دارد؛ تاریخ هنوز به یاد دارد که خضر، سیاه‏پوش بود و جبرائیل عزادار و حسن علیه‏السلام و حسین علیه‏السلام ، غرق در ابهام فراگیر کوچه‏های کوفه.تیغ و محرابمهدی میچانی فراهانیای سرزمین بی‏ستاره رنگ رنگ! آیا حضور بزرگش، چنان گران بود که طاقتش نیاوردی؟عمری علی علیه‏السلام ، عصمت تو بود در برابر آسمان و آسمانیان؛ پس چگونه...؟!هان، ای خاک! تیغی که محراب را سیل‏واره به خون نشاند، مگر جز از قلب تو بیرون کشیده بودند؟مگر جز این‏که پاره پیکر تو بود؟ آیا شرم نکردی؟ای مسجد! چگونه محراب خویش را از فواره فرق علی علیه‏السلام رنگین یافتی وا ز پایه فرو نریختی؟!مروت از کاسه‏های شیر باید آموخت که هنوز در برابر خانه خلیفه صف کشیده‏اند؛ اگر چه نیک می‏دانند که دیگر کار از کار گذشته است.بستر خالی، هنوز گرم وجود پر حرارتی است که دیگر به هیچ بستری نیاز ندارد؛ گرچه در تمام عمر نیز مردِ بستر نبوده است.باید دانست که در این «در سجده مردن» چه رازی نهفته است و در این ایستاده زیستن! باید پی به این راز برد که چرا کعبه زادگاه کسی می‏شود و مسجد، شهادت‏گاهش؟بی‏شک آن‏که نخستین نفس را در خانه خدا خویش فرو دارد، آخرین را نیز شایسته است در خانه خدا بازدم کند؛ که این عین، رستگاری‏ست؛ پس حقیقت گفت که: فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَه. و او رستگار شد اما... .بدا به حال قومی که بی‏علی علیه‏السلام شده‏اند...وای بر قافله‏های بی‏قافله سالار! عنان کاروان آیا زین پس به دست چه کسی خواهد افتاد؟! وای بر همه یتیمانی که جز علی، پدری نمی‏شناختند!زین پس آیا چه کسی نان و خرمایی بر ایشان خواهد آورد؟ وای بر همه چاه‏هایی که زین پس، غریب می‏شوند. خلیفه تنها و چاه‏های تنها، عمری باهم از تنهایی بیرون می‏آمدند. زین پس خلیفه نیست؛ پس چاه‏ها تنها مانده‏اند. آیا چه کسی عطش آب‏ها را آبی خواهد نشاند؟!!طعم تلخ بی‏علی بودن را حتی امروز می‏توان چشید؛ طمعی که قرن‏هاست زاده می‏شود.اما دروازه‏های ماه را نگاه کنید که امشب چه گستردگی فراخی دارند.نگاه کنید که پیامبر، چگونه پرشور به استقبال وصی بزرگ خویش آمده است و خاتون بزرگ عرش نیز که دست در دست پدر، انتظار می‏کشد. مهتاب، ردّ پرواز مولا را مفروش کرده‏ست. آری! این علی علیه‏السلام ست که پس از سال‏ها، دوباره در کنار فاطمه علیهاالسلام ایستاده است؛ آن‏چنان که به پاس دیدار دوباره، پیامبر بزرگ را در آغوش مهر خویش می‏فشارد.اشک عدالتمحمدحسین قدیریخدایا! این چه داستانی است که سطر سطرش، دل تصوّر را آتش می‏زند، جگر تأمل را کباب می‏کند و اشک تخیل را چون رود به راه می‏اندازد؟آه خدایا! حکایت علی علیه‏السلام ، چه معادله سختی است که عقل را به زانو در می‏آورد و اوهام را در قبضه دست خود می‏چرخاند؟!کوه دانش علی علیه‏السلام چه قله رفیعی است که پرنده نیز پرواز اندیشه را به نفس در می‏آورد و عاجز از رسیدن به اوج خود می‏کند؟!خدایا! امتحان عشق به علی علیه‏السلام ـ که عشق به همه خوبی‏هاست ـ چه آزمون دشواری بود که مُهر مردودی و بی‏وفایی، به پیشانی بسیاری از مدعیان مِهر به او زد!دشمن او چه اهریمنی بود که ناجوانمردانه و با شمشیر تحجّر، در محراب عشقش به سراغ او آمد و تیغ جهل بر سر همه عقل و عدل فرود آورد؟!و... امروز چه روزی است که دل کعبه، این گهواره آرام علی علیه‏السلام ، افتان و خیزان و اشک‏ریزان به طواف علی علیه‏السلام آمده و از گوشه گوشه محراب علی علیه‏السلام ، بوسه برمی‏دارد و خاک قبر او را توتیای چشم دل می‏کند؟!خدایا! چه عزایی در خیمه‏سرای عالم برپاست که عدالت و انصاف، این‏گونه خاک بی‏کسی بر سر خود می‏ریزند؟!ذوالفقار علی علیه‏السلام را چه شده است که قاب لحظه‏های به یاد ماندی خود با علی علیه‏السلام خیره شده و با تصور رشادت‏های علی علیه‏السلام ، هِق هق کنان به خود می‏پیچید؟!امروز چرا نخلستان‏های کوفه، موهای خود را پریشان کرده و از رازهای سر به مهر علی علیه‏السلام و خود سخن می‏گوید؟!به پای نخل‏های کوفه اشک کیست می‏بارد که نخلستان ز اشک دیده او می‏دهد خرما چه شب‏هایی که نان دادم به سائل‏ها و بشنیدم که می‏گفتند یا رب از علی برگیر داغ ما ... جبرئیل مویه می‏کند و مدال‏های «لیلة المبیت»، «لا فتی الاّ علی»، «ضربةُ علی یوم خندق...» و... زُل زده و کوله‏بارش را که پر از تصویر شأن نزول‏های قرآنی علی علیه‏السلام است را بر دیده می‏گذارد و می‏بوسد و با گلوی پر از بغض ندا می‏دهد:تَهدَّمَتْ و اللّه‏ِ ارکانُ الهدی وَ أنْطَمَسَتْ اعلامُ التُقی به خدا قسم اساس هدایت و روشنگری را ویران کردواللّه‏ چشمه‏های نور و پرهیزکاری را بستندبخدا وصی رسول خدا علی مرتضی به دست شقی‏ترین دیوها به شهادت رسیدضربه شوممحمد کامرانی اقدامابن ملجم، نامردی مرام بود و بی‏مرام‏ترین نام.ذره ذره‏اش، ذره‏بینی بود که با آن، آتش تزویر و ریا، کینه و نفاق را برپا می‏نمود و چشم‏های شرر زایش، نقطه کانونی تمام آتش‏ها بود. ابن ملجم، بیابانی بود که به بیراهه نیستی و سرگردانی ختم می‏شد.ایمان سیاه‏کارش پُر بود از شب نشینی شیطان و چشم‏های شومش، لبریز بود از وسوسه و شکّدر هیچ کجای دوست داشتن نمی‏توان جایی برای او یافت.لب‏هایش بوی مرده‏ها را می‏داد و آرزوهایش، بوی فتنه‏های تازه به دوران رسیده را.سیاهی، تا حد امکان بود و تاریکی، تمام و کمال. دست پرورده مکتب دلق نشینان بود و غرق در پلشتی پیوسته خویش.از همه جا رانده و در همه چیز وامانده‏ای بود که قلبش، قلمرو خوی وحشی‏اش بود و چشمش، آبشخور شغالان و کرکس‏ها. از هیچ پستی و فرومایگی، فروگذار نکرد و از هیچ عداوتی، عدول ننمود.سرخورده ذوالفقار بود و فریب خورده فریبایی و فزون‏طلبی خویش.