تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 15 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام حسین (ع):هر كس فكرش به جايى نرسد و راه تدبير بر او بسته شود، كليدش مداراست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826053043




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي صبح امروز


واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي صبح امروز روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زير مي‌آيد. اعتماد: تهديد يا تدبير «تهديد يا تدبير» عنوان سرمقاله‌ روزنامه‌ اعتماد به قلم سيدعلي ميرباقري است كه در آن مي‌خوانيد؛ هنر مديريت سياسي امروز کشور، اين است که مسوولان همه تهديدها را با تدبير و مديريت مناسب به فرصت تبديل کنند. اصولاً مديران باهوش و کارآمد، تهديدها و فرصت ها را در ذات وقايع نمي بينند، بلکه اعتقاد دارند نوع تدبير و مديريت وقايع است که مي تواند اتفاقي را تبديل به فرصت کند يا عکس العمل هاي وقايع اتفاقي را به گونه يي سازماندهي کرد که حاصل آن، تهديد و تخريب شود. حوادث در عالم واقع، فقط و فقط يک اتفاق هستند و في نفسه و در ذات خود نه خوب اند و نه بد، نه فرصت هستند و نه تهديد و بر خلاف آنچه فکر مي کنيم همه حوادث در عالم امکان در ذات خود فاقد هر گونه ارزيابي مثبت و منفي هستند و اين هنر انسان ها است که چگونه و از چه زاويه يي، حادثه يي را مديريت کنند تا از دل يک واقعه خنثي، انرژي مثبت يا منفي استخراج کنند.در ادبيات عمومي جهان، جنگ به عنوان موضوعي منفي و تهديد کننده تبيين شده است و همه نگاه ها به تخاصمات نظامي، از زاويه منفي و بدبينانه بوده است، اما در ادبيات کلاسيک سياسي و از منظر مديران سياسي، معمولاً اين گونه نبوده و نيست به طوري که در تاريخ معاصر خودمان، به عينه ديديم حضرت امام خميني به عنوان يک سياستمدار حاذق و توانمند در سال 1359 وقتي صدام حسين بعثي از زمين و هوا و دريا به نظام مقدس جمهوري اسلامي يورش نظامي برد و حملات برق آسايي را بر مرزهاي کشورمان آغاز کرد، با کمال آرامش و با اطمينان خاطر، اعلام کرد اين جنگ اگر 20 سال هم طول بکشد ما ايستاده ايم و بعدها با لفظ الطاف خفيه الهي از آن نام برد.حادثه 11 سپتامبر سال 2001 ميلادي امريکا بر خلاف انتظار جامعه جهاني، آنچنان مديريت شد و آنچنان براي امريکا داراي آثار مثبت جهاني در حوزه هاي مختلف بين المللي شد که بعدها بعضي از تحليلگران سياسي به غلط مدعي شدند حادثه فوق، حادثه يي از پيش طراحي شده توسط عناصري کليدي در جامعه سياسي امريکا بوده است. از اين گونه مثال ها و حادثه ها در تاريخ فراوان است که گوياي اين حقيقت است که هيچ اتفاقي في نفسه و در ذات خود، نه تهديد است و نه فرصت، و اين انسان ها هستند که با نوع مديريت خود به گونه يي عمل مي کنند که حادثه يي را تبديل به نعمت مي کنند يا با سوء تدبير و سوء عمل خود آن را به نقمت و تباهي مي کشانند. انتخابات رياست جمهوري دهم، حضور بانشاط و بي سابقه مردم در صحنه هاي سياسي، مردمسالاري ديني، عکس العمل هاي معترضان به نتيجه انتخابات، تظاهرات خياباني جوانان در حمايت از کانديداهاي مورد نظر خود و... همگي حوادث و وقايعي بودند که در عالم واقع، فقط يک اتفاق و يک کنش اجتماعي يا سياسي بودند، نه فرصت هستندو نه تهديد، نه توليد چالش سياسي مي کنند و نه تخريب اجتماعي و همه آنها مثل همه اعمال و افکار و افعال اعضاي روزمره جامعه، فقط فعلند. اما اين عمل ها اگر با عکس العمل مناسبي مواجه شوند مي توانند به فرصتي بزرگ براي توسعه و پيشرفت جامعه بدل شوند، چگونه و براساس چه معياري وقتي مردم به حد 40 ميليون نفر پاي صندوق هاي راي مي آيند به عنوان نعمت و فرصت از آن ياد مي کنيم و به عنوان طرفداران نظام به شدت از آن استقبال مي کنيم اما وقتي بخشي از همين مردم با کمال آرامش و با حفظ اصول نظام جمهوري اسلامي تظاهرات آرامي را تحت عنوان دفاع از آراي خود و دفاع از اصول دموکراسي و ارزش هاي اسلامي و انقلاب اسلامي برگزار مي کنند صهيونيست و دشمن ناميده مي شوند؟ چرا با سوءتدبير و بي فکري، جوان دانشجويي که در کمال اعتقاد به نظام حاکم، اعتقاد و باور دروني اش را براي نظام به نمايش مي گذارد تا فقط پيام رساني کرده باشد را به بدترين شکل ممکن سرکوب مي کنيم و فرصت پيش آمده را با همه توان، تبديل به تهديد مي کنيم؟، چرا فکر مي کنيم بخشي از جامعه نخبه کشور دشمن است و همه کس و همه چيز را به کار مي گيريم تا به زور و جبر ثابت کنيم که غيرخودي است و آنچنان تلقين کنيم که خودش هم باور کند از نظام نيست و دست به حرکات تخريبي و تهديد بزند؟، آيا پس از 30 سال از بالندگي نظام، هنوز فکر مي کنيم جمهوري اسلامي ايران آنقدر ضعيف و ذليل است که با چندين شعار انحرافي يا بوق زدن ماشين و امثالهم، تهديد شود؟ آيا نبايد فکر کرد ضعيفي و ذليلي از آن خود ماست و نه نظام؟، آيا تا به حال فکر نکرديم، مردمي که خودشان انقلاب و جنگ و سازندگي و نفاق کور را اداره کردند و اين انقلاب نوپاي منحصر به فرد را به اين نقطه از بالندگي و تنومندي رساندند اشتباه نمي کنند و خيلي از ما بهتر و بيشتر مي فهمند و نسبت به سرنوشت نظام و کشور دلسوزترند؟، آيا وقت آن نرسيده است نگاهي به عملکرد گذشته خود و نوع تدبير و مديريت خود بيندازيم و انديشه کنيم که مردم و عمل مردم هيچ وقت تهديد نيست و شايد تهديد، تدبير ماست نه عمل مردم، آفتاب يزد: هشدار يا پرده ديگري از يك سناريو!؟   «هشدار يا پرده ديگري از يك سناريو!؟» عنوان سرمقاله‌ روزنامه‌ آفتاب يزد است كه در آن مي خوانيد؛ اصولگراياني كه از نيمه‌هاي سال 86 انتقادات هشدارهاي خود به احمدي‌نژاد و دولت او را افـزايش داده بودند از اواخر سال 87، ناگهان زبان انتقاد را در كام كشيدند تا به قول خودشان مصلحت انتخاباتي را رعايت كرده باشند.اما اين سكوت مصلحتي و شايد محاسبه شده- دوام زيادي نيافت. زيرا تنها ساعاتي پس از اعلام پيروزي احمدي‌نژاد توسط زيردستانش در وزارت كشور، او در اقدامي غيرمتعارف به تلويزيون آمد تا به حاميان اصولگراي خود بگويد فقط برنامه‌هاي خود را اجرا خواهد كرد و توصيه‌اي در مورد اعضاي كابينه دهم نخواهد پذيرفت. همين سخنان را مي‌توان پايان دوره مصلحت‌انديشي انتخاباتي دانست. زيرا پس از آن، حاميان اصولگرا نيز به ميدان آمدند تا به احمدي‌نژاد بگويند براي كشيدن ترمز اقتصادي، سياسي و مديريتي دولت آمادگي دارند. اما آيا همه واقعيت همين است؟ ‌ ‌ به نظر مي‌رسد دادن پاسخ مثبت به اين سوال، كار ساده‌اي نيست، زيرا در چهار، پنج سال اخير بارها پروژه اتحاد، انتقاد و سكوت مصلحتي توسط اصولگرايان اجرا شد ولذا اكنون اين احتمال بيش از هر زماني به ذهن مي‌رسد كه تمامي انتقادات و حتي اعتراضات جدي، تنها حاشيه‌اي بر برنامه‌ اصلي اصولگرايان بوده است. به عبارت ديگر، به نظر مي‌رسد اصل اساسي براي بسياري از اعضاي جناح موسوم به اصولگرايان، حفظ حاكميت در جناح متبوع خود بوده كه در اين راستا، هرگاه لازم باشد سردمداري اعتراض به عملكردهاي ناراضي‌كننده را بـه عهده مي‌گيرند و هر زماني كه مصلحت اقتضا كند سكوت مصلحتي پيشه مي‌سازند و عنداللزوم از رقابت درون جناحي جلوگيري مي‌كنند تا بتوانند پيروزي‌هاي ادعايي خود در انتخابات را ناشي از اتحاد اصولگرايان جلوه دهند. اكنون مي‌توان حدس زد كه اصولگرايان، بر پيگيري اين سناريو جدي‌تر خواهند شد. زيرا از يكسو احتمال حـضور فعال اصلاح‌طلبان در هر انتخاباتي كه در سال‌هاي نزديك آينده برگزار مي‌شود بسيار ضعيف است و از سوي ديگر، نتيجه عدم وجود رقابت، برگزاري انتخاباتي سرد و نااميدكننده خواهد بود. پس اصولگرايان ناچار هستند از هم اكنون به فكر سامان دادن رقابتي ظاهراً جدي باشند تا جاي خالي رقيب اصلي را پر كنند. اينكه امروز شديد‌ترين هشدارها به احمدي نژاد در خصوص تركيب كابينه دهم بر زبان جدي‌ترين حاميان انتخاباتي او در مجلس جاري مي‌شود و در مقابل، فراكسيون دولتي اصولگرايان، سخناني مي‌گويد تا ثابت كند پيروزي اخير هيچ ربطي به جناح اصولگرا ندارد در واقع دو روي يك سكه به نمايش گذاشته مي‌شود. در حالي كه تجربه چهار سال اخير نشان مي‌دهد نه انتقادها آنچنان جدي و ســرنـوشـت‌سـاز اسـت كـه بـه ادعـاي بـاهـنـر كشيده شدن ترمز دولت را موجب شود و نه طرف مقابل از واقعيت‌هاي انتخاباتي به ويژه آسودگي خيال خود از عدم حضور چهره‌هاي سرشناس اصولگرا در رقابت‌هاي انتخابات دهم ريـاسـت جمهـوري بي‌خبر است. البته به نظر مي‌رسد اصولگرايان از پيگيري اين سناريو، طرفي نخواهند بست زيرا تجربه انتخابات 17 سال اخير نشـان مـي‌دهـد كـه اصولگرايان نمي‌توانند در رقابت‌هاي انتخاباتي، آراي طرفداران اصلاح‌طلبان را به سبد خود منتقل كنند و لذا توقع حضور گسترده مردم در انتخابات در غياب اصلاح‌طلبان انتظاري نيست كه اصولگرايان بتوانند روي آن حساب ويژه باز كنند. همچنين با نگاهي به دوره‌هاي پيشيـن