واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: عشقی برای همه فصول
شب های خوشی بود...باهم، در کنار هم و دیدن داستانی زیبا و عاشقانه. ماجراهای عاشقانه همیشه جذابیت دارند؛ فرقی نمی کند که ماجرا چه وقت اتفاق افتاده باشد، امروز ، دیروز و یا حتی قرن ها پیش. مخاطب آن هم همه هستند، در همه رده های سنی و با هر طرز تفکر و اندیشه ای... چه بقال محل ، چه استاد دانشگاه ؛ همه دوست دارند بدانند یک ماجرای عاشقانه از کجا شروع شد و به چه سرانجامی رسید...اگرچه این روزها آنقدر عشق های کوچه بازاری و پیش پا افتاده باب شده است که گاهی دلمان برای واژه عشق می سوزد...
معنای عشق کجا و این دوست داشتن های سطحی کجا...شاید از همین روست که قصه لیلی و مجنون هر روز جذاب تر و باشکوه تر برایمان جلوه می کند، عشقی اسطوره ای که قرن هاست برایش می نگارند و می سرایند و نامشان را بر زبان ها می رانند...اما دیگر کجاست مجنونی که در لیلی محو شود، آنچنان که چون لیلی در پشت در گفت که هستی ؟ بگوید : توام!این روزها لیلی و مجنون فقط افسانه است و متاسفانه نزدیک شدن به چنین رابطه عمیقی برای زوج های جوانمان دست نیافتنی! ماجرای یوسف و زلیخا نیز از همین گونه داستان های جذاب است و شاید می توان گفت جذاب ترین، شیرین ترین و درس آموزترین رابطه عاشقانه ای که قصه اش زبان به زبان می چرخد و دلنشین تر می شود. داستانی که منبع اصلی آن قرآن است که خود آن را احسن القصص می خواند...ساخت سریال یوسف شجاعت و جسارتی می خواست که سلحشور آن را در خود پروراند و با همه فراز و نشیب ها و انتقادتی که پیش بینی می شد ؛ این داستان شنیدنی را به تصویر کشید. اگرچه روایت این ماجرا ضعف ها و انتقادات زیادی داشت که در طول پخش سریال همه ما با آن مواجه بودیم ؛ اما اصل موضوع آنقدر جاذبه داشت تا مخاطبان زیادی را روزهای جمعه هر هفته در مقابل صفحه جادویی تلویزیون بنشاند و لحظات خوشی را برای خانواده ها فراهم کند.اما مهم این است که آیا با تمام شدن این سریال مثل همه سریال های دیگر پس از مدت کوتاهی فراموش می شود و یا نقل این داستان قرآنی با همه نقص های روایی سریال در زمان حاضر باید برایمان تفکری را در پی داشته باشد؟در این زمانه که گاه می پنداریم چقدر شرایط برای جوان هایمان سخت شده است و خویشتنداری گاهی خصلت فراموش شده ای است که پیر و جوان نمی شناسد! این روزها که بسیار از خیانت زنان به مردانشان و یا مردان به زنانشان می شنویم و یا حتی در اطرافمان می بینیم! روزگاری که شرایط توجیهی برای انجام بسیاری از اعمال زشت محسوب می شود...اگرچه کم نیستند کسانی که با حفظ عزت نفس خویش حتی به درجات رفیعی در عرفان و معنویت دست یافته اند. چنانچه در زندگینامه رجب علی خیاط ماجرایی نزدیک به ماجرای یوسف در جوانی اتفاق افتاده است و همان او را به آن مقامات عرفانی می رساند.
به قول معروف با خدا باش پادشاهی کن. گویا این ضرب مثل از زندگی یوسف گرفته شده است...داستان یوسف یک داستان کاملا خانوادگی است که همانند دیگر آیات قرآن از جنبه های مختلف در همه زمان ها می تواند راهگشاباشد. حسادت برادران که این روزها بسیار دیده می شود . دروغگویی و فریب که در عصر ارتباطات به اوج خود رسیده است. از خود گذشتگی و گذشت که کمتر در خانواده ها وجود دارد و عشق پدر و فرزند که گاه به سخره گرفته می شود و ... و ...تمام کسانی که خدا در این ماجرا از آن ها نام برده است ؛ زلیخا ، عزیز مصر، یوسف، یعقوب، برادران یوسف ، کودک درون گهواره و ... همه و همه ؛ رفتار و اعمالشان درسی است برای مردم آن روزگار ، برای ما و برای آینده...چه خوب که به جای دنبال کردن نکات ریز ماجرا، به اصل موضوع و آنچه می تواند برایمان راهگشای حال و آینده باشد، بیاندیشیم. و همیشه یامان باشد....با خدا باش، پادشاهی کن... زینب فرخخانواده و زندگی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 258]