تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 18 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):از حقيقت ايمان اين است كه حق را بر باطل مقدم دارى، هر چند حق به ضرر تو و باطل به نفع ت...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805638451




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

او تا همیشه مهربان خواهد ماند


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: او تا همیشه مهربان خواهد ماند
آرامش
«..  پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمت، شکری واجب ».سعدی البته خیلی هوشمند بوده که درست پشت سر همین جمله در دیباچه گلستان آورده است که:«از دست و زبان که برآیدکز عهده شکرش به در آید! ... بنده همان به که ز تقصیر خویشعذر به درگاه خدای آوردورنه سزاوار خداوندی اشکس نتواند که به جای آورد».وگرنه وقتی خدا نباشی و فقط یک بنده کوچک نگران و دلتنگ باشی، با خواندن آن جمله اول ، از پا درمی آیی، چون آدم را به کلی ناامید می‌کند، از تمام شکرهایی که باید می‌کرده و نکرده و عمراً نمی‌تواند چنان شكری بکند!برای من اما، توی این چند جمله، از همه جادویی‌تر ترکیب «سزاوار خداوندی» است! تو هیچ تا به حال فکرکرده‌ای به این که چرا تنها اوست که سزاوار خداوند بودن است؟ چرا به‌ قول سهراب سپهری،«من زمین آمدم و بنده شدم / تو بالا رفتی و خدا شدی!»؟ به این فکر کرده‌ای که قابلیت خدا بودن چیست؟ و چرا وقتی که می‌خوانیم در گذشته مردم خورشید و ماه و ستاره و بت‌ها را می‌پرستیدند و در برابرشان سجده می‌کردند، به نظرمان خنده‌دار می‌آید؟ چرا این‌قدر زود می‌فهمیم که خب، معلوم است! آنها که قابلیت خدایی ندارند! ما که هیچ وقت خداوند را ندیده‌ایم. این قابلیت خدایی چیست که تنها در او هست و در هیچ‌کس دیگر نیست؟به نام خداوند بخشنده مهربان بگو خدا یکتاست. خدا بی‌نیاز است. نه زاییده و نه زاده شده است. و هیچ کس همتای او نیست!
آرامش
ما مهربانیم و او هم مهربان است. اما مهربانی او همیشگی است. همه را در بر می‌گیرد. در چشم بر هم زدنی همه را در برمی‌گیرد. و مهربانی‌اش بی‌اندازه است. حد ندارد. و مهربانی‌اش در همه چیز جاری‌است. در بودنش مهربان است و در هر آنچه که به ما بخشیده و در هر آنچه که از ما خواسته. ما گاهی مهربانیم، گاهی نه! وقتی هوس کنیم، مهربانیم. وقتی باحوصله هستیم یا روز خوشی داریم، مهربانیم. وقتی با ما مهربانند، مهربانیم، آن هم نه همیشه. پیش می‌آید گاهی که حتی با کسی که به ما مهربانی کرده است، نامهربانی کنیم. بسیار پیش می‌آید که ما حتی با خودمان هم نامهربان باشیم. او همیشه با ما مهربان است! ما باید مهربانی را به خودمان و دیگران آموزش بدهیم. ما انجمن‌هایی راه می‌اندازیم که در آنها به بچه‌ها و آدم‌بزرگ‌ها یاد بدهیم «با حیوانات مهربان باشیم». یا توی سختی‌ها این شعر سعدی را به هم یادآوری می‌کنیم که:«بنی آدم اعضای یکدیگرندکه در آفرینش زیک گوهرندچو عضوی به درد آورد روزگاردگر عضوها را نماند قرار».او اما مهربانی را از هیچ جا یاد نگرفته‌است. او همیشه مهربان بوده است. از ازل.  و تا همیشه مهربان خواهد ماند. تا ابد! این‌طور است که مهربانی ما تنها یک قابلیت انسانی است و مهربانی او قابلیتی خدایی!