پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1849240543
مبانى عشق
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
مبانى عشق منبع:ماهنامه پیام زن عشقى كه دين براى انسان ترسيم مىكند - و ما در عناوين بعدى به تشريح آن مىپردازيم - متأثر از ديدگاه خاصى به خداوند، عالم هستى و انسان و نسبت اين سه با يكديگر است. به بيان ديگر، عشقى كه رسول خاتم(ص) نويدبخش آن است بر مبانى خداشناسى، انسانشناسى و هستىشناسى خاصى است، از اينرو، نگاهى اجمالى به اين مبانى، براى تفسير و تفهيم صحيح عشق حقيقى ضرورى مىباشد.خداشناسىاز منظر آموزههاى قرآنى، خداوند آفريننده آسمانها و زمين و خالق همه چيز است بهترين وصف از آن اوست دانا، توانا، زنده، پاينده، بىنياز، يكتا، يگانه، پاك از هر عيب و ... مىباشدهر كه بهرهاى از كمال دارد، از خدا وام گرفته است خداوند الهامكننده دوستى و محبت در ميان مؤمنان بوده و مهر و محبت خويش را به دل دوستداران خويش مىافكند و عشق را ميان انسانها حاكم مىسازد:هر چه انديشى پذيراى فناستآنكه در انديشه نايد آن خداستانسانشناسىاز ديدگاه قرآن، انسان موجودى است برگزيده خداوند، خليفه و جانشين او در زمين، تركيبى از جسم و روح، داراى فطرتى خداآشنا، آزاد، مستقل، امانتدار خدا و مسؤول خويشتن و جهان، وجودش از ضعف و ناتوانى آغاز مىشود و به قوت و كمال سير مىكند، اما جز در بارگاه الهى و جز با ياد او آرام نمىگيرد خداوند متعال بينشها و گرايشهايى را در آدمى نهاده است كه اولاً اكتسابى نيست، ثانياً در عموم افراد وجود دارد، هر چند ممكن است داراى شدت و ضعف باشد.( كمالجويى و جمالخواهى از جمله گرايشهاى فطرىاند كه خداوند آنها را در روح آدمى قرار داده است از منظر آيات قرآن، آدمى مىتواند با كنار زدن حجابهاى ظلمانى از روح خويش و با استمداد از وحى و عقل كه راه و مسير و چگونگى سير را به او نشان مىدهد، بينشها و گرايشهاى فطرى خويش را شكوفا سازد و به موطن اصلى خود - كه همان لقاى حضرت حق است - بازگشته و به مقام شايسته خويش نايل گرددتاج «كرّمناست» بر فرق سرتطوق «اعطيناك» آويز برتجوهر است انسان و چرخ او را عَرَضجمله فرع و پايهاند او غرض(36)هستىشناسىاز ديدگاه قرآن، همه عالم هستى آيات و نشانههاى خداوند است. حضرت حق، گاه همه آنچه را كه در زمين و آسمان و در نظر كلىتر جهان هستى است نشانه مىداند؛ و گاه به برخى از موجودات عالم هستى به طور خاص اشاره كرده و آنها را آيت خود تلقى فرموده استمن به هر كه مىگذرم ذكر دوست مىشنوممن به هر چه مىنگرم روى دوست مىبينماز منظر آيات قرآن، كل جهان هستى و موجودات آن مسخّر انسان است تا آدمى را براى رسيدن به مقصود نهايى خويش مدد رساند به هر روى، عالم هستى ظهور اوست:هر دو عالم چيست؟ عكس خال اودر بيان نايد جمال حال اوعشق حقيقىبا توجه به مبانى پيشگفته از منظر اسلام، به دليل آنكه خداوند كامل محض و محض كمال، جميل مطلق و مطلق جمال و داراى بالاترين، برترين و بهترين وصفهاست، مبدأ عشق، اولين عاشق و الهامبخش عشق است، و از آنجا كه همه هستى نمود، آيت و مظهر اويند، از او سرچشمه گرفته و به سوى اويند، و از آنرو كه آدمى كمالجو و جمالخواه بوده و ظهور و جلوه تام و كامل صفات حضرت حق است؛ عشق حقيقى عبارت است از «قرار گرفتن موجودى كمالجو [انسان] در جاذبه كمال مطلق [خداوند متعال ]پروردگارى بىنياز، يگانه، داناى اسرار، توانا، قاهر و معشوقى كه همه رو به سوى او دارند و او را مىطلبند.»مانند تو من يار وفادار نديدمخوشتر ز غم عشق تو غمخوار نديدمجز خال خيال رخ زيباى تو در دلدر آينه حسن تو زنگار نديدمدل بندگى دوست به شاهى نفروشديك مشترى عشق به بازار نديدمبا بندگى حضرت معشوق الهىدر دل هوس شاهى اين دار نديدماين عشق كه از آن به محبت سوم، عشق اكبر، محبت اول نيز ياد مىشود(عشق به معشوق حقيقى و اصلى و منحصر به فردى است كه با عشق به خود، جهان را آفريد و عشق را در تمام هستى و از جمله در فطرت آدمى جاى داد.عشق حقيقى و راستين، تنها به كمال محض و جميل مطلق توجه دارد، تنها او را مىخواهد و مىجويد. اين عشق، التيامبخش، رامكننده، صبرآور، انسبرانگيز، رضايتبخش، نيروزا، طلبآور، درهمشكننده خودپرستى، سرورانگيز، نشاطآور، پايا و پوياست. اين، عشقى است كه وصالش، مقتل عاشق است نه مسلخ وى؛ يعنى هنگام وصال، عاشق قامت بركشيده، قيامت به پا مىكند و عشقش زندهتر و فعالتر مىگردد، نه آنكه سرد و خاموش شود.از همينرو، قرآن كريم تنها محبوب حقيقى و اصلى را خداوند متعال دانسته، و در روايات، بر محبت خداوند سبحان تأكيد فراوان شده است. به اعتقاد درسآموزان مكتب عشق، عشق حقيقى از اول در فطرت آدمى وجود داشته است و انسان مىتواند با برطرف كردن آلودگيها، گناهان و تعلقات غير خدايى، به اين واقعيت نايل گشته و اين عشق را در فطرت خويش به عيان در يابد:ملامتم به خرابى مكن كه مرشد عشقحوالتم به خرابات كرد روز نخستبر اين اساس، مىتوان گفت عشق حقيقى انسان زاييده عشق خداست و سبب تفاوت درجهاش با عشق خدا، كدورت جسم انسان است. در صورت از ميان برخاستن اين كدورت - كه لازمهاش فناى بنده در حق است - محبت نيز به طهارت و صفاى اصلىاش برمىگردد. اين همان عشقى است كه از خدا آغاز مىشود و به انسان مىرسد و او را به خدا مىرساند يعنى عشق حقيقى و عرفانى.نشانههاى عشق حقيقىاز مجموع آيات و روايات و سخن عارفان واصل، مىتوان نشانههايى براى عشق حقيقى شمارش كرد، دانستن اين علايم آدمى را قادر مىسازد تا عشق خويش را ارزيابى كرده و دريابد تا چه اندازه در جاذبه اين عشق قرار دارد؟ گفتنى اينكه از آنجا كه عشق حقيقى دو طرفه است، چنان كه قرآن نيز بدان تصريح كرده است يعنى در قبال عشق انسان به خداوند، خداوند متعال نيز به انسانى كه عشق حقيقى و راستين دارد، عشق مىورزد، نگارنده نشانههاى عشق حقيقى را در دو قسمت عشق انسان به خدا و عشق خداوند به انسان شمارش مىكند.نشانههاى عشق انسان به خدا1- ترجيح دادن خداوند بر همه محبوبهاى ديگر(49):عاشقان را شادمانى و غم اوستدستمزد و اجرت خدمت هم اوستغير معشوق ار تماشايى بودعشق نبود هرزه سودايى بودعشق آن شعلهست كاو چون برفروختهر چه جز معشوق باقى جمله سوختتيغ «لا» در قتل غير حق برانددر نگر زان پس كه بعد «لا» چه ماندماند «الا اللَّه» باقى جمله رفتشاد باش اى عشق شركتسوز زفت2- در باطن و ظاهر مطيع و موافق اوامر و نواهى او بودن3- ترجيح دادن لقاى خدا را بر بقاى خودعاشقم من كشته قربان لاجان من نوبتگه طبل بلامن چو اسماعيليانم بىحذربل چون اسماعيل آزادم ز سرفارغم از طمطراق و از ريا«قل تعالوا» گفت جانم را بيا4- حقير شمردن هر چيز در برابر عشق به خداوندحتى عقل:عقل را قربان كن اندر عشق دوستعقلها بارى از آن سويت كاوست5-مستغرق ذكر و ياد خدا بودن در همه اوقات6 تنها از او خشنود بوده و در قرب او آسايش و آرامش دارد7-به كلام محبوب يعنى قرآن عشق ورزد8-با مال و جان در راه او مجاهده كردنتا خيال دوست در اسرار ماستچاكرى و جانسپارى كار ماستهر كجا شمع بلا افروختندصد هزاران جان عاشق سوختندعاشقانى كز درون خانهاندشمع روى يار را پروانهاند9- حريص بودن بر خلوت و مناجات با او10- همه بندگان مطيع وى را به خاطر او دوست بدارد و همه كافران و گناهكاران را به خاطر او دشمن بداردو ...نشانههاى عشق حضرت حق به انسان1-- توفيق طاعت يافتن2-دوست داشتن خداوند3- مخفى كردن معايب انسان4-محبوب ساختن امانتدارى5 الهام صدق و راستى6-خطور دادن علم و دانش7-2-8- مزين ساختن به حلم و آرامش8-- مبغوض ساختن دنيا در قلب آدمى9عطا كردن به قدر نياز10-- نيكى گردانيدن اخلاق او و اعطاى قلب سليمو ...عاشقترين عاشقان عشق حقيقى رسول اكرم(ص) بود و به همين دليل در ميان پيامبران از جايگاه ويژهاى برخوردار استبا «محمد» بود عشق پاك جفتبهر عشق او را خدا «لولاك» گفتمنتهى در عشق چون او بود فردپس مر او را ز انبيا تخصيص كردگر نبودى بهر عشق پاك راكى وجودى دادمى افلاك راعشق مجازىپيروان عرفان عاشقانه و عشق حقيقى، از آنجا كه جهان هستى و از جمله انسان را مظهر، آيات و نشان حضرت حق مىدانند، عشق به مظاهر و مجالى خداوند سبحان را «عشق مجازى» و در طول عشق به ذات پروردگار - كه عشق حقيقى است - مىدانند:به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوستعاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوستعشق مجازى همچون طريق، نردبان، پل و مسير ورودى به عالم عشق حقيقى است. در واقع از آنجا كه تمام عوالم هستى و موجودات آن، هستى مطلق و مطلق هستى يعنى، حضرت حق، را نشان مىدهند، امور مجازى به شمار مىروند، به همين جهت عشق به آيات الهى، عشق مجازى قلمداد مىشود. اما بايد توجه داشت كه فرق است ميان معشوقى كه همه عالم از اوست و معشوقى كه همه عالم، اوست.در اين گونه عشق ما به معشوق از آن جهت عشق مىورزيم كه او نمود و آيت و نشان معشوق حقيقى، اصيل و اصلى است. عشق مجازى بر اين اساس، ريشه در عشق حقيقى دارد؛ يعنى به دليل آنكه عشق ما متمركز بر معشوق راستين است، به هر آنچه كه از اوست و بوى او را مىدهد و آيت اوست نيز عشق مىورزيم. ولى در عين حال بايد توجه كنيم كه عشق مجازى، عشق به «نمود» است، نه عشق به «بود»؛ از اينرو، توقف و ماندگارى در عشق مجازى هر چند بهتر از فقدان عشق است، ولى نتايج عشق حقيقى و راستين را ندارد:عاشقى گر زين سر و گر زآن سر استعاقبت ما را بدان سر رهبرستگفت معشوقم: تو بودستى نه آنليك كار از كار خيزد در جهانعاشق آن وهم اگر صادق بودآن مجازش تا حقيقت مىروددر روايت آمده است نوجوانى، كه هنوز به سن بلوغ نرسيده بود، به پيامبر(ص) سلام كرد و از خوشحالى ديدن ايشان، چهرهاش گشاده گشت و لبخند زد. حضرت به او فرمود: اى جوان! مرا دوست دارى؟ گفت: اى رسول خدا! به خدا قسم آرى. فرمود: همچون چشمانت؟ گفت: بيشتر؛ فرمود: همچون پدرت؟ گفت: بيشتر. فرمود: همچون مادرت؟ گفت: بيشتر. فرمود: همچون خودت؟ گفت: اى رسول خدا! به خدا قسم بيشتر. فرمود: همچون پروردگارت؟ گفت: خدا را، خدا را؛ اى رسول خدا! كه اين مقام نه براى تو است و نه ديگرى. در حقيقت تو را براى دوستى خدا دوست مىدارم.در اين هنگام رسول خدا(ص) به همراهان خويش روى كرد و فرمود: «اين گونه باشيد؛ خدا را به سبب احسان و نيكىاش به شما دوست بداريد و مرا براى دوستى خدا دوست بداريد.»در حسن رخ خوبان، پيدا همه او ديدمدر چشم نكورويان، زيبا همه او ديدمدر ديده هر عاشق، او بود همه لايقورنه ز نظر وامق، عذرا همه او ديدمديدم همه پيش و پس جز دوست نديدم كساو بود همه او بس، تنها همه او ديدمگاه از عشق مجازى به «عشق اصغر» ياد مىكنند كه همان عشق به انسان است؛ زيرا مجموعهاى از لطايف عالم و آيينهاى از صفات حق و راهنماى قلوب و معرفت بارىتعالى مىباشد.گاه از آن به «عشق اوسط» نيز نام مىبرند كه همان اشتياق و محبت نسبت به همه اجزاى عالم است؛ از آنرو كه مظاهر صفات الهى مىباشد، يا عشق به عالمانى است كه ناظر به حقايق موجوداتند و در آفرينش آسمانها و زمين به تفكر مىپردازند.و گاه بر آن «عشق نفسانى يا عفيف» نيز اطلاق مىكنند كه همان عشق و محبت به صفات روحى و ملكات اخلاقى انسانهاستعشق كاذبعشق كاذب كه اطلاق عشق بر آن، دروغ و خيانت به محتوا، گستره و عمق اين واژه پاك است - عشقى است كه منشأش امر جنسى و شهوانى است. در اين عشق، عاشق توجهاش معطوف به صورت ظاهرى معشوق و رنگ و روى اوست. اين نوع عشق - كه به جفا، نام عشق بر او نهادهاند - موجب تسلط نفس اماره و تقويت آن و حكومت شهوت بر قوه عاقله و در نتيجه خاموش شدن نور عقل مىشودعشقهايى كز پى رنگى بودعشق نبود عاقبت ننگى بودعاشقان از درد زان ناليدهاندكه نظر تا جايگه ماليدهاندحقيقت عشق مجازى جز طغيان شهوت نيست، عشقى كه از مبادى جنسى و حيوانى سرچشمه مىگيرد، به همان جا هم خاتمه مىيابد و افزايش و كاهش آن بيشتر به فعاليتهاى فيزيولوژيكى دستگاه تناسلى بستگى دارد كه قهراً در سنين جوانى بيشتر بروز مىكند و با پا گذاشتن به سن، از يك طرف، و اشباع آن از سوى ديگر، كاهش مىيابد و منتفى مىشود. اين گونه عشقها به سرعت مىآيد و به سرعت مىرود و قابل اعتماد و توصيه نبوده بلكه خطرناك و فضيلتكش است. انسان آن گاه كه تحت تأثير شهوات و امور حيوانى خويش است خود را مىپرستد و شخص مورد علاقه را براى خود مىخواهد و در اين انديشه است كه چگونه از وصال او بهرهمند شود و حداكثر تمتع را از او ببرد، بديهى است كه چنين عشقى نمىتواند مكمل و مربى روح انسان باشد و آن را تهذيب نمايد و در هندسه مبانى عشق از منظر دين جايگاهى ندارد.اين نوع عشق، منشأ خشونت، وحشىگرى و جنايت است. عشق مجازى، عشقى زبونكننده و ناپايدار است و همان عشقى است كه وصالش مدفنش به شمار مىآيد. حكيم عشق، صدراى شيرازى در اين باب سخن نغزى دارد:«كسانى كه شيئى از اشياء دنيوى را دوست دارند و فقط به ظاهر آن دل خوش كردهاند، وقتى به وصال محبوب رسيدند، پس از مدت اندكى همان محبوب، براى آنها وبال شده، موجب زحمتشان مىگردد؛ از اينرو، حلاوتى را كه در حالت حبّ داشتند از دست مىدهند.»عشق، آينه بلند نور استشهوت ز حساب عشق برون استبر همين اساس است كه امام صادق(ع) مىفرمايد:«من وضع حبّه فى غير موضعه فقد تعرض للقطيعة هر كس محبتش را در غير جاى خويش قرار دهد [به جاى رابطه و پيوند ]خود را در معرض جدايى قرار داده است.»چند تذكر1-عشق چون آينه است كه در آن، حالات و درجات استعداد هر عاشقى نمودار مىگردد. دوام عشق به دوام و پايدارى معشوق وابسته است؛ از اينرو، عشق بر آب و رنگ و حس صورى چون ثبات ندارد، پايدار نمىماند. اين عشقها نوعى هوسرانى و بازى خيال است كه فرجامى جز ننگ و رسوايى ندارد.جمال صورت، سايه و تنزل جمال كلى و معنوى است؛ مانند تابش خورشيد كه چون بر ديوار مىافتد، ديوار را فروغى ناپايدار حاصل مىگردد. اما با برگرفتن پرتو جمال معنى از صورت و برچيده شدن نور خورشيد از ديوار، كالبدى زشت و تاريك بر جاى مىماند كه هيچ كس به آن دل نمىبندد. بدون فروغ معنى و جمال واقعى، ميان پيكر آدمى و كلوخ هيچ تفاوتى نيست. هر زيبارخى كه لطف و نور الهى را از وى بازگيرند، به زشترويى نفرتانگيز تبديل مىگردد كه همچون كلوخ شايسته دلبستگى نمىباشد.از اينرو، نبايد فريفته و پايبند صورت بود، بلكه بايد بر اصل، معنى و جمال كلى عشق ورزيد. چنين عاشقى از فوت هيچ مطلوب و مقصودى اندوهگين و غمناك نخواهد گشت و چون نظر بر اصل دارد، از شكستن طلسم صورت يا فقدان آن، نگران نمىشود؛ زيرا معنى و جمال مطلق و كلى از دست نمىرود.اگر زيبايى ظاهرى، ذاتى آدمى بود، نبايد از ميان مىرفت. زيرا «الذاتى لايختلف و لا يتخلف؛ ذاتى اختلاف و تخلفى نمىپذيرد». بنابراين، با زوال زيبايى ظاهرى، بايد متوجه شويم كه رخ زيباى آدمى، عَرَضى اوست.عشق بر مرده نباشد پايدارعشق را بر حىّ جانافزاى دارمعشوق، صورت نيست، بلكه وصف معنى و حقيقت است؛ از اينرو عاشقى نيز وصف معنى است. مُدرِك اين عشق، دل است و از آنجا كه بايد ميان «مُدرِك» و «مُدرَك» يعنى درككننده و دركشونده، مناسبتى باشد، چنان كه ما ديدنىها را به چشم و شنيدنىها را با گوش درمىيابيم و نمىتوانيم با چشم بشنويم و با گوش ببينيم، مُدرَك دل، حقيقت است نه مجاز، اصل است، نه فرع، معنى است نه صورت، فروغ است نه سايه. چنين مُدرَكى است كه دل را با عشق نيرو مىبخشد و در نهايت وصال، همچنان تشنهكام و طالب مزيد است و چون حسن، كمال و معنى معشوق، يعنى خداوند متعال، نهايتى ندارد، سوز و گداز دل عاشقان راه حقيقت نيز پايان نمىپذيرد و هيچ گاه عاشقان از نثار عشق سير و بىنياز نمىگردند:عشق بينايان بود بر كان زرهر زمانى لاجرم شد بيشترعشق ربانى است خورشيد كمالامر نور اوست خلقان چون ظلال2-با توجه به مطالب پيشگفته، مىتوان عشق حقيقى را از عشق مجازى و خصوصاً عشق دروغين باز شناخت؛ ولى در عين حال توجه به امور ذيل ما را در اين شناسايى مددكار است:1- عاشق بايد با بررسى مبدأ عشق خويش آن را شناسايى كند كه آيا مبدأ عشق او حس است يا خيال عقل است يا دل، شهوت است يا امور نفسانى؟!2-آيا عشق برايش آرامبخش، نشاطآور، طربانگيز و تحركآفرين است يا موجب اضطرار، خمودى، بىحركتى، سستى و در خودفرورفتگى؟3- آيا نشانههاى عشق حقيقى در او وجود دارد يا خير؟4-- آيا با وصال معشوق، عشق اوليهاش شكوفا، پايا و پوياتر مىگردد، يا پژمرده، ايستا و خموش؟3-در عشق حقيقى، معشوق بايد واحد و يگانه باشد و اين يكى از اركان ركين اين نوع عشق تلقى مىشود؛ از اينرو، اگر معشوق متعدد گشت، بايد بدانيم كه عشق ما حقيقى نيست.حكايت ذيل به خوبى اين مسأله را براى ما بازگو مىكند:معشوقى، عاشق خويش را نزد خود نشانيد. عاشق، نامهاى را بيرون آورد و شروع به خواندن كرد. آن نامه گفتار عاشق به معشوق خويش بود و با عبارات و الفاظ گوناگون، از فراق و هجران معشوق، سخن به ميان آورده بود ... معشوق گفت: اين نامه را براى چه كسى نوشتهاى؟عاشق گفت: براى تو.معشوق گفت: اكنون كه به وصال رسيدهاى و من در نزد تو نشستهام، در اين صورت خواندن نامه جز تلف كردن وقت نيست.گفت: معشوق گر اين، بهر من استگاهِ وصال، اين عمر ضايع كردن استعاشق گفت: آرى تو در اينجا حاضرى، ولى من آن حالت عشق را كه در نامه ترسيم كردهام، در اينجا از تو در نمىيابم.معشوق گفت: پس من معشوق تو نيستم، بلكه معشوق تو دو چيز است: يكى وجود من و ديگرى حالت دورويى است كه تو را بر من عاشق كرده است! پس من جزئى از مقصودم، نه همه مقصود:هست معشوق آن كه او يكتا بودمبتدا و منتهايت او بودچون بيابيش و نباشى منتظرهم هويدا او بود هم نيز سرّرو چنين عشقى گزين گر زندهاىور نه وقت مختلف را بندهاىهر كه چيزى جست، بىشك يافت اوچون به جدّ اندر طلب، بشتافت او
#اجتماعی#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
مبانى عشق منبع:ماهنامه پیام زن عشقى كه دين براى انسان ترسيم مىكند - و ما در عناوين بعدى به تشريح آن مىپردازيم - متأثر از ديدگاه خاصى به خداوند، عالم هستى و انسان ...
مباني عشق از ديدگاه اسلام-مباني عشق از ديدگاه اسلام كدام است؟ آيا مبدا عشق خدا است و يا حقيقتي ديگر؟ آيا عشق به شناخت و معرفت نيازمند است؟ اسباب عشق كدام است؟
رييسجمهور گفت: گسترش عدالت و دوستي يكي ديگر از مباني سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران است و بايد حركت ما به خاطر پايه عشق و محبت انسانها باشد. نگاهمان به ...
مباني، روشها و اهداف تربيتي در صحيفه سجاديه نويسنده:احترام قاهريمنبع:ماه نامه ورا ... دنيادوستي : عشق ورزيدن به دنيا از ويژگيهاي انسان است كه يكي از دلايل آن علاقه ...
اميركبير تجلي هويت ايراني مشحون از مباني ديني در كالبد زمان خود بود ... ميرزا تقيخان فراهاني از نوادر تاريخ كشور ماست كه روحيه آرماني و عشق عميق وي به استقلال و ...
مباني اخلاقي علامه طباطبايي (ره)(2)-مباني اخلاقي علامه طباطبايي (رحمت الله عليه)(2) ... بر تکليف الهي و يا اخلاق «خداگرايانه ي» مبتني بر عشق و محبت الهي است .
نمايشگاهها بايد جايگاهي براي مباني شناخت و معرفت جوانان باشند گروه ... اروميه صورت گرفت با اعلام اين مطلب گفت: چنانكه شناخت و معرفت باشد عشق و علاقه هم به وجود ...
مباني،آثار و آسيب هاي فرهنگ جهاد و شهادت از ديدگاه امام چكيده پيش فرض مقاله پيشرو ... عشق،عقل،علم،تدبيروتحمل در فرهنگ جهاد جمع شده و سرمايه اجتماعي توسعه بومي و ...
مبانى روش شناسى علوم قرآنى-مبانى روش شناسى علوم قرآنى نويسنده:دكترعباس ... آنان بر اين باورند كه قرآن كتاب عشق است و به امور به ديده باطن مى نگرد و درصدد است ...
ايجاد وحدت با حفظ مباني دين ميسر مي شود-حجت الاسلام محمد علي سلم آبادي امروز به ... شنيدن مفيدتر و عاقلانهتر است؛ گرچه ما در مسير عشق متهم به بيعقلي هستيم اما با ...
-