واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: گفتگوي رضا رشيدپور با حميد نعمتا...
«بوتيک» از مهمترين اتفاقهاي سينماي ايران در ابتداي دهه 1380 بود. از معدود فيلمهاي اول يک کارگردان که حسابي همه مخاطبهاي سينما ايران را غافلگير کرد. نگاه اجتماعي خاص و متفاوت نعمت الله به عنوان يک فيلمساز جوان به مذاق اغلب منتقدان سينماي ايران خوش آمد. اما به طرز عجيبي نعمت الله 5 سال فيلم نساخت. اين فيلم نساختن نعمت الله باعث شد مخاطب هاي سينماي ايران هر چه بيشتر براي فيلم بعدي او کنجکاو شوند. امسال او با فيلم « بي پولي» مهمان يک جشنواره پر اسم اما کم رمق است که اتفاقاً شانس مطرح شدن فيلم را بيشتر ميکند. اما نکته در اينجاست که پرويز شهبازي هم بعد از مدتي دوري از سينما با «عيار 14 » آمد ولي به آن شکل انتظارات را بر آورده نکرد چرا که خاطره خوش نفس عميق هنوز سر جاي خودش باقي است و «بي پولي» هم همانقدر که خوش شانسي دارد به واسطه خاطره «بوتيک» ، مسير سختي پيش رو دارد. بايد منتظر بود که واکنش ها به اين فيلم چه خواهد بود و آيا نعمت الله باز هم مرد خوش اقبال جشنواره فيلم فجر خواهد بود يا نه؟ من كارگرداني حميد نعمتالله را از نزديك ديدهام و برايم جالب است كه اينقدر به نكات ريز و جزئي اهميت ميدهي. روي تكتك كلمهها و نحوه گويش آنها حساسيت داري. اين همه وسواس لازم است يا به ذات تو برميگردد؟ من نميدانم بقيه چطور كار ميكنند كه خودم را مقايسه كنم. من معمولا فيلم را بعدا ميبينم دچار عذاب وجدان ميشوم كه مثلا چرا صدا فالش بود. من هميشه با اين همه دقت، پس از ديدن فيلمهايم دچار عذاب ميشوم. همين دقتهاست كه باعثشده رضا رويگري يا محمدرضا گلزار در فيلم اول تو بهترين بازيشان را ارائه كنند؟ آنها خودشان زحمت كشيدند و من فقط كارگردان كار بودم. اما اين دقت و وسواس من هم موثر بوده است. البته اين دقت و وسواس فقط سر صحنه نيست، بلكه در نوشتن و انتخاب آدمها هم وجود دارد. حتي روي نحوه اداي جزئيترين كلمات هم حساسيت داري و آيا اينقدر ريز شدن روي موضوع لزومي دارد؟ من فقط چيزي را كه حس ميكنم تغييرش بهتر است گوشزد ميكنم. شايد چيزهايي ديگر هم باشند كه تغييرشان بهتر باشد و من تشخيص ندهم. اينكه حد و اندازه اين مسئله كجاست و كجا اين وسواس بيش از حد ميشود را واقعا نميدانم. ميتوانم بگويم كه دست بازيگر در كار شما زياد باز نيست و فرصت بداههپردازي ندارد. نعمتالله اصلا راضي نمي شود كه بازيگرش في البداهه چيزي بگويد يا حسي را منتقل كند... بايد به اين حرفت بيشتر و سر فرصت فكر كنم. راستش خوب است كه بازيگري ديالوگ بداههاي بگويد اما تجربه خوبي از اين موضوع ندارم. همين الان يك پلان در فيلم است كه حس خوبي نسبت به آن ندارم و ميخواستم به آقاي تدوينگر بگويم كه آن را بردارد. البته اين دو سه روز اين پلان را تحمل ميكنم و آن تغيير قبلي را انجام ميدهم و بعد اين را به آقاي موئيني ميگويم. بگذار امروز خوب و پاكيزه از هم جدا شويم، فردا و پسفردا يك كاري ميكنيم... .(ميخندد) پس تعريف خوب از نظر تو و تدوينگرتان با هم متفاوت است؟ نه. درخيلي از موارد هم با يكديگر همعقيده ميشويم. يا من ايشان را مجاب ميكنم و يا ايشان من را. اما در مواردي نظر من با تدوينگر يا حتي فيلمبردار، بازيگر يا تهيهكننده يكسان نيست و اين لحظات ميتواند خيلي بيدردسر پشت سر گذاشته شود يا اينكه بادردسر زياد تمام شود. اين حساسيتها كه ميگويي در فيلم اولت «بوتيك» هم وجود داشت يا اينكه به خاطر فيلم دومت «بيپولي» است؟ ميخواهي هر طور كه شده توقعات را بعد از «بوتيك» برآورده كني؟ اين حساسيتها حتي در فيلم كوتاههاي من هم وجود داشت. من هميشه همين طور فيلم ساختهام. حميد نعمتالله چقدر پشت دوربين ديكتاتور است؟ من هميشه سعيام را ميكنم اينگونه نباشد. بهرام رادان ديالوگي در مورد من درست كرده و ميگويد تو دموكراتترين كارگردان ديكتاتور دنيايي. اين همان چيزي است كه من تمام سعيام را ميكنم كه اينگونه نباشد، اما يك چيز عجيبي در وجودم هست كه لحظه آخر ميگويم نه، همان كه من ميگويم را انجام دهيد. (ميخندد) من هم با وجود اينكه شايد يكدهم بقيه يا حتي كمتر سر صحنه شما بودم، اما اين را كاملا حس ميكنم. تو كاملا با تيپ يك دموكرات حرفها را گوش ميكني و بعد كاملا ديكتاتوري ميگويي نه، همان كه من گفتم! بگذريم. انتظارها از تو بعد از «بوتيك» خيلي زياد است. فكر ميكني «بيپولي» به قدرت آن فيلم شده؟ رضاجان من الان با فيلم خيلي در تماس هستم و نميتوانم قضاوت كنم. الان چيزي از فيلم نميفهمم و راجع به كيفيت آن كودن شدهام. تو يك ريسكي كردهاي و بعد از «بوتيك» به سمت طنز و كمدي رفتهاي و چيزهايي را تجربه كردهاي كه در بوتيك نبودند. از جامپهاي تصويري گرفته تا حال و هوا و شكل كار. اينها اتفاقي است يا تصميم تو بود؟ نه تصميم نبود. «بيپولي» فيلم شادابتر و متفاوتي نسبت به «بوتيك» است، اما نميخواستم فيلمي بسازم كه با آن اولي فرق داشته باشد. الان ذائقه طنز مردم پائين آمده و همه فيلمهاي طنز تبديل به نسخههاي سينمايي طنزهاي نود شبي با همان آدمها و مشخصات با همان شوخيهاي دمدستي شده است، اما ريسك تو با انتخاب بهرام رادان و ليلا حاتمي براي اين فيلم بسيار بالاست. الان يك سكانسي ميديديم كه تو به سمت طنز موقعيت هم رفته بودي. از فضاي فيلمت كه نوعي از طنز متفاوت با آدمهايي متفاوت را شامل ميشود نميترسي؟ چرا. راستش ميترسم. هميشه شايد چيزي كه براي ديگران خندهدار است، براي تو نباشد. اصلا چرا بعد از «بوتيك» كه خيلي سرد وتلخ بود، به سراغ طنز رفتي؟ من چند سوژه را دوست داشتم كه كار كنم. يکي از آنها درباره آدمي بود که زندگي مرفهي دارد و در مقطعي اوضاع مالياش به هم ميريزد و سپس دوباره روبه راه ميشود. حس من اين بود که اين مقطع از زندگي با حال فقر و آن فقر دائمي فرق ميکند. ما که به طبقه متوسط تعلق داريم، هرکداممان اين مقطع از زندگي را تجربه کردهايم و بوده زماني که بيپول شدهايم. با اينکه ظاهر اين مقطع خيلي تراژيک است، اما درون آن چندان تلخ و تراژدي نيست. شايد چون زمان آن کوتاهمدت است، با پلشتي و تلخي فقر تفاوت دارد. مثلا تصور کنيد رضا رشيدپور ميخواهد برود مراسمي را در حضور وزير و وکيل اجرا کند، همه هم ايشان را ميشناسند اما او حتي کرايه ماشين هم ندارد تا خود را به مراسم برساند. ميشود با ذات اين سوژه بانمک برخورد کرد اما چون حميد نعمتالله سابقه کار طنز ندارد، چند مورد طنز و کمدي در «بيپولي» با هم ديده ميشود. البته قضاوتم براساس چند سکانسي است که الان با هم ديدهايم. در يک سکانس بهرام رادان در حال شستن سيب زمينيهاست که به نظرم شبيه سکانسي از لورل و هاردي است. پرداخت هم مثل همان فيلم است يعني چند سيب زميني شسته شده و يک وانت باقي مانده است. يک سکانس ديگر هست که بهرام تاکسي ميراند و شبيه طنزهاي رضا عطاران شده. يا آن سکانس داخل استخر نزديک به کارهاي مهران مديري درآمده است. دوست دارم حميد نعمتالله براي خودش طنز خلق کند نه اينکه کارش کولاژي از طنزهاي ديگران باشد. رضاجان فکر ميکنم اگر نتيجه نهايي کار را تماشا کني، ممکن است نظرت عوض شود. شايد بگويي فيلم را دوست ندارم اما شباهت زياد با کارهاي ديگران را قبول ندارم. اتفاقي که در «بيپولي» ميافتد و به نظرم جالب خواهد بود، ترکيب طنز با لحظات تلخ است. شايد «بيپولي» نباشد اما اورژينال است. از بهرام رادان راضي بودي؟ توانست ارتباط تراژدي و طنز را در بازياش دربياورد؟ الان که فيلم را نگاه ميکنم بله. اما در زمان فيلمبرداري دوران پرچالشي را سپري کرديم. زياد با هم چانه ميزديم و لحظات بيم و اميد فراواني داشتم که آيا فلان پلان درميآيد يا خير. الان که کار مونتاژ شده و پلانها کنار هم جمع شدهاند، حس ميکنم به آن چيزي که ميخواستم نزديک شدهام. از اول به بهرام فکر ميکردي؟ يک فرضي پيش خودم داشتم که حتما بايد از بازيگران مطرح و محبوب استفاده کنم. در بين بازيگراني که محبوبيت دارند، حس کردم ترکيب بهرام رادان و ليلا حاتمي هم تازه است و هم قوي. چقدر دغدغه فروش داشتي؟ آيا فيلمنامه ميطلبيد که بهرام رادان و ليلا حاتمي نقشهاي اصلي را بازي کنند يا بيشتر فکر گيشه بودي؟ اگرچه طلبيدن هم حرف درستي است اما مهمترين چيزي که به آن فکر کردم دغدغه فروش بود. به فيلم بعديت فکر ميکني. ذهنيتي از آن داري يا فقط تمام فکر و ذکرت «بيپولي» است؟ يک فيلم تلخ يا به عبارتي پلشت ميخواهم بسازم. طنز را پس ادامه نميدهي؟ نه. ميخواهم يک کار سياه بسازم. البته طنز را دوست دارم و چند وقت پيش يک فيلم نوددقيقهاي طنز هم ساختم. فکر ميکني فيلمت از نظر هيئت داوران ديده شود. ميدانم از اينکه «بوتيک» را به بخش مسابقه راه ندادند خاطره خوبي نداري. برايت مهم است که فيلم جايزه بگيرد؟ راستش حتما مهم است. بالاخره هر کسي ميخواهد فيلمش ديده شود و مورد تقدير هم قرار بگيرد. شنيدهام موسيقي فيلمت را سهراب پورناظري ساخته است. چرا چنين انتخابي کردي و اصلا چرا سنتي؟ راننده سرويسي که با آن سر صحنه ميرفتم و بر ميگشتم، مدام موسيقي سنتي گوش ميداد. من هم آخر به اين نتيجه رسيدم که موسيقي سنتي روي فيلم بگذاريم. حتي نوع موسيقي و حال و هواي آن که هر روز با آن به سرکار ميرفتيم و برميگشتيم، روي فيلم هم تاثير ميگذاشت. جدي اين موسيقي روي تو تاثير ميگذاشت؟ صد درصد. چند وقت پيش مصاحبهاي از تارنتينو ميخواندم و او گفته بود اگر من با ماشينم سر صحنه فيلمبرداري ميروم و در راه يک سگ را زير بگيرم، اين تصادف حتما روي فيلم من تاثير ميگذارد. البته نه اينکه با گوش کردن يک موسيقي ديالوگها را عوض کنيم، بلکه حس و حال کار عوض ميشود. ضمنا بهترين اوقات فيلمبرداري آن زماني است که با سرويس يا سر کار ميروي يا از سر کار برميگردي. در اين زمان ميشود به کارهاي پيشرو يا گذشته فکر کرد وگرنه در طول روز آدم مدام مشغول کار است و فرصتي براي خلوت کردن با خود نيست. البته اگر راننده سرويس آدم خوبي باشد و زياد حرف نزند.(ميخندد) حميد نعمتالله در کنار همه حساسيتها و توجهش به همه جزئيات، خونسردي خاص و مثالزدنياي دارد. يادم ميآيد يک روز سر فيلمبرداري برق رفته بود و همه به هم ريخته و عصبي بودند، اما تو روي يک صندلي آرام نشسته بودي و فيلمنامه بازنويسي ميکردي... . يک بار يک اصطلاحي شنيدم به نام «کندسوزي». يادم ميآيد چند سال پيش کتابخانه مجلس آتش گرفته بود و در روزنامه نوشته بودند در اين آتشسوزي کند سوزي اتفاق افتاده است. آن زمان من از اين اصطلاح خوشم آمد. چوبها از داخل آتش گرفته بودند، اما جلوه بيروني نداشتند. در مورد من هم اين اصطلاح مصداق دارد. دوست داشتم اين خونسردي بيروني، در درون هم وجود داشت، اما من هم دچار کندسوزي هستم. سر صحنه که هيچوقت آتش نگرفتي؟ نه. فکر ميکنم به جاي کندسوزي سکته ميکردم. «بوتيک» زماني ساخته شد که فيلمهاي دختر پسري رواج داشتند. ساخت اين فيلم در آن دوران به نوعي خلاف جهت شنا کردن بود. فيلم تو هم جوانانه بود، اما ربطي به فيلمهاي جوانانه آن زمان نداشت. فکر ميکني «بيپولي» هم در زمانهاي که فيلمهاي طنز از جنس تلويزيوني روي مد هستند، به نوعي خلاف جهت شنا کردن باشد؟ آن زمان که قصد ساخت «بوتيک» را داشتم، فيلمهاي اکشن روي بورس بودند اما آنقدر اين فيلم دير ساخته شد که دوران عوض شده بود. «بيپولي» را هم با هدف حرکت در خلاف جهت رايج سينماي ايران نساختم. اما خود به خود وقتي بخواهي کار متفاوت انجام دهي، اين اتفاق خودش ميافتد. من هميشه دير ميجنبم. اين فاصله پنج ششساله بين «بوتيک» و «بيپولي» به خاطر اين دير جنبيدن بود يا اينکه ميخواستي بعد از تجربه فيلم اولت، يک فيلم کاملا حرفهاي با سر و شکل سينماي حرفهاي بسازي؟ توقع داشتي که اول بايد شرايط ايدهآل توليد فراهم شود و بعد فيلم را کليد بزني؟ نه. چنين توقعي نداشتم. نه توقع شرايط استثنايي برخي دوستان را داشتم و نه به شرايط رايج سينماي بدنه قانع بودم. راستترين جواب اين است که در اين سالها حال فيلم بلند ساختن نداشتم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 523]