تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):در عمل مؤمن يقين ديده مى‏شود و در عمل منافق شك.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815614516




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

رویاهای بر باد رفته!!


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: رویاهای بر باد رفته
دفاع مقدس

دفاع مقدس
از مجموعه شما و خاطراتبر اساس خاطره سید قاسم ساداتی(قسمت دوم)برای مشاهده قسمت اول اینجا کلیک کنید.بعد از ظهر یه روز در بهمن ماه همه جلوی مسجد امیر جمع شده بودند برای اعزام.   خدمت ، خدمته . چه تفاوتی میکنه کجا باشه تدارکات یا هر جای دیگه. این مسئولیت ها هم دوره ایه. هر مدت جاتون عوض میشه.من و مجتبی هم بودیم.بساط  یه خداحافظی گرم با چاشنی اشکهای مادرانه مادرم به راه بود .توی راه هر کسی برای خودش حالی داشت ، یه سری نوحه می خوندن ، بعضی ها سینه زنی می کردن و منم تو فکر اینکه رسیدیم جبهه تو کدوم قسمت فعالیت کنم : تک تیر انداز ،یا... اینکه چقدر طول کشید تا رسیدیم اندیمشک و بعد هم پل کرخه و دهلران و چقدر بلا تکلیف بودیم بماند. بالاخره ما رو به دسته های 10 نفری تقسیم کردن و شروع کردن به اموزش سلاح های نیمه سنگین : تیربار کالیبر 50، تیر بار ژ3 و آر پی جی 7.بعد هم کمی تمرین و شلیک. یه سری تمرین نظامی هم دادن. حالا نوبت فرمانده گردان بود که بیاد و صحبت کنه. آقای جعفر زاده اصل ترک که خیلی سخت فارسی حرف می زد و نحوه استفاده از کلماتش  همه رو به خنده می انداخت، حتی هم شهری هاشو.گفت شما بسیج ارتش هستین و اینجا گردان زرهی 1954 قدس ارتش است.فرماندهان شما ارتشی هستند و کلی روی نظم بچه ها تاکید کرد. بالاخره رسید به چیزی که من از اول به اون فکر می کردم : تقسیم نیروها. اول 2 نفر برای اطلاعات شناسایی می خواستن که 2 نفر داوطلب شدند و رفتند. بعد هم نوبت نیروی تک تیر انداز شد. اکثریت دست بلند کردن . منم همین طور .
دفاع مقدس
تو رویای خودم تیر اندازی خودم رو تصور می کردم که وقتی نوبت ما شد گفتن برای شما یه کار مناسبتری سراغ داریم : تدارکات . خدای من! به همه چیز فکر می کردم جز این یکی . تمام رویاهام از تهران تا اینجا نقش بر آب شده بود. دادم رفت هوا: من اومدم بجنگم، نیومدم تدارکات که . تدارکات دیگه کجاست.....همین موقع بود که یکی دیگه از فرماندهان اومد و ما رو آروم کرد .آروم باشید برادر من ایشون فرمانده شما هستن ؛ این کارتون درست نیست . خدمت ، خدمته . چه تفاوتی میکنه کجا باشه تدارکات یا هر جای دیگه. این مسئولیت ها هم دوره ایه. هر مدت جاتون عوض میشه.خلاصه انگار چاره ای نبود . با هر دلخوریی بود قبول کردیم و رفتیم مقر فرماندهی گردان که تدارکات هم اونجا بود. بهمون لباس و پتو و .. دادند و گفتند فعلا تو این سنگر استراحت کنید تا فردا.ادامه دارد... برای پاسخ گویی به این سوال به این لینک مراجعه فرمایید.فاطمه شریعتمدارهنر مردان خدا-تبیان





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 590]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن