واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: دانی که زندگانی خوش کدام است؟ از سخنان خواجه عبد الله انصاری
زندگی خوشدانی که زندگانی خوش کدام است؟ آن کس که همیشه بینام است و از حق بر دل وی پیام است و بر زبان و دل او ذکر دوست بر دوام است و از هر دومولا او را تمام است. دنیا او را دام است و عقبی دانه که اللّه سرّ او میداند. هستی تو دام است و دو گیتی دانه. هوش دار که در دام نیفتی به سبب دانه.غلبهی هوای نفسای طالب! گوش دار که مراد در هوای نفس بر تو غالب نگردد، دست مرادش بسته میدار و سر فضولش کوفته میدار، آلتش مده که دشمن است تو را از این دولت طلبکاری بیندازد که مغبون دنیا و آخرت گرداند. اگر گوید که سیر نانم ده که شکر کنم، گو: گرسنگی نابرده شکر سیری چون بدانی کرد؟ امروز که گرسنهای، دل از دنیا بر نمیتوانی کند، چون سیر بخوری دنیا را بهشتیگیری و مرا تمام زبونگیری. به قدر آن که قوت و حمیت دین داری بینم، وقتت میدهم. تو در کار افزای تا من در قوتت افزایم.مایدهی مؤمنبدانکه مایدهی قالب مؤمنان هفت بخش است: یکی از برای نان گشت و شش دیگر از برای انوار ایمان گشت که اثر آن به جای قوت تن گشت، بنگر که حال دل، خود از عین آن نور چون گشت... نفس خود را غذا از مایهی ایمان ده که از نان همه کوی هوا میگیرد و راه هوا بر میگیرد و از مایدهی ایمان از بند هوا رهایی میگیرد و راه اعلی العُلی برمیگیرد.مستی و هستیای طالب! هشیار باش و خاموش، مست باش و مخروش. گرم باش و مجوش. شکسته باش و خاموش که سبوی دُرُست را به دست برند و شکسته راه به دوش.اگر داری طرب کن و اگر نداری طلب کن. در اول دُردی نصیب اوست که در سبق نه مست اوست که او را میراند تابه دوست. او را که مستی برهستی سابق است، او بر این اشارت واقف است، او را که مستی روی نمود، دو گیتی در چشم او سراب نمود.محبت و محنت
بلا ازدوست عطاست و از عطا نالیدن خطاست. بلایی که تو را مشغول کند بدو بهْ از عطایی که تو را مشغول کند ازو. بلا کش باش نه بلا برنهنده. تحت حکم باش نه حکم کننده.محبت در بزَد، محنت جواب داد: من غلام آن کسم که خوش آمد. فرا آب داد، دست در عشق زدم هرچه باداباد.الهی! آنچه بر ما آراستی خریدیم و از هر دو جهان، محبت و جامهی بلا را بریدیم و پردهی عافیت دریدیم.بستگان زنجیر بلای او با کسی آرام نگیرند و داغ زدگان شراب لقای او جز از دست لطف او جام نگیرند. در آن محله که محبت سرای گیرد، محنت زَهره ندارد که جای گیرد. محبت باغی است پر ریاحین و بر جویبار نُزهت او صد هزار نامرادی و ناکامی رسته، دل مُحب بیدار است و دیدهی عاشق گهربار است.بلا بر دوستان او موکل است، ایشان را میراند تابه دوست رساند. بلا نیکو بود چون بلا ازو بود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 284]