واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: اعتراف به ازدواج پنهاني در جلسه دادگاه در حالي که اين پرونده با مخالفت پدر سارا در حال مختومه شدن بود دختر جوان رازي را فاش کرد که يک سال از همه اعضاي خانواده اش پنهان کرده بود. دختري که براي صدور اجازه ازدواج با پسر مورد نظرش پدر خود را به دادگاه کشانده بود در جلسه رسيدگي به درخواستش اعلام کرد يک سال قبل به طور پنهاني با اين شخص ازدواج کرده است. به گزارش اعتماد، چندي قبل دختري به نام سارا به مجتمع قضايي شماره دو خانواده رفت و با ارائه دادخواستي خواستار صدور اجازه ازدواج شد. به گفته اين دختر وي مدتي بود به پسري به نام سياوش علاقه داشت ولي پدرش اجازه نمي داد او به خواستگاري اش بيايد. پس از طرح اين دادخواست قاضي از سارا خواست پدر و پسر مورد علاقه اش را به دادگاه بياورد. صبح ديروز سارا همراه پدرش و سياوش در شعبه 262 دادگاه خانواده در برابر قاضي صداقتي قرار گرفتند. دختر جوان در مقابل قاضي بار ديگر از پدرش خواست با ازدواج او با سياوش موافقت کند ولي پدر باز هم گفت حاضر نيست دخترش را به سياوش بدهد. هنگامي که قاضي علت اين مخالفت را جويا شد پدر سارا نداشتن شناخت از سياوش را علت مخالفتش اعلام کرد و گفت تحت هيچ شرايطي به اين ازدواج راضي نمي شود. در حالي که اين پرونده با مخالفت پدر سارا در حال مختومه شدن بود دختر جوان رازي را فاش کرد که يک سال از همه اعضاي خانواده اش پنهان کرده بود. او گفت؛ سياوش شوهر قانوني او است و ديگر احتياجي به اجازه پدرش ندارد. او گفت سال گذشته به طور مخفيانه با سياوش به يک دفترخانه رفته و به طور رسمي به عقد او درآمده است. اين ماجرا در حالي مطرح شد که طبق قانون دختر براي ازدواج به اجازه پدر نياز دارد. هنگامي که پدر سارا با تمسخر اين ادعا را رد کرد سارا سند رسمي ازدواج و همچنين شناسنامه اش را که نام سياوش در آن ثبت شده بود، نشان داد. او درباره علت اين اقدامش گفت؛ من در شرايط سختي اين تصميم را گرفتم. يک سال قبل مادربزرگم و پدرم من را تحت فشار قرار دادند تا با يکي از پسرهاي فاميل ازدواج کنم. ولي من هيچ علاقه يي به آن پسر نداشتم و تصميم گرفتم زير بار ازدواج اجباري نروم. آنها من را چند روز در يک اتاق حبس کردند ولي توانستم از دست شان فرار کنم. در چند روزي که از خانه فرار کرده بودم با سياوش آشنا شدم. من به خانه آنها رفتم و با پدر و مادرش آشنا شدم و تصميم گرفتم با او ازدواج کنم. سپس به يک دفترخانه که مسوول آن با پدر سياوش دوست بود رفتيم و به صورت رسمي با هم ازدواج کرديم. ولي با اين حال براي جلب رضايت پدرم درخواست صدور اجازه ازدواج را در دادگاه مطرح کردم. پدر سارا که از شنيدن اظهارات دخترش سخت برافروخته شده بود تهديد کرد از دفترخانه يي که اين کار را انجام داده شکايت مي کند. او سپس با حالت قهر دادگاه را ترک کرد. در ادامه رسيدگي به اين پرونده قاضي صداقتي نيز درخواست سارا را رد کرد و به اين ترتيب پرونده مختومه شد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 195]