مـي‌توان حدس زد كه آسودگي خيال اصولگرايان از حذف يا كناره‌گيري اصلاح‌طلبان، مـوجـب جـدي شـدن دعـواهـاي درونـي و يـا آشكار شدن دعواهاي جدي خواهد شد. ضمن آنكه در اين دوره، به نظر مي‌رسد حمايت‌هاي ناگزير، از تمامي دوره‌ها بيشتر بوده و اگر فرصتي براي نمايش اختلافات به دست آيد برخي افراد از اين فرصت براي جبران سكوت و حمايت‌هاي الزامي خود استفاده خواهند كرد. در اين ميان نكته مهم‌تري نيز وجود دارد. اين نكته، فرصت‌هاي بسياري است كه تاكنون به خاطر سكوت‌هـاي مـصلحتي اصولگرايان در برابر اقـدامات دولت همسو از دست رفته است. احتمالا از اين به بعد به خاطر مخالفت‌هاي كنترل شده با دولت، باز هم فرصت‌هايي از دست خواهد رفت و در اين ميان، قرباني اصلي، آحاد ملت هستند كه همه روزه بارها براي آنها دلسوزي مـي‌شود اما به خاطر مصلحت‌هاي انتخاباتي اصـولـگرايان، بايستي شاهد فرصت‌سوزي‌ها و افزايش تهديدها باشند. البته در ميان اصولگرايان، كساني هستند كه واقعا به بعضي اصول پايبندي دارند. درحال حاضر آنها نيز در مظان اين اتهام هستند كه تنها با هدف حفظ حاكميت جناح خويش، با سناريونويسان اتحاد، انتقاد، سكوت، اعتراض و ائتلاف مصلحتي همراه شده‌اند و يا با سكوت خويش، راه را براي فرصت سوزان تهديدساز بازگذاشته‌اند، آنها اگر مي‌خواهند - و مي‌توانند- كه خود را از اين اتهام مبرا سازند بايستي در نخستين گام، جديت خويش در پيگيري برخي تخلفات اقتصادي و سياسي را به نمايش بگذارند. پرونده تخلفات بودجه‌اي، آماده‌ترين پرونده‌اي است كه هم تاثير آن بر زندگي مردم غيرقابل انكار است و هم پيگيري عادلانه، علمي و غير مصلحت ‌انديشانه آن، نشان خواهد داد براي بعضي از افراد، پايبندي واقعي به برخي اصول، مهم‌تر است يا ايفاي نقش در جديدترين پرده از سناريوهاي سياسي يك جناح! آيا قرار است تنها سود از آخرين پرده اين سناريو براي مردم، افزايش شناخت آنها از اصولگرايان و اصولگرايي باشد؟ آيا عده‌اي از مردم حق ندارند علني شدن برخي اختلافات دروني اصولگرايان را تنها ابزاري براي تحت‌الشعاع قرار گرفتن اعتراضات به روند انتخابات بدانند؟ رسالت: روي ميز سيا! «روي ميز سيا!» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد كاظم انبارلويي است كه در آن مي خوانيد؛ هر انقلابي را با دشمنانش مي‌شود  شناخت. انقلاب اسلامي‌در ايران طي نيم قرن گذشته دشمنان قسم‌خورده‌اي دارد كه لحظه‌اي را از دشمني فرونگذارده‌اند. آمريكا و استعمار پير انگليس در راس دشمنان انقلاب اسلامي ‌بودند و روس ها در شوروي قبل از فروپاشي يك خصومت  150 ساله را در كارنامه سياسي خود عليه ملت ايران دارند. ملت ايران يك تاريخ چند هزار ساله دارد و حداقل در 5 مقطع تاريخي آماج حملات كينه توزانه دشمنان خارجي از روم تا يونان، از اعراب تا مغول ها و بالاخره دولت هاي استكباري غرب بوده است. آنچه ملت ايران را در برابر اين حملات حفظ كرده است يكپارچگي ملت و بويژه پس از اسلام آوردن ايرانيان آموزه هاي پيامبر اعظم (ص) و ائمه اطهار (ع) بوده است.انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري با شركت 40 ميليون ايراني و مشاركت 85 درصدي يك ركورد بي‌نظير از وحدت ملي و يك فرصت گرانبها براي اقتدار ايرانيان در برابر دشمنانشان است. منتخب ملت بيش از 63 درصد آراء را به خود اختصاص داده و مقتدرترين رئيس جمهور پس از انقلاب است. طبيعي است كه دشمنان انقلاب در برابر اين پديده بيكار ننشينند و از اين فرصت يك تهديد براي امنيت و وحدت ملي بسازند. خيلي ساده است كه ما حدس بزنيم اكنون روي ميز سيا، پنتاگون و وزارت خارجه آمريكا در مورد ايران چه مي‌گذرد.آنها براي نابودي انقلاب روي شكاف هاي زيادي كار كرده اند. تحميل يك جنگ تمام عيار هشت ساله، فعال كردن شكاف هاي قومي، كار روي شكاف سنت و مدرنيته، فعال كردن شكاف مذهبي و ... هيچ‌‌كدام از اينها جواب نداد. جالب اينجاست كه  هر چه كردند نتيجه عكس داد و روز به روز ملت ايران قوي‌تر، متحدتر و منسجم تر شد. در انتخابات اخير آنها فرصتي يافتند تا با القاي بد بيني و خصومت بين اضلاع رقابت در ايران شكاف هايي را به قول خودشان ايجاد يا فعال كنند. سناريوهاي آنان براي ايجاد شكاف هاي جديد بر حسب آنچه مي‌شود روي ميز سيا حدس زد به شرح زير است:-1 شكاف بين رهبران جمهوري اسلامي-2 شكاف بين دولت و ملت-3 شكاف بين ملت و ملتاين سه شكاف هرچند به عقيده ما در ذهن دشمنان اسلام يك روياي دست نيافتني است اما چند صباحي مي‌تواند آنها را در دستيابي به اين رويا خشنود سازد. غفلت برخي نخبگان و خواص از هدف هاي دشمن و ناسنجيده گويي آنان در وسط معركه رقابت و كشاندن مردم به خيابان ها براي اثبات ادعاهاي خودشان و عمل كردن خارج از چارچوب هاي  قانوني، دشمن را در اين امر اميدوار كرد كه ممكن است خبرهايي  باشد.