ما نفس می‌کشیم، ولی او زنده است، بدون آن‌که تنفس کند، همیشه زنده است . اما روزی خواهد آمد که ما دیگر نتوانیم نفس بکشیم. اگر هوا آلوده باشد، تنفس ما سخت می‌شود. اما هوای آلوده ربطی به زنده بودن او ندارد. سیل بیاید، زلزله بشود، کوه‌ها آتشفشان کنند و زمین و آسمان‌ها زیرورو شود، او همچنان زنده است. در بودن او، هیچ اخلالی نمی‌شود. هستی او در هستی همه موجودات جاری است. اما مرگ ما، هیچ اثری در بودن او ندارد. بودن او خدایی است، ما هستی‌مان انسانی است. اگر انگشت کوچکمان لای در بماند، نفسمان بند می‌آید. هستی ما را او به ما داده است، از هستی خودش. و مدتش را او تعیین کرده است. تاریخی معین که روزی فرا می‌رسد و تا پیش از فرارسیدنش ما می‌توانیم تمرین زیستن کنیم.او بزرگ است. بسیار بزرگ. آن‌قدر بزرگ است که کسی نمی‌تواند با او مقابله کند. با بزرگی‌اش. تمام بزرگ‌ها در مقابل او کوچک‌اند. او گاهی از بزرگی خودش به بعضی از آدم‌ها می‌بخشد. بعضی‌ها در سایه او آدم‌های بزرگی می‌شوند. مثل پیامبران که در سایه بخشش و مهربانی او هستند. او قدری از بزرگی خود را به کوه‌ها بخشیده است، قدری را به هفت آسمان، قدری را به طبیعت، دریا، جنگل و آدمی‌زاد که برای تمام جهان بزرگی می‌کند. اما این بخشش، چیزی از بزرگی او کم نمی‌کند. او برای بخشیدن بزرگی‌اش به آفریده‌هایش، چیزی از خودش نمی‌کَند و به دیگران اضافه نمی‌كند، بلکه در آفریده‌هایش تکثیر می‌شود. جاری می‌شود در آنها و آنها جزئی از او هستند و از متصل بودن به اوست که می‌توانند پابرجا بمانند.
آرامش
در آفریده‌های او - در همه ما- چیزی خدایی هست. چیزهایی خدایی که او از خودش در ما قرار داده است. کمی بخشندگی، کمی مهربانی، کمی بزرگی، کمی قدرت، کمی خشم، کمی دانایی، کمی توانایی و...! ما همه به او شبیهیم. اما او نیستیم. سزاوار «او بودن» نیستیم. اما همه چیزی از او در خودمان داریم که ما را به بندگان او تبدیل می‌کند. آیا ما سزاوار بنده بودن هستیم؟ با خودم می‌گویم حتماً هستیم که به دنیا آمده‌ایم. که بخشی از او در ما هست و با آن بخشی که در خودمان داریم، تلاش می‌کنیم که آدم‌های بهتری باشیم. با نیمه مهربانمان، نیمه بخشنده‌مان، نیمه زیبایمان. اما در ما قابلیت‌های دیگری هم هست. علف‌های هرزی که می‌توانند بسیار رشد کنند. بذر آنها در خاک ماست. کافی است کمی به آنها میدان بدهیم تا رشد کنند. آنها مثل بائوباب‌های توی «شازده کوچولو» یک شبه قد می‌کشند. بزرگ می‌شوند؛ بسیار غول پیکر. و ریشه‌هایشان به اعماق می‌رود. جایی که گاهی برای کندنشان از ریشه، بسیار به دردسر می‌افتیم. آنها بذرهای شیطان است که هر روز سر فرصت سری به ما می‌زند. می‌گردد تا ببیند کجای روح ما زمینی حاصل‌خیز برای خودش پیدا می‌کند. او همیشه دانه‌های تاریکی را در جیبش دارد. آنها را به وقت می‌پاشد و مثل باغبانی که از تنها سرمایه‌اش- باغش- مراقبت می‌کند، مدام به بذرهای تاریکی سر می‌زند و از شیره‌ ی جان خود ما به آنها آب می‌دهد و از آنها آفتاب دریغ می‌کند. چون بذرهای تاریکی تنها در تاریکی می‌رویند. نور آفتاب آنها را پژمرده می‌کند. نور آفتاب تنها به درد کسانی می‌خورد که قابلیت خدا شدنشان به قابلیت شیطان بودنشان بچربد!لیلی شیرازیتنظیم:بخش کودک و نوجوان **************************************** مطالب مرتبطیا رب، تو از ما رو مگردان خوش به حال فرشته ها بی‏بال پریدن سفری باز به تو فقط تویی که می?دانی!. به عهدتان وفا کنید هابیل درونت زندگی میکند یا قابیل؟ وقتی تو را دارم از هیچ چیز نمیترسم





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 465]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن