تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836316843
روباه آرزومند
واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: روباه آرزومندصحنه در تاریكی فرو رفته است. فقط فانوسی كه شمعی درون آن قرار دارد، هالهای از نور را بر صحنة نمایش میتاباند كه متشكل از اجزای زیر است:
نیمكتی كه روی آن میمونی ـ یك عروسك ـ نشسته است، میمونی، نهچندان بزرگ. پاهایش كه در واقع دستهای عقبی او هستند، به زمین نمیرسد، آنها طوری روی نیمكت قرار گرفتهاند كه گویی پاهای عروسكی، از نیمكت آویزان است.میمون، لباس قرمز ظریف و مجللی به تن دارد، با دكمههایی از نقره و سردوشی و كلاهی قرمز مانند كلاه دلقكها. در هر سه گوشة این كلاه دلقكی، یك زنگوله به چشم میخورد. میمون به یك ارگ دستی زنجیر شده است. یك طبل، كه روی دو چرخ سوار است و رنگهای شادی دارد و در فاصله معینی با نیمكت قرار گرفته است. زنجیر به اندازهای كه ارگ دستی، نیمكت، میمون و همچنین آن هالة نور را پنهان نكند، بلند است. نیمكت در واقع، روبهروی تماشاگران، كمی متمایل به راست صحنه نمایش قرار دارد. [رو به تالار نمایش] روی نیمكت، سمت راست میمون، فانوس قرار دارد. ارگ دستی به شكل مورّب در سمت چپ میمون دیده میشود كه بیش از نیمكت به جلو صحنه نزدیك است. یك سر زنجیر به قلّادهای فلزی آویخته شده كه دور گردن میمون بسته است. روباه از گوشهای از صحنه وارد میشود. ابتدا تشخیص ماهیت او دشوار است. چرا كه آن قسمت از صحنه در تاریكی است. او جلوی صحنه دور میزند و میخواهد كه از قسمت راست صحنه خارج شود، اما میایستد و میمون را تماشا میكند. او پوستین روباهی به تن دارد كه روی زمین میكشد. موها و سبیل قرمز نوكتیزی دارد كه فرق آن از میان باز شده است.روباه {آرام توأم با مكث}: ببین چه كسی را میبینم؟! {به نیمكت نزدیك میشود} ... در این ساعت، اینجا؟ {مقابل نیمكت میایستد و میمون را بررسی میكند.} اجازه هست بنشینم؟{روباه روی نیمكت در سمت راست طوری مینشیند كه فانوس بین او و میمون قرار میگیرد. او به سمت میمون برمیگردد، در حالی كه منتظر واكنشی از اوست، واكنشی كه قطعاً نشان داده نمیشود، روباه مانند میمون چند ثانیه به تماشاگران خیره میشود (این حركت همین یك بار در تمام طول نمایش اتفاق میافتد) در سكوت روبهروی تماشاگران نشسته است. بعد از چند لحظه، روباه با یك حركت سریع برای چرخیدن به سمت میمون بدنش را میچرخاند. روباه: من واقعاً نمیدانم كه چه رفتاری باید بكنم. آیا برای گستاخیام یا شاید به دلیل كمروییام از شما پوزش بطلبم؟ همه چیز به شیوهای كه شما، با آن روابطمان را میسنجید، بستگی دارد. آقایِ ... خانمِ ... {مكث. میمون فقط گوش میدهد.} میفهمم. من اقرار میكنم كه داشتن یك نظر روشن و مشخص، خیلی سخت است. اما بالاخره باید دیدگاه مشخصی را در نظر گرفت. اصلاً ما میتوانیم دو نوع دیدگاه را در نظر بگیریم. یكی دیدگاه اصلی، كه متعلق به خودمان است و دیگر ... دیگر ... دیدگاهی كه متعلق به حكومت، به حیوانات است. روباه و میمون، هر دو جزء پستانداران خونگرم، مهرهدار و چهارپا هستند. حتی اگر یكی ... یكی ... از ما مثلاً ماهی بودیم، باز هم یك خویشاوندی بین ما، وجود داشت. یك ماهی نه از یك گیاه بیشتر است و نه از یك كانی. اما این مرحله پایینتر از خویشاوندی است. گاهی اوقات، بنابر روشی كه چیزها، خودشان را معرفی میكنند، یا حتی ما خودمان را معرفی میكنیم، آنجا، یك آقا یا خانم، كنار كس دیگری نشسته است. من میتوانستم شما را «برادر» بنامم، یا شاید «خواهر.» البته این بستگی به جنسیت دارد.{مكث} شب خنكی است. {مكث} بالاخره تقریباً خنك شده. من اصلاً نمیخواهم اغراق كنم، اما، نمیتوانیم بیش از این، از چنین خویشاوندی نزدیكی صرف نظر كنیم. {مكث} وانگهی، من سماجت نمیكنم. من فقط موضوع را از یك دیدگاه معرفی كردم، یكی از دو دیدگاه ممكن را ... اما اگر ما به روابطمان از این دیدگاه، دقیقتر توجه كنیم، كه این به موضوعی كه پذیرفتیم بستگی دارد. این كمرویی با آنچه من به تو ... به شما آقا ... خانم ... خطاب كردم، به حجب و حیا، تغییر میكند. خیلی ساده است، حتماً بین خویشاوندان، این ملاحظات اصلاً وجود ندارد، كه كمبود روح خانواده هم قلمداد نمیشود، اینطور نیست؟ میخواهم داد بزنم {روباه بلند میشود و دستهایش را باز میكند} «سلام، میمون! مرا در آغوش بگیر و ببوس!» {او بیحركت میایستد، از آنجا كه میمون هیچ واكنشی نشان نمیدهد، او متوجه ناشیگری خود میشود. دوباره مینشیند} آه! من این را نمیخواستم بگویم. {مكث، روباه میمون را نگاه میكند} شما لباس ظریف و زیبایی دارید {مكث} بله. در دیدگاه دیگر، این صمیمیت كلاً تغییر خواهد كرد. شما آقایِ ... خانمِ ... در مقام یك میمون، یك مخلوق هستید. شاید بتوانم دو پهلو بگویم. آه، به هیچوجه معنای تحقیرآمیزی ندارد. مرا به دلیل به كار بردن این الفاظ، ببخشید، اما برای من، سخت است كه الفاظ بهتری برای بیان این نوع موضوع پیدا كنم. از بسیاری جهات، كه البته قبلاً هم خدمتتون عرض كردم، شما بدون شك خانم ،من بهرغم همة اینها، شما را یك خانم خطاب میكنم. جرئت نمیكنم جنسیتتان را بپرسم، اما ترجیح میدهم در نظر بگیرم كه با نشانههای زنانه سر و كار دارم، این، همیشه راحتتر بوده، میتوانم روی این ملایمت، رفتار و برخورد مادرانة شما كه فهمش سادهتر است، حساب كنم. بنابراین از بسیاری جهات، شما بدون شك به حكومت حیوانات تعلق دارید. بله، اما مسئله این است كه، آیا شما همانی نیستید كه از گونة آدمیان متولد میشوید؟ شما یك حلقة واسطه میان حیوان و انسانید. به همان اندازه كه بعد حیوانی در شما وجود دارد؛ بعد انسانی نیز به چشم میخورد و اگر ما بعد حیوانی شما را فراموش كنیم، از حضور در نزد بعد انسانی شما نیز محروم میشویم. مانند شما این قضیه در مورد انسان نیز صادق است. انسان هم یك طبیعت نیمهحیوان نیمهانسان دارد. یعنی او هم نصف نصف است. اما در ردهای دیگر. تفاوت فقط در درجه و مقام تعالی است، چون نیمة اصلی مشترك است. امید دارم كه به دلیل مقایسه شما با انسان، آزردهخاطر نشده باشید، چون این مقایسه، اشاره دارد به تنها نقص شما در قیاس با آنها. اما به گذشته نگاه كنید: به همة آن نقصها، به تمام پلههایی كه شما قبلاً با زحمت بالا رفتید، نگاه كنید. برای مثال به من نگاه كنید ... شما بلافاصله برتری خود را در مییابید. وانگهی چه كسی مانع ترقی میشود؟ حالا كه شما به راز ترقی پی بردید، میتوانید چهار دست و پا، با میل خودتان از پلههای آن بالا بروید. من حدس میزنم كه اگر شما الان هیچ كاری نمیكنید، به دلایل شخصی است. شاید فقط خسته هستید و میخواهید مدتی اینجا روی این نیمكت استراحت كنید، آن هم بعد از تلاشی كه میبایست برای نیمة حیوانیتان انجام میدادید. اما بسیار زود، دوباره پیشرفت پُرافتخارتان را به سوی قالبهای برتر زندگی، از سر میگیرید. بدبختانه من نمیتوانم به همان اندازه درباره خودم خوشبین باشم. من فقط یك روباه معمولی، یك حیوان صد درصد هستم و نه نصف نصف، یعنی یك حیوان بدون امید به آیندهای بهترم. این دقیقاً همان چیزی است، كه حتی اگر ما این چهرة دیگر طبیعتمان را هم مورد توجه قرار دهیم، باز این برتری شما نسبت به من پایدارتر و مستحكمتر نشان میدهد همچنین كه این امید، افقی است برتر از آن چیزی كه در دسترس شماست، من، روباهی ساده، تغییرناپذیر، نمیتوانم به شما بگویم:
«ارادتمند، خانم.» {او از روی نیمكت برای تعظیم به میمون بلند میشود، در وضعیتی كه برای بوسیدن دست او جلو آمده است. اما میمون هیچ واكنشی نشان نمیدهد، بنابراین روباه خود را متوجه نیمكت میكند.} وانگهی، دلیلی كه ما را از هم جدا میسازد و به همان اندازه هم متحدمان میكند، همین حضور تنهای شماست. سر و وضع شما و موقعیتتان در حالیكه من شما را پیدا كردم! همان ویژگیهایی هستند كه واقعاً هیچ حیوانی ندارد. من به جز پوست روباه هیچ چیز ندارم. شما، لباس انسانی پوشیدید و این لباسی نیست كه فقط برای محافظت از سرما باشد و به زحمت اصلاح ساختار زیستشناختی خود و انطباق دادن طبیعت خود با آن، صرفاً برای پوشیدن لباس انسانی، بیرزد. لباس شما یك ویژگی نمادین دارد، كه تصوری مبهم را نشان میدهد و بنابراین منحصراً انسانی است. رنگ ارغوانی، رنگ پادشاهان است و رنگی سرشار از شور و هیجان. نقره نشان ارزش است و سردوشی مقام و شهامت را بیان میكند. حتی كلاه شما، كه نماد بذلهگویی است و به نوعی نماد شوخطبعی است، مشخصة شخصیتی است كه گواهی بر انسانیت شما میدهد و آنكه اینها، همه برای ما، حیوانات دستنیافتنی است. این مسئله (او زنجیر را كه به وسیلة آن میمون به ارگ دستی وصل شده، لمس میكند.) در مورد خلقت انسان نیز، صادق است. این زنجیر اتصال را بیان میكند و بنابراین، مقولهای است كه برای حیوانات اهلی كه در میان درك و شعور انسانی متولد میشوند، شناخته شده است و فقط برای آنان استفاده دارد. حیوانات، آن را میشناسند و فقط برای آنان قابل درك است.زنجیرها، حلقهها، میلهها و گرهها، دلیل دركی بی چون و چرا هستند، بنابراین، اینها همه یك محدودیت عمدی، نیتی عمدی و محرومیت خودخواسته، از آزادی را بیان میكنند. بنابراین شما برای چه در بند هستید؟ اتصال به معنای واقعی، معنایی است كه مستلزم یك مفهوم والاست، كه دلبستگی معنوی را بیان میكند، شما برای بهره بردن نیست كه زنجیر شدید، مثل یك سگ، با همه احترامی كه من برای شما قائل هستم، كه برای محافظت از حیاط به لانهاش بسته شده، یا مانند یك اسب كه در میدان سواركاری كاربرد دارد. شما برای دلیلی فراتر از بهرهكشی بسته شدهاید و مانند ما كه آن را میدانیم، فقط كسی كه حیوان نیست امكان و لیاقت وقفِ چیزِ بیفایده شدن را دارد. شما به موسیقی زنجیر شدهاید. ببخشید، اجازه دارم؟ {روباه بلند میشود و اهرم ارگ دستی را میچرخاند سونات اصلی موتزارت را میشنویم} موسیقی نابترین هنر است، چرا كه هیچچیز به جز آنچه را كه هست، بیان نمیكند. عالیتر از ادبیات كه، حتی اگر مادیت هم نداشته باشد، از قوانین مبارزه برای زیستن، پیروی میكند، تعالی در مبارزه برای كمال مطلوب، بسیار عالیتر از نقاشی و مجسمهسازی است، كه ناگزیرند از شكل و تصویر استفاده كنند و بنابراین یك مادیگرایی را حفظ میكنند. موسیقی این هنر ناب كه آخرین آثار بردگی آن را نیز از بین بردهاند، به تصویر و گفتار تحویل داده شده، این دو نگهبان سختگیر همة آگاهیها، مانند نگهبانان زندان هستند، كه به زندانیها غذا میدهند اما در واقع آنجا هستند كه آنها فرار نكنند. این همان دلیلی است كه من به موسیقی گوش میدهم، برای آنكه آگاهیهایی، فراتر از روباه بودن به جنگ آورم. من تولد خودم را در جهت رسیدن به تكاملی دستنیافتنی، احساس میكنم. نگاه من، بسیار بلندیها را دیده است. اما افسوس كه فقط نگاهم ... {او اهرم را متوقف میكند، سونات ساكت میشود} و من میگریم. {او روی نیمكت مینشیند} مرا ببخشید. اما شما نمیتوانید حال كسی را درك كنید كه در پایین نردبان ترقی، جا مانده است. موسیقی، برای من مانند گودالی است كه مرا از مخلوقات بسیار فراتر از خودم، جدا میكند. حالا، من مطمئنم كه چیزهای زیادی وجود دارند كه از آنچه ما را با هم متحد كرده است، جدا میكنند. بله، بین من و شما، یك گودال وجود دارد. شما جهش بزرگ ترقی را انجام ندادهاید. اما من، من فقط یك حیوانم. {مكث} سردتان نیست؟ {مكث} شما دیگر بُعد حیوانی خودتان را به یاد نمیآورید. وانگهی زمانی كه شما فقط حیوان بودید، زندگی هنوز برای حیوانات از نظر اخلاقی و مادی قابل تحمل بود. طبیعت یگانه واقعیت و تنها راه ممكن برای زیستن بود. حیوان بودن شرمندگی نداشت و زنده ماندن نشاندهندة میزان سختیها نبود. انسان، مقام والای خود را، ستایش نمیكرد و خود را اشرف مخلوقات نمینامید. قلمرو انسان، كه در آن زمان هنوز وجود نداشت، به ثروتهای طبیعی هنوز دستبرد نزده بود. اما امروزه همه چیز برای ما حیوانات، سخت شده است. تمدن جای طبیعت را گرفته، محدودیت بیش از حد امكان، زنده بودن را از ما گرفته و فرهنگ ما را دچار عقدة خودكمبینی، كرده است.پیش از این ما همه در حركتی یكسان بودیم، چرا بعضیها آنقدر زیاد موفق میشوند؛ در حالی كه دیگران در همان مرحلهای كه یك میلیارد سال پیش هم در آن بودهاند، درجا میزنند؟ چرا شما هماكنون دستگاهی خودكار با ظاهر انسانی هستید و من نه؟ این سؤالی است كه من جوابش را نمیدانم. من شبها پرسه میزنم، تعقیب میشوم و خودم هم در تعقیب غذا هستم، من پرسشی بیوقفه در سرم طنین میاندازد كه «چرا، چرا، چرا؟» {آواز خروسی را میشنویم} سپیده مثل هر روز از راه میرسد، اما برای من شب، هنوز تمام نشده است. شب در زندگی طبیعی، هاله در زندگی زیستشناختی، فشار غریزة كوركورانه، نفرتِ ترس و گرسنگی، فرار و شكار است. اینها برای من، نشانة فلق روح، درخشش ملكوتی عقلانی، روشنی آگاهی پیشرفته، شعور و یا چیزی فراتر از شعور نیست. اینها، برای من به معنای روح نیست. روح! چرا من نمیتوانم روح داشته باشم؟ {روباه از روی نیمكت بلند میشود. در یك آن، روبهروی تماشاگران میایستد. سپس به سمت میمون برمیگردد.} شما راز را میدانید. شما در نیمه راه هستید، در میان ما كارگران خلقت و انسان كه اشرف مخلوقات است. شما میدانید چه كار كنید كه برای همیشه پایین این نردبان باقی نمانید. من از شما استدعا دارم این راز را برای من هم فاش كنید. به یادگار از آنچه كه بین ما گذشت، برای دلسوزی، برای خویشاوندی فقیر، كه من هستم، برای بهتر ترقی كردن، آیا ترقی تنها قاعده و یگانه دین واقعی و تنها معنای جهان نیست؟ مگر ترقی، به درجات عالی رسیدن و بیش از پیش ارتقا یافتن، تنها و یگانه هدف نیست و تنها دلیل زندگی نیست؟ در این مورد، شما حق ندارید جواب رد بدهید، ما با هم قدم برمیداریم و شما یك انسان میشوید و من یك میمون. سپس وقتی كه انسان فرشته میشود، این منم كه جای انسان را میگیرم و این تمام نمیشود در مرحلة بعد دگرگونی ممكن است كه ما دوباره همدیگر را نشناسیم. ملك مقرّب، فرشتة درگاه، به حد اعلی بالا میروند. پس اول انسان، بعد شما و من پس از شما.هنوز شب است، اما در یك لحظه خورشید بالا میآید. این بهترین فرصت است، اكنون بهترین فرصت برای فاش كردن این راز است. حتماً با من موافقید كه روشنایی فانوس با نور خورشید اشتباه میشود. {روباه فانوس را برمیدارد و آن را خاموش میكند، حالا صحنه كاملاً تاریك است} تاریكی با رازداری سازگاری دارد و سپیدة صبح برملاكنندة همة رازها خواهد بود. ما تنها هستیم، اما در یك لحظه ناگهان ممكن است انسان، پسر عمویتان، هوادار شما، قیّم شما ظاهر شود. انسان نسبت به رازش حسود است. او ترجیح میدهد كه اشرف مخلوقات باقی بماند، همان وعدهای كه در زمان پیدایش به او داده شده است: « ... كه او فرمان میراند بر ماهیهای دریا، پرندگان آسمان، حیوانات، همة زمین و همة جانوران كوچكی كه روی زمین میجنبند!» انسان نمیخواهد ماهیها، پرندگان، جانوران كوچك و حیوانات از راز انسان شدنش چیزی بدانند. اما شما، شما آن راز را میدانید. هنوز وقت هست كه شما آن را برای من فاش كنید. پیش از آنكه انسان برسد و مانع شما بشود. انسان نسبت به انسان بودنش حسود است. انسان اشرف مخلوقات است، انسان شكل بسیار رفیع و والا در این دنیاست. آن را به من بگویید. من میخواهم انسان شوم، من! {آواز خروس برای سومین بار طنین میاندازد. صحنه حالا كاملاً روشن است و همه چیز آشكار میشود. روی زمین مجلههای پارهشده، بطریها و قوطیهای كنسرو خالی وجود دارد. در عمق، كمی به سمت چپ در دید ـ تالار نمایش ـ یك درخت خشكیده است. به درخت، نوازندة ارگ دستی آویخته شده است. {به خوبی روشن است كه تماشاگران قبلاً حضور چوبة دار را در صحنة دوم ندیدهاند. اگر تنظیم نورپردازی ناشیانه و ناكافی است، میتوانیم چوبة دار را زیر پارچه نازك مشكی پنهان كنیم و در لحظه ورود در بیاوریم.} یك كلاه بزرگ ساحلی روی صورتش است كه آن را پنهان میكند. كتی بلند و بدقواره، فرسوده و بی رنگ و رو، یك شال بلند با رنگ نسبتاً شاد گردنش را پوشانده و روی بدن بلند و بیحركت او افتاده است. روباه مقابل میمون قرار دارد و صورتش به سمت چوبه دار برگشته است. او یك لحظه به چوبة دار، نگاه میكند. در طول آن لحظه نور به حداكثر روشنایی میرسد و ثابت میماند. خوب، من میروم. {او از گوشهای از صحنه خارج میشود.}منبع:Mrozek‚ Slawomir‚ Les Edition Noir Sur.Blanc (Theatre 1)‚ Suisse‚ 1992.یک نمایشنامه از اسلاومیر مروژک/ ترجمه: رویا یارکی ،مجله ی صحنهتهیه و تنظیم : بخش ادبیات تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 393]
صفحات پیشنهادی
روباه آرزومند
روباه آرزومند-روباه آرزومندصحنه در تاریكی فرو رفته است. فقط فانوسی كه شمعی درون آن قرار دارد، هالهای از نور را بر صحنة نمایش میتاباند كه متشكل از اجزای زیر ...
روباه آرزومند-روباه آرزومندصحنه در تاریكی فرو رفته است. فقط فانوسی كه شمعی درون آن قرار دارد، هالهای از نور را بر صحنة نمایش میتاباند كه متشكل از اجزای زیر ...
ترس روباه
29 ژوئن 2010 – روباه آرزومند-روباه آرزومندصحنه در تاریكی فرو رفته است. ... طبیعی، هاله در زندگی زیستشناختی، فشار غریزة كوركورانه، نفرتِ ترس و گرسنگی، ...
29 ژوئن 2010 – روباه آرزومند-روباه آرزومندصحنه در تاریكی فرو رفته است. ... طبیعی، هاله در زندگی زیستشناختی، فشار غریزة كوركورانه، نفرتِ ترس و گرسنگی، ...
Dr.Visit card & BlogFa & IranProud -
... پست ها دوست دارم آرزومند آرزوهات خیلی خوشگلن شهرام جان نقدی دیگه نمی مونه مثل ... باشه دیگه این روباه ها رو هم خز نمی کنم! galagoola 07 دي 1386, 22:27بلاگفا کیه .
... پست ها دوست دارم آرزومند آرزوهات خیلی خوشگلن شهرام جان نقدی دیگه نمی مونه مثل ... باشه دیگه این روباه ها رو هم خز نمی کنم! galagoola 07 دي 1386, 22:27بلاگفا کیه .
دعا در کتاب و سنت(1)
از سعدی نقل شده جوانی به دنبال کار رفت در صحرا به روباهی رسید که دست و پا نداشت در فکر فرو رفت که این حیوان غذای خود را چگونه تهیه می کند در حالی که به کار خود ...
از سعدی نقل شده جوانی به دنبال کار رفت در صحرا به روباهی رسید که دست و پا نداشت در فکر فرو رفت که این حیوان غذای خود را چگونه تهیه می کند در حالی که به کار خود ...
دانش - آهوان رنجور، موريانههاي فربه
... درشت اندام و ريزاندام نظير آهو، گرگ، روباه، شغال، مار، موش، موريانه خاكي، مورچه و. ... و دشت ميرزابايلو با خيالي آسوده آرزومند بقاي ماندگار زيستبومهاي موجود بوده و خواهند ...
... درشت اندام و ريزاندام نظير آهو، گرگ، روباه، شغال، مار، موش، موريانه خاكي، مورچه و. ... و دشت ميرزابايلو با خيالي آسوده آرزومند بقاي ماندگار زيستبومهاي موجود بوده و خواهند ...
اظهار لطف جناب آقای حسن رحمانی هنرپیشه محبوب کرمانشاهی ...
برای همه دانشجویان عزیز، از جان و دل آرزومند موفقیت و سرفرازی و سلامتی هستم. ... مرحوم سیافی نقش روباه را داش وبنده نقش گرگ را ؛آقای تقی پور گارگردان وخانم ایشان ...
برای همه دانشجویان عزیز، از جان و دل آرزومند موفقیت و سرفرازی و سلامتی هستم. ... مرحوم سیافی نقش روباه را داش وبنده نقش گرگ را ؛آقای تقی پور گارگردان وخانم ایشان ...
اصطلاحات زبان فارسی : حرف آ و الف
آشیخ روباه آب زیر کاه، مکار آشی شدن سوراخ سوراخ شدن بدن از ترکش های فراوان .... از خدا خواسته آرزومند، مشتاق از خر افتادن نابود شدن، مردن از خرس مویی کندن از مردم ...
آشیخ روباه آب زیر کاه، مکار آشی شدن سوراخ سوراخ شدن بدن از ترکش های فراوان .... از خدا خواسته آرزومند، مشتاق از خر افتادن نابود شدن، مردن از خرس مویی کندن از مردم ...
تاپیک درخواست عکس -
16 ا کتبر 2006 – اگه داری ممنون میشم منیرزاده 19 مرداد 1385, 19:50من دنبال یک سری عکس از روباه هست مناسب برای طراحی لوگو Mandana 22 .... آرزومند آرزوهایتان شهرام .
16 ا کتبر 2006 – اگه داری ممنون میشم منیرزاده 19 مرداد 1385, 19:50من دنبال یک سری عکس از روباه هست مناسب برای طراحی لوگو Mandana 22 .... آرزومند آرزوهایتان شهرام .
-
گوناگون
پربازدیدترینها