واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
بهارى شويم نويسنده:جواد محدثیمنبع:مجله پرسمان مىخواهيم كمتر از گل و گياه و عقبتر از زمين و درخت نباشيم . مىخواهيم خود را برويانيم، جوانه زنيم، رشد كنيم، ثمر دهيم و كمتر از «بهار» نباشيم. ولى چگونه؟...بذرمان چيست؟ ريشه مان در كجاست؟ از كجا سيراب و تغذيه مىشويم؟از كدام منبع، نور و حرارت مىگيريم؟ در كدام زمين و زمينه قرار گرفتهايم؟ باغمان و ميرابمان كيست؟ رويش و پژمردگى، شكفتن و خشك شدن و حيات و مرگمان چيست و ثمر وجودمان براى جامعه كدام است؟ اينها سؤالات ساده و كم اهميتى نيست. مىخواهيم مثل بهار، بروييم و شاداب شويم و سايه و ثمر داشته باشيم.از طبيعت بايد درس بگيريم. همان طور كه گاهى باغ و بوستان را خزان مىزند، ما هم ممكن است دچار خزان زدگى شويم.آنگونه كه خرمنى آتش مىگيرد، يا بذرى فاسد مىشود، يا محصولى راآفت مىگيرد، يا ميوهاى دچار كرم زدگى و خرابى مىگردد، يا مزرعهاى را سيلاب مىبرد، يا انبار غلهاى در شعلههاى آتش مىسوزد و خاكستر مىشود يا محصولاتى مسموم و زيانبار مىشود، در «مزرعه وجود» و در «زراعت زندگى» ما نيز چنين آفات و سمومى ممكن است ديده شود.در زراعت وجودى خود، نبايد از يافتن بستر و زمينه مناسب و بذر افشانى به موقع و حفاظت و حراست از عمر و روح و انديشه و عمل و اخلاق، غافل بود.«اين جهان مزرعه آخرت است...» و ما باغبانى هستيم كه مسؤليت بارورسازى باغ زندگى مان را به ما سپردهاند و همه امكانات، تسهيلات و توانايىها را هم در اختيارمان گذاشتهاند.«عملِ» ما بذرى است كه مىكاريم.رابطه عمل و جزا، رابطه «كشت» و «برداشت» است.«گندم ندهد بار، چو جو مىكارى»! و حديث شريف «الدنيا مزرعة الآخرة» نيز اشاره به همين بذر افشانى و زراعت وجودى است. خوبى و بدىهاى ما نيز، دير يا زود، در اين دنيا يا در سراى آخرت ثمر مىدهد.آب و زمين دهر به دست تو دادهاند تخمى چنان بكار، كه بتوانى اش درودمگر مىتوان در بهار، از كشت و كار و زراعت و محصول، سخن نگفت؟فرموده حضرت على عليه السلام در غررالحكم چنين است: «مَنْ زَرَعَ شَيئاً حَصَدَه»، هر كس چيزى بكارد، همان را درو مىكند.و حافظ چه زيبا سروده است: دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسركاى نور چشم من، بجز از كشته، ندروىرابطه عمل و جزا را فراموش نكنيم، آنكه «تخم بدى» مىكارد، نبايد چشم انتظار «رويش نيكى» باشد. خواجه عبدالله انصارى گويد: هر چه كارى در بهاران، تير مان بدروى.به ما گفتهاند: گندم از گندم برويد، جو ز جو. و اين را تمثيلى براى «مكافات عمل» آوردهاند، تا بدانيم كه نمىتوان از درخت بيد، ميوه خورد و از بوريا شكر. نه مىتوان از سپيدار، كافور گرفت و نه از درخت خار، رطب آبدار و نه سنبل از شوره زار.بارى...بهار است و فصل رويش و حيات مجدد طبيعت. وقتى دانه مىرويد، چرا انسان نرويد؟به برگ و بار نشستن نهال وجودمان با رسيدن به كمالات اخلاقى و رشد فضايل است. اگر در باغبانى، آبيارى و حراست لازم است. اينجا هم محاسبه و مراقبه ضرورى است. محاسبه نيّات و رفتار و كردار و مراقب از حالات روحى و درونى خويش و خدا را مراقب ديدن و از فرشتگانِ «رقيب» و «عتيد»، حساب بردن و از آفت گرفتگى جان هراسيدن.به قول ناصر خسرو قباديانى:جهان زمين و سخن شخم و جانت دهقان است به كشت بايد مشغول بود، دهقان راو از داس تيز مرگ هم نبايد غافل بود، كه گاهى اين كشتزار را درو مىكند، و كلام حضرت على عليه السلام است كه اجل، درو كننده آرزوهاست. و شما هم دروشده داس اجلها هستيد:(الأجل حصارُ الأمل، اِنّكم حصائد الآجال).پس فرصت زودگذر بذر افشانى در بهار زندگى را بايد غنيمت شمرد.بايد بذر «عمل صالح» افشاند و نهال «صالحات» نشاند، تا «اجرالهى» پاداش دهد و زراعت زمستانى دنيا، ثمرات تابستانى آخرت به ما ارزانى دارد.اگر بذر و آب وزمين، خوب و سالم نباشد، حاصلى به دست نمىآيد. «نيت» و «عمل» به منزله همان بذر و آب و زمين است. نشاندن خار خشك بر سر ديوار، هرگز به نهالى سرسبز تبديل نمىشود. همچنين نيت آلوده، ثمر مفيد و عمل صالح نمىآورد. «اصلاح نيّت»، شرط نخست در زراعتِ وجود و برداشت محصول از خرمن عمر است، و گرنه به قول سعدى: خرما نتوان خورد از اين خار كه كشتيم ديبا نتوان بافت از اين پشم كه رشتيمباز گرديم به «زمين» و «زمينه» كه شرط اصلى «رشد انسان» و «رويش گياه» است.دل آدمى، كشتگاه معارف و باورهاى ناب و فضايل و خوبى هاست. براى روييدن بذر خلوص، بايد «قلب خاشع» داشت و اشكى جارى!آنگونه كه زمين نرم را شيار و شخم مىزنند و تخم مىپاشند و آب جارى مىسازند، دلهاى مستعد و متواضع مىتواند مزرعه رويش فضايل شود. نه زمين سفت و سخت و سنگلاخ، مزرعه مىشود، نه قلب بى خشوع و با قساوت، ظرف معارف!از كلمات حكيمانه حضرت عيسى عليه السلام است كه:«زراعت در دشت مىرويد، نه در صخره و سنگ خارا. حكمت نيز در قلب متواضع آباد مىشود، نه در دل متكبر و سركش.فروتنى كن و بشنو ز من نصيحت و پندىكه شاخههاى فتاده، هميشه ميوه دهندوجود كبر و غرور در دل و در سر، زمين جان را به شوره زار تبديل مىكند و «زمين شوره، سنبل بر نيارد!»بهارى شدن و جلو افتادن از طبيعت در رويش و بالندگى، ممكن است، به شرط آنكه «فنون باغبانى» و روش «زراعت وجود» را بياموزيم و به كار بنديم. نيز فراموشمان نشود كه «بهار عمر» هم خزانى در پى دارد.پس، از دنيا بايد «استفاده ابزارى» كرد، تا ما را به آن سوى پل، يعنى به آخرت برساند.بهره ورى از دنيا و مواهب آن، براى پاك شدن جان و انباشته شدنِ سيلوى آخرت از صالحات است و چه زيباست سروده صائب تبريزى:آن قدر باتن مدارا كن كه جان صافى شودگندمت را پاك كردى، پاى بر غربال زنهميشه پيك خزان، آهنگ كوچ بيخ گوش دلباختگان بهار مىنوازد، تا باور كنند كه «گل همين پنج روز و شش باشد!» و به فكر آباد كردن مزرعه آخرت و سراى ماندگار باشند، نه جلا دادن و برق انداختن به چهره عجوزه دنيا كه بسى بى وفاست .درباره عمر و زندگى هم مىتوان تمثيلى از «چهار فصل» يافت.اگر جوانى، بهار زندگى باشد، پاييز و زمستانى هم در پيش است.آخرت، فصلى است بلند مدت كه كشاورزان زندگى و بذر افشانان ايمان و عمل، دستى پر از اجر و پاداش الهى خواهند داشت و در سايه سار درختان خرم بهشت، كه جلوه اخروى نيكوكارىها و پاكىها و خدا ترسىهاى اين دنياست، در لذتى ابدى خواهند آرميد.
#اجتماعی#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 307]