تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 30 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):بركت در مال كسى است كه زكات بپردازد، به مؤمنان مدد و يارى رساند و به خويشاوندان كمك نما...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1817015421




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: بنده عشقم و از هر دو جهان آزادمدر بـاب عشـق ... 
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
حرف از جهان عشق است. جهاني كه همواره در يك تصادف و برخورد با شكنجه ها، و فراق ها و اندوه ها گوهر اخذ مي كند و به قواي فضايل مبدل مي شود و هيچگاه اهريمنان و غارت گران بيروني قادر نيستند تا آن را از هم گسيخته سازند. يا عشق را بايد زلزله تلقي نمود كه نه به خواست كسي مي آيد و نه هم به خواست كسي مي رود. كوزه عشق، هستي عاشق را آب مي دهد و حريم دل و خلوتگاه روح را از حواس مي زدايد و انسان عاشق با ماهيت ها همگام است و اميد وصال به هجران اش يك مضمون ديگر مي بخشد حضرت محمد(ص) مي فرمايد :« پروردگار دانا آن قلب پاك را دوست همي دارد كه كانون عشق و عفت و صميميت و يك رنگي است.» در واقع طغيان عشق را بايد لطافت نفسي و خواب بودن حواس توجيه كرد. در ابتدا اين مبحث خوب است فرموده مولوي را در باب عشق آورد چنانچه او مي گويد:هر چه گويم عشق را شرح و بيان/چون به عشق آيم خجل باشم از آن پس عشق خود فراتر از شرح و بيان است اما پژوهش در اين باب كه مفصلاً عمق مسأله را با نگرش هاي بزرگان ما خواهد كاويد عاري از فضل نيست. اين كه عشق واقعاً چيست و چه گونه تاثيراتي را بالاي عاشق مي گذرد حضرت خواجه عبدالله انصاري پير هرات چنين مي فرمايد: عشق دردي است كه او را دوا نيست و كار عشق هرگز به دعا نيست. عاشق هم آتش است هم آب و هم ظلمت است و هم آفتاب»اما آتشي، عشق است كه صيقل دهندة انسان و ماهيت انسان را بسوي فضايل و كمالات سوق مي دهد حضرت حافظ مي فرمايد:آتش آن نيست كه از شعله ي او خندد شمع/آتش آن است كه در خرمن پروانه زدند 
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
و بدون شك چنين است يعني، آتش عشق آن آتشي نيست كه از شعله ي آن، شمع دهان به خنده مي گشايد، بلكه آتش عشق، آن آتشي است كه در خرمن هستي پروانه زدند و هستي او را در يك آن سوختند. و عشق حقيقي تنها احساس سيري و مستغني از عشق را نمي كند و همواره هستي اش در پي عشق مي سوزد و از آن تلخ كامي هاي عشق به گونه اي شادكام بر مي آيد يا به قول ژان ژاك روسو« ما از دردهاي عشق يك نوع لذت احساس مي كنيم ». اما اين نعمت الهي يعني عشق به قول مولوي « عشق اسطرلاب اسرار خداست» و به گونه ي اختياري ما قادر نيستيم تا در مقام كسب آن باشيم به قول حضرت حافظ:مي خور كه عاشقي نه به كسب است و اختيار/اين موهبت رسيد ز ميراث فطرتم مقام عقل و حاكميت آن در برابر عشق و در تقابل با آن در مقياس صفر قرار مي گيرد. يعني عقل توان تداخل و نوعي تقدم اش را از دست مي دهد. حضرت حافظ مي فرمايد: در نظر بازي ما بي خبران حيران اند من چنينيم كه نمودم ديگر ايشان دانند عاقلان نقطه پرگار وجود اند ولي عشق داند كه در اين دايره سرگردانند و حضرت سعدي نيز با يك نگرش ديگر چنين مي فرمايد:حديث عقل در ايام پادشاهي عشق/چنان شده است كه فرمان حاكم معزولمولانا نيز مي گويد:عقل در شرحش چو خر در گل بخُفت/شرح عشق و عاشقي هم عشق گفت
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
يعني تنها خود عشق قادر است تا عشق را شرح دهد و عقل از آن قاصر است.پس عشق را تنها مي توان در درون يك دايره خاصي توجيه كرد و به هيچ وجه نمي توان مفهوم حقيقي آن را به گونه اي در اشتراك دانست و بر آن مدعياني پيدا شوند حضرت مولانا مي فرمايد:تو شهوت خويش را لقب عشق دهي/از عشق تو تا عشق رهي بسيار است مولانا در جايي ديگر نيز عشق را از نخستين گام هاي آن اين گونه توجيه مي كند و مي گويد:عشق از اول چرا خوني بود/تا گريزد هر كه بيروني بودو مولانا عشق هاي شهواني كه از پي تجملات و رنگ ها است را ننگ مي پندارد. همان گونه كه در جهان بيرون از عشق پيروي از عقل منطبق و مستلزم آزادي هاي انسان است در جهان درون عشق نيز پيروي از نگرش فردي و شيوه بيان آزاد خارج از يك سلسله مقررات و آزادانه به معشوق منطبق آزادي است حافظ مي فرمايد:فاشي مي گويم و از گفته خود دل شادم/بنده عشقم و از هر دو جهان آزادمداستان موسي و شبان در مثنوي حضرت مولانا بهترين نمونه در باب نزاع عشق آزاد است، نزاع بيان و شرح آزاد و احساس مالكيت بر معشوق است كه خوي لطيف عشق عاشق با معشوق مهربان و زيبا است. در آن جا شبان در مقياس عشق اش به معبود اش به خالق اش و به معشوق اش او را مي پرستد و به تناسب معرفت اش معشوق اش را با لحني آزاد مي ستايد. و در عشق چنين است و هيچ گونه مانع و مقرره يي وجود ندارد تا ستايش آزاد انسان را به خصومت به ارباب «الله» پنداشته گردد. مولانا عبدالرحمن جامي (رح) در يك شعر ناب چنين مي فرمايد: كه در باب نظر من و ادعاي من در مورد كثرت گرايي صوري و معنوي عشق و تنوع معرفت ها را تداعي مي كند. آن كسي كه لبت ديده تو را جان گفته است و آن كسي كه رخت، مهر درخشان گفته است القصه جهان حسن تو بسيار است هر كس ز تو هر چه ديده است آن گفته است 
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
و بدون شك فرموده هاي حضرت جامي ادعاي ما را در باب نگرش عاشقان به معشوقان تصديق مي كند. و هر كسي تصوير و نماد و بيان مستقل از معشوق اش را دارد. و داستان موسي و شبان بيانگر چندين اصل مهمي است كه يكي از آن ها شيوه آزاد در بيان عشق است. و هيچ كس نمي تواند مدعي شود كه معرفت از معشوق و عشق به او بايد در يك مقياس و در يك سطح و تحت يك سلسله مقررات قرار داشته باشد. وصال عاشق فراتر از همة لذايذ و عميق تر از كنه همة پديده ها مي باشد. بزرگاني چون خواجه عبدالله انصاري (رح) وصال را فراتر از بهشت مي پندارند و آن را به همه ي چيز ها مقدم مي داند چنان چه مي فرمايد: روز محشر عاشقان را با قيامت كار نيست كار عاشق جز تماشاي جمال يار نيست از سركويت اگر سوي بهشتم مي برند پاي ننهم گر در آن جا و عده ديدار نيست و بدون شك اين فراق ها و تلخكامي هاي عشق است، اين همه هجران كشيدن، و جدايي گزيدن است كه انسان ها را در پله هاي نردبان بسوي معرفت با ماهيت ها رهنمون ساخته است وقتي حافظ مي گويد:« درد عشقي كشيده ام كه مپرس/زهر هجري چشيده ام كه مپرس» خود نمايانگر دردها، هجرها، جدائي ها و تلخكامي ها بوده است و اين همه پديده ها نه تنها غريزه و نفس و حواس را به سوي فضايل و لطيف بودن سوق دادند بكله آن ها را به مقام هايي رساند ه اند كه فراتر از معرفت و درك و حس اشخاص معمولي است چنانچه حضرت حافظ مي گويد:همچو حافظ غريب در ره عشق/به مقامي رسيده ام كه مپرس ادامه دارد ...نويسنده: سيد محمد فقيري / تنظيم : بخش ادبيات تبيان 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2249]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن