واضح آرشیو وب فارسی:برترینها: اصغر فرهادي فرهادی چطـور به آدمهـا نگـاه مـيكند؟ چه بخواهيم چه نخواهيم اكران نوروزي امسال يك رقابت تمام عيار شد. اين فضاي رقابت به هر دليلي كه به وجود آمده باشد، باعث فروش چند ميليارد توماني هر كدام از 2 « فيلم جدايي نادر از سيمين» و «اخراجيها 3» شد.
چه بخواهيم چه نخواهيم اكران نوروزي امسال يك رقابت تمام عيار شد. اين فضاي رقابت به هر دليلي كه به وجود آمده باشد، باعث فروش چند ميليارد توماني هر كدام از 2 « فيلم جدايي نادر از سيمين» و «اخراجيها 3» شده و با اين وضع به احتمال زياد هر 2 فيلم، درصدد پرفروشترين فيلمهاي سال باقي خواهند ماند. اما فضا و اوضاع دو فيلم، زمين تا آسمان با هم فرق دارد كه نشان ميدهد، جهانبيني كارگردانان آنها نيز با هم فرق دارد. ما در اينجا جدا از جايگاه فيلمسازي و رقابت پيش آمده، سراغ شخصيت اين دوكارگردان رفتهايم. با استناد به گفتوگوهاي مهم فرهادي و دهنمكي، سعي كردهايم تا نگاهشان را به دنيا، اطراف و زندگي بهدست بياوريم. طبيعتا اين پرونده، مقايسه اين دو نفر نيست، چون لازمه كار ايجاد شرايط يكسان براي قضاوت بود كه ايجاد نشده، چون خود مصاحبهكنندهها، نشريات و رسانههايي كه سراغ اين دو نفر رفتهاند با توجه به جهانبيني اين افراد سوال كردهاند اما در كنار هم قرار گرفتن اين دو چهره جنجالي، اطلاعات بامزهاي به ما ميدهد.
اصغر فرهادي متولد: 1351 خمينيشهر (سده) اصفهان (39 ساله)فيلمها: رقص در غبار (1381) شهر زيبا (1382) چهارشنبهسوري (1384) درباره الي (1387) جدايي نادر از سيمين (1389) جوايز: 6 سيمرغ جشنواره بينالمللي فيلم فجر 4خرس نقرهاي جشنواره برلينازدواج، شما را به يكسري انضباط در زندگي مقيد ميكند و اين به من خيلي كمك كرده است. (همشهري سال / نوروز 90)ما زندگي نميكنيم. ما همه چيز را در قياس با سينما ميبينيم. ما در خيابان كه راه ميرويم، خيابان را با كادر و قاب ميبينيم. آدمها را در خيابان با عينك سينما ميبينيم. همهاش به اين فكر ميكنيم، شبيه اين آدم را در فيلمي ديدهايم؟ آيا ميشود از او در فيلمي استفاده كرد؟ ما بيواسطه با زندگي روبهرو نيستيم، اين يكي از عيبهاي ماست. (همشهري 24 / شماره 70)بيشترين كتابهايم را در دوره نوجواني خواندهام. يك نوع كتاب ميخواندم كه بيشتر رمانهاي ايراني بود، مثل كارهاي صادق چوبك، دولتآبادي، صادق هدايت و جلال آلاحمد. تقريبا كارهاي نويسندههاي مطرح دهههاي 40 و 50 را در آن دوران خواندم. شايد اين نگاه اجتماعي كه همه ميگويند در كارهايم هست از آنجا ميآيد. (همشهري سال نوروز 90)كار، تبديل شده به سبك زندگي من، گاهي كار برايتان آنقدر مهم ميشود كه ممكن است چيزهايي را از دست بدهيد. به هر حال معلوم است كه در اين مدت به خاطر كارم به پدرومادرم كمتر رسيدم و اين حسرتها براي من باقي خواهد ماند و از اين نظر از خودم شرمندهام. (همشهري سال / نوروز 90)ميزان اشتراكات بين فرهنگها خيلي گستردهتر از اختلافات است اما به دلايلي سعي شده فاصله فرهنگها درشتتر از حد عادي شود، ولي وقتي با فرهنگهاي ديگر آشنا ميشوي تازه ميفهمي كه اشتراكات خيلي بيشتر است، انگار آدمها خيلي از هم دور نيستند. (نافه / شماره 4)فكر ميكنم من فيلمسازي هستم كه در هيچ كدام از فيلمهايم شخصيت منفي، آنگونه كه معمولا مصطلح است و وجود دارد، نداشتهام. شخصيتي كه من دربارهاش قضاوت كرده باشم و او را غير دوستداشتني جلوه داده باشم، نداشتهام. (نافه / شماره 4)آدمها الان ديگر آدمهاي قديم نيستند. آنقدر پيچيده و چندوجهي شدهاند كه بايد اخلاق هم به همان اندازه جزئينگر شود. (نافه / شماره 40)من به جبر محيط و اجتماع اعتقاد دارم. بشر امروز، بيش از اينكه خود بتواند در يك امر دخالت و اراده داشته باشد اين شرايط اجتماع و محيط است كه او را وادار ميكند، واكنش نشان بدهد. (نافه / شماره 4)روحيه من روحيهاي است كه قصههاي تلخ سراغم ميآيند. خيلي دلم ميخواست اينگونه نبود، چون من بيش از هر كسي رنج اين تلخي را ميكشم. وقتي كه اين قصهها را مينويسم و مدتي با اين شخصيتها زندگي ميكنم، اذيت ميشوم. (مجله فيلم/ شماره 244)اساسا تعريفم راجعبه اخلاق دارد تغيير ميكند، يعني نميتوانم رفتاري كه بهاصطلاح دروغ ميناميم، ارزشگذاري اخلاقي كنم و بگويم اين يك عمل غيراخلاقي است و اين يك كار اخلاقي. به اين دليل كه وقتي موقعيتي را كه به دروغگفتن يك آدم منجر ميشود ميبينيد و ميفهميد و فكر ميكنيد كه راهي جز اين نداشت يا اگر من هم بودم اين كار را ميكردم، ديگر نميتوانيد از آن آدم بدتان بيايد و بگوييد كارش غيراخلاقي است. (مجله فيلم / شماره 424)معتقدم گردنههاي مهم زندگي در واكنشها و رفتارهاي خيلي بزرگ و مهيب ما نيست. زندگي ما از يكسري جزئيات روزمره شكل ميگيرد. گاهي بياهميتترين رفتارها ميتوانند مثل بازي دومينو ما را به سمتي ببرد كه اصلا باورمان نميشود. (مجله فيلم / شماره 424)نوشتن به روحيه شخصيام كه خيلي اهل شلوغي نيستم، نزديكتر است. اين خلوت برايم دوستداشتنيتر است. (مجله فيلم / شماره 424)من با قصه شروع ميكنم و بعد مضمون را در قصه پيدا ميكنم، نه اينكه مضموني داشته باشم و بعد برايش قصه پيدا كنم. (مجله فيلم / شماره 424)جشنواره و جوايز بيش از اينكه به درد فيلمساز بخورد به درد فيلمها ميخورد يعني باعث ميشود، فيلمها مطرح شوند و تماشاگران بيشتري در دنيا پيدا كنند. (مجله فيلم / شماره 424)بهعنوان فيلمساز هر مشكلي كه هست حق منت گذاشتن بر تماشاگر را به دليل مشكلات فيلمسازي ندارم. اين شغل را من انتخاب كردهام و كسي من را مجبور نكرده كه فيلمساز شوم. به همين دليل دوست ندارم تماشاگر قبل از تماشاي فيلمم، مشكلات و مصايبم را بداند. (مجله فيلم / شماره 424) باز نشر اختصاصی: Bartarinha.ir
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترینها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 343]