تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 18 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):روزه سپرى است از آفت هاى دنيا و پرده اى است از عذاب آخرت.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827204857




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

روزي روزگاري تهران


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: روزي روزگاري تهران
تهران
 تهران به‌عنوان پايتخت ايران و البته شهري شلوغ و پرنعمت، هميشه لوكيشن جذابي براي فيلمسازان بوده تا فيلم‌هايشان را يا در تهران بسازند يا با موضوع تهران . به گزارش همشهري ، طي موجي كه از اواسط دهه 70 راه افتاد و توجه بسياري از كارگردانان سينما را معطوف به اين سوژه وسوسه‌كننده و مهم كرد، فيلم‌هاي بسياري اعم از كوتاه و بلند و داستاني و مستند توليد شدند كه اغلب، كمتر از آنچه شايسته بود، توانستند به ويژگي‌هاي بكر و ناب تهران بپردازند؛ با آنكه در هر كدام از آنها، اين شهر شلوغ در جريان اصلي فيلم و در مقام يك نقش محوري حضور داشت.به‌تدريج كار بدان‌جا رسيد كه حتي در برخي از مهم‌ترين پروژه‌هاي داستاني - سينمايي بلند، نام «تهران» زينت‌بخش عنوان فيلم بود و در اين ميان البته همه آنها از يك سطح كيفي برخوردار نبودند. مثلاً فيلم‌هايي نظير «شبي در تهران» (بهرام كاظمي)، «شب‌هاي تهران» (داريوش فرهنگ) و «پسرتهروني» (كاظم راست گفتار) عملاً حرفي براي گفتن، دست‌كم درباره تهران ندارند و فقط با بهره جستن از اين نام، قصد دارند داستان‌شان را تعريف كنند. در عوض فيلم‌هاي مهم و معتبر بي‌شماري نيز مي‌توان يافت كه به بهانه روايت يك داستان ساده و سرراست، چرخي در پايتخت كشور زده‌اند و به ضبط درد و رنج‌هاي روح شهر و شهرنشين پرداخته‌اند‌ حتي مي‌توان به فيلم عروسكي و كودكانه‌اي نظير «يكي بود، يكي نبود» (ايرج طهماسب) هم از منظر فيلمي با موضوع تهران نگريست.تهران به‌عنوان پايتخت ايران و البته شهري شلوغ و پرنعمت، هميشه لوكيشن جذابي براي فيلمسازان بوده تا فيلم‌هايشان را يا در تهران بسازند يا با موضوع تهران .با اين حال از جمله مهم‌ترين آنها بايد اشاره كرد به «تهران ساعت 7‌صبح» (اميرشهاب رضويان)، «نفس عميق» (پرويز شهبازي)و «زير پوست شهر» (رخشان بني‌اعتماد)كه در اولي، اصلاً تهران، خود نقش كليدي دارد و آدم‌ها در حاشيه‌اند و پيش‌برنده قصه‌اي فردي و تا حدودي بي‌اهميت‌  و در موارد ديگر، گرچه دوربين روايتگر داستان زندگي آدم‌هايي تلخ، شكست‌خورده و عصيان زده است اما كارگردان در واقع به اين بهانه، تصاوير دلخراش و بيزاركننده‌اي از تهران ارائه مي‌كند و در نهايت خود و شخصيت‌هايش را به تبعيد (يا فرار) ناخواسته‌اي از اين آشفته بازار محكوم مي‌كند. «مسعود بخشي» ، كارگردان جوان ولي خوش‌ذوق و خلاق، در انتخابي هوشمندانه و آگاهانه، تهران را براي ساخت فيلمي مستند - تجربي يا به زعم خويش «ضدمستند» برگزيده و خوشبختانه دسترنج تحقيق و زحمات پنج ساله خود و گروهش، اثري چشمگير و در خاطرماندني است كه علاوه بر توانايي جذب مخاطب عام‌و‌خاص، كلي هم حرف‌هاي تر‌وتازه درباره - صرفاً- تهران دارد؛ هرچند كه حرف‌هايش به زهر طنز گزنده‌اي آغشته باشد. حقيقت تلخ است اما چاره‌اي نيست، گاهي بايد حقيقت را ديد و شنيد، اگرچه  تلخ  باشد! «تهران انار ندارد» ميان فيلم‌هاي در حال اكران، از آن جهت اهميت ويژه‌اي مي‌يابد كه اولاً نخستين فيلمي است كه با داعيه مستند بودن و حمايت مركز گسترش سينماي مستند و تجربي، با اين سر‌و‌شكل درست و حرفه‌اي رنگ‌پرده مي‌بيند.
تهران
پيش از اين هم بوده‌اند فيلم‌هايي كه در قالب مستند تهيه و اكران شده‌اند اما آنها آن‌قدر در شرايط نامناسب، غيرحرفه‌اي و خاص، زمان محدود، مكان‌هاي دور از دسترس و بي‌سر و صدا بر پرده معدود سالن‌هاي نمايش ظهور كرده‌اند كه جز گروهي خاص - احتمالاً از خانواده اهالي سينما- به تماشاي آنها ننشسته‌اند و اين يعني ديده نشدن اثر. پس، از اين حيث، چگونگي اكران «تهران انار ندارد» بسي جاي خوشحالي دارد و بايد چنين رويدادي را به فال نيك گرفت و اميدوار بود اين آغاز نيك ادامه يابد و به اين زودي‌‌ها رنگ پايان نبيند. دوم آنكه چون فيلم به شيوه 35‌ميلي‌متري و در شرايط سخت ساخته شده، جا دارد آن را همچون يك فيلم سينمايي حرفه‌اي نقد و بررسي كرد و به كم و كيف زحمتي كه براي توليد آن كشيده شده، پرداخت. اين كه فيلم «بخشي» ، از روايت تاريخي طهران قديم آغاز مي‌شود و با تصاوير مستندگونه از اين روستاي ديروزي، پيش مي‌آيد تا به تهران دهه‌80 مي‌رسد، ترفندي قابل توجه و خلاقانه است اما از اين مهم‌تر و به‌نظر درست‌تر آنكه، «بخشي» اين مرور هويت تاريخي را به حال خويش رها نمي‌كند و تا انتهاي فيلم آن را مثل آينه دق به رخ تماشاگر بيزار از شهر مي‌كشد. او با به هم ريختن مكان و زمان‌هاي تاريخي فرهنگي اين شهر و مقايسه تطبيقي آن دو، تماشاگر را به اين فكر مي‌اندازد كه بالاخره مسبب اين همه بي‌نظمي، دگرگوني، بي‌توجهي(به قانون)و بي‌هويتي بومي، مدني، فرهنگي و ظاهري در تهران كيست؟ كسي غيراز خود مردم؟ واقعاً چه كسي پاسخگوي اين سؤال مهم است؟ حتي وقتي فيلمساز به سراغ مسئولين مي‌رود تا پاسخ آنها را براي طرح دغدغه‌ها و نگراني‌هايش بشنود، آنها فقط پشت ميزشان نشسته‌اند، سكوت كرده‌اند و به تماشاي وضعيت موجود پرداخته‌اند.آيا اين سقوط در دام شعارزدگي نيست؟!با آنكه طنز تصويري اين مستند موزيكال به مدد نوشتار شيرين متن فيلم، جان مي‌گيرد ولي طنز كلامي جاري در فيلم به قوت طنز بصري‌‌اش نيست و چند گام عقب‌تر از آن حركت مي‌كند.كاري از دست كسي ساخته نيست. تنها كاري كه مي‌توان كرد شايد همين است كه براي درمان اين دل‌سوخته و آشوب زده، فيلمي بسازيم از شهر بربادرفته‌مان و دست كنيم لا‌به‌لاي آدم‌هاي تاريخي ازدنيارفته و از ميانشان شخصي چون مظفرالدين‌شاه و همپالكي‌هايش را بيرون بكشيم و محكومشان كنيم كه ببينند با شهر ما چه كرده‌اند‌ و بامزه آنكه وقتي تصوير رژه سران دولت وقت - كه مظفرالدين‌شاه مهم‌ترين فرد ميان آنهاست - مدام در جاي جاي فيلم و در انتظار پاسخ به چراهاي گوناگون و فراوان تكرار مي‌شود، آن حاكم بي‌كفايت هم جز اين نگاه پر از شرمندگي‌‌اش به دوربين، چيزي براي گفتن ندارد.
تهران
از دل همين سكوت‌هاست كه ناگهان طنز غم‌انگيز فيلم سر برمي‌آورد و يادمان مي‌اندازد كه‌اي دل‌غافل، چه بر سر شهرمان آورده‌اند و ديگر براي پيشگيري از فاجعه و بدتر شدن اوضاع، دير است. آنچه «بخشي» و گروهش بر پرده نقره‌اي نشانمان مي‌دهند، مجموعه‌اي از تناقض‌هاي رفتاري در مواجهه با زندگي شهري و مهاجرت از اماكن بي‌امكانات به سرزميني پرناز‌و‌نعمت است كه عدم‌فرهنگ‌سازي براي اينجا به جايي ناخواسته، باعث خنده جمعي مي‌شود.اما ‌اي كاش كارگردان تمهيدي مي‌انديشيد كه اين تفكر و اندوهي كه از پس تخريب چهره آبرومند شهر بروز مي‌كند و به خنده تبديل مي‌شود، اثري دائمي مي‌يافت و موجب راهكاري براي نسل امروز و فردا مي‌شد. اين خنده‌هاي مخاطبين مانند تأثير ذهني فيلم دوام چنداني ندارند و به محض روشن شدن چراغ‌هاي سالن، رنگ مي‌بازند. در حالي كه فيلمي با چنين موضوع مهم و انديشمندانه‌اي بايد تأثيري هميشگي مي‌داشت تا نه تنها ما را نخنداند، كه به مردن از خجالت وادارمان كند و نتوانيم از فرط شرمندگي سر بلند كنيم. واقعاً چند نفر از ما با شهرمان مانند خانه‌مان رفتار كرديم؟!به‌نظر مي‌رسد در بطن فيلم، با آنكه همه چيز يك شوخي بزرگ با شهري جدي و خشن چون تهران جلوه مي‌كند، اندوهي عميق و ترسي از آنچه در شرف وقوع است، جاي‌‌گرفته كه تماشاگر را عملاً دلواپس سرانجام فيلم و قصه و آدم‌هايش مي‌كند و البته اين دل نگراني‌ها بي‌مورد نيست. فيلم از فضاي دلنشين و شادي كه در نيمه اول خود فراهم آورده، به پيش‌بيني زلزله و خبر مرگ 5 ميليون كشته در ساعت اول و در نهايت به زمين برهوتي با درختان خشك شده انار مي‌رسد و فيلمساز نااميدانه براي ساخت فيلمي درباره دليل خشك شدن درخت‌هاي اراضي اطراف تهران به‌عنوان پروژه بعدي‌‌اش اعلام آمادگي مي‌كند. حتي آدم‌هاي فيلم از سرنوشت شومي كه - در جريان توليد فيلم و توسط خود شهر- برايشان پيش‌بيني شده مصون نيستند. نگاه كنيد به پلاني كه كارگردان فيلم پس از لحظاتي تحمل موقعيت دشوار و بحراني در دل جمعيت، ناگهان در سيل خروشان همان مردم غرق و محو مي‌شود و ادعا مي‌كند: «مردم همه كارگردانند» . انگار او نيز از منظر حرفه خود، مي‌نالد كه در اين شهر، حتي نمي‌توان به راحتي كارگرداني كرد! اين چنين است كه وقتي با توضيحي چون بي‌دوام بودن خانه‌هاي تهران روي نمايي از رديف آپارتمان‌هاي سست بنياد و تروكاژهاي شهر زلزله زده و تصوير جنازه‌هاي درازكش در گوري طويل بر اثر همان زلزله احتمالي پايتخت مواجه مي‌شويم، تهران را خالي از انار‌- كه در عالم هنر نماد زندگي است - مي‌يابيم و ايمان مي‌آوريم كه تهران انار ندارد، در عوض تا دلتان بخواهد شرايط ويژه دارد براي مردن و زندگي نكردن. براي جان كندن و جان سپردن، و گور و تابوت‌هاي دسته جمعي هم فراوان مهياست. اگر روزي زلزله‌اي شهرمان را زير و رو كند، همين برج‌هاي سر به فلك كشيده‌اي كه با نقشه هاي «بابك جان» متولد لندن و آجرهاي «آقاجعفر» ‌زاده كردستان سر به آسمان ساييده‌اند تا سرپناهمان باشند، مي‌شوند تابوتمان. مي شوند خانه اول و آخرمان. آن‌وقت بايد براي بچه‌هاي آيندگا‌ن‌مان، در كتاب‌هاي فارسي مدرسه‌شان از شهري بگوييم كه روزي روزگاري جاي زندگي بود و ديگر نيست. بايد در تجليل و تجديد خاطره از تهران ويرانه و گمشده، به بچه‌هايمان ياد بدهيم بخوانند: «صددانه تابوت، دسته به دسته...» چون تهران انار ندارد و شاعر آن شعر معروف، دانه‌هاي انار را به «ياقوت» تشبيه كرده بود و اصولاً «بچه تهران» آينده چه مي‌داند انار چيست؟!در بررسي كيفي راويان فيلم، هرچه صداي «نصرت كريمي» براي روايت نريشن‌هاي بخش عهد عتيق تهران، طناز و بامزه است، صدا و شكل گفتار خود مسعود بخشي، نچسب و نامناسب است و با شكل آزارنده‌اي به تصاوير زيباي فيلم تحميل شده! ضمن اينكه به‌نظرمي رسد  گفتار پاياني فيلم، هرآنچه را كارگردان با متن زيبايش و شرح تصاوير رشته بود، پنبه كرده و بر باد داده.«بخشي» فيلم خوبي درباره تهران ساخته و در اين، كمترين ترديدي نيست. شاهد اين ادعا، آن همه جايزه‌اي‌ است  كه نصيب فيلمش شده؛از سيمرغ بلورين بهترين كارگرداني گرفته تا جوايز خانه سينما و جشنواره «سينماحقيقت» و تحسين در 30 جشنواره بين‌المللي. پس در فيلمي چنين محكم و اصولمند كه مي‌تواند چنين كارنامه‌اي را براي سازنده‌‌اش رقم بزند و اين قطعاً نشانه «خوب بودن» فيلم است، چه لزومي دارد فيلمساز اين همه تعارف و شكسته‌نفسي كند و اگر تهران را سوژه خوبي براي فيلمسازي نيافته، فيلم مفرح و منقد خود را هم زير سؤال ببرد و با عذرخواهي و شرمندگي ابراز ندامت كند از ساخت فيلمي چنين و پيشنهاد توليد فيلمي درباره زمين‌هاي بي‌انار حومه تهران بدهد؟
تهران
آيا اين سقوط در دام شعارزدگي نيست؟!با آنكه طنز تصويري اين مستند موزيكال به مدد نوشتار شيرين متن فيلم، جان مي‌گيرد ولي طنز كلامي جاري در فيلم به قوت طنز بصري‌‌اش نيست و چند گام عقب‌تر از آن حركت مي‌كند. شوخي‌هاي بامزه‌اي در فيلم وجود دارد كه افزودن يك توضيح تك جمله‌اي بدان، آن را خوشمزه‌تر هم كرده اما برخي از شوخي‌هاي فيلم نيز، مثل تغيير عبارت «بساز و بفروش» به «بساز و بنداز»،  اشاره به فشار زندگي با نشان دادن تصوير معركه گير و تكرار چندباره بريده‌اي از ديالوگ معروف فيلم «دختر لر» (عبدالحسين سپنتا) نخ‌نماشده و خاك گرفته‌اند و بيش از آنكه موجب خنداندن شوند، به كسل‌كنندگي و لوث شدن اين شوخي‌هاي رايج مي‌انجامند.برخلاف موارد نامبرده، برخي از طنزهاي كلامي فيلم هم واقعاً بكر و بامزه‌اند؛ مانند مزاح با عبارات «تفريحات سالم»‌ «هوشياري مردم»‌ و ارائه آمار دارايي‌هاي ملكي تهران سابق كه از آن جمله 276 طويله بوده! شايد پس از مرور همه اين ويژگي‌ها، كاركرد روشن و بارز فيلم همان باشد كه خود فيلمساز هم جايي به آن اشاره مي‌كند؛ اينكه «تهران انار ندارد» مي‌تواند به‌عنوان سندي مهم، براي آيندگان به ثبت تصاوير شهري در حافظه اين كشور بپردازد.تنظيم براي تبيان : مسعود عجمي





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 421]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن