تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):علم میراث گرانبهائی است و ادب لباس فاخر و زینتی است و فکر آئینه ای است صاف.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821236298




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

يادي از «اجاره نشين ها»


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: يادي از «اجاره نشين ها»
اجاره نشين ها
يادي از «اجاره نشين ها» در دوران کمدي هاي بي لطف و بي نمک اين روزها  دو نگاه متمايز به فيلم داريوش مهرجويي فيلم هايي تحت عنوان نه چندان قابل اثبات «کمدي» بر پرده سينماهاي کشورند. در تمام طول اين سال ها تهيه کنندگان و فيلمسازان و پخش کنندگان اين محصولات، به اين بهانه که مردم درگير مشکلات عديده اقتصادي و اجتماعي، نياز به کمدي و خنده و تفريح دارند، فيلم هايي را که گاه حتي خط داستاني درست و مشخص و قابل پيگيري ندارند يا جز لودگي و شکلک و تکيه کلام هاي تکراري از همه ابزار هوشمندانه خنداندن بي بهره اند، مي سازند و اکران مي کنند. ما هم سال هاست مدام تکرار مي کنيم جز نمونه هاي معدودي چون «مرد عوضي»، «مکس»، «مارمولک»، «موميايي3» و چند نمونه ديگر، اصلاً چيزي تحت عنوان کمدي سينمايي در تمام 10 ، 15 سال اخير ساخته نشده است. دوستان درگير اين کارها که منافع قابل ملاحظه يي از تکرار ساخت و اکران آنها به دست مي آورند، گويا با تداوم اين مسير، مي خواهند سطح سليقه عمومي سينماروهاي طبقه متوسط ايراني را در همين حد نگه دارند. واکنش اين دوستان به اين حکم يا اشاره هميشگي ما و اغلب سينمادوستان که مي گوييم «اجاره نشين ها» (داريوش مهرجويي، 1365) بهترين کمدي تاريخ سينماي ما است، عموماً اين گونه است که انگار دلايل منطقي اين ستايش تاريخي را درنمي يابند. انگار برايشان عجيب است که اين فيلم در چنين جايگاه والايي تثبيت شده. مقاله حاضر با نگرشي تحليلي و ساختاري نشان مي دهد «اجاره نشين ها» تا چه حد از جدي ترين فيلم هاي اين سينما هم هنوز جدي تر است.فيلم هاي بزرگ و چندوجهي را از چندين منظر مي توان ارزيابي کرد. به خصوص وقتي عامل زمان هم نقش خود را به سود فيلمي ايفا مي کند و ماندگاري آن را تثبيت شده تر جلوه مي دهد، وسوسه نگاه به فيلم از زوايايي ديگرگونه، بيشتر به وجود مي آيد. اين مطلب، پاسخي است به اين وسوسه در بحث از مهم ترين کمدي تاريخ سينماي ايران.نگاه اول؛ ساختار فيلمروشن است که ساختار «اجاره نشين ها» بر پايه پيدايش «طرح» و پيگيري «توطئه» شکل گرفته است؛ پرسش اين است؛ چه نوع توطئه يي؟نخست اشاره کنم که «توطئه» يک ساختار نمايشي است، نه يک موقعيت نمايشي. موقعيت نمايشي معلول رويارويي عوامل نمايش است و ساختار نمايشي، چگونگي صف آرايي آنها. اولي بنا به ماهيت ذاتي خود به اجبار از يک عاطفه يا ولع انساني مرتبط با قهرمانان داستان سرچشمه مي گيرد اما دومي محصول چيدمان ذهني نويسنده در روند گسترش اطلاعات است.عواطف انساني و گناه ها و نيکي هايي چون سخاوت، جسارت، شرارت، حسادت، شجاعت و ديگر عبارات اينچنيني محدودند. بنابراين موقعيت هاي نمايشي نيز در بازه يي بسته قرار دارند و معدودند. به عدد 36 که ژرژ پولتي در کتابش براي نماياندن تعداد موقعيت هاي دراماتيک ذکر کرده، چندان اعتقاد سفت و سختي ندارم ولي به هر روي يقين دارم که موقعيت هاي نمايشي بي کرانه نيستند. از جانب ديگر به ضرس قاطع برايم روشن است چنين فرضي در ارتباط با ساختار نمايشي، محلي از اعراب ندارد و قطعاً مي توان مدعي شد به ازاي هر داستان، يک ساختار مجزا وجود دارد.ساختارها براي بقا نيازمند رعايت اصولي هستند که از تئوريزه کردن اين اصول مي توان به تعريف سرشاخه هاي اصلي رسيد. براي ساختار «طرح و توطئه» مي توان سه تقسيم بندي کلي در نظر گرفت.الف- طرح و توطئه مبتني بر پيگيري يک نقشه پيچيده (به اصطلاح «شاهنامه آخرش خوش است»)عوامل؛ صياد، صيد (هدف)، قرباني، نقشهنمونه ها؛ «پرده آخر»، «بدنام»در اين گونه داستان ها فرد يا افرادي در تلاش براي رسيدن به خواسته يي نقشه يي مي کشند و مرحله به مرحله به جهت کسب هدفي که در ذهن دارند به پيش مي روند. از آنجايي که در اين داستان ها اصل بر ايجاد تعليق است، مسير و اهداف نقشه مطروحه تا انتهاي آن، هم براي تماشاگر و هم براي اضلاع ماجرا، حداقل به شکلي کلي مشخص است.در «پرده آخر» برادر و خواهري براي آنکه عروس خانواده شان را به جنون کشيده، وادار به خودکشي کنند نمايشنامه يي مي نويسند و آن را قدم به قدم اجرا مي کنند تا از اين راه بتوانند ميراث بر جا مانده از برادرشان را به چنگ آورند. در ادامه در راستاي افزايش بار هيجاني قصه پاي کارآگاهي نيز به پرونده باز مي شود. از آنجايي که در پياده سازي هر طرح ذهني هميشه دست کم يک جاي کار به مشکل مي خورد کامران ميرزا (داريوش ارجمند) هنگام اجراي پرده آخر نمايش خود، گرفتار عشق فروغ الزمان (فريماه فرجامي) و عذاب وجدان نسبت به قتل صحنه سازي شده او مي شود و دست آخر خواهر و برادر در دستيابي به مقصود خود ناکام مي مانند.
اجاره نشين ها
بيننده ابتدا از هدف خواهر و برادر آگاه شده و به تدريج با ورود گروه نمايش سيار از جزييات نقشه آنها مطلع مي شود. مخاطب داناي کل، فروغ الزمان را قرباني معصوم آن دو مي بيند ولي در نجاتش از تذبيح ناتوان بوده و همواره دل آشوب است. در ادامه با ورود کارآگاه اميدي شکل مي گيرد و تماشاگر مضطرب منتظر مي ماند تا بداند سرانجام قصه به کجا خواهد کشيد و سرنوشت پرسوناژها چه خواهد شد. خلاصه آنکه در اين گونه داستان ها حضور دو عنصر نقش پررنگي در دل ماجراها دارد؛ ايجاد تعليق هاي پياپي و وجود مانع نهايي.ب- طرح و توطئه مبتني بر رو شدن رکب هاي پياپي (به اصطلاح «دست بالاي دست بسيار است»)عوامل؛ دو صياد، صيدنمونه ها؛ «سگ کشي»، «نيش»بخشي از روند اين گونه داستان ها مشابه حالت قبل است. در اينجا شخصي به قصد تحقق يک کلاهبرداري نقشه يي تو در تو مي کشد و متعاقب آن شخص ديگري را تحريک کرده و وانمود مي کند منافع هر دويشان در يک جهت قرار دارد و با تطميع و حتي تهديد، او را به بازي مي کشاند. به محض ورود فرد دوم به ماجرا الگوي قصه نسبت به حالت قبل تغيير مي کند زيرا در اينجا فرد دوم براي خودش داراي پيچيدگي بوده و ديگر يک قرباني صرف نيست و از آنجايي که توان مقابله را در خودش مي بيند، او نيز نقشه يي جداگانه مي کشد و تا مسافتي و مدتي از ماجرا وانمود مي کند در دام نفر اول افتاده است. نويسنده نيز در اين الگو تماشاگر را با اطلاعاتي که از قطره چکان دانش حصولي خود عرضه مي کند همواره تشنه نگه مي دارد. در اين داستان ها مسير تا انتها براي قهرمان هاي داستان مشخص است ولي تماشاگر از همه آن مطلع نمي شود و از آنجايي که عمدتاً اصل بر غافلگيري نهايي است، نويسنده همواره برگ هاي تک خالش را درست در لحظه يي که تماشاگر خود را مسلط بر داستان مي داند رو کرده، او را شوکه مي کند.در «سگ کشي» گلرخ کمالي (مژده شمسايي) که به جهت جبران مافات سوءظن بي برهان خود نسبت به شوهرش به کشور بازگشته، با مشاهده ورشکستگي و در بند بودن او، آستين بالا زده و مطابق خواسته وي براي گرفتن رضايت شاکيان پرونده با آنها وارد معامله مي شود. او به رغم آنکه موفق مي شود با زيرکي هاي خود از پس تک تک خوان هاي هفت گانه برآيد، در انتها بعد از تحمل مرارت هاي زياد و تحصيل مال، زماني که به سراغ شوهر مي رود تا او را در جريان کاميابي ها قرار دهد با طلاقنامه اش که به نشانه پاداش به وي عطا شده مواجه مي شود. در اينجا است که تماشاگر شستش خبردار مي شود همه ماجراها صحنه سازي بيش نبوده تا شوهر بتواند با تصاحب اموال شريک سابق خود به همراه منشي شرکتش به ماه عسل برود. در فيلم، گلرخ تا حدودي حرفه يي عمل مي کند و هر کدام از شاکيان پرونده را به سبکي خاص از پيش رو برمي دارد و هرچند آسيب هايي مي بيند ولي در نهايت بر همه پيروز مي شود. اما او از دامي که شوهرش براي وي گسترده بي خبر بوده و در آخر نيز همانند تماشاگر زير پايش خالي شده و رودست مي خورد.نتيجه آنکه عنصر مهم در اين گونه داستان ها پرده برداري از توطئه هاي نامرئي يا انگيزه اصلي طرفين درگير با کشف هاي تدريجي و همچنين غافلگيري نهايي است.ج- طرح و توطئه مبتني بر کنش و واکنش («زدي ضربتي، ضربتي نوش کن»)عوامل؛ دو طرف ذي نفع، منفعت مورد نظرنمونه ها؛ «اجاره نشين ها»، «کازابلانکا»در اين گونه داستان ها ديگر از نقشه هاي پيچيده خبري نيست و با وجود آنکه هر دو طرف ماجرا آرمان ايده آلي در ذهن خود دارند ولي برنامه مدوني براي رسيدن قطعي به آن پيش رو ندارند و تنها زماني دست به اقدام مي زنند که يا طرف مقابل شان اقدامي صورت داده باشد يا آنکه منافع مقطعي شان به خطر بيفتد و بخواهند از آن پاسداري کنند. از سوي ديگر به جهت آنکه در اينجا اصل بر کشمکش هاي تنيده در هم است، مسير داستان همچون بازي شطرنج تنها تا چند قدم جلوتر روشن بوده و طرفين مقابله به مثل شان را در همين محدوده مختصر انجام مي دهند. همچنان که اگر شطرنج باز حرفه يي باشيد حتماً مي دانيد در ميانه بازي (و نه در آخر بازي که شاه حريف تنها مانده و در حال فرار از کيش هاي مداوم است) حداکثر تا سه حرکت آتي را مي توان با قاطعيت پيش بيني کرده، حريف را مجبور به انجام بازي دلخواه کرد. در «اجاره نشين ها» مستاجران آپارتمان مجهول الوارثي براي بقا به مقابله با مباشر مالک متوفاي ملک که قصد تصاحب آنجا را دارد برخاسته، دست به اقداماتي مي زنند. در اين بين نيز دو بنگاهي رقيب مانند ويروس به جان ساکنان خانه افتاده، با ارائه مشاوره هاي جانبدارانه آنها را به جان يکديگر مي اندازند.عنصر مهم در اين داستان ها اقدام متقابل (واکنش) است. هر اقدام بايد چنان موثر باشد که حداقل در مرحله ارائه، مو لاي درز آن نرود و تماشاگر تصور کند اين بار طرف اقدام کننده پيروز خواهد شد. در اين داستان ها تعليق يا اصلاً وجود ندارد يا حداکثر در مقطعي محدود اعمال مي شود و در کل داستان جريان ندارد. به فرض در صحنه يي که عباس آقا (عزت الله انتظامي) به خانه مي آيد و مي بيند مستاجرها در حال مرمت خانه هستند و بدون کوچک ترين بحثي مي رود، تعليق به وجود مي آيد زيرا آنها هميشه عباس آقا را معترض ديده بودند و حالا که بدون کمترين اعتراضي آنجا را ترک مي کند مستاجران به همراه تماشاگر به فکر فرو مي روند که او چه عکس العملي مي خواهد نشان بدهد و پشت سکوت مشکوک او چه نهفته است. به همين دليل قندي (اکبر عبدي) که تا لحظه يي قبل هل من مبارز مي طلبيد عنان از کف داده، از بخت بد خود ناله سر مي دهد ولي اين تعليق به وجود آمده دقايقي بعد با نصيحت هاي مادر خنثي مي شود.ساختار طرح و توطئه در اين فيلم نه تنها ميان مستاجران و مباشر بلکه ميان دو بنگاهدار رقيب نيز جريان دارد و آنها هم در راستاي دستيابي به اهداف خود عليه يکديگر دسيسه کرده، با چاقو و بمب سراغ هم مي روند و همزمان نيز منفعت مشترک شان را به سمت خود مي کشند. در اين ميان، اين کارگرهاي ساختمان هستند که بيش از همه اذيت مي شوند و نويسنده نيز آگاهانه شخصيت آنها را در حد يک «ابزار» نگه داشته و چندان به تعريف احوال شان نپرداخته است.در اغلب فيلم هاي اينچنيني غالباً يک شخصيت وجود دارد که نقش تلطيف کننده ميان دو جناح را بر عهده دارد. در «اجاره نشين ها» اين رل بر دوش مادر (حميده خيرآبادي) است و در «کازابلانکا» سروان رينولت (کلود رينز) عهده دار اين سمت است. شخصيت تلطيف کننده جداي از نگه داشتن نخ پيوند دو جناح متخاصم، بنا به موقعيت داستاني مي تواند خواص گوناگوني داشته باشد. گاهي به عنوان عامل کنش عمل مي کند و گاهي در قالب کاتاليزور با هل دادن شخصيت ها، آنها را در انجام اعمال شان به سرعت وا مي دارد و هر دو مورد در فيلم مهرجويي توامان ديده مي شود.
اجاره نشين ها
نگاه دوم؛ شوخي هاي فيلم«اجاره نشين ها» در خوش بينانه ترين حالت حداکثر 10 شوخي کامل را در خود جاي داده و تنها با همين تعداد کم شوخي، از ديد کثيري و از جمله شخص نگارنده به عنوان بهترين فيلم کمدي سينماي ايران، سال هاست که جايگاهي خدشه ناپذير پيدا کرده است. سوال اين است که آيا با همين تعداد کم مي شود يک فيلم را کمدي دانست؟ پاسخ روشن است؛ خير. پرسش ديگر که ناخودآگاه در پي مي آيد آن است که پس آيا بي جهت اين فيلم کمدي ارزيابي شده؟ باز هم جواب منفي است زيرا يک فيلم تنها با شمردن تعداد شوخي هاي درونش و رد شدن تعداد آنها از ميزاني مشخص، کمدي شناخته نمي شود. عنصري که همپاي شوخي نويسي يک فيلم را تبديل به اثري کمدي مي کند، ميزانسن هاي کميک است.قطع نظر از اجرا، کمدي سخت ترين ژانر در زمينه نگارش است چنان که نويسنده هم بايد از پس درآوردن درام داستان برآيد و هم آنها را به شکلي خنده دار مصور کند. از آنجايي که طنز همواره باري بر دوش نويسنده است، خيلي از اوقات نويسنده ها نمي توانند هر دو آنها را به درستي پرداخت کنند و صحنه هايي از فيلمنامه هايشان، يا درام درستي ندارد يا بي مزه از آب درمي آيد.اگر به «اجاره نشين ها» بعد از گذشت اين سال ها نظري بيندازيم، شايد هنگام تماشايش چندان خنده مان نگيرد ولي مطمئناً لبخند کوچکي بر لبمان نقش مي بندد. دليل آن اين است که شوخي هاي فيلم به دليل تکرارها و تقليدهاي مشابه و حتي نعل به نعل، کارايي و جذابيت شان را با گذشت زمان از دست مي دهند و ديگر بکر نمي نمايند ولي ميزانسن هاي کميک در صورتي که به درستي و ظرافت اجرا شوند هرگز غبار گذشت زمان فرسوده شان نمي کند.الف- ميزانسن هاي کميکاز همان نماهاي آغازين که عباس آقا سوپر گوشت، بسان مرد سنتي يک خانواده اصيل ايراني با شکمي بيرون آمده از لاي کت، دو هندوانه آبدار درشت را زير بغل زده، به خانه مي رود، متوجه مي شويم با فيلمي کمدي مواجه هستيم. اين گونه ميزانسن ها در ادامه نيز با ظاهر مشابه قندي ادامه مي يابد. البته در مورد او با توجه به سبقه و ظرفيت کميک اکبر عبدي، اوضاع کمي مضحک تر بوده و مشاهده مي کنيم دکمه هاي پيراهنش در نگهداري شکم برآمده وي که ناشي از چلوخوري هاي زياده از حد شبانه است ناتوان بوده و او براي اين منظور از دوبنده مدد جسته است. صدالبته از آنجا که عباس آقا و آقاي قندي سردسته دو ضلع ماجرا هستند فيزيک شان نيز بايد با يکديگر برابري کند.نمونه ديگر ميزانسن هاي کميک در گريم و لباس پاره پوره قندي پس از رخ دادن انفجار ديده مي شود که قطعاً چنين صحنه يي در وضعيت مشابه در فيلمي تراژيک جاي خود را به جراحت و خونريزي شديد مي دهد. جداي از صحنه و لباس، کارگردان با ترکيب پيانو و تنبک و موسيقي غيرملوديک و نيز ايجاد صداهايي شبيه قار و قور که از پشت ديوارها و سقف خانه و قبل از فروريختن هاي مداوم به گوش مي رسد، در خلق فضاي کمدي موفق عمل کرده است.گذشته از اينها برخلاف اعتقاد عده کثيري از بزرگواران عرصه نمايش، بازي کمدي هرگز به معني اغراق نبوده و نيست. هيچ کس با دلقک بازي مشکلي ندارد ولي شيرفهم کردن مخاطب دافعه ايجاد مي کند. ديگر در روزگاري زندگي نمي کنيم که بتوانيم بگوييم «کمدي در لانگ شات اتفاق مي افتد و تراژدي در کلوزآپ.» اين عقايد که بعضاً به طرز شگفت آوري کماکان در باور برخي حضور داشته و به شکل رسوب درآمده متعلق به دوران پارينه سنگي سينما است. دوره بازي با بدن و انجام حرکات آکروباتيک خيلي سال است سپري شده و کمدين هاي بزرگ کنوني جهان همچون ديويد اسپيد، کوين جيمز، استيو کارل، ري رومانو، ليسا کادرو و ... در فيلم ها و سريال هايشان براي خنداندن تماشاگر، نه به بدن شان پيچ و تاب مي دهند و نه صورت شان را دچار اعوجاج مي کنند. اگر در بازي آنها دقيق شويم درخواهيم يافت مکث ها و خيره شدن هايي که آنها در زمان پردازش ذهني يک پديده نامتعارف و خلاف انتظار اجرا مي کنند بيشتر از حرکت اجزاي چهره شان سبب خنده مي شود.
مهرجويي
بازي عزت الله انتظامي در «اجاره نشين ها» اگر بهترين بازي کمدي سينماي ايران (و يکي از به يادماندني ترين آثار خود ايشان) نباشد قطع به يقين يکي از درخشان ترين آنهاست و تنها شايد بازي هاي اکبر عبدي در همين فيلم يا مهدي فتحي در «تحفه ها» و برخي لحظات از بازي حميد جبلي در فيلم هاي نه چندان معتبرش را بشود تا حدودي همسنگ آن دانست. او در اين فيلم همانند چند بازي استادانه ديگرش نظير «روز فرشته» و «حاجي واشنگتن» ترکيبي توامان از آب و آتش را به تصوير مي کشد. در يک آن چنان مانند اسفند بالا و پايين مي جهد که گويي مي خواهد زمين و زمان را يکي کند و لختي ديگر با فرو رفتن دفعي در خود، اين باور را منتقل مي کند که اگر از آسمان سنگ هم ببارد او از جايش ذره يي تکان نمي خورد.مجموعه حرکات چست و چابک او زماني که با افتي چشمگير تبديل به خودخوري و غرغرهاي زير لبي مي شود تصويري از يک آدم پررو و در عين حال ساده دل را عرضه مي کند به گونه يي که مي تواند مدعي شود در زندگي آزارش به يک مورچه نرسيده و به وقت لزوم غايت جهد خود را براي دستگيري از افتادگان به کار بسته و در عين حال زماني که به طمع مي افتد مي تواند اموال ميتي را هاپولي کند.جذابيت بازي کمدي او در آن است که زماني که ديگر بازيگران در يک نقش مشابه روي به اغراق بي جهت مي برند، او آرام مي ماند. نمونه آن را مي توان در صحنه يي ديد که وي در حالي که با خودش هم قهر کرده وقتي چشمش به صورت حساب کارگرها مي افتد کله اش سوت مي کشد ولي به هيچ وجه آن را بروز نمي دهد. ظرافت کار آنجاست که تماشاگر عطف بماسبق، از او انتظار دارد بلند شود و هارت و پورت کند ولي از آنجايي که وي روزه سکوت در پيش گرفته، از اعتراض ناتوان است و مجبور به خودخوري است.همچنين در صحنه يي که به همراه مستاجران براي بازگرداندن کارگرها به سراغ شان رفته و بعد از کلي تعقيب و گريز (که الحق استادانه در ساعات اوج اختلاف درجه کلوين گرفته شده) به آنها مي رسد، آرام آرام با چنان حالتي به سمت مش مهدي (فردوس کاوياني) مي رود که تماشاگري هم که مي داند او به نيت دلجويي رفته باز هم دچار تعليق شده، تصور مي کند او مي خواهد سخني از روي عتاب بر زبان بياورد ولي ناگهان با باز شدن آغوش او خيالش راحت شده، متوجه مي شود داستان چيز ديگري است.بازي اکبر عبدي نيز در اين فيلم جزء معدود نقاط چشمگير کارنامه پرکميت او (در کنار لحظاتي از فيلم هاي «مادر» و «هنرپيشه») است. با توجه به شناختي که از نزديک از ايشان دارم يقين مي دانم در کارشان خبره هستند منتها بلاتشبيه همانند دوره يي از زندگي مارلون براندو که وجه مالي از کيفيت نهايي کار برايش مهم تر بود، ايشان نيز به همان صورت مبتلابه اند. باري، اگر از بازي درخشان او در صحنه مشاجره با عباس آقا که در آن رجزخواني هايش را با چشمان از حدقه درآمده هنگام از دست دادن حامي همراه مي کند، بگذريم گاهي با چنان کيفيت هايي مواجه مي شويم که تنها مي توان از بازي هاي او در تعداد کثيري فيلم هاي سخيف (که مطمئنم حتي دو خط از فيلمنامه آنها را نخوانده) حسرت خورد.محض مثال در صحنه يي که او مي خواهد به بنگاه باقري (منوچهر حامدي مرحوم) برود، طي راه چنان در خودش غرق شده که متوجه حضور متعرضين به آنجا نمي شود و تا دم در بنگاه جلو مي رود و تنها در لحظه آخر است که متوجه مي شود قفل در شکسته و کرکره بالا رفته است. زمان سنجي او و کنترل حرکات بدنش چنان دقيق است که بيننده تصور مي کند وي ممکن است به داخل بنگاه بيفتد ولي او موفق مي شود در آخرين لحظه خودش را نگه دارد.در صحنه يي ديگر نيز زماني که او صورت ترکيده اش در نتيجه انفجار را براي اولين بار در آينه توالت مي بيند با کمترين اغراق ممکن، جا خوردن خود را نشان مي دهد در صورتي که اين صحنه از آن لحظاتي است که بسياري از بازيگران نابلد (و بعضاً پرسابقه) آنرا با نفس عميق پرسر و صدا و به عقب پريدن همزمان بازي مي کنند.ب- شوخي هاسه شوخي نمونه و کارآمد فيلم را در انتها براي نشان دادن ظرايف بالاي فيلم انتخاب کرده ام.1- در صحنه يي قندي بعد از بيدار شدن به منظور اصلاح صورتش به دستشويي مي رود. از آنجايي که بناي خانه اوضاع مساعدي نداشته و هر لحظه در حال فروپاشي است، جاي جاي آن نم کشيده و سوراخ شده است. در گوشه يي از ديوار از لوله يي شکسته، آب بيرون مي ريزد. قندي گلداني را زير آن مي گذارد و سپس دست خود را خيس کرده و روي برگ هاي گل، آب مي پاشد. شايد اين صحنه خنده چنداني از تماشاگر نگيرد ولي بسيار ظريف است. کاري که او انجام مي دهد يک حرکت روتين روزانه است. خيلي از افراد باصفا در ابتداي روز (که براي قندي از 20 دقيقه به ظهر شروع مي شود،) به سراغ گلدان هايشان رفته و آنها را آبياري مي کنند ولي از آنجايي که او هيچ گونه توجهي به اوضاع وخيم دستشويي نمي کند، نشان مي دهد که نه تنها به اين وضع خراب خو کرده و از آن شکايتي ندارد بلکه از خرابي هاي آن به شکلي مطلوب استفاده مي کند. 2- زماني که مستاجرين، عده يي کارگر و بنا را به همراه خود به آپارتمان مي آورند، سعدي (مرحوم حسين سرشار) در حال خواندن اپرايي پرشور از ماشين پياده شده و بدون آنکه انتهاي اپرايش را قطع کند، با حسي پرنشاط آن را تمام کرده و در انتها آن را به جمله درخواستي اش از مش مهدي براي ورود به ساختمان پيوند مي دهد. نگاه هاي متعجب کارگرها به او که مشخصاً تنها آدم هنرمند آن ساختمان است، از آنجايي که جلوه يي عاقل اندر سفيه پيدا کرد، سبب مي شود تا براي لحظه يي جاي باسواد و بي سواد جا به جا شود و همين مساله طنزي قوي ايجاد مي کند.3- بدون شک کارآمدترين طنز موجود در فيلم مربوط به صحنه يي است که منبع بزرگ آب روي پشت بام ساختمان بعد از نشستن دو سه کبوتر فرو مي ريزد و به خوبي نشان مي دهد که چقدر روابط اهالي ساختمان سست شده که با افزوده شدن چنين بار سبکي همه چيز از هم مي گسلد. نکته جالب آنجاست که اين اتفاق زماني مي افتد که حتي مباشر نيز که نگران اوضاع ناجور ساختمان شده، بالاجبار به سراغ عده يي بنا رفته تا دستي به سر و روي خانه بکشد منتها از آنجايي که خانه (که اينک هويتي مستقل پيدا کرده) از دست ساکنان خود صبرش به سر آمده، آنها را به بيرون پرت مي کند.منبع : اعتماد تنظيم براي تبيان : مسعود عجمي





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 373]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن