تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 25 دی 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):منافق، نيرنگباز، زيانبار و شكّاك است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کلینیک زخم تهران

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

ساندویچ پانل

ویزای ایتالیا

مهاجرت به استرالیا

میز کنفرانس

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1853124511




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مخفیگاه مریم


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: مخفیگاه مریم
مخفیگاه مریم
مریم دختر کوچکی بود. پدر و مادرش او را خیلی دوست داشتند و هر وقت کار خوبی انجام می‏داد و یا تولدش بود، برایش اسباب‏بازی‏های قشنگی می‏خریدند تا اینکه مدتی بود که اسباب‏بازی‏های مریم گم می‏شد ولی خود مریم زیاد ناراحت نبود. زیرا مریم یک جای مخفی برای خودش درست کرده بود. یک روز مادر مریم او را صدا زد ولی مریم جواب نداد و باز هم مادرش او را صدا زد اما مریم باز هم جواب نداد. مدتی گذشت. مریم صدای مخفی مادرش را شنید. پیش خودش گفت:مادرم چرا گریه می‏کند؟مریم هم گریه‏اش گرفته بود. او مادرش را خیلی دوست داشت. بهتر است پیش مادرش برود به خاطر همین از جای مخفی خودش بیرون می‏آید. پدر و مادرش او را می‏بینند. مادرش او را در آغوش می‏گیرد و گریه می‏کند.مریم می‏پرسد: «مامان چرا گریه می‏کنی؟»مادرش می‏گوید: از اینکه تو سالم هستی و اتفاقی برایت نیفتاده،خوشحالم.مریم می‏گوید: «وقتی آدم خوشحال می‏شود، می‏خندد.» مادرش هم می‏‏خندد و پدرش می‏پرسد:- تو کجا بودی؟مریم می‏گوید: «من جایی نرفته بودم، همین‏جا بودم.»پدرش می‏پرسد: «چرا جواب نمی‏دادی؟»مریم می‏گوید: «آخر نمی‏‏خواستم جای مخفی مرا کسی پیدا کند.»مادرش می‏پرسد: «جای مخفی؟ جای مخفی تو کجاست؟ می‏شود به ما هم نشان بدهی.»مریم گفت: «قول می‏دهید به کسی نگویید؟»پدر و مادرش قول دادند به کسی چیزی نگویند. مریم آنها را به طرف صندوق برد که گوشه‏ی اتاق بود و پشت صندوق، کمی جای خالی بود که او آنجا مخفی شده بود و پدر و مادرش از دیدن آنجا و همین‏طور اسباب‏بازی های زیادی که آنجا قایم کرده بود تعجب کردند.مادرش گفت: «اسباب‏بازی‏هایت گم نشده بود. آنها را اینجا مخفی کرده بودی!»پدرش پرسید: «اگر اینجا، جای مخفی تو است، دیگر چرا اسباب بازی‏ها‏یت را مخفی کردی؟»مریم می‏گوید: «چون دلم نمی‏خواست کس دیگری با آنها بازی کند.»پدر و مادرش گفتند: «درست است؛ چون نمی‏‏خواستی کسی با آنها بازی کند، آنها را اینجا مخفی کردی.»مریم گفت: «ولی خودم هر روز با آنها بازی می‏کنم.»مادرش گفت: «دوست داری که روزها من هم با تو در اینجا بازی کنم؟»مریم گفت: «قول می‏دهی که کسی دیگر را اینجا نیاوری؟»مادرش گفت: «قول می‏دهم.»پدرش گفت: «اجازه می‏دهی من هم، گاهی وقت‏ها اینجا بنشینم و بازی تو را تماشا کنم.»مریم گفت: «شما هم با من بازی کنید و بازی کردن را یاد بگیرید.»پدرش گفت: «خیلی خوشحال می‏شوم که تو به من بازی یاد بدهی.»چند روزی گذشت و هر روز یک نفر دیگر می‏خواست با مریم بازی کند و این شد که حالا چند تا از بچه‏های همسایه به جای مخفی او می‏آیند و با هم بازی می‏کنند و پدر و مادرش هم هر روز با او بازی می‏کنند. مریم، پدر و مادرش را خیلی دوست دارد. جواد کوهستانیتنظیم: بخش کودک و نوجوان*************************************مطالب مرتبطبا کلاه یا بی کلاه؟ پرواز پرستو وقتی بابا گم شد گاو حسن دختر فراموشکار ماشین دودی





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 254]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن