واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: 8 سال پیش، موسسه ملی فیلم آمریکا تحقیق جالبی انجام داد. آنها درباره شهرت جهانی جان وین بررسی میکردند و آمارهای بامزهای هم به دست آوردند؛ مثلا ً این که هیچ ساعتی... کمی مردانه تروسترن، فیلم کابویی، اپرای اسبها یا هر اسم دیگری که روی این فیلمها بگذاریم باز نمیتوانیم علاقهمان را به دیدن آنها انکار کنیم. 4 سال پیش، موسسه ملی فیلم آمریکا تحقیق جالبی انجام داد. آنها درباره شهرت جهانی جان وین بررسی میکردند و آمارهای بامزه ای هم به دست آوردند؛ مثلا ً این که هیچ ساعتی از 24 ساعت هر 365 روز سال نیست که در سینماها یا شبکههای تلویزیونی مختلف جهان، یکی از 185 فیلم وسترن جان وین در حال پخش نباشد و در 102 کشور دنیا، مردم اسم جان وین را جزو اولین 10 بازیگری که میشناختند. ذکر کرده بودند. وین در ایران هم مشهور است و همه ما تصویر او را با دوبله پس گردنی ایرج دوستدار به خاطر داریم. سرخ پوست بازیای که خیلی از ماها در محیطی انجام میدادیم، بدون شک یادگاری از فیلمهای او و باقی وسترنرهاست. اما چرا ما! این قدر وسترن را دوست داریم؟ صنعت سینما اگر چه در اروپا به دنیا آمد اما در آمریکا رشد پیدا کرد. آمریکا کشور بیگذشته و بیتاریخی بود که حتی شکل گیریاش هم بعد از شروع سینما کامل شد (آخرین ایالتهای آمریکا در 1905 از سرخ پوستها گرفته شد). همین بیتاریخ و بیهویت بودن باعث شد که سینما بتواند بدون داشتن هچ هنر ملی قبلی در آمریکا رشد کند اما موقعی که کار به تولید انبوه رسید، همین نداشتن تاریخ یقه سینما را گرفت. آمریکا هیچ تاریخ قابل افتخار و قابل بازسازیای نداشت. آنها زمینهایشان را با زور و حقه از سرخ پوستها گرفته بودند، جنگ استقلال را تنها به این دلیل برده بودند که انگلیس برای سرکوبشان نیرو نفرستاده بود و جنگ داخلی چشان هم بر سر این شکل گرفته بود که نصف آمریکاییها عاشق بردهداری بودند. سینماگرها چطور میتوانستند از چنین گذشته سیاهی برای داستان گویی استفاده کنند؟ راه حل در پیدا کردن چهرههایی بود که نقشی در این ماجراها نداشته باشند. اولین وسترن شناخته شده سینما، سالی ساخته شد که بوچ کسیدی و ساندنس کید دست به سرقت راه آهن زدند (1903) بلافاصله به نام ادوین اس پورتر «سرقت بزرگ قطار» را با الهام از همین ماجرا ساخت. راه حل پیدا شده بود؛ کابویهایی که زندگیشان را در بیابان و دور از اجتماع میگذراندند و عملا ً در هیچ کدام از ماجراهای تاریخی آمریکا نقشی نداشتند، میتوانستند خوراک خوبی برای سینما باشند. افسانههای غرب وحشی که در آن طلا پیدا میشد و جذابیتهای رمزآلود سرخ پوستها هم به این ماجرا اضافه شد و با رسیدن کسانی مثل جان فورد و هواردهاکس و اضافه شدن نگاه انسانی آنها به این کابویها، عصر طلایی وسترن شکل گرفت. وسترن اگرچه توانست برخی چهرههای فرعی تاریخ آمریکا را شهرتی جاودانه بدهد و مثلا ً داستان سرقتهای برادران یاغی غرب، فرانک و جسی جیمز یا درستکاری قاضی روی بین یا شجاعت کلانتر و آیات ارپ را بارها تکرار بکند اما همین تمرکز وسترن روی کابویهای ضد اجتماع باعث شد تا در نهایت ژانر وسترن، به ژانری مورد علاقه همه جهانیان تبدیل شود. در فیلمهای وسترن، طبیعت وحشی در برابر جامعه متمدن یا رو به مدنیت قرار میگیرد و آرمانهای فردگرایانه در برابر نظم جدیدی که تمدن شهری به بار میآورد و این، داستانی بود که برای همه مردم جهان جذابیت داشت. مردم جهان دیده بودند که تمدن غرب چطور دارد زندگی ماشینی و شهری را گسترش میدهد و وسترن جایی بود که میتوانستند نارضایتیشان را با وسترنر فیلم شریک بشوند. این که عصر طلایی وسترن (دهه 1950) بلافاصله بعد از جنگ جهانی دوم و انفجار بمب اتمی توسط آمریکا شروع شد، دقیقا ً به همین دلیل است. جان وین داستانی تعریف میکند از آخرین دیدارش با جان فورد که به خوبی همه این ماجراها را در خودش دارد. وین میگوید که وقتی فورد در بستر بیماری بوده، به دیدن او رفته بوده. فورد اول از او خواسته که سیگار برگی برایش روشن کند و وقتی جان وین گفته که این کار خلاف دستورات دکتر است، گفته که به این دستورات هیچ علاقه ای ندارد و ترجیح میدهد همین چند روز را هم آزادانه و بیخیال زندگی کند. بعد که وین دستور او را انجام میدهد؛ «پیرمرد سرش را بالا آورد و به من زل زد. گفت: باز هم وسترن بازی میکنی؟ گفتم بله. گفت: پس کمی مردانه تر جان، کمی مردانهتر». امپراتوری نشانههاهمه کلیشههای قهرمانان فیلمهای وسترنوسترن، ژانری است که با کلیشههایش شناخته میشود و میزان موفقیت هر وسترن سازی هم در قدرت حفظ این کلیشهها توسط او سنجیده میشود. اگر بخواهید در مورد تمام کلیشههای وسترن بدانید، بهترین مطلب و مقاله و کلاس درس، «دلیجان» جان فورد ( 1939) است که تیپها، مکانها، وسایل، طبیعت و باقی نشانههای تصویری این ژانر را یک جا دارد. ما در این جا فقط به آن دسته از کلیشهها اشاره کردهایم که برای شناخت وسترنرها لازم است. 1) کلاه: وسیله حفظ مردان غرب قدیم از آفتاب سوزان دشتهای آریزونا و تگزاس. شکل کلاه به سر گذاشتن هر وسترنر فرق میکند؛ مثلا ً ایستوود بیشتر از هر کسی کلاهش را پایین میکشد و کرک داگلاس 2 طرف کلاهش را لوله میکند. معمولا ً کلاه سیاه نشانه شخصیت شریر فیلم است. کلاه پردار و پر تزئین برای زنان و کلاه پوستی مال شکارچیهاست. 2) دستمال گردن: باد شدیدی که در دشتهای غرب آمریکا میوزد و فی المثل میتواند در سکانس پایانی «گنجهای سیرامادره» (1948) تمام طلاها را با خاک یکسان کند، وجود دستمال را توجیه میکند. هر چند فیلمها معمولا ً از آن به عنوان عنصر بصری استفاده میشود. جان وین همیشه دستمال میبندد. 3) ستاره حلبی: نشانه مرد قانون و مأمور دستگیری هفت تیرکشهای خلافکار. تا وقتی که کلانتر فیلمها امثال گری کوپر و راندولف اسکات بودند در زیر این ستاره حلبی هم واقعا ً قلبی از طلا بود اما بعد از آنها در وسترنهای درجه 2 کلانترها خودشان همدست تبهکارها شدند. 4) هفت تیر: عنصر ابدی و ازلی وسترن است. وسترنی نیست که در آن هفت تیری شلیک نکند و وسترنی نیست که هفت تیرکش ماهری نباشد. از محبوبترین دیالوگهای هر وسترنی، ذکر شناسنامه هفت تیر قهرمان فیلم است؛ این که این سلاح، چند نفر را در طول چند سال کشته. معمولا ً وسترنرها نمایشی از مهارتشان در بازی با هفت تیر را هم نشان میدهند. البته گری کوپر و جان وین بزرگتر از این بودند که نیازی به این نمایشها داشته باشند. 5) غلاف: معمولا ً غلاف را به شکل مایل میبندند تا دسته هفت تیر مماس با مچ دست باشد. باز و بسته کردن غلاف، در وسترنها معمولا ً صحنههای قشنگی را میسازد. داشتن 2 غلاف بر کمر، نشانه تبهکار حرفهای و ماهر است و قهرمان داستان همیشه یک غلاف دارد. 6) شلوار جین: هر چند خود کابویهای تاریخی از این جنس استفاده نمیکردند اما وسترنرها همگی جین میپوشیدند. فقط هنری فاندا بود که گاهی با کت و شلوار هم ظاهر میشد. 7) طناب: شغل اول یک کابوی، گاوچرانی بوده و یکی از مهارتهای این کار کمند انداختن است. جان وین در فیلمهایش خودش کمند میانداخت و نیازی به بدلکار نداشت. 8) اسب: تنها رفیق یک کابوی، اسبش است. در وسترنهای درجه 2 اسبها اهمیت بیشتری هم دارند اما بعصی از وسترن سازیهای بزرگ مثل فورد و بعضی وسترنرهای بزرگ مثل هنری فاندا و کرک داگلاس هم صحنههای زیبای زیادی با اسب دارند. نحوه سوار اسب شدن جان وین و سیخ نشستن کلینت ایستوود بر پشت اسب هم جزء شخصیت این 2 نفر است. 9) چکمه: تنها روش محافظت از پا در صحراهای پر کاکتوس و زندگی همواره در سفر کابویها، مهمیزی که روی این چکمهها بود و برای هی زدن به اسب استفاده میشد، در وسترنهای درجه 2 مورد توجه است و گاهی تبدیل به عنصر موسیقایی میشود. ایستوود هم به مهمیزهایش زیاد مینازد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 491]