واضح آرشیو وب فارسی:برترینها: طعم زندگی با "سروش صحت" سارا سالار، نویسنده رمان دوستداشتنی «احتمالا گم شدهام»، همسر نازنین سروش صحت و مادر مهربان «سورنا» که قبل از هرچیزی یک فرشته دوستداشتنی بود.
صحبتها که تمام شد، پر از انرژی بودیم، اتفاقی که در این روزها خیلی کم میافتد. خانم سالار، نویسنده رمان دوستداشتنی «احتمالا گم شدهام»، همسر نازنین سروش صحت و مادر مهربان «سورنا» که قبل از هرچیزی یک فرشته دوستداشتنی بود. بانویی سرشار از وقار و آرامش در خانهای که با معجزه دستهای هنرمند خودش تزیین شده بود. ما دوست داشتیم ساعتها بنشینیم و او بگوید و ما فقط گوش کنیم. به صحبتهایی که هر کدام از ما را به یاد دنیای خودمان و سرگشتگیهایش میانداخت. دنیایی که در داستان او خیلی خوب به تصویر کشیده شده. کتابی که پیشنهاد میکنیم خواندن آن را به هیچوجه از دست ندهید.داستان زندگی همه آدمهاخیلیها فکر میکنند داستان کتاب «احتمالا گم شدهام» زندگی شخصی من است، چون راوی داستان خودم بودم اما اینطور نیست داستان من اصلا واقعی نیست، حتی برای اطرافیانم هم اتفاق نیفتاده. ماجرا این است که من یک ذهنیتی داشتم که این ذهنیت من را با خودش همیشه درگیر میکرد، دو شخصیتی که با هم تفاوت دارند هم خیلی همدیگر را دوست دارند و هم از همدیگر متنفر هم هستند و این به خاطر ضعفها و قدرتهایی است که دارند. دوست داشتم این ذهنیت را به شکل داستان در بیاورم ولی وقتی شروع به نوشتن میکنم، قطعا نمیتوانم از خودم و آدمهای دور و برم و تجربیاتشان تاثیر نگیرم و از آنها نمونهبرداری نکنم. بعضی وقتها این نمونهها ممکن است آمیزهای باشد از چند شخصیت.حتی بعضی از خوانندگان رمان من سوال میکنند: «این داستان حدیث نفس بوده؟» اینطور نیست. این داستان ساخته و پرداخته ذهن من است.ماجرایی که با آن همذات پنداری میکنیدهمه ما، کلا بشر امروز که در این جامعه زندگی میکنیم، سرگشتگیها، درگیریهای ذهنی، گمشدگیهایی به شکلهای مختلف داریم و من سعی کردم این حس را صادقانه راجع به شخصیت داستانم منتقل کنم و همین امر شاید باعث شده بیشتر از آن که تصور میکردم خوانندهها هم همین حس گم شدگی را با خواندن رمان داشته باشند. الان میفهمم بهترین کاری که موقع نوشتن میشود کرد این است که تا حد امکان صادقانه و از ته وجود حرف بزنی.باخورد و استقبال خوانندهها واقعا خارج از توقع من بود، اصلا فکرش را هم نمیکردم کتابم چند بار تجدید چاپ بشود. کار سخت نوشتن داستان دومنوشتن کار دومم خیلی برایم سختتر از کار اول بود، با وجود اینکه نمیخواستم به قضاوت بقیه در مورد کارم فکر کنم اما بعد از کار اول ناخودآگاه این مساله آزارم میداد و من را میترساند. در داستان دومم برخلاف کار قبلیام که قهرمان داستان با شوهرش ارتباط معنوی نداشت، قهرمان داستان زنی است که یک جورهایی عاشق شوهراش است و در حالیکه میتواند به یک زندگی امن و بدون مشکل در کنار شوهرش ادامه بدهد به دلیل ترس از روزمرگی و از بین رفتن عشق و ندیدن شدن تصمیم میگیرد از شوهرش جدا شود هر چند که باید داستان را خواند و دید چقدر این تصمیم واقعی است و چه قدر...باید عاشق این کار باشیبعضیها فکر میکنند نوشتن فقط ذاتی است و بعضیها هم فکر میکنند اصلا ربطی به ذات و استعداد ندارد و فقط از طریق آموزش میشود نوشت. من فکر میکنم نه آن به تنهایی درست است و نه این. فکر کنم برای نوشتن به هر دو احتیاج است.نوشتن به خصوص، نوشتن رمان به نظر من یعنی عشق، انگیزه، تلاش و تداوم.حتما باید تئوریها را خواند اما باید موقع نوشتن آنها را فراموش کرد. باید از خودآگاه به ناخودآگاه سفر کرد به جایی که اگر موقع نوشتن به آن دست پیدا کنی حتما میتوانی عمق آدم را آنجا پیدا کنی.
یک زندگی خوب در کنار «سروش»بعضیها از من سوال میکنند زندگی با یک هنرپیشه، کارگردان و نویسنده برایم سخت نیست؟ بلاخره زندگی مشترک با هر کسی در کنار لذتها، سختیها و مشکلات خودش را دارد و خب با یک هنرپیشه، کارگردان و نویسنده هم لذتهایش بیشتر است و هم سختیها و مشکلاتش. با این حال تا حالا که خوب با هم دوام آوردیم و کارهای همسرم با وجود فشردگی زیاد تاثیر چندانی روی رابطهمان نداشته.مادر شدن دنیای من را تغییر دادبعد از 8 سال زندگی مشترک صاحب فرزند شدم بچهدار شدنم باعث شد مدتی نتوانم هیچکاری بکنم البته آدم تنبل دنبال بهانه هم میگردد. 4-3 سال را کاملا کنار پسرم گذراندم و الان از این قضیه راضی هستم چون وقتی که برای پسرم گذاشتم نتیجه خوبی گرفتم. پسر من الان دنیای نوشتن سالاش است و مادرها میدانند که مشکل نداشتن با یک پسر10 ساله چه نعمتی است. با به دنیا آمدن پسرم ذهنیت من برای نوشتن به شدت تغییر کرد انگار با به دنیا آمدنش بعدی دیگر به من اضافه شد انگار از دنیای دو بعدی به دنیای سه بعدی آمدم. واقعا بچهدار شدن با تمام سختیها و مسوولیتهایش احساس عمق بیشتری به آدم میدهد. بعضی وقتها فکر میکنم داشتن مادری که مینویسد برای بچه ظلم است، چون موقع نوشتن وضع روحی متغیری دارم و از اینکه بچهام تحملم میکند احساس شرمندگی میکنم.کتابم را بیشتر خانمها میخوانندحس عجیبی بود برای من که سالها داستان کوتاه نوشته بودم و کاملا ناامید بودم. بعد از تجربه کار سخت ترجمه فهمیدم این کاره نیستم. فهمیدم وقتی شروع کنی به نوشتن دیگر نمیتوانی به راحتی از آن دست بکشی و به هر شکلی میآید و گریبانت را میگیرد. بعد از چاپ رمان وقتی اولین کتاب را در دستم گرفتم حساش مثل حس مادری بود که بعد از زایمان روی تخت بیمارستان است و بچهاش را میدهند دستاش.بیشترین خوانندگان رمان من خانمها هستند، گرچه نقدهای بسیار خوبی از آقایان در وبلاگها خواندهام.فیلمنامهنویسی را تمرین میکنممن خودم سینما را خیلی دوست دارم. شاید یک روزی توانستم یک فیملنامه سینمایی بنویسم و آن را بسازم. تا حالا هم یکی دو تا فیلمنامه سینمایی نوشتم ولی ساخته نشدهاند.5 کتاب به پیشنهاد سارا سالار:ابله / داستایوفسکی: ترجمه آقای سروش حبیبی شاهکاری که چنان نوشته شده که هنوز بعد از این همه سال دوباره خواندناش لذت بخش است.شیشه / سیلویا پلات:این تنها رمانی است که سیلویا پلات شاعر نوشته، داستان زندگی خودش که به شدت تاثیرگذار است.وقتی از دو حرف میزنم، از چه حرف میزنم / موراکامی:دونده ماراتن خیلی قشنگ دوندگی و نویسندگی را کنار هم قرار داده است.عامه پسند / بوکوفسکینویسنده توانسته با تخیلی عجیب و زیبا، جدی را به شوخی بگیرد.زندگی در پیشرو / رومن گاریترجمه خانم لیلی گلستان. اصولا کارهای رومنگاری را خیلی دوست دارم. در کارهایش پر است از تناقضاتی که در زندگی وجود دارد. اما با این حال زندگی در پیش رو است. باز نشر اختصاصی: مجله اینترنتی Bartarinha.ir
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترینها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 480]