خوشبختانه خطبه هاي نوراني مقام معظم رهبري در تحليل شرايط و نتايج انتخابات توطئه‌اي را كه در شرف وقوع بود خنثي كرد وحدت و يكپارچگي مسئولان نظام را در اين امتحان الهي نشان داد همچنين توطئه شكاف بين دولت و ملت هم كه اندكي در دولت هشت ساله به اصطلاح اصلاحات گاهي نمود پيدا مي‌كرد، نيز نقش بر آب شد. كساني كه در داخل و خارج بر اين طبل مي‌كوبيدند فقط گوش‌هاي خودشان را آزار دادند. دولت دهم مقتدرتر از دولت نهم ظاهر شده است و بيمي‌از اين رهگذر نمي‌توان داشت. نكته سوم كه به زعم روياي دشمنان، شكاف بين ملت و ملت است تنها دو سه روزي در برخي خيابان هاي تهران نمود پيدا كرد كه آن هم با هوشياري مردم خاتمه يافت. از ديدگاه مردم رقابت پس از اعلام نتايج پايان يافته است و مي‌توان برادرانه در كنار هم يك زيست معقول سياسي داشت تا دوره بعد. اگر كساني بخواهند آن را “كش بدهند مي‌خواهند دين و دنياي مردم را به خاطر  جاه طلبي خود تباه كنند. لذا حتي برخي همراهي هاي اندك هم با نامهربانان به راي  اكثريت پايان يافت و اوضاع آرام شد. دشمن در اين فرصت روي همه چيز حساب باز كرده بود الا هوشياري مردم و عقلانيت رهبران جمهوري اسلامي؛ ‌به همين دليل با سر در برخي خيابان هاي شمال شهر تهران زمين خورد و معلوم نيست كي سربرآورد. مردم كم كم فاصله خود را از كساني كه دغدغه وحدت و امنيت ملي و درك درستي از دشمني هاي آمريكا و رژيم صهيونيستي ندارند زياد مي‌كنند. اينكه  ميليون ها دلا‌رسرمايه گذاري آمريكايي ها و اروپايي ها و نيز برخي دولت هاي عربي ناسازگار با ملت ايران در انتخابات اخير ايران ظرف دو روز به باد مي‌رود، اينكه روياهاي شيرين آنها در اختلاف افكني بين ملت، دولت و رهبران ايران تعبير نمي‌شود، اينكه آنها در بازگشت استعمار خارجي و استبداد داخلي به اين كشور شكست مي‌خورند، همه و همه مديون هوشياري ملت و رهبران جمهوري اسلامي‌بويژه رهبري بي بديل مقام معظم رهبري در كشف و خنثي‌سازي  توطئه هاست.ديروز مقام معظم رهبري ضمن اعلا‌م اخطار به آمريكا وبرخي دولت هاي اروپايي آنها را از ادامه مداخله در امور داخلي ايران پرهيز دادند وبه مردم ونخبگان هشدار فرمودند: «دشمن را بادوست اشتباه نگيريد ودوست را به خاطر يك خطا دشمن به حساب نياوريد.رقابت نامزد هاي رياست جمهوري رقابتي درون خانوادگي است».ملت ما دشمن شناس ترين ملت هاي جهان است و هيچ‌گاه جاي دوست و دشمن را عوضي نمي‌گيرد. ملت ما تجربه مشروطيت و نهضت ملي شدن نفت را پشت سر گذاشته است و ديگر فريب سرويس هاي مخوف جاسوسي دشمن را نمي‌خورد. اگر برخي خواص و دوستان غافل سطح آگاهي هاي خود را در سطح همين مردم كوچه و بازار حفظ كنند پرونده هاي توطئه در روي ميز سيا خيلي زود برچيده مي‌شود. ملت ما در اين انتخابات با اوباما و اتحاديه اروپا خيلي صريح و شفاف سخن گفت؛ملت ما اعلام كرد؛ خط دولت و انقلاب ما در ايران 24/5 ميليون راي ندارد بلكه 40 ميليون در صندوق‌هاي راي و  70 ميليون در كف خيابان ها از انقلا‌ب دفاع مي كنند؛ اگر باور نداريد يك بار ديگر امتحان كنيد. كيهان: هر 3 تير كمانه كرد «هر 3 تير كمانه كرد» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن مي‌خوانيد؛ايران پس از انتخابات رياست جمهوري دهم، همان ايران قبل از تاريخ 22 خرداد 88 نخواهد بود. اين تعبير را بسياري متذكر شده اند هم از ميان دوستان و هم از جانب دشمنان. حوادثي را هم كه پس از انتخابات رخ داد بايد در «متن انتخابات»، «حضور 40 ميليوني ملت» و «انتخاب رئيس جمهور با رأي 5/24 ميليون نفري» ديد نه جدا از آن. درست است كه حوادث تلخ و آزار دهنده اي بود. درست است كه دشمن هزينه ها و لطمه هايي به كشور و ملت ما وارد كرد، و درست است كه اين حوادث - پس از آن قدرت نمايي باشكوه ملت در 22 خرداد- خنده بر لب دشمنان نشاند اما حقيقت آن است كه «بسا چيزي را ناپسند مي شماريد و از آن اكراه داريد اما خير شما در آن است». دشمن خيال مي كرد كه فتانت به خرج داده و ضربتي زده است. اين ضربت از آن جنس بود كه بر آهن گداخته در آتش كوبند و از آن ضربات، آهن گداخته تبديل به تيغ تيز شود و روئين تن گردد. آينده نشان خواهد داد كه دشمن به خيال غنيمت و سود استراتژيك، دچار خسارت استراتژيك شد و مگر كم قيمت دارد زنگار - غفلت- زدودن از تيغ اقتدار؟ دشمن در آن حوادث نقاب از چهره برداشت و دستكش مخملين را از دست چدني درآورد تا عداوت و غلظت و غضب و كينه خود را نسبت به ملت ايران نشان دهد به خيال اينكه پايان كار «ايران» است. نگاه ملت ما صيقل خورد تا نافذتر شود و از پس نقاب هاي لبخند و مسالمت و مذاكره و مفاهمه، نقابداران جبهه سلطه و عداوت را ببيند. ايران پس از انتخابات، همان ايران قبل از 22 خرداد 88 نخواهد بود. اين عبارت، تعبير و تأويل هاي بسياري مي تواند داشته باشد. كشوري كه ميزان مشاركت سياسي مردم در آن به خاطر سياست ورزي غلط برخي سياستمداران راه گم كرده، رو به كاهش گذاشته و به مرز 55 درصد رسيده بود، اكنون به بركت بازگشت اصولگرايي به سپهر سياست و اركان قدرت، با بهار مشاركت و نشاط سياسي مردم- مانند همان سال هاي اول انقلاب- مواجه مي شد و اين يك بازيابي قدرت و تجديد حيات يك ملت در آغاز دهه چهارم انقلاب خود بود. ديگر اينكه همين ملت به پاس خدمتگزار يافتن رئيس جمهور، مجدداً با آراء بسيار بالا به وي اعتماد مي كرد و اين يعني انتخاب ملي در تراز شعارهاي انقلاب اسلامي. ريختن 40 ميليون رأي در خزانه جمهوري اسلامي و انتخاب انقلابي ترين و خدمتگزارترين نامزد، يعني اينكه انقلاب دست كم براي يك دهه آينده انرژي و نيروي حركت ذخيره كرده است؛ دهه اي كه متقابلاً در دنيا پيش بيني مي شود دوران قطعي شدن سقوط آمريكا از ابرقدرتي و تبديل آن به يك دولت كاملاً معمولي باشد. ايران پس از انتخابات، همان ايران قبل از انتخابات نخواهد بود. اين را «يوري لوبراني» سفير اسرائيل در ايران در روزگار رژيم پهلوي هم شهادت مي دهد. اين ديپلمات 80 ساله كه ساليان دراز در ايران حضور داشته، اكنون با نگراني مي گويد: «ديگر هيچ شانسي براي توقف فرآيند غني سازي اورانيوم در ايران وجود ندارد. ايران امروز، ديگر ايران يك ماه قبل نيست و شرايطي كه براساس آن، آمريكايي ها خود را آماده مذاكره با ايران بعد از انتخابات كرده بودند، عوض شده و ديگر شرايط قبلي نيست. يك تراژدي پيش روي ماست».معلوم بود انتخابات 22 خرداد از نگاه دشمن يك انتخابات معمولي نيست. زمستان 86 وقتي دو ديپلمات ارشد انگليسي- جان ساورز سفير انگليس در سازمان ملل (نماينده قبلي مذاكرات هسته اي با ايران) و سرنيگل شينوالد سفير انگليس در آمريكا- اعلام كردند «در 18 ماه آينده قرار است دو انتخابات مهم مجلس و رياست جمهوري در ايران برگزار شود و ما بايد فشار را آن قدر افزايش دهيم تا مردم ايران بدانند پافشاري بر موضع هسته اي هزينه دارد» معلوم بود كه انتخابات مذكور، انتخابات معمولي نيست. جان ساورز كه طراح و هماهنگ كننده بسياري از فشارها و قطعنامه هاي صادره عليه ايران طي سال هاي اخير بود، به تازگي به عنوان رئيس سرويس اطلاعاتي و امنيتي انگليس منصوب شد تا معلوم شود همان طور كه انتخابات ايران، انتخابات معمولي نيست، چالش هسته اي با ايران هم يك چالش عادي- حتي در سطح يك منازعه هسته اي- نيست. بلكه ايران در نگاه انگليسي- آمريكايي، يك رقيب چالشگر بزرگ در منطقه اي به وسعت خاورميانه است، منطقه اي كه تا همين ديروز جزو مستعمرات آمريكا و انگليس حساب مي شد. انگليس و به ويژه آمريكا بازي را در عراق، افغانستان، فلسطين و لبنان باخته مي ديدند. همه چيز زير سر ايران بود يا به عبارتي زير سر ملت ايران. مطبوعات آمريكايي همين چند ماه پيش از قول مأموران سازمان سيا فاش كردند «بارها با گوش خود از رابرت گيتس - وزير دفاع فعلي و رئيس اسبق سيا- شنيده ايم كه ايراني خوب و معتدل، ايراني يي است كه با گلوله كشته شده باشد»! مردم ايران سر و ته يك كرباسند، مدعي اند، نمي خواهند توسري خور باشند، دنبال آقايي و سيادتند. مشي ايران و قدرت هاي غربي در اين 4 ساله كاملاً معكوس شده بود. 6-5 سال پيش، اين غرب بود كه فشار مي آورد و امتياز مي گرفت و متقابلاً سرزنش و اتهام بار مي كرد. اما از سال 2005 - روي كار آمدن دولت اصولگرا- جاي طرفين بازي عوض شده بود. هر چه ايران از انفعال بيرون مي آمد و بيشتر حقوق خود را اعاده مي كرد، طرف آمريكايي و اروپايي بيشتر در لاك دفاعي و منفعلانه فرو مي رفت. تا ديروز داشتن 25 سانتريفيوژ از سوي ايران قدغن بود و به جاي آن، ايران در محور شرارت جاي مي گرفت اما حالا 7 هزار سانتريفيوژ به غني سازي اورانيوم مي پرداختند و با اين همه، طرف غربي دعوت به مذاكره و مسالمت و توافق محترمانه بر سر حفظ همين 7 هزار سانتريفيوژ مي كرد! تا ديروز دولت ايران براي اشغال افغانستان كمك مي كرد و به عنوان دستخوش، اتهام حمايت از تروريسم را دريافت مي كرد و تهديد به حمله نظامي مي شد اما حالا همين كشور با وجود پيشروي هاي گسترده اش در عرصه سياست خارجي و حتي در حياط خلوت آمريكا، دعوت به مذاكره بر سر مسائل عراق و افغانستان مي شد. حالا ديگر آمريكاي لاتين هم شوريده بود، درست بيخ گوش آمريكا. آمريكا و انگليس چاره را در انتخابات رياست جمهوري ايران ديدند، آنجا كه با عملياتي كردن پروژه هايي مي شد توپ را از پشت ميز مذاكرات يا از عراق و افغانستان و لبنان و فلسطين و آمريكاي لاتين به زمين ايران شوت كرد و چالش را بومي كرد. آنها اميد بستند كه شايد با اجراي پروژه هاي چند ماهه توسط برخي عناصر يارگيري شده داخلي طي چند سال اخير بتوانند به چند امتياز دست پيدا كنند 1- با نااميد كردن افكار عمومي، امكان تجديد قواي جمهوري اسلامي از طريق آراء مردم را منتفي سازند 2- با مهندسي افكار عمومي، رئيس جمهوري را روي كار آورند كه سياست خارجي ايران را دوباره به روزگار انفعال و امتيازبخشي برگرداند 3- اگر هيچ يك از اين دو خواسته عملي نشد، آشوب و جنگ داخلي راه بيندازند و ملت را چنان با هم درگير كنند كه ديگر هيچ گاه نتوان سراغي از «ملت ايران» به مفهوم يك كل متحد و منسجم و باانگيزه گرفت. سازمان سيا برخلاف اينتليجنت سرويس، اين بار پيش بيني درستي داشت. اگر ماموران اطلاعاتي سفارت انگليس 4 سال پيش به شهادت روزنامه گاردين در پيش بيني نتيجه انتخابات اشتباه كرده بودند، اين بار گزارش هاي سيا به كاخ سفيد نشان مي داد، ملت ايران مشتاقانه، احمدي نژاد را انتخاب خواهند كرد همچنان كه عملكرد دولت اصولگرا باعث افزايش اعتماد، اميد و ميل به مشاركت شده است. بنابراين و به تدريج، از 3 هدف مورد توقع، سومي شدني تر و عملياتي تر تشخيص داده شد؛ تبديل جشن باشكوه انتخابات به بهانه دلخوري و درگيري و تشنج و اختلاف و بددلي. دست كم، 3 ماه به شكل عملياتي روي اين پروژه كار شد. مجريان اين پروژه طيفي از عناصر حزبي و رسانه اي داخلي را هم شامل مي شدند اما سر رشته دست سرويس هاي اطلاعاتي انگليس و آمريكا بود. در همين مدت صداي آمريكا و بي بي سي انگليس در كنار برخي سايت ها و شبكه هاي اينترنتي دستخوش تغييراتي شدند تا بستر بدگماني و تشنج و درگيري را فراهم كنند. در يك سيكل كامل، ساخت و پرداخت و انتشار شايعات در دستور كار قرار گرفت. آيا عجيب نبود همين ها كه گندم را در دريا مي ريختند- و به قحطي زدگان گرسنه آفريقا نمي دادند- و همان ها كه تا توانستند ملت ايران را در زمينه هاي مختلف حتي فروش هواپيماي مسافربري و قطعات آن تحريم كردند و تا مرز تحريم بنزين مصرفي در ايران پيش رفتند، حالا ميلياردها دلار پول بي زبان را صرف گسترش شبكه هاي ماهواره اي و اينترنتي مي كردند؟ شيوه مداخله عوض شده بود اما خوي سلطه طلبي و «تفرقه بينداز و نابود كن» سر جاي خودش بود. آمريكا و انگليس با وجود ظاهر خويشتندارانه، دشمني خويش را عيان كردند. چند روزي هم نغمه هاي مستانه سر دادند و فضولي كردند. زبانشان دراز شد. به يك ملت بزرگ پوزخند زدند، غافل از اين كه بانگ بي موقع برداشته و خواب رفتگان را از خواب بيدار كرده اند. كدام آزاده اي در ايران است كه پس از ماجراهاي تلخ اخير، بتواند به آمريكا و انگليس جز به چشم نفرت و انزجار بنگرد؟! كدام ايراني است كه در سايت هاي ضد انقلاب بخواند «سران اپوزيسيون ما را به جنگ و خونريزي تشويق مي كردند» و منزجر نشود؟ بغض و كينه بر زبان دشمنان آشكار شد و آنچه از كينه پنهان مي دارند، بزرگتر و بيشتر است. اكنون ملت ايران- آن 40 ميليون رأي دهنده رشيد- حق دارد از دوستان درون خانواده بپرسد كه چرا دشمن را به دوستي گرفتند يا چه كردند كه دشمن به خاطر آنها به هيجان و طمع افتاد و هورا كشيد؟ آيا اين دوستان از خانواده همين ملت نبودند كه مقام آمريكايي گفت بايد آنها را سينه ديوار گذاشت و با گلوله كشت؟ دشمن چگونه توانست از ملت ايران تلفات و انتقام بگيرد؟ جز با غبارآلود كردن فضا و بهم ريختن قواعد و قوانين و چارچوب ها از سوي همين دوستان؟! چرا يك ملت بزرگ را در ميانه جشني بزرگ، دشمن شاد كردند؟!اما اين نيز بگذرد. اينها كف روي آب بود. آنچه متن حادثه است، آينده مباركي است كه به دست 40 ميليون ايراني رشيد رقم خورده است. دشمن حق دارد هراسان باشد. او در هر سه هدف خود شكست خورده است. ايران پس از 22 خرداد، حتي ايران قبل از آن هم نخواهد بود. اين، آغاز دهه چهارم انقلاب اسلامي است. به قول فرد هاليدي ديپلمات انگليسي، آتشفشان انقلاب دوباره فوران كرده است. جمهوري اسلامي: وز حله به كوفه مي رود آب ! «وز حله به كوفه مي رود آب !» عنوان سرمقاله‌ روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛ سعدي علاوه بر آنكه اهل شيراز بود اهل سفر هم بود. براي سفر به عتبات . او راه خوزستان را پيمود و از بصره ديدن كرد و با عبور از سرزمين خشك و سوزان جنوب عراق به نجف و كربلا وارد شد و تا بغداد و كاظمين و سامرا پيش رفت . مشاهده بيابان هاي خشك جنوب عراق و صحراي گرم و سوزان كربلا كه در ادبيات سعدي « باديه » نام دارد و اطلاع از كشته شدن انسان هاي تشنه در باديه و سپس ملاحظه رودهاي پرآب دجله و فرات و آرام و بي بهره حركت كردن اين آب ها و در عين حال سيراب كردن نخل هاي كوفه سعدي را به انديشه فرو برد. حله در نزديكي كربلا و مركز حوزه علوم ديني آن زمان و كوفه با مردمي كه شمشير به روي فرزند پيامبر خدا حسين بن علي عليه السلام كشيدند براي سعدي نمادهاي بسيار پرمعنائي هستند. باديه و آب و تشنگاني كه عليرغم وفور آب در باديه جان مي دهند نيز مفاهيم عرفاني و معنوي خاصي در ادبيات سعدي دارند. اينست كه او نمي تواند اين همه مظاهر متضاد مادي و معنوي را به نظم در نياورد و طبع شعر خود را همچون آب دجله و فرات معطل وابگذارد و نسرايد : ما را همه شب نمي برد خواباي خفته روزگار دريابدر باديه تشنگان بمردندوز حله به كوفه مي رود آب انسان هاي انقلابي و خدوم كه آثار خدمات آنها به ايران و انقلاب و نظام جمهوري اسلامي در تاريخ اين سرزمين ثبت است و براي هميشه ماندگار خواهد بود هر كدام از صدها دجله و فرات ارزشمندترند. آنها سرمايه هاي انساني ما هستند كه مي توانند فوج فوج سرمايه هاي مادي بيافرينند و براي اين كشور و اين ملت آبرو كسب كنند. براي اين انسان ها و اين سرمايه هاي معنوي چقدر ارزش قائليم راستي اگر سعدي امروز در ميان ما بود به ما كه به آبروي اين افراد چوب حراج مي زنيم و آنها را آماج هزاران تهمت قرار مي دهيم چه مي گفتيك نمونه همانست كه با كوله باري از جهاد و مبارزه عليه رژيم ستم شاهي و آمريكا و انگليس و صهيونيسم به عنوان بازوي تواناي امام خميني در پيروزي انقلاب اسلامي نقش عمده اي ايفا كرد و درست به همين جرم در خرداد 1358 يعني فقط سه و ماه و نيم بعد از پيروزي انقلاب و دو ماه بعد از استقرار نظام جمهوري اسلامي توسط گروه فرقان ترور شد. او در واقع انتقام جهاد عليه قدرت هاي استعماري و صهيونيسم بين الملل و مهره دست نشانده آنها در ايران را پس مي داد و گروه فرقان فقط مشتي جوان فريب خورده بودند كه از آنها استفاده ابزاري شده بود. آن روز امام خميني در پيامي به مناسبت همين ترور اعلام كردند : « بدخواهان بدانند هاشمي زنده است چون نهضت زنده است » (صحيفه امام جلد 7 صفحه 495 ) .در دوران دفاع مقدس تلاش در دو سنگر قانونگذاري كه شاكله نظام جمهوري اسلامي را ترسيم مي كرد و حضور در صحنه هاي جنگ و فرماندهي آن كار بزرگ او بود و بعد از پايان جنگ تلاش بي وقفه براي سازندگي كشور و شكل گرفتن زير ساخت ها در همه زمينه ها هنر بزرگ اين مرد جهاد و تدبير و مديريت بود. اين هم جرم كوچكي نبود البته از نگاه تشنگان قدرت كه براي اثبات خود به نفي ديگران نياز دارند. اين بود كه از همان زمان قلم ها به كار افتادند و زبان هاي بي پروا را همراهي كردند تا همه فضيلت ها را انكار كنند نقص ها را بزرگ تر از آنچه بود بنمايانند و چهره درخشان جمهوري اسلامي را تيره و تار نشان دهند. درست نقطه مقابل ساير كشورها و ملت ها كه آرزو مي كنند چنين سرمايه هاي انساني بزرگي داشته باشند و تلاش مي كنند آنها را به بهترين شكل حفظ نمايند. حملات يكسويه نبود. آن كه خود را اصلاح طلب مي دانست با يك بهانه و آن كه مدعي اصول بود با بهانه اي ديگر ولي هر دو با اين وجه مشترك كه بايد با نفي خدمات گذشته و سياه نمائي وضع موجود راه براي كسب قدرت هموار شود. اين دو همچون دو لبه يك قيچي فضيلت ها را مورد تهاجم مشترك قرار دادند و دل هاي پاك اما بي خبر جوانان را حتي در حوزه هاي علميه نسبت به آن همه ارزش و فضيلت سياه كردند همان كاري كه با دل هاي جوان هاي ضدانقلاب نسبت به شهيد مظلوم آيت الله بهشتي كردند. كار به جائي رسيد كه آنكس كه به شهادت ولي فقيه زمان :از موثرترين نيروهاي انقلاب در دوران آغاز نهضت امام خميني بوداموال خود را قبل از انقلاب صرف انقلاب مي كردهيچ اندوخته اي از انقلاب نداردچند بار تا مرز شهادت پيش رفتو خدمات بزرگي به كشور انجام داده است در شهر قم توسط عده اي از طلاب جوان در راه پيمائي خياباني به غارت بيت المال و خيانت به انقلاب متهم شد شهري كه برگهاي درختانش ديوار خانه هايش وجب به وجب زمين هايش و ذرات هوا و فضايش او را به جهاد و خدمت به كشور و مردم مي شناسند و به اين فضيلت ها شهادت مي دهند. عجبا كه اين واقعه شوم در قم رخ داد و بزرگان قم جز آه بر آوردن از نهاد كاري نكردند و عجبا كه همين ماجرا اكنون در حال تكرار براي ديگر بي گناهان است . جوانان بي خبر را حرجي نيست اما بزرگ ترها كه خبر دارند چرا اجازه مي دهند تشنگان در باديه بميرند و آب از حله به كوفه برودحقا كه اگر سعدي امروز در ميان ما بود اين سروده خود را تكرار مي كرد كه :در باديه تشنگان بمردندوز حله به كوفه مي رود آب ! ابتكار: اردوغان هيجان زده نبود «اردوغان هيجان زده نبود»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ابتكار به قلم عطا بهرامي است كه در آن مي‌خوانيد؛هنگامي که رجب طيب اردوغان رئيس رژيم صهيونيستي را در اجلاس جهاني داووس به باد انتقاد گرفت، برخي آنرا به هيجان زده شدن وي نسبت دادند در حالي که در مناسبات سياسي منطقه تغييرات شگرفي حاصل شده است. ترکيه ديگر متحد استراتژيک اسرائيل نيست; اردوغان هيجان زده نبود. سفر رئيس رژيم صهيونيستي به جمهوري آذربايجان را نبايد در چارچوب سفرهاي عادي مقامات سياسي تحليل کرد. مذاکرات سران اين رژيم با مقامات آذربايجاني اقداماتي است که در پس آن مناسبات کشورهاي منطقه آسياي صغير با اين رژيم و همچنين قدرت هاي بزرگي که پاي در منطقه دارند دچار تغييراتي اساسي خواهد شد. در سفر پرز به باکو قراردادهاي تسليحاتي قابل توجهي نيز بين طرفين به امضا رسيد که نشان دهنده مناسبات طرفين در سطح Politic High مي باشد. اين اتفاق يعني مناسبات اسرائيل و جمهوري آذربايجان را بايد با مواضع ترکيه در قبال اين رژيم در کنار يکديگر قرار داد تا بتوان به نتيجه گيري بهتري دست يافت. هنگامي که اردوغان رئيس رژيم صهيونيستي را در اجلاس جهاني داووس به باد انتقاد گرفت، برخي آنرا به هيجان زده شدن اردوغان نسبت داده و از روابط استراتژيک ترکيه با اسرائيل سخن گفتند در حاليکه در مناسبات سياسي منطقه تغييرات شگرفي حاصل شده است. ترکيه ديگر متحد استراتژيک اسرائيل نيست و اردوغان هيجان زده نشده بود. اقدامات رژيم صهيونيستي به شدت با موضوعات حياتي ترکيه در تضاد قرار داشته و حاکميت ملي اين کشور را تهديد مي کند. رژيم صهيونيستي در تلاش است تا کردهاي يهودي را به منطقه اقليم کردستان باز گرداند و براي خود جاي پاي محکمي در آن منطقه ايجاد نمايد، تشويق مهاجرت معکوس در تاريخ رژيم صهيونيستي بي سابقه است. به اين مهم بايد اقدامات گسترده اقتصادي و امنيتي اين رژيم را در منطقه اقليم کردستان را نيز افزود. حمايت صهيونيست ها از اقليم کردستان و تقويت آن منطقه در تضاد با سياست کلان ترکيه براي جلوگيري از تقويت کردستان قرار دارد. کردستان عراق در مرکز توجه ايالات متحده براي طرح خاورميانه بزرگ تر (East Mibble Greater) است; اين مهم بارها بوسيله هنري کسينجر و ساير استراتژيست هاي برجسته آمريکايي مورد تاکيد قرار گرفته است. سياست هماهنگ اسرائيل و آمريکا در تضاد با منافع حياتي ترکيه قرار دارد. ظرفيت کردستان براي ايجاد واگرايي در کشورهاي منطقه بسيار زياد است. در طرف ديگر ماجرا، جمهوري آذربايجان بعنوان کشوري که در ايتداي استقلال از اتحاد جماهير شوروي مورد توجه ترکيه قرار داشت و در شعارهاي زمامداران آن دوره ترکيه بعنوان يکي از حلقه هاي ترکستان بزرگ مورد توجه قرار گرفته بود و حتي طرحهايي براي معاوضه قسمتي از خاک ارمنستان براي اتصال دو کشور آذربايجان و ترکيه مطرح مي شد، آمريکا را انتخاب کرده است. تهديد حاضر و آماده بازگشت روس ها انگيزه آذربايجان را براي رفتن بسوي آمريکا چند برابر مي کند. جمهوري آذربايجان به دليل تغيير استراتژي ترکيه به خاطر عملکرد آمريکا در تهديد حاکميت ملي اين کشور و نياز ايالات متحده براي داشتن متحداني در منطقه در مدار توجه هر چه بيشتر آمريکا قرار گرفته است. اگر به تلاش گسترده آمريکا براي دور کردن هر چه بيