محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827987174
موانع معرفتى کمال در مثنوى معنوي (1)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
موانع معرفتى کمال در مثنوى معنوي (1) نويسنده:دکتر محمدعلى خالديان قسمت اولتوجه به اين مطلب که خداوند به همه موجودات وسيله پيشرفت و تکامل را عطا کرده و براى هدايت انسان علاوه بر استعداد فطرى و وجدان اخلاقى و عقل، پيامبرانى نيز فرستاده، انسان را وا مىدارد که زبان به حمد و ستايش او بگشايد و بگويد ستايش مخصوص حضرت پروردگار و فروتنى و کرنش ويژه “الله” است. خداوندى که مالک و پروردگار و مصلح همه جهانيان است. آفرينش اين آسمان پرشکوه و نور خورشيد نوازشگر و جادو فام و اين همه کرات عالم بالا، آفتاب درخشان و ستارگان زيبا و دلانگيز که در يک شب تاريک و پرستاره با چشمکزدنهاى پرمعنى با ما سخن مىگويند و هزاران عالم بزرگ ديگر، که با چشم ما ديده نمىشوند و به مراتب از آنچه با چشم مىبينيم بيشتر و برتر و بالاتر است، با آن نظام دقيق و عجيب خود که سراسر آنها را همچون حلقههاى يک زنجير به هم پيوسته است و همچنين آفرينش زمين با انواع مظاهر حيات و زندگى نباتى و حيواني، همه و همه، جلوههاى ذات پاک او و آئينه درخشان قدرت و علم و يگانگى و جلوههاى ذات پاک او هستند. همه اينها ايجاب مىکند که انسان از صميم قلب و با خلوص کامل به يگانگى خداوند معترف و واقف گردد و اين خلوص و کرنش قلبى خود را در عمل به نمايش بگذارد. (مکارم شيرازى 13 :1353-14)کفر هم نسبت به خالق حکمت استچون به ما نسبت کنى کفر آفت استنه قضاى حق بود کفر و نفاقگر بدين راضى شوم باشد نفاق(1/1997 - 1998)از ديگر آفات معرفتى کمال، شرک است. شرک يعنى شريک قائل شدن براى خداوند و آن دو نوع است: شرک جلى و شرک خفي. شرکت جلى عبارت است از عبادت بتها و شريک قائل شدن براى خداوند و شرک خفى مانند ريا در عبادت و پرستش هوى و هوس است. بايد توجه کرد که کفر و شرک، انسان را از حوزه اهل ايمان و دايره مسلمان بودن خارج مىگرداند، اما آفات و موانع ديگر، گره در کار سالک مىاندازند. و با رياضت و مجاهده مىتوان آنها را ريشهکن کرد. مولوى در اين باره مىگويد:زايد از صورت دويى اى باهنراز دويى بگذر يکىى حق نگربحر وحدانى است جفت و زوج نيستگوهر و ماهيش غير از موج نيستاى محال و اى محال اشراک اودور از آن دريا و موج پاک اونيست اندر بحر شرک و پيچپيچ ليک با احول چه گويم هيچهيچ(6/2030 به بعد)رو کز اين چو برنيايى تا ابدلم يکن حقا له کفوا احد(6/626)يکى ديگر از آفات و موانع معرفتى کمال، نفاق (منافق بودن) است. نفاق در لغت از نفق مىآيد که به معنى راه است، البته راههاى مخفى و پنهاني. درباره لغت “نافقاء” در لسان العرب، چنين آمده است:موش صحرايى وقتى سوراخ خودش رادر صحرا مىکند، براى نجات از دشمن دست به يک عمل احتياطى مىزند. يک در براى سوراخش باز مىگذارد که همان در معمولى رفت و آمد اوست. بعد از زير زمين راه ديگرى مىسازد که منتهى به يک نقطه دور دست مىشود. آنگاه اين راه از زير زمين بالا مىآيد تا به کف زمين نزديک مىشود. آن قدر ادامه نمىدهد تا سوراخ در سطح ظاهر بشود، بلکه يک قشر نازک باقى مىگذارد، ولى نه آنقدر که خود قشر خراب بشود، بلکه در اين حد باشد که اگر يک روزى خطرى از در ورودى پيدا شد، يک حيوان درنده وارد لانه موش شد و خطر ايجاد کرد، اين حيوان بتواند از آنجا فرار کند و با ضربه محکمى که با سرش مىزند، آن قشر نازک خراب بشود و به اين ترتيب وقتى دشمن از اين در وارد مىشود، او از آن در ديگر خارج مىشود. عرب به اين راه “نافقاء” مىگويد، يعنى يک راه مخفى درونى سرپوشيدهاى که تقريبا جزء اسرار نظامى براى دنياى آن موش صحرايى است. يک چنين راهى که دشمن از آن با خبر نيست، ولى موش اين احتياط را نموده و راهى براى فرار خودش باز گذاشته است. (ابن منظور 51 :1363)کتابهاى لغت هم دروجه تسميه منافق مىگويند: منافق کسى است که براى خودش دو در قرار داد ه است؛ يکى در ورودى که از آن در به اسلام وارد مىشود و يک راه خروجى پنهانى که از آن خارج مىشود و در تعريف مومن مىگويند: مومن کسى است که از عمق دل خويش به حقيقت و اسلام ايمان دارد و به آن اقرار و اعتراف هم مىکند. مومن در دل و زبان و عمل مومن است و ضد مومن، کافر است که هم در باطن و هم در عمل و هم در زبان، خدا و حقيقت را انکار مىکند، اما منافق کسى است که فکر و انديشه و زبانش يکى نيستند. احساسات و عواطف او در يک جهت است و تظاهرات ظاهريش در جهت ديگري. در هر صورت منافق يعنى دو چهره و در مورد افرادى به کار مىرود که ظاهر و باطنشان يکى نيست. منافقان در واقع بيمارند. روح خود را به وسيله گناه و دورويى و کشيدن نفشههاى بد بر ضد ديگران مريض ساختهاند و روز به روز در اثر تکذيب گفتههاى پيامبر(ص) و استهزاء به دستورات خداوند به بيمارى خود مىافزايند.مولوى نيز در داستان مسجد ضرار، سيماى منافقان را ترسيم کرده و ثابت مىکند که نفاق، پرده و بندى محکم است که نمىگذارد انسان به معرفت برسد. داستان به اين صورت است:آنچنان که از روايات بر مىآيد، واقعه مسجد ضرار مربوط به سال نهم هجرى است و مقارن با شروع و خاتمه غزوه تبوک. کارشکنى منافقان، که غالبا در اين غزوه تخلف کردند و يا به هرحال در حق مسلمين بدسگالى ورزيدند، تاهنگام بازگشت از تبوک ادامه داشت و اين مسجد که سازندگانش ادعا مىکردند آن را براى زمستان و باران به خاطر دردمندان و اهل نياز ساختهاند، معلوم شد به قصد ديگر ساختهاند و پيغمبر که قبل از حرکت به تبوک دعوت شده بود در آنجا نماز بگزارد، در بازگشت از اين غزوه از بدسگالى منافقان بوى برد و فرمان داد تا آن را بسوزانند و ويران کنند. به هر حال مولانا مىگويد چون اين مسجد بنا شد، سازندگان پيش پيغمبر آمدند که:تا مبارک گردد از اقدام توتا قيامت تازه باد ايام تو(2/2830-2832)سازندگان مسجد براى آنکه ضرورت بنايى آن را توجيه کنند، ادعا کردند که اين مسجد در اينجا، مسجد روز گل است و روز ابر (2/2833.) اينجا مولانا خاطرنشان مىکند که کاش اين عده آن سخن را از دل مىگفتند تا مراد دلشان حاصل مىشد، اما اينجا مراد آنها چيز ديگرى بود و اين دوستى که نشان مىداد از صميم قلب نبود. اينگونه لطف را هم که بى دل و جان بر زبان مىآيد، به قول مولانا بايد مثل سبزهاى شمرد که در مزبله مىرويد؛ “سبزه تون” که خوردن و بوييدنش ممکن نيست، بايد فقط آن را نگاه کرد و گذشت. لطف منافقان هم، که بر وفاشان اعتمادى نيست و دل و زبانشان تفاوت دارد، نبايد انسان را جلب کند، چرا که آن لطف به پل ويران مىماند“گر قدم را جاهلى بر وى زندبشکند پل و آن قدم را بشکند”(2/2843.)(زرينکوب 371 :1382)مولوى در اين باره مىگويد:کاى رسول حق براى محسنيسوى آن مسجد قدم رنجه کنيمسجد روز گلستان روز ابرمسجد روز ضرورت وقت فقرتا شعار دين شود بسيار و پر زانکه با ياران شود خوش کار مرباز پيغمبر به تکذيب صريحقد کذبتم گفت با ايشان فصيح(2/2831 به بعد)در ضمن بايد يادآور شد که فحش گفتن و لعنت کردن و مزاح بيش از حد و استهزا و خنديدن و وعده دروغ و حيلتها و غيره، همگى از آفات معرفت و موانع کمال بشرى به حساب مىآيند. (غزالى 478 :1362)يکى ديگر از موانع معرفتى کمال، اعتقاد به جبر است. مولوى در اين باره مىگويد:هرکه جبر آورد خود رنجور کردتا همان رنجوريش در گور کردگفت پيغمبر که رنجورى بلاغرنج آرد تا بميرد چون چراغجبر تو خفتن بود در ره، مخسبتا نبينى آن در و درگه، مخسبهان مخسب اى جبرى بىاعتبارجز به زير آن درخت ميوهداراو مىگويد کسى که خود را به فکر جبر و عجز انسان از تدبير و عمل مشغول مىدارد، به تدريج اين فکر قوت و قدرت مىگيرد و او را به عجز و درماندگى مىکشاند، زيرا اين بيمارى روحى به منزله مرگ روح است، در نتيجه آن شخص مانند پرندهاى که بالهايش بسته باشد، خود را عاجز و ناتوان مىشمارد و به ياس و نااميدى گرفتار مىشود، زيرا هرگاه کسى بر زمين بنشيند و هرگز راه نرود، به تدريج قدرت او بر راه رفتن زايل مىگردد و ممکن است زمينگير شود و نيز هريک از انواع قدرت به تمرين و ممارست افزايش مىگيرد، مانند قدرت بر تفکر و مطالعه و علم آموختن و خط خوش نوشتن و ساز زدن و آواز خواندن و بدون ممارست و تمرين، آن قدرت از کار فرو مىماند و سرانجام حکم عدم و نيستى به خود مىگيرد.(فروزانفر 1377، ج373 :2)يکى ديگر از موانع معرفتى کمال، ياس و نااميدى است. عوامل ايجاد کننده ياس فلسفى عبارتند از:1- تاثير ادبيات معاصر غرب، بويژه پس از جنگ جهانى دوم، بر ادبيات فارسي.2- استبداد و اختناق حاکم و ابعاد محتوايى آن که عبارتند از: فقدان معنى و هدف براى زندگي، حاکميت جبر بر سرنوشت انسانها، مرگ و خودکشي، کابوس و اضطراب، نگرش فرويدى به انسان، انکار خدا، انزوا و غيره.مولوى در اين باره مىگويد:نا اميدى را خدا گردن زده استچون گناه و معصيت طاعت شده استچون مبدل مىکند اين سيئات طاعتيش مىکند رغم وشات (1/3736- 3737) از نظر مولوى تنها با تلاش و نشاط و کشاکش در عرصه حيات است که از دوزخ مرگبار بىايمانى و توفان خانمانبرانداز نااميدى نجات خواهم يافت زيرا از خاکسترهاى رنج بزرگ و تکاپو است که ققنوس يک حيات جديد نفساني، که بنياد آينده بشريتى بزرگ و پايدار است، به پا خواهد خاست.يکى ديگر از موانع معرفتى کمال، فرافکنى است و آن نوعى مکانيسم دفاعى است که ما بخشهاى نامطلوب شخصيت خودمان را به ديگران نسبت مىدهيم و ديگرى را محکوم مىکنيم تا منکر وجود آن عنصر در شخصيت خودمان شويم. تپق فرويدى نيز که نوعى از فرافکنى است، عبارت است از تپق زدن در کلام يا اشتباه نوشتن يک کلمه يا انجام اعمال ناخواسته. روانکاوان معتقدند وقتى شخصى تپق مىزند، دقيقا همان چيزى را مىگويد که منظورش بوده است و يک لحظه در واقع مهار خود را برداشته و ضمير ناخودآگاه آن چيزى را که هميشه مىخواسته بگويد، گفته است. مولوى در اين باره مىگويد: آن يکى در چشم تو باشد چو مارهم وى اندر چشم آن ديگر نگار زآنک در چشمت خيال کفر اوست و آن خيال مومنى در چشم دوست يوسف اندر چشم اخوان چون ستور هم وى اندر چشم يعقوبى چو نور از خيال بد مر او را زشت ديد چشم فرع و چشم اصلى ناپديد چشم ظاهر سايه آن چشم دان هر چه آن بيند بگردد اين بدان (2/602) هر که را بينى شکايت مىکند که فلان کس راست طبع و خوى بد اين شکايتگر بدان بدخوست که مرا آن بدخوى را او بدگوست (4/772- 773) بد گمان باشد هميشه زشت کار نامه خود خواند اندر حق يار آن خسان که در کژىها ماندهاند انبيا را ساحر و کژ خواندهاند (5/1982- 1983) به عقيده مولانا داورىهاى انسان تابع احوال درونى و ديد ظاهر، فرع ديد باطنى است. از اين رو ما بايد در قضاوت درباره ديگران جانب احتياط را رعايت کنيم و اگر چيزى يا کسى را بد مىبينيم، ژرف بينديشيم که شايد ريشه آن زشتى و بدى در خود ما باشد، زيرا عيبجويى گذشته از آنکه صفتى ناپسند است و از حس انتقام و کينهتوزى مايه مىگيرد، از بيمارىهاى سخت روحى است و در نتيجه مولانا معتقد است که نيک ديدن از نيک بودن و بد ديدن از بد بودن است و چون ما بدى در کسى مىبينيم بهتر است که به درون خود نظر افکنيم و ريشه عيبجويى را پيدا کنيم و در اصلاح خود بکوشيم و به داورىهاى نارواى خود اعتماد نداشته باشيم. ظاهرا صوفيان همگى بر اين عقيده بودهاند: “و هر کس که عيب گويد تا آن عيب در وى نباشد، درديگرى نبيند”. (فروزانفر 77، ج 471 :2)علاوه بر همه اينها وقتى در ديگران عيبى هست، انسان که خود نيمى از وجودش به دنياى عيب تعلق دارد، نبايد از اينکه آن عيب در وى نيست مغرور شود و خود را ايمن پندارد. از کجا همان عيب از او نيز سر نزند؟ تا وقتى انسان هنگام مرگ لا تخافوا (فصلت: 41/30) از حق نشنيده باشد، چطور مىتواند خود را خوش و ايمن بپندارد و از آنچه براى ديگران پيش آمده، خود را برکنار گمان برد؟ ابليس سالها دردرگاه حق نيکنام ماند، اما عاقبت رسوا شد. (زرينکوب 388 :1382) رو بترس و طعنه کم زن بر بدان پيش دام حکم، عجز خود بدان يکى ديگر از موانع معرفتى کمال، کينه و يا کينتوزى است. کسى که روحش در ورطه کينتوزىهاى وحشيانه سقوط کرده است، نمىتواند به مقام معرفت و کمال نايل آيد، زيرا منبع و خاستگاه اصلى کينه، جهنم است و کسى که کينهور و کينتوز باشد، خود را جزئى از جهنم گردانيده است. مولوى در اين باره مىگويد: کين مدار آنها که از کين گمرهند گورشان پهلوى کينداران نهند يکى ديگر از موانع عملى کمال، شهرت و نام ونشان است. مولانا در پايان حکايت رسول قيصر که به نزد خليفه دوم مىآيد، خاطرنشان مىکند که بايد از اشتهار و شهرت ميان مردم به عنوان امرى که مايه غرور و خودخواهى مىشود، اجتناب کرد و تاکيد مىکند که اين اشتهار، بندى محکم است و از آن به آسانى نمىتوان رهايى يافت، همانگونه که اشتهار به زيبايي، سخنگويى و خوشآوازى و يا رنگ و نگار پر و بال مرغان، آنها را در بند قفس مىدارد و در اين باره مىگويد: دشمن طاووس آمد پر اواى بسا شه را بکشته فر او گفت من آن آهوم کز ناف من ريخت آن صياد خون صاف من (1/170- 171) يکى ديگر از موانع کمال، رها کردن مسما و اصل و چسبيدن به اسم و فرع است. نمودار اين مورد منازعت آن چهار کس است به جهت انگور که به قول مولانا هر يک به نام ديگر فهم کرده بود. آن يکى از اين جمع پارسى بود، گفت: من عنب نمىخواهم، اوزوم مىخواهم، چهارمين که رومى بود، گفت: اين قيل و قال را فرو گذاريد. من فقط استافيل مىخواهم. در اين تنازع آن جماعت به جنگ برخاستند چرا که از سر نامها و از حقيقت آنها غافل بودند، چون از معرفت آنچه در وراى نامهاست خالى بودند، ابلهانه به جان هم افتادند و بر يکديگر مشت مىزدند. مولانا مىگويد: صاحب سرى عزيزى صد زبان گر بدى آنجا بدادى صلحشان (2/3687)چرا که وى به اين منازعان مىگفت که من با همين يک درم آرزوى جملهتان را مىدهم. بنابراين آن کس که معرفتش محدود به نامها نيست و حقيقت ذات را در وراى آن مىشناسد، اين اختلاف خلق را که از نامها حاصل مىشود حل مىکند. وى به خلقى که با يکديگر به خاطر اختلاف در نامها منازعت دارند، خواهد گفت که اگر بىدغل دل به گفتار من بسپاريد، همين يک درم براى شما چندين گونه عمل مىکند و چنان که مراد شماست اين يک درم براى شما چهار مىشود و اين چهار دشمن که در وجود شما ظاهر شده است، يک تن مىشود و بين آنها اتحاد حاصل مىشود. (زرين کوب 457 :1382) نتيجه آويختگى به فروع، گريز از اصل است. پرداختن به اصل، ايجاد مسئوليت مىکند و کاربردش مشکل است، در حالى که فروع را مىتوان پوششى قرار داد براى شانه خالى کردن از وظيفه. انحطاط و شکوفايى يک تمدن را با اين معيار مىتوان سنجيد که در آن تا چه اندازه به پايهها انديشيده مىشود و چه اندازه به ظواهر و تشريفات. مولوى در اين باره مىگويد: ابلهان تعظيم مسجد مىکنند در جفاى اهل دل جد مىکنند اين مجاز است آن حقيقت اى خران نيست مسجد جز درون سرورانهيچ نامى به حقيقت ديدهاى يا ز گاف و لام گل، گل چيدهاى اسم خواندي، رو مسمى را بجو مه به بالا دان، نه اندر آب جو (4/ 511 به بعد) يکى ديگر از آفات معرفتى کمال، حسد است. حسادت يکى از رذايل درونى و بيمارىهاى روحى است و در تعريف آن گفتهاند: تمنى زوال نعمه الغير. شخص حسود آرزو دارد که فرد موردنظرش نعمتى را از دست دهد و جز به از دست دادن نعمت او خشنود نمىگردد. حسد صفتى است که منشاء آن احساس نقص خود و کمال غير است به همراه حقد و کينهتوزى و بدخواهى که از شريرى و پليدى نفس سرچشمه مىگيرد و بدين جهت شخص حسود همواره آرزو مىبرد که اگر خود نتواند، حوادث روزگار آن کمال را از فرد مورد نظر (محسود) زايل کند و پيوسته از اين انديشه رنج مىبرد و در خود فرو مىرود و مىسوزد. (فروزانفر 1377، ج 199 :1)
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 150]
صفحات پیشنهادی
موانع معرفتى کمال در مثنوى معنوي (1)
موانع معرفتى کمال در مثنوى معنوي (1) نويسنده:دکتر محمدعلى خالديان قسمت اولتوجه به اين مطلب که خداوند به همه موجودات وسيله پيشرفت و تکامل را عطا کرده و براى هدايت ...
موانع معرفتى کمال در مثنوى معنوي (1) نويسنده:دکتر محمدعلى خالديان قسمت اولتوجه به اين مطلب که خداوند به همه موجودات وسيله پيشرفت و تکامل را عطا کرده و براى هدايت ...
معیار مؤمن و منافق بودن
موانع معرفتى کمال در مثنوى معنوي (1) بايد توجه کرد که کفر و شرک، انسان را از حوزه اهل ايمان و دايره مسلمان بودن خارج ... حقا له کفوا احد(6/626)يکى ديگر از آفات و موانع ...
موانع معرفتى کمال در مثنوى معنوي (1) بايد توجه کرد که کفر و شرک، انسان را از حوزه اهل ايمان و دايره مسلمان بودن خارج ... حقا له کفوا احد(6/626)يکى ديگر از آفات و موانع ...
مولوى از منظر جهانى
موانع معرفتى کمال در مثنوى معنوي (1) مولوى در اين باره مىگويد:زايد از صورت دويى اى باهنراز دويى بگذر يکىى حق نگربحر .... عبارتند از:1- تاثير ادبيات معاصر ...
موانع معرفتى کمال در مثنوى معنوي (1) مولوى در اين باره مىگويد:زايد از صورت دويى اى باهنراز دويى بگذر يکىى حق نگربحر .... عبارتند از:1- تاثير ادبيات معاصر ...
گاف عجیب فارس و اصرار بر یک اشتباه
موانع معرفتى کمال در مثنوى معنوي (1) يک در براى سوراخش باز مىگذارد که همان در معمولى رفت و آمد اوست. ... عرب به اين راه “نافقاء” مىگويد، يعنى يک راه مخفى درونى ...
موانع معرفتى کمال در مثنوى معنوي (1) يک در براى سوراخش باز مىگذارد که همان در معمولى رفت و آمد اوست. ... عرب به اين راه “نافقاء” مىگويد، يعنى يک راه مخفى درونى ...
-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها