پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1848152913
عشق و عقل، چگونگى ارتباط؟(قسمت اول)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
عشق و عقل، چگونگى ارتباط؟(قسمت اول) نويسنده:سيدسعيد لواسانيمنبع:مجله پرسمان عاقلان نقطه پرگار وجودند، ولى عشق داند كه در اين دايره سرگردانند بحث ارتباط عقل و عشق از مباحث شيرينى است كه در ادبيات فارسى و عرفان اسلامى درباره آن بسيار سخن گفته شده است. در اين باره سه نظر عمده در ميان متفكران و عارفان مسلمان ديده مىشود: 1. برخى از متكلمان و فلاسفه اصالت را به عقل مىدهند. در نظر اين گروه، تنها ارزشى كه انسان را به سرمنزل مقصود مىرساند عقلاست و عشق سخنانى موهوم وخيالاتى باطل است كه به علت سوء مزاج بر انسان عارض مىشود. اگر هدف معرفت الاهى و عبادت است، عقل تنها ابزار شناخت و بندگى به شمار مىآيد و عشق گم كردن راه است.1 2. برخى از عرفا اصالت را به عشق مىدهند و بر اين اعتقادند كه عشق به معناى فنا در معشوق است و با منفعت و منطق منفعتطلبانه كه راه عقل شمرده مىشود سازگار نيست؛ بنابراين، «عقل را با عشق دعوى باطل است»؛ زيرا عقل پاىبند انسان است و عشق رها شدن از اين پايبندىها.2 3. در مقابل اين دو گروهى عرفاى محقق و حكماى عارف قرار دارند معتقدند عقل و عشق منافى هم نيستند، ارتباطى تنگاتنگ دارند و انسان براى رسيدن به مقصود نهايى(لقاء الله) به هر دو نيازمند است.صراحى اى و حريفى گرت به چنگ افتدبه عقل نوش كه ايام فتنهانگيز استحاشا كه من به موسم گل ترك مِى كنممن لاف عقل مىزنم اين كار كى كنممشورت با عقل كردم گفت: حافظ مى بنوشساقيا مىده به قول مستشار مؤتمن(حافظ)براى روشن شدن ارتباط و مصاف عقل و عشق و تبيين دليل نظريهها، تعريف عقل و عشق ضرورت دارد. عقل چيست؟ شايد اين ادعا صحيح باشد كه تعريف هيچ واژهاى به اندازه تعريف عقل مشكل نيست؛ زيرا پى بردن به حقيقت عقل بسيار مشكل است. در طول حيات بشرى تعاريف مختلفى از عقل ارائه شده است كه چه بسا در مقابل هم قرار دارند. به هر حال، در نظر متفكران اسلامى، عقل به دو بخش نظرى و عملى تقسيم مىشود. عقل نظرى عبارت است از قوهاى در آدمى كه به واسطه آن تفكر مىكند و سخن مىگويد و مطالب را از هم تميز مىدهد؛3 به عبارت ديگر، عقل نظرى قوه درك كليات است. عقل عملى قوه تدبير زندگى و سعادت اخروى يا قوه تميز خوب و بد است. عقل به اين معنا دو مرتبه دارد: يكى آنچه فقط به تدبير امور زندگى دنيوى مىپردازد و عقل مصلحتانديش(فردى يا جمعى) است و از نظر حكماى ما، به تبع قرآن و حديث، عقل بدلى، نيرنگ و شيطنت است.4 نه عقل حقيقى؛ و دوم عقل ايمانى كه شهوات و تمايلات باطل را در بند مىكشد و سعادت دنيوى و اخروى انسان را حاصل مىكند.عقل ايمانى چو شهنه عادل استپاسبان و حاكم شهردل است...عقل در تن حاكم ايمان بودكه ز بيش نفس در زندان بود...عقل ضد شهوت است اى پهلوانآنكه شهوت مىتند، عقلش مخوان(مولوى)بنابراين، در يك نگاه كلى، عاقل كسى است كه داراى قدرت فهم و تجزيه و تحليل است؛ عنان زندگى خود را به دست عقل داده و شهوات و نفسانيت را در بند كرده است.5 عشق چيست؟ عشق از ماده «عَشَقَ» بر گرفته شده است و در عربى نام گياهى است كه به هر چيز برسد در آن مىپيچد؛ آن را تقريبا محدود و محصور مىكند و در اختيار خود قرار مىدهد. اين گياه در فارسى پيچك خوانده مىشود. در انسان حالت محبت شديد كه او را منحصرا متوجه محبوب مىكند، نوعى يگانگى بين فرد و محبوبش به وجود مىآورد و همه چيز فرد را در اختيار محبوبش قرار مىدهد، عشق خوانده مىشود.6عشق دو مرتبه دارد: يكى عشق مجازى كه شايد ترجمه آن به دلبستگى مناسبتر باشد؛ يعنى عشقى كه نفسانى و غريزى است و با رسيدن به معشوق و مقصود و اطفاى غريزه خاموش و ساكت مىشود؛ و ديگر عشق حقيقى و روحانى كه روح انسان و حقيقت انسان با آن همراه است؛ زيرا انسان عاشق خدا است و همواره مىخواهد با او متحد شود؛ و اين همان معناى فنا فى الله است،7 محى الدين ابن عربى در تعريف عشق مىنويسد: «العشق و هو افراط المحبة و كنى عنه فى القرآن «بشدة الحب» فى قوله الذين آمنوا اشد حبا لله و هو قوله «قد شفقها حبا» اى صارحبها يوسف على قلبها كالشفقان و هى الجلدة الرقية التى تحتوى على القلب فهى ظرف له محيطة8؛ عشق عبارت از افراط در محبت است و قرآن از آن به محبت شديد ياد كرده است: «الذين امنوا اشد حبا لله»9(كسانى كه ايمان آوردند، شديدترين محبت را به خدا دارند) و [همچنين از آن به شفاق(پرده دل) و حالت شيفتگى و جنون] ياد كرده است؛ [در قصه علاقه زليخا به يوسف] مىفرمايد: «قد شقفها حبا10(عشق اين جوان [يوسف] در اعماق قلب او [زليخا] نفوذ كرده است) و معناى آن به اين است كه حب همانند پرده و پوستهاى نازك قلب زليخا را در برگرفت و بر آن محيط گشت.عشق قهار است و من مقهور عشقچون قير روشن شدم از نور عشقعرفا فقط عشق حقيقى را عشق مىدانند كه همان فناى فى الله و عشق به معشوق حقيقى است و هيچ گاه خاموش نمىشود. هر دو تعبير عشق در روايات ما آمده است. در عشق مجازى كه شديدا انكار و تقبيح شده، روايات متعدد است؛ براى مثال امام صادق(ع) درباره عشق سؤال شد، فرمود: «دلهايى كه از ياد خدا خالى است، خداوند دوستى ديگرى را به آنها مىچشاند.»11 اميرمؤمنان(ع) نيز فرمود: «عشق بيمارى است كه نه اجر دارد و نه بدل.»12درباره عشق حقيقى و ممدوح در روايات آمده است: «قال رسولالله(ص) افضل الناس من عشق العبادة فعانقها و احبّها بقلبه و باشرها بجده؛ با فضيلتترين مردم كسى است كه به عبادت عشق مىورزد و دست به گردن آن مىآويزد و آن را با قلبش دوست دارد و با بدنش به آن اقدام مىورزد... .»13 روشن است كه عبادت وسيله تقرب به معبود است و عشق به عبادت مقدمه عشق به معبود. البته رسيدن به كنه عشق حقيقى و بيان آن امكان ندارد. بنابراين، ادبيات عرفانى به تمثيل روى آورده و كوشيده است با بيان تمثيلى شمهاى از آن حقيقت را بازگو كند.هر چه گويم عشق را شرح و بيانچون به عشق آيم خجل مانم از آن(مولوى)مشكل عشق نه در حوصله دانش ماستحل اين نكته بدين فكر خطا نتوان كردبشوى اوراق اگر همدرس مايىكه علم عشق در دفتر نگنجد(حافظ)«اى درويش، از عشق حقيقى - آن چنان كه حق عشق است - نمىتوانم نوشت، كه مردم فهم نكنند و كفر دانند؛ اما از عشق مجازى چيزى بنويسم تا عاقلان از اين جا استدلال كنند.»14 مصاف عشق و عقلبه نظر مىرسد، با روشن شدن تعريف عقل و عشق، نظر دقيقتر به ارتباط آنها ممكن گرديده است. مىتوان اين بحث را در چهار بند خلاصه كرد: 1. اگر منظور از عقل، عقل بدلى باشد كه تمام توجهاش دنيا و زندگى دنيوى است، اين عقل مصلحتانديش را با عشق كارى نيست؛ از بن با آن مخالف است و آن را فقط خيالات عاشقانه و هوسهاى جوانى مىپندارد؛ اما منظور عرفا و حكماى ما از عقل اين عقل نيست؛ زيرا اين عقل در حقيقت بىعقلى بزرگ است. 2. اگر منظور از عشق، عشق مجازى يعنى دلبستگى به شهوات و نفسانيت و غرائز است، عقل خدابين و ايمانى چنين عشقى را محكوم مىكند؛ زيرا عقلى كه رو به سوى خدا دارد، تسلط شهوت بر انسان را نمىپسندد؛ مخصوصا اگر شهوت به حد افراط برسد. 3. اگر منظور از عقل، عقل متعارف ايمانى و مراد از عشق، عشقى حقيقى و فناى فى الله باشد، اين دو در مراحلى درگيرى دارند؛ زيرا عقل دربند منفعت آدمى است و تمام اعضا و جوارح آدمى را به بند منفعتطلبى خود در مىآورد؛ و عشق كه عبارت از ايثار و از خودگذشتگى و فداكارى در راه معشوق است، به هيچ وجه با خودمحورى سازگار نيست.عرضه كردم دو جهان بر دل كار افتادهبه جز از عشق تو باقى همه فانى دانستاى كه از دفتر عقل آيت عشقآموزىترسم اين نكته به تحقيق ندانى دانست.راهى است راه عشق كه هيچش كناره نيستآن جا جز آن كه جان بسپارند چاره نيستما را ز منع عقل مترسان و مى بياركان شحنه در ولايت ما هيچ كاره نيستحريم عشق را درگه بسى بالاتر از عقل استكس آن آستان بوسد كه جان در آستين داردعاقلان نقطه پرگار وجودند ولىعشق داند كه در اين دايره سرگردانندامثال اين تعبيرات در اشعار فارسى فراوان است؛ زيرا كار عقل مصحلتانديشى و مصلحتطلبى است و كار عشق از خود بى خود شدن. عرفا كاملاً منكر عقل متعارف نبوده، آن را مانند چراغ و نردبان براى ترقى در عالم معنا لازم مىدانند؛ البته وقتى انسان به بالا رسيد، ديگر به آن نياز ندارد؛ به عبارت ديگر، در مرحله اول لازم است و در مراحل بالاتر حجاب و زيان. سعدى در اين باره مىگويد: «عقل با چندين شرف كه دارد نه راه است بلكه چراغ راه هست، و اول راه ادب طريقت است و خاصيت چراغ آن است كه به وجود آن راه از چاه بدانند و نيك از بد بشناسند و دشمن از دوست فرق كنند و چون آن دقايق را بدانست برين برود كه شخص اگر چه چراغ دارد تا نرود بمقصد نرسد.»15عرفان رهروان راه عشق را دعوت مىكند از استدلالهاى خشك و خستهكننده كه چه بسا ره به جايى نمىبرد، لحظهاى فاصله بگيرند و گوش و چشم خود را به حقايق ازلى و ابدى عالم باز كنند. تلاش عرفان باز كردن راه شهود است. شهود معنوى كه آمد و روح صيقل خورد، حظ روحى حاصل مىشود و خدا بندهاش را به آن مسيرى كه لازم انسانيت او است، سوق مىدهد؛ زيرا در وراى قيل و قالها حقيقتى وجود دارد كه نياز است از آن سخن گفته شود؛ و آن معرفت عشقى است كه حكمت به معناى حقيقى كلمه است و اگر كسى به آن(عرفان) راه نيابد، حقيقت درونى خود را نشناخته است. در روايات ما به اين مساله اشاره رفته است. امام صادق(ع) مىفرمايد: «بندگان سه گروهند: گروهى خداى عزوجل را از ترس عبادت مىكنند، آن بندگى بردگان است. گروهى خداى تبارك و تعالى را براى به دست آوردن ثواب بندگى مىكنند، اين عبادت مزد بگيران است؛ و گروهى خداى عزوجل را به خاطر محبت او بندگى مىكنند، آن بندگى آزادگان و بهترين و برجستهترين عبادت است.»16امام على(ع) مىفرمايد: «خدايا، تو را از ترس عقابت و به طمع ثوابت پرستش نكردم، بلكه چون تو را براى عبادت شايسته يافتم، سر بر بندگيت ساييدم.»17روايات در اين باره بسيار است. معناى اين روايات آن است كه گروهى خدا را تنها به نفع شخص خود و براى رسيدن به مقاصد خود عبادت مىكنند. آنها به مقصود خود(فرار از عذاب و رسيدن به ثواب) مىرسند، اما به مقام عالى كه همان لقا الله و ديدار يار است، نائل نمىآيند؛ زيرا براى اين كار بايد از «هر چه رنگ تعلق دارد آزاد شوند». تقبيح عابد و زاهد در اشعار نيز به همين معنا است؛ زيرا آنها به وجه عالى محبت نرسيدهاند. 4. عشق حقيقى و عقل بالغ هيچ منافاتى با هم ندارند و در سير و سلوك روحانى همواره همراهند؛ زيرا عشق به معناى فناى فى الله است و عقل برين به معناى ذوب شدن در توحيد. «انسان آنگاه كه به مرحله عشق مىرسد تازه مىفهمند كه عقل حقيقى همان «عقل برين» است كه او دارد و ديگران گرفتار عقال و وهمند و آن را عقل مىپندارند.».18كوه عقل و بيابان جنونم دادهاندحيرتى دارم از اين، كين هر دو چونم دادهاند(فيض كاشانى)بنابراين، در بررسى رابطه عقل و عشق سه گزاره زير رخ مىنمايد:1. عشق محصول شناخت است. انسان با براهين عميق عقلى(عقل نظرى) به خدا ايمان مىآورد و با عزم و شوق و عشق و اخلاص از راه عقل عملى به او راه مىيابد. اما اين مرحله اول راه است. 2. عقل در برابر عشق باطل مىايستد و آن را كه در بند شهوات بودن است، محصور و محكوم خود مىكند. عقل شهوت و غضب و غرائز را در بند مىكشد و به خدمت انسان در مىآورد. 3. انسان وقتى به مرحله عشق رسيد، عقل متعارف را كنار مىگذارد - چنان كه انسان مؤمن در مرحله ابتدايى عقل بدلى را كنار مىنهد - و آنگاه به مقام حقيقى عقل بار مىيابد. در اين صورت عشق فرمانرواى عقل است. عشق در وجود انسان مانند حاكم است و عقل وزير و مستشار او به شمار مىآيد. در اين مرحله، انسان سالك به مقام جمع عقل و عشق مىرسد؛ زيرا عقل برين همان عشق به عبادت و فقط ديدن معبود است.19 پىنوشت: 1. تمهيد القواعد، ابن تركه اصفهانى، ص 49؛ بحارالانوار، ص 67، ص 253 و 254.2. انسان كامل، استاد مطهرى، ص 50 و 51. 3. رسائل اخوان الصفا، ج 3، ص 228. 4. اصول كافى، كلينى، ج1، ص 11. 5. براى توضيح بيشتر معناى عقل به اصول كافى «كتاب العقل و الجهل» جلد اول و شروح آن، اشارات و تنبيهات ابن سينا، نمط سوم، علم الطبيعيات، فصول 15-9 و ترجمه و شرح فارسى آن، دكتر ملكشاهى، ص 177 - 204، فرهنگ معارف اسلامى، سيد جعفر سجادى، جلد 3، ص 300 - 322 و نشان از بىنشانها، على مقدادى اصفهانى، ج 1، ص 201 - 209 مراجعه كنيد.6. مجموعه مصنفات شيخ اشراق، ج 3، رساله فى حقيقة العشق، ص 286 و 287؛ فطرت، استاد مطهرى، براى تعريف تفصيلى عشق و نظرات درباره آن به كتاب عشق در ادب فارسى، دكتر ارژنگ مدى، موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى مراجعه شود. همچنين به كتاب نشان از بىنشانها، ج اول، ص 220 - 229 و والانسان الكامل، عزيز الدين فمنى، ص 118 - 112.7. فطرت، استاد مطهرى، ص 91 - 95.8. الفتوحات المكيه: ج 2، ص 323.9. البقره(2): 165. 10. يوسف: 30. 11. علل الشرايع، شيخ صدوق، ج 1، ص 140. 12. شرح نهجالبلاغه، ابن ابى الحديد، ج 20، ص 253. 13. الكافى: 2، ص 83. 14. الانسان الكامل، ص 115. 15. كليات سعدى، ص 889. 16.الكافى، ج 2. ص 833.17. بحارالانوار، ج 41، ص 14. 18. تفسير موضوعى قرآن، آيتالله جوادى آملى، ج 11، ص 71 و 72. 19. آيتالله جوادى، همان، ص62 - 72؛ نشان از بىنشانها، ج 1، ص 206.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
عشق و عقل، چگونگى ارتباط؟(قسمت اول) نويسنده:سيدسعيد لواسانيمنبع:مجله پرسمان عاقلان نقطه پرگار وجودند، ولى عشق داند كه در اين دايره سرگردانند بحث ارتباط عقل ...
ایران:چگونگى رابطه والدين با كشتى توفان زده فرزندان در نوجوانى (قسمت دوم) * دكتر شيرين نوروى (روانشناس) * اين دوره پر ... (قسمت اول)-عشق و عقل، چگونگى ارتباط؟
(قسمت اول)-عشق و عقل، چگونگى ارتباط؟(قسمت اول) نويسنده:سيدسعيد لواسانيمنبع:مجله پرسمان عاقلان نقطه پرگار وجودند، ولى عشق داند كه در اين دايره سرگردانند بحث ...
دوستی و دوست یابی (قسمت اول ) نويسنده:مصطفی مرجوّی منبع : اختصاصي راسخون ... ترديد و انكارناپذير است و عقل و انديشه هر انسانى وى را به داشتن چنين ارتباطى رهنمون .... شناخته شد، بايد در روش دوستيابى سخن گفته و سپس به چگونگى حفظ آن اشاره اى .... علمى و شناختى ببرند و زمينه ارتباط روحى و رشد معنوى را براى هم فراهم آورند.
ارتباط قلبى و درونى ميان انسانها، به پيوندهاى اجتماعى و بيرونى مىانجامد. ... اينكه گفتهاند: تو اول بگو با كيان زيستىپس آنگه بگويم كه تو كيستىنشان دهندهى معيار ... همان معيارها، حاوى دستورالعمل چگونگى معاشرت هم هست. .... و زبان دل، قوىتر از زبان عقل است و گاهى هم كه محبت و عشق، فرمان مىدهد، عقل از پاى مىماند و مطيع مىگردد.
عوامل موثر در شكل گیری ازدواج (قسمت اول) ... تداوم حیات استمرار بخشد به زندگى گروهى و ارتباط با سایر همنوعان خود نیازمند است. ... عوامل زیادى در چگونگى شكلگیرى ازدواج عاشقانه مؤثر است مانند فقر فرهنگى، فقر ... «شاید كمتر ازدواجى را بتوان سراغ گرفت كه در آن هم مظاهر عالى عشق به چشم خورد و هم با تمامى معیارهاى مصلحت سازش یابد.
مبانى عشق منبع:ماهنامه پیام زن عشقى كه دين براى انسان ترسيم مىكند - و ما در عناوين ... زدن حجابهاى ظلمانى از روح خويش و با استمداد از وحى و عقل كه راه و مسير و چگونگى ... اين دار نديدماين عشق كه از آن به محبت سوم، عشق اكبر، محبت اول نيز ياد مىشود(عشق ... عشق حقيقى را در دو قسمت عشق انسان به خدا و عشق خداوند به انسان شمارش مىكند.
سخن شيواى امام على (عليه السلام ) كه فرمود اوّل الدّين معرفته ناظر به همين نكته است ... مى گويد:از اين ديدگاه ، شيوه ى حيات مبتنى بر عشق و محبت به طور طبيعى از طريق .... چگونگى توصيف دينداران از واقعيت فى نفسه ، بستگى به مفاهيمى دارد كه در .... بايد از ابزار ديگرى بهره گرفت و آن "شهود"، "عقل " و "وحى " است :در كف هر يك اگر شمعى ...
اين قلب ، با قلب جسمانى علاقه و ارتباط اسرارآميزى دارد ، كه چگونگى آن علاقه و ... و نداند جز سجودنيست اندر عنصرش حرص و هوا *** نور مطلق زنده از عشق خدايك گروه ديگر ... در عذابوين بشر هم زامتحان قسمت شدند *** آدمى شكل اند و سه امت شدنديك گره مستغرق ... به عبارت ديگر به معناى اول شيطانى و مذموم و به معناى دوم رحمانى و پسنديده .4 ـ عقل ...
شرايط گزينش همسر از ديدگاه اسلام (قسمت اول) ... براى فرد مطرح است، از اين قرارند: ملاكهاى گزينش همسر، چگونگى رعايت نظريات .... گزارى از همسر،(32) مهربانى و عشق به همسر و فرزندان،(33) تسليم و همراهى در روابط .... بحارالانوار، ج 100، ص 237؛ «و خير الجواري ما کان لها عقل و ادب فلست تحتاج الي ان .... صفحه اول | تمام مطالب | ارتباط با ما ...
-