واضح آرشیو وب فارسی:برترینها: جواني كه ميخواهد « سيلورمن ايراني » را به همه بشناساند من از جنس نقره هستم شايد هيچ صاحب برند يا نمايشگاهي، تصورش را هم نميكرد روزي براي رونق كار و تجارتش، بخواهد به جاي آگهيهاي تبليغاتي در مجلات و روزنامهها، با كمك يك هنرمند كارش را رونق ببخشد! اما امروز، «آرمين بشرويه»، با ابداع يك كاراكتر جديد و جذاب، كاري كرده كه در تبليغات اكثر برندها يا نمايشگاههاي بزرگ، ردپايي هم از او ديده ميشود. اين شما و اين هم جناب آقاي آرمين سيلورمَن، نه ببخشيد، بشرويه!
جواني كه ميخواهد « سيلورمن ايراني » را به همه بشناساند من از جنس نقره هستم شايد هيچ صاحب برند يا نمايشگاهي، تصورش را هم نميكرد روزي براي رونق كار و تجارتش، بخواهد به جاي آگهيهاي تبليغاتي در مجلات و روزنامهها، با كمك يك هنرمند كارش را رونق ببخشد! اما امروز، «آرمين بشرويه»، با ابداع يك كاراكتر جديد و جذاب، كاري كرده كه در تبليغات اكثر برندها يا نمايشگاههاي بزرگ، ردپايي هم از او ديده ميشود. اين شما و اين هم جناب آقاي آرمين سيلورمَن، نه ببخشيد، بشرويه!15 ساعت اجراي بيوقفه سال 79 به خاطر علاقهاي كه به بازيگري داشتم، براي قبولشدن در رشته تئاتر به تهران آمدم و سال 80 در اين رشته پذيرفته شدم و چون علاقه زيادي به كارهاي بدني و تمركزي داشتم، تمام ذهنم را روي تمريناتي منعطف كردم كه مرتبط به جسم يك بازيگر است. نخستينبار 2 سال پيش آقاي مهندس احمديان پيشنهاد اين كاراكتر را به من داد؛ ولي از او اجازه گرفتم تا بهصورت مستقل اقدام كنم و استفاده از المانهايي مانند كلاهگيس و رنگ كردن صورتم كه منجر به پيدايش كاراكتري جديد به نام «سيلورمن» شد، از نوآوريهاي خودم بود. البته هميشه گفتهام در ايران، نخستين كسي نيستم كه اين حرفه را شروع كردهام، چون قبل از من هم چند نفر بودهاند كه تا جايي كه اطلاع دارم يا از ايران رفتهاند يا خسته شدهاند و ديگر اين كار را ادامه ندادهاند. البته شنيدهام بهتازگي يك گروه اين كار را شروع كردهاند كه براي هر يك ربع اجراي برنامه، 45 دقيقه استراحت ميكنند! ولي من توانايي اجراي يكسره از 7 صبح تا 10 شب بدون وقفه را دارم و بارها اينكار را انجام دادهام.بازيگر بايد همه فنحريف باشد از سال 80 كه بازيگري را شروع كردهام، تمام سعيام بر اين بوده كه تا حد ممكن، از دانستههاي استادانم نهايت استفاده را ببرم و بازيگري را علمي ياد بگيرم. بههيچ عنوان مشخص نيست يك بازيگر كه الان فلان نقش را بازي كرده، فردا بايد چه نقشي را ايفا كند. مثلا در يك نقش از بازيگر ميخواهند شنا كند و در نقشي ديگر تيراندازي يا اسبسواري. به هر حال هر چه مهارت بازيگر بيشتر باشد، ايفاي نقشش هم بهتر و ملموستر جلوه ميكند. نخستين استاد حركات بدنيام، آقاي اصغر همت بود، بعد از او هم آقايان ميكائيل شهرستاني، عليرضا خمسه، رضا كشاورز، شجاعكاوه، شاملو، زارعي، مرزبان، ماسوله و عبادتي از ديگر استادان من بودند كه زيرنظرشان تجربه كسب كردم.تفاوتهاي تئاتر با سينما از آنجا كه حركات بدن يك بازيگر تئاتر بسيار بيشتر از يك بازيگر سينما يا تلويزيون در معرض ديد تماشاگر است و بيننده به طور مستقيم با بازيگر ارتباط برقرار ميكند ، تئاتر را انتخاب كردم. تئاتر، مثل يك تابلوي نقاشي نيست كه سالهاي سال بماند و هركس از آن اثر استنباط خودش را بكند يا مثل ضبط يك موسيقي در استوديو كه اگر خراب شد، بتواني دوباره ضبط كني. تا زماني كه تئاتر را بهصورت زنده نبيني، نميتواني عمقش را درك كني و اگر فيلم همان كار پخش شود، به هيچ عنوان نميتواند آن تاثيري را كه در اجراي زنده روي تماشاگر ميگذارد، تكرار كند. من عاشق اين كاراكترم بارها اتفاق افتاده كه 15 ساعت اجراي مداوم داشتهام و چون روي صورتم گريم دارم، به هيچ عنوان نميتوانم حتي يك جرعه آب بنوشم. به همين خاطر اين كار نياز به انرژي بسيار بالا دارد كه آن را از ارتباطي كه با مردم برقرار ميكنم، ميگيرم. كاراكتر سيلورمن ميتواند با همه ارتباط برقرار كند، از كودك 2 ماهه گرفته تا پيرمرد 80 ساله. در يك كلام، عاشق كارم هستم، وگرنه اگر بخواهم از نظر مالي به اين كار نگاه كنم، به هيچ عنوان ارزش زحمتي كه ميكشم را ندارد.حالا ندو كي بدو! از آنجا كه كاراكتر سيلورمن تازه است و هنوز خيليها اين شخصيت را نميشناسند، هميشه زمان اجراهايم اتفاقهاي جالب و بامزهاي رخ ميدهد. يكي از بهترين خاطرههايم، برميگردد به نمايشگاهي كه قرار بود كاراكتر سيلورمن را اجرا كنم. طبق معمول در حال اجراي برنامهام بودم كه روبهرويم پيرزني را ديدم كه بعد از ديدن حركات من، بهشدت ترسيد و عصايش را زير بغلش زد و حالا ندو كي بدو! اما چند دقيقه بعد كه ديد آزاري ندارم، خودش آمد و به جمعيتي كه دور من حلقه زده بودند، ملحق شد.آدمهاي پشت نقاب بهنظرم جملهاي كه در كتاب دلقك ميلانكوندرا راجع به دلقكها گفته شده، بسيار شاهكار است: «دلقك همه غمها، شاديها، اشكها، لبخندها و... را پشت نقاب خندانش پنهان ميكند.» اصلا جذابيت دلقك به اين است كه كسي او را نشناسد. از نظر خودم، فعلا به آن مرحله نرسيدم كه كاراكتر سيلورمَن را اكثريت بشناسند. البته در چند نمايشگاه مثل مبلمان و ترافيك، آيتمهايي از اجراهايم از تلويزيون پخش شد و به تعداد افرادي كه سيلورمَن را ديده بودند، افزود، اما در حال حاضر نميخواهم چهره واقعيام ديده شود.سيلورمن در كنار فيكس فريز دورادور سعي ميكنم در جريان كار كساني كه در سراسر دنيا كارشان مشابه من است قرار بگيرم. مثلا ميدانم كسي هست كه توانسته 48 ساعت بدون ذرهاي حركت دوام بياورد و بابت اين كار كه زيرنظر داوران گينس انجام داده، موفق شده نامش را در اين كتاب ثبت كند! خود من تجربه 45 دقيقهاي اينكار را داشتهام و ميدانم چه كار طاقتفرسايي است؛ آنقدر سخت و سنگين است كه براي مدتي سرگيجه ميگيري. چند وقت پيش هم يكي از دوستانم درايتاليا با يك «فيكسفريز» ارتباط برقرار كرده و با او در حال مذاكره است تا اگر موقعيتي فراهم شود، بتوانم اجراهاي مشتركي با او داشته باشم. اوايل كه ميخواستم كاراكتر سيلورمن را اجرا كنم، مثل هر كار ديگري كه آغازش دشوار است و نياز به كسب تجربه دارد، با سختيهاي زيادي روبهرو بودم و چون در ايران مدلهاي فيكس فريزينگ وجود نداشت، بايد با آزمون و خطا به متريال ايدهآلم ميرسيدم. مثلا گريم اجراهاي اولم بيشتر از 4-3 ساعت دوام نميآورد و مجبور ميشدم صورتم را بشويم و دوباره گريم كنم؛ اما الان به گريمي رسيدهام كه حتي تا 2 روز هم دوام دارد و چون حساسيت پوستي برايم ايجاد نميكند، حتي براي زير چشم و داخل گوش هم استفاده ميكنم. همه ميخواهند سوتي بگيرنددر اجراهاي سيلورمن، هميشه يكسري تماشاگران منتظرند اتفاقي بيفتد تا من اجراكننده، از آن كاراكتر در بيايم يا تمركزم را از دست بدهم، خندهام بگيرد و...، در اصل همه دنبال اين هستند كه بهاصطلاح از من سوتي بگيرند! خيلي از افراد هم در اين بين شيطنتهايي ميكنند اما موفق نميشوند استايلم را خراب كنند! چون كارم را خوب بلدم و ميدانم چگونه نسبت به حرفها يا حركات بينندههايم، عكسالعمل نشان دهم. در واقع كار من مثل كسي است كه براي ديگران لطيفه ميگويد، هر چه آن لطيفه را بيشتر طول بدهد و كشاش بدهد، خواهناخواه شنونده كنجكاو ميشود ببيند بالاخره آخر آن لطيفه چه ميشود اما وقتي شنونده متوجه انتهاي آن لطيفه شود، شنيدنش براي بار دوم، جذابيتي برايش ندارد. بنابراين هميشه سعي ميكنم كاراكتر سيلورمن را طوري اجرا كنم كه اگر بينندهاي جاي ديگري هم اين شخصيت را ديد، پي به انتهاي آن نبرد و همچنان برايش جذابيت داشته باشد. هنگام كتككاري هم كاراكترم را خراب نكردم! در نمايشگاه كتاب 2 سال پيش كه بهعنوان نماينده يكي از انتشاراتيهاي معروف كشور در حال اجراي برنامه بودم، يكي از مسئولان حراست نمايشگاه، آنچنان برخورد فيزيكي بدي با من كرد كه بعد از آن تصميم گرفتم كاراكتر سيلورمن را براي هميشه از ذهنم پاك كنم؛ البته باوجودي كه برخورد فيزيكي حراست بسيار زشت و خشن بود اما در همان گيرودار هم تمركزم را از دست ندادم و نگذاشتم حالت آدم آهني سيلورمن به هم بخورد و بقيه پي به انتهاي لطيفه ببرند! بعد از اين اتفاق، آقاي دكتر پرويز، معاون وزير وقت كه آن زمان مسئول برگزاري نمايشگاه بود، از من بابت رونق گرفتن نمايشگاه آن سال تشكر كرد و با هم عكس يادگاري انداختيم. البته اين خاطره بد، مشتي از يك خروار خاطره است كه ديگر نميخواهم به آن فكر كنم. داماد ترسو! يكي از خندهدارترين اتفاقاتي كه تابهحال هنگام اجراهايم افتاده، مربوط ميشود به اجرايم در نمايشگاه مبلمان پارسال. حدود ساعت 11 صبح بود كه وسط نمايشگاه ايستاده بودم و داشتم برنامهام را اجرا ميكردم كه ديدم زوج جواني (كه بعدا فهميدم تازه ازدواج كرده بودند)، دست در دست هم در حال قدم زدن و ديدن نمايشگاه هستند. به سمتشان رفتم، شايد باورتان نشود اما دو قدم مانده بود بهشان برسم، يكدفعه آقا داماد جيغ بلندي كشيد و دست عروس خانم را ول كرد و فرار كرد! واقعا به زور جلوي خندهام را نگه داشتم، صاحب يكي از غرفهها هم تا اين صحنه را ديد، به شوخي گفت: «آقا، هنوز هيچي نشده زنترو ول كردي؟!»منبع : مجله زندگی ایده آل
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترینها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 544]