واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: دانیل حالا آنقدر بزرگ شده است که بداند دستمزدش برای بازی در هر فیلم چقدر بوده. دانیل رادکلیف برای بازی در اولین فیلم از این مجموعه «هری پاتر و سنگ جادو» که.... دانیل رادکلیف 20 ساله است. بدون عینک، بدون آن شنل مشکی رنگ و بدون نشانهای بر پیشانیاش. اما چشمهایش همان قدر شیطان هستند که چشمهای هری و پوست صورتش همان قدر شفاف. به موسیقی راک عشق میورزد، با تمام وجود به بازیگری فکر میکند و خانهاش را از پدر و مادرش جدا کرده و به صورت مستقل زندگی میکند. البته هر از گاهی لباسهای کثیفش را به خانه میبرد تا مادرش دستی به آنها بزند. حالا آنقدر بزرگ شده است که بداند دستمزدش برای بازی در هر فیلم چقدر بوده. دانیل رادکلیف برای بازی در اولین فیلم از این مجموعه «هری پاتر و سنگ جادو» که در سال 2001 به زمان خودمان 1380 اکران شد، 250 هزار پوند دریافتی داشت و برای دومین فیلم- هری پاتر و تالار اسرار- که یک سال بعد در سال 2002 اکران شد، 3 میلیون دلار گرفت و برای بازی در فیلمهای سوم و چهارم به ترتیب 11 و 14 میلیون تومان پول به جیب زد تا در آستانه سال 2007 در فهرست جوانان پولدار انگلستان قرار بگیرد. برای جهش دستمزد او از 25 هزار پوند به 3 میلیون دلار هم دلیلی منطقیتر از میزان فروش استثنایی فیلم وجود ندارد. البته او بعد از فیلم دوم- هری پاتر و تالار اسرار- به خبرنگار مجله «اسکای» که از هر سه بازیگر اصلی پرسیده بود «با در آمدتان به خاطر بازی در این فیلمها چه چیزی خریده اید؟» گفته بود: «تعداد زیادی فیلم و موسیقی به عنوان هدیه برای خودم خریدم؛ ولی بیشتر درآمدم را برایم پسانداز میکنند تا بزرگتر شوم.» حالا دقیقا همان زمانی است که او انتظارش را میکشید. حالا میتواند شعرهایش را با نام مستعار چاپ کند، نسبت به آدمهای دور و برش حساسیت نشان دهد و به خبرنگار گاردین بگوید: «نسبت به هری، با نزدیکانم راحتتر ارتباط برقرار میکنم و با تنهایی مشکلی ندارم. من به پشتوانه حمایت پدر و مادرم بزرگ شده ام و برای همین است که هیچ وقت احساس تنهایی عمیق نداشته ام. همیشه آدمهایی هستند که با آنها صحبت کنم درحالی که هری این امکان را ندارد. از آنجایی که او تنهاست و باید با تنهایی خودش روبه رو شود، این موضوع ترسناکتر هم میشود.» اما او همان بازیگر خوش شانسی است که یک روزی میخواست از تکنیکهای هری پاتر استفاده کند و از دردسرهای مدرسه فرار کند. همان کودکی که با صداقت گفته بود: «من هنوز دخترها را نمیفهمم اما یواش یواش یاد میگیرم!» که ظاهرا آن را به خوبی یاد گرفته است. البته دانیل از دردسرهای مدرسه هم راحت شده است. خودش گفته بود: «وقتی بعد از فیلمبرداری به مدرسه برمیگردم همه سوالهای زیادی از من میپرسند و وقتی بعد از حدود یک هفته به همه سوالهای آنها جواب میدهم، شرایط به وضع طبیعی و عادیاش برمیگردد.» البته او حالا دیگر برای خودش یک بازیگر واقعی است، تا به امروز در بیشتر از سی فیلم بازی کرده و رویای بازیگری اش محقق شده است. اما، روزی، روزگاری دورتر از این، وقتی که تنها 12 سال داشت و سادهتر هم صحبت میکرد از عشق به صحنههایی که جلوههای ویژه داشتند گفته بود و از توسعه شخصیت هری به عنوان یک کاراکتر و البته از آن روزها که پرنده اقبال روی شانهاش نشست. 10 سال میگذرد و 10 سال زمان کمی نیست!**** بعد از سومین فیلم، هری پاتر و زندانی آزکابان که بیشتر هنرنماییهای اماواتسون را در خود داشت دانیل رادکلیف 14 ساله اینطور به سوالهای خبرنگار اسکای پاسخ داد. انگار از وضعی زمینیتر و در کنار مردم. او دراین زمان هنوز با بچههای مدرسهشان درگیر است و هنوز هیجانهای دوران نوجوانی را با خود دارد. هری پاتر روی زندگی ات تاثیر گذاشته است؟زندگی من به طور شگفتانگیزی تغییر نکرده، تنها تغییر عمده این است که گاهی مردم در خیابان به سراغ من میآیند و درباره فیلم با من صحبت میکنند. اما اصولا این موضوع خیلی خوب است، چون آنها عموما مشتاق هستند و فقط میخواهند حرفهای خوب بگویند. چه احساسی نسبت به شیرین کاریهایی که در فیلم دوم داشتی داری؟ مثل آویزان شدن از ماشین پرنده؟آویزان شدن از پنجره ماشین پرنده باحال بود. ما حدود 25 پا از سطح زمین بالاتر بودیم و احساس شگفتانگیزی داشت. تمامی جلوههای ویژه ای که من داشتم خیلی جالب بود؛ در آن زمان چند دوره آموزش بدنی مثل زیمناستیک و سامر سالت نیز دیدم. درباره رقابت با فیلمهای ارباب حلقهها چه احساسی داری؟من فکر کنم که فیلم ارباب حلقهها یک تراژدی فوق العاده است؛ اما به نظرم هیچ رقابتی بین این دو فیلم نیست. تنها تشابه این دو فلیم وجود جادو و جادوگری در هر دو فیلم است. از بازی در نقش هری پاتر چه احساسی داری؟هری پاتر برای من، بازی کردن در نقش کسی است که الهام بخش تمام کودکان دنیاست و این، برای من یک افتخار است. من وفاداری هری را دوست دارم و مهمتر اینکه او با این وفاداری را با هدف دوستی انجام میدهد. کاملا هری را درک میکنی؟از آنجایی که هری یک نوجوان است، احساسهایی شبیه به خودم دارد. اما به خاطر گذشته اش، احساس عصبیت و تنهاییاش بیشتر از من است و احساس قدرت بیشتری دارد. درآوردن این بخشها برای من سخت بود. البته او همان حسهای نوجوانانهای را دارد که من دارم، فقط اغراق شدهتر و من، مثل لحظههای آرامشی که با گوش دادن به موسیقی به دست میآورم، به او هم فکر میکنم و برایش بهترین آرزوها را دارم.***** ششمین فیلم، هری پاتر و یادگاران مرگ، در سینماهای لندن اکران شده است و افتتاحیه جذابی هم برای آن تدارک دیده اند و هری پاتر 10 ساله در آستانه 20 سالگیاش دچار درد بزرگ شدن شده است. یاد گرفته چطور با مردم سر کند و چطور آنها را از خود نرنجاند و حتی یاد گرفته که چطور به عشقهای زندگیاش رسیدگی کند اما مردم را از حریم خصوصیاش دور نگه دارد. این گفت و گو، گفت و گویی است که گاردین سه روز پیش از اکران فیلم با دانیل انجام داده است. تو شعر میگویی؟ از کی؟ چرا؟شعر هم میگویم. از بعد از پایان مدرسه. از روزهایی که فکر کردم حرفهای بیشتری برای گفتن دارم که با بازیگری نمیتوانم آنها را به زبان بیاورم. به عنوان یک بازیگر، حد مشخصی برای خلاقیت وجود دارد. اما شما مدام میخواهی حرف بزنی و این حرفها و داستانهایی که به ذهنت میرسد را بنویسی. من خودم را میشناسم و میدانم که توانایی و مهارت رمان نوشتن را ندارم. اما عاشق نوشتن داستان کوتاه و شعر هستم و اصلی رین هیجان زندگی من را این دو مورد تامین میکنند. از پروفسور دامبلدور بگو. بازی تصویر مرگ او در فیلم برایت سخت بود؟تمام فیلم سختیهای خودش را داشت وهنوز هم دارد. اما آن صحنه به طور مشخص برای من مشکل بود. تا قبل از اواخر سال پیش که مادربزرگم فوت کرد، من هیچ تصویری از مرگ و ناراحتی به این خاطر نداشتم و انگار که من دارم یک حقه را بازی میکنم. و ترسناک بود برایم و چون حس میکردم که همه مردم این را میبینند و میفهمند. برای همین مدام به خودم دلداری میدادم که غصه نخور، این هری است، و مردم فقط میخواهند بدانند هری دراین لحظه چه کار میکند. به خودم امیدواری میدادم! حالا با این موقعیت تازه چطور کنار میآیی؟وقتی در موقعیتی مثل من قرار میگیری، دو راه بیشتر نداری، یا باید خودت را از مردم دور نگه داری و از دنیال دور نگه داری و به اندازه تمام زندگی ات، حق زندگی و حق حیات و حق خوش گذراندن نداری. یا باید به همه آدمها خوشامد بگویی و با آنها همراه شوی و من تقریبا راه دوم را انتخاب کرده ام تنها به این خاطر که وقتی بازیگر میشوی، مهمترین و بزرگترین منبع الهامت، آدمها هستند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 329]