واضح آرشیو وب فارسی:برترینها: با بهنام تشكر كه ناگهان نقش اول شد معمولي بودنم اتفاق عجيبي است به احتمال زياد وقتي بهنام تشكر در ميانه سال 88 مشغول بازي نمايش «خداي كشتار» بود، فكرش را هم نميكرد كه حضور جدياش در آن نمايش، زمينهساز بازي در نقش اول سريال طنزي شود.
به احتمال زياد وقتي بهنام تشكر در ميانه سال 88مشغول بازي نمايش «خداي كشتار» بود، فكرش را هم نميكرد كه حضور جدياش در آن نمايش، زمينهساز بازي در نقش اول سريال طنزي شود. اما ديده شدن بازي او توسط پيمان قاسمخاني و سروش صحت مساوي شد با اصرار اين دو براي حضور بهنام تشكر در نقش نيما افشار يعني همان دكتر نيما افشار. كاري كه هم براي يك مجموعه تلويزيوني طنز ريسك است و هم براي خود تشكر بهعنوان يك بازيگر شناخته شده تئاتري. بهنام تشكر كه بهزودي تصويرش براي مخاطبان تلويزيوني شناخته ميشود، از تئاتر غافل نيست و هنوز هم دغدغه تئاتر و بازيگران تئاتر را دارد و مشغول تمرين نمايشي است كه قرار است با كارگرداني برادرش بهرام تشكر روي صحنه برود.
شباهتهاي من با بهنام تشكرامير جعفري از جمله بازيگراني است كه از صحنه تئاتر به سينما و تلويزيون آمده است و در اين سالها توانسته مخاطب را با نقشهاي متفاوتي كه بازي كرده، غافلگير كند و امروز جزو معدود بازيگراني است كه بهخوبي هم از عهده نقشهاي جدي برميآيد و هم نقشهاي كمدي و طنز. اميرجعفري و بهنام تشكر ويژگيهاي مشتركي با هم دارند هر دو از تئاتر به تلويزيون آمدهاند، هر دو در تئاتر نقشهاي جدي بازي كردهاند اما نخستين حضورشان در سينما و تلويزيون به واسطه نقشي طنز بوده است، حالا با اين سوال كه آيا بهنام تشكر هم ميتواند مانند اميرجعفري، روزي يكي از ستارههاي سينما و تلويزيون شود. قسمتي از گفتوگوي اميرجعفري در شماره 23 ايدهآل درباره چگونگي و روش از تئاتر به سينما و تلويزيون را دوباره ميخوانيم. من به پيمان قاسمخاني مديون هستم، براي نان، عشق و موتور هزار» كه خانمم براي تست رفته بود، از من پرسيدند كه بازي ميكنم يا نه، من هم گفتم بله، تئاتر داريم، تشريف بياوريد و ببينيد. ابولحسن داوودي و پيمان آمدند و بعد هم من را انتخاب كردند. افتخار ميكنم كه از روي صحنه و بدون پارتي بازي انتخاب شدم و به سينما رفتم. من پلهپله آمدم بالا. طعم بازيگري در تئاتر را چشيده بودم و چند جايزه معتبر هم گرفتم،در كارهاي تلويزيوني هم جايزه بهترين بازيگر طنز را گرفتم. همه اينها برايم جذاب است و بهنظرم اين پله پله بالا رفتن لذت بيشتري از شهرت يك شبه دارد. شايد دارم اغراق ميكنم ولي استعدادي كه در تئاتر داشتم را كمتر در سينما و تلويزيون رو كردهام، كارگردان و تهيهكنندگان ما هيچگاه ريسك نميكنند. «حسن فتحي» ريسك كرد كه نقش جدي به من داد. چون تئاترهاي من را ديده بود. شهرت و ديدهشدن كه جز لاينفك نيازهاي آدمي و بازيگري است، كي دلش نميخواهد ديده شود.هم تعجب كردم وهم ترسيدموقتي از شما براي حضور در يك مجموعه طنز دعوت به كار كردند، تعجب نكرديد؟اولين بار كه بازي دراين سريال به من پيشنهاد شد، سر پروژهاي در شهرستان بم بودم. پيمان قاسمخاني با من تماس گرفت و ماجرا را گفت، از همان اول تعجب كردم، در آن زمان اصلا تصميم نداشتم وارد رسانهاي مثل تلويزيون شوم. وقتي به تهران آمدم تعجب و ترسم بيشتر شد چون متوجه شدم، قضيه جديتر از آن چيزي كه فكر ميكردم است. وقتي متوجه شدم، پيمان قاسمخاني متنها را رهبري ميكند و از سوي ديگر با سروش صحت تجربه همكاري دلنشيني داشتم،خيالم از جانب كساني كه بيشترين تعامل را با آنها دارم راحت شد. من به نوعي در برزخ افتاده بودم و مدام از خودم ميپرسيدم خب چرا من؟ با سروش صحبت كردم و گفتم كه شما اصلا من را در كار طنز نديديد؛ فقط يك كار تئاتر بود كه آن هم تمام شد. جوابشان در اين مورد چه بود؟كار اصلا به آنجا نكشيد! پيمان آنقدر به من اعتماد كرد كه ديگر وارد بحثهاي اينچنيني نشديم. البته براي من هم خيلي هيجان انگيز بود كه در يك كار نود قسمتي _كه البته الان شده است پنجاه و پنج قسمت_نقش اول باشم. البته در عمل خيلي خيلي سخت بود و من اين سختي را نميدانستم. وقتي كار را شروع كرديم، اعتماد من به سروش صحت 100برابر شد. اصلا سمت لودگي نرفتيم و نوع بازي گرفتن سروش از بازيگرانش اصلا به سمت لودگي نميرود. نوشتههاي پيمان قاسمخاني و گروهش خيلي خوب است و مردم هم سالهاست كار آنها را ميبينند و با آن آشنا هستند. گاهي اوقات تكه كلامهايي كه قبلا پيمان از آنها استفاده كرده، امروز هم در ذهن نويسندهها مانده است و ممكن است در متنهايشان از آنها استفاده كنند. ولي پيمان و سروش تصميم داشتند سمت نوشتههاي قبلي نروند و از پايه، كار جديدي بسازند. همين موضوع خيال من را خيلي راحتتر كرد. چيزي كه من را نگران كرده بود اين بود كه جنس بازي من شبيه به بازي بازيگراني كه پيش از اين با آنها كار كردهاند نيست. همين كه فهميدم اين مسير اصلا آن راهي نيست كه با بازيگران قبلي كار كرده بودند برايم جاي خوشحالي داشت.پيگير جدي تلويزيون نيستمنميترسيد با رفتن به سمت بازي در تلويزيون از كار كردن درتئاتر دور بمانيد؟من همين حالا كه دارم با شما صحبت ميكنم، نميتوانم شبها سريال خودم را ببينم. وقتي كارم در لوكيشن «ساختمان پزشكان» تمام ميشود مستقيم ميروم تئاتر شهر تا سر تمرين نمايشي كه برادرم بهرام تشكر در حال تهيه آن است، حاضر شوم. سر پروژه سينمايي هم كه بودم، 8-7 ماه درگير آن كار بودم و اين مدت تقريبا طولانيترين مدتي است كه من درگير تئاتر نبودهام. البته بعد از 2سال رفتن سر صحنه تئاتر و ديدن تماشاگران براي من جذابتر هم شده است. «ساختمان پزشكان» ميتواند مخاطب تلويزيوني را به سمت خودش بكشاند؟ اين سوال را بايد از پيمان و سروش و خود آقاي چگيني بپرسيد چون واقعا من نميدانم. من هيچ وقت پيگير جدي تلويزيون نبودم. ولي اينكه بازيگران تئاتر و تلويزيون در كنار هم قرار گرفتهاند براي تماشاگر جذابيت دارد. اينكه شما حركات يك بازيگر تئاتر مثل هومن برقنورد را ببينيد، براي مخاطب تلويزيوني تازه است. اگر بازيگر باهوش باشد و بتواند كارش را درست انجام بدهد ميتواند مخاطب را به طرف خودش بكشاند.وقتي نقش را گرفتيد و خوانديد ابتدا چه دريافتهايي از آن داشتيد و چطور نقش را براي خودتان تصوير كرديد؟يكي از خصوصيات كارهاي پيمان اين است كه كاراكترهايش تصوير دارد. وقتي چند قسمت اول را خواندم، اينطور متوجه شدم كه نيما افشار آدمي است كه اصلا نميخواهد كسي را ناراحت كند و خيلي هم ساده است و البته سادگيش از جنس لودگي نيست. كارش را خيلي دوست دارد و به آن افتخار ميكند. وقتي اين داستان نوشته ميشود، مختصاتي براي هر كدام از شخصيتها آورده ميشود كه شما را كمكم به سمت خودش ميبرد. زياد فرصت تجزيه تحليل نداشتم. البته با سروش نشستيم و او كدهاي لازم را به من داد و بعد هم با پيمان سه نفري نشستيم به مشورتكردن و به يك تعامل مشترك رسيديم.نيما افشار اصلا آدم خاصي نيستبه نظرتان بعد از ديده شدن شما در اين سريال توسط تهيهكنندهها، كارگردانها و البته مخاطبان عام، تغييري در مسير كاريتان اتفاق ميافتد؟ واقعا هنوز نميدانم. اگر قرار باشد اتفاقي بيفتد، بالاخره ميافتد. شما به هيچ عنوان نميتوانيد از من كاري در دفاتر سينمايي ببينيد چون هيچوقت سمت اتفاق نرفتم و صبر كردم تا اتفاق بر من بيفتد. اتفاق، اتفاقيترين چيز زندگي است البته اين حرف من به اين معنا نيست كه آدم اصلا تلاشي براي خودش نكند؛ بايد تلاش كرد ولي جنس تلاش جور ديگري است. بايد براي تقويت بازي، خودش تلاش كند و بهعنوان يك بازيگر بايد ابزارش را زياد كند. تئاتر شيرينترين، ريزترين و بزرگترين ابزار را به بازيگر ميدهد. تفاوت بازيگري سينما و تئاتر هم همان مسئله كليشهاي است كه بهترين پاسخ را «آلپاچينو» داده است، اينكه كار بازيگري مثل راه رفتن روي طناب است. اما در بازيگري در سينما، طناب يك وجب با زمين فاصله دارد. اگر خوب نشد كات و دوباره ميگيرند. ولي وقتي كار تئاتر است ديگر ماجرا فرق دارد. شما روي طنابي راه ميرويد كه 15 متر با زمين فاصله دارد. واقعا كار تئاتر شوخي ندارد و سخت است.فكر ميكنم حالا كه بخش عمده كار را انجام داديد، به يك تعريف مشخصي از شخصيت رسيدهايد و او را ميشناسيد. نيما افشار خيلي اذيت ميشود. اصلا آدم خاصي نيست و يك انسان كاملا معمولي است. اما از شخصيتهاي اطرافش عملهاي غيرمتعارف ميبيند كه باعث عكس العمل غيرمتعارفي از نيما افشار ميشود و اين عكسالعملها را هم تماشاگر از زاويه نگاه افشار ميبيند. ميتوانم درباره نيما افشار بگويم كه او خيلي عادي است و البته اين خودش مسئله عجيبي است چون ديگر كمتر آدم عادي اطرافمان ميبينيم. تركيب بازيگران اين سريال بازيگران تلويزيوني و تئاتري است و همه هم قبول داريم، بازيگران تئاتري از بازيگران روتين تلويزيوني بسيار بهتر هستند. اين يك بدئت است. يعني ميخواهم بپرسم كه آيا سروش صحت يا پيمان قاسمخاني نمايش «خداي كشتار» من را نديده بودند آيا اصلا ممكن بود من را به اين كار بياورند؟ سينماگرها يا آنهايي كه كار تلويزيوني ميكنند بايد بروند و كارهاي تئاتر را ببينند. بسياري از بازيگران تئاتري بايد كشف شوند و هنوز اين فرصت را به دست نياوردهاند كه توانايي خودشان را در رسانههاي تصويري نشان بدهند. تلويزيون هم اصلا با سينما قابل مقايسه نيست. چون شما وقتي در سريال يا فيلم تلويزيون هستيد در خانههاي مردم قرار ميگيريد ولي وقتي كار سينمايي انجام ميدهيد اين مردم هستند كه براي ديدن تو بايد به سالن سينما بيايند. تئاتر كه اصلا هيچي! بايد به بچههاي تئاتري كه كارشان عالي است اعتماد كنند و در فيلمها و سريالها ازآنها دعوت به بازي كنند و مطمئن باشند، جواب اين اعتماد را در كوتاه مدت خواهند گرفت. باز نشر اختصاصی: مجله اینترنتی Bartarinha.ir
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترینها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 327]