کفر، کفافِ عصیانش را نمی‏داد و خون، جواب شمشیرش را.ابن ملجم، کم‏رنگ‏ترین ثانیه‏ای بود که تا کنون متولّد شده است و سیاه‏ترین ستیزه‏رویی است که پا به عرصه وجود نهاده است.آمده بود تا نفرین ابدی را خریدار باشد و ایمان خویش را در بازی هوی و هوس به حراج بگذارد.هوسی تمام نشدنی که شرنگ تلخ کامی را در کام خویش می‏ریخت.شمشیرش، آلوده شالوده شقاوت بود و آغشته به عطشناک‏ترین سموم.رم کرده برق شمشیر خویش بود و سرخوش از سرکشی خود.ایمان به خیانت داشت و اعتقاد به نامردی. پیکر پلشتش، پناهگاه جغدها و خفاش‏های خون‏آشام بود و مأوای مارهای زهرآگین زل زده به مرگ. لحظه‏ای در هوای حقیقت نفس نکشیده بود.... و علی علیه‏السلام پای بر آسانه مسجد نهاد و عصیان خفته در زیر پوست نیرنگ را تکان داد و سکوت مردابی تنش را برآشفت.ابن ملجم بیدار بود و خفته‏تر شد. سراب رستگاری در چشم‏هایش موج می‏زد. علی علیه‏السلام به نماز ایستاد؛ با صلابت با ضربه شوم شمشیر ابن ملجم آتشفشانی شد که گدازه‏های زخمی‏اش، قرهاست پیکره انسان را به آتش کشیده است و دل‏ها را گداخته و زمزمه‏های جاری‏اش، لرزه به جان ابن ملجم‏های در حال قنوت انداخته.صبح اما دو سه تا کاسه شیرامیر اکبرزاده... تیغ بر فرق عدالت زده و خندیدندخون به ابعاد غریبی علی پاشیدندزاغ‏ها از دل شب کنده و بر روز زدندروز و شب، گوشه محراب به هم پیچیدندزخم بر سلسله باور و ایمان افتادهمه افلاک از این زخم به خود لرزیدندشب پر از رخوت نامردی مردم گردیدآسمان، ماه، ستاره، همگی خوابیدندصبح، امّا دو سه تا کاسه شیر آوردندکودکانی که علی را همه شب می‏دیدندهق هق چاه شناور شده در گریه نخلهمه از هم فقط از درد علی پرسیدند...فریاد محرابسید علی‏اصغر موسویفریاد محراب است، یا پژواک شیداییش!پیچیده در مسجد کنون، موج غم آواییش.فریاد محراب است، یا؟ امّا نمی‏دانم!فرجام این فریاد را، از ناشکیباییشگویی چراغ کهکشان، خاموش گردیده‏ست!گویی نگاه آسمان، گم کرده بیناییشگویی زمین، میل شکفتن در خزان داردبا خیلِ داغِ لاله‏های سرخِ صحراییشگویی شکسته در خودش، امواج غربت رافانوس تنها مانده، با مرغانِ دریاییشفرجام آن فریاد یعنی: بعد از این مولادیگر رها شد از غم و اندوه و تنهاییش!ماییم و در جان، شعله‏های عشق دیدارشماییم و در دل، گنبد زرد تماشاییش.سحر می‏آیدخدیجه پنجییعنی امشب پدر از سمت سحر می‏آید؟!گوش کن! بوی قدم‏های پدر می‏آیدچشم‏ها دل نگران خیره به در می‏پرسندماه، ای ماه! بگو، هان! چه خبر؟ می‏آید؟پیرمردی که ز چشمش غم تلخی جاری استداد زد، آه خدا، باز سحر می‏آید؟کودکی دل نگران باز ز مادر پرسیدتو که گفتی پدرم رفته سفر، می‏آید؟!شهر از دلهره و درد به خود می‏پیچداز همه جای زمین بوی خطر می‏آیدکوچه‏ها منتظر و چشم به راهند، خدا!یعنی آن صاحب شمشیر دو سر می‏آید؟باز هم عطر قدم‏های کسی می‏پیچدیک نفر از ته کوچه به نظر می‏آید...دلشوره بزرگعباس محمدیشب، شبی در تب فردا نشدن صبح، در فکر شکوفا نشدن.آفتاب، خوب می‏داند که فردایش زخمی‏ترین فرداها خواهد شد. خوب می‏داند که فردا، فردای اندوه است و فردای تلخکامی. خوب می‏داند که آغازش را به خون نوشته‏اند. ستاره‏ها، یکی یکی خاموش می‏شوند. امشب حتی ماه، سر تابیدن ندارد و کوچه‏ها دلتنگ‏تر از پیش‏اند. بوی غربت، گریبان شب را گرفته است. نخلستان‏ها از اندوه فردا زانو زده‏اند. امشب هیچ آوازی را نفس خواندن نیست. «چه شب بدی‏ست امشب که ستاره سو ندارد...»ماه از زمین فاصله گرفته است. امشب ماه، دوردست‏ترین نقطه آسمان است. گویا ماه هم دل دیدن زخم خورشید را ندارد! شب، شبی دیرپاست. شب، بوی ستاره نمی‏دهد، تنها عطر زخم شب‏بوهاست که بوی اتفاق می‏دهد. کوچه‏ها پر از دلهره‏اند و شهر، دلشوره‏ای بزرگ دارد. تاریکی فراگیر شده است. «سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی چه خیال‏ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی». بین چشمان شهر و خواب‏های آرام، قرن‏ها فاصله افتاده است. دیوارها ذکر می‏گویند و هوا در اندوهی بزرگ، جریان گرفته است. صدای اذان بلند می‏شود. درها و دیوارها، تاب بر پا ایستادن ندارند. کاش پرده‏ای سیاه، چشمان این همه پنجره مضطرب را ببندد! دیگر زمان آن شده است تا اتفاق، به گل سرخ تبدیل شود. خاک، در خود فرو می‏ریزد؛ وقتی خون سرت، چشمه خون‏هایی می‏شود که در کربلا فواره خواهند زد و آفتاب در پیراهنی سیاه برمی‏خیزد از خواب؛ وقتی که می‏گویی « فزت و رب الکعبه».نفس مطمئنهفاطره ذبیح‏زادهدیگر بار، چشم در دیدگان شرمسار ماه انداخت و زیر لب فرمود: سوگند که این همان شب موعود است. روزه لب‏هایش را میهمان جرعه‏ای آب و لقمه‏ای نان و نمک کرد تا سبکبارتر از همیشه، به ملاقات محبوبش برود.رد بندی که کیسه هر شبه نان و خرمای یتیمان بر دوشش به یادگار نهاده بود، هیچ‏گاه به عمق زخم‏هایی که ظلمت کوردلانه منافقان بر دلش می‏نشاند، نبود.امشب، تأویل رؤیای صادقانه همدلی‏اش با رسول خداست. دستی بر سپیدی محاسن کشید و در تقدیرش خواند که این بار، با نیرنگ و شقاوت، به خون خضاب خواهد گشت.علی علیه‏السلام امشب آماده است.سفارش مرغان هراسان این شب پردلهره را به دخترش می‏کند و شاید با نگاهش، دیدگان منتظر تمام یتیمان و بیوه‏زنان و پیرمردان خرابه‏های شهر را به پاره جانش حسن علیه‏السلام می‏سپارد و گام‏های آرام و استوار خویش را بر دل ظلمت هزار چهره کوفه می‏نهد.در سحر نوزدهم ماه مبارک رمضان، خیل فرشتگانند که آگاهند خون مقدسی





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 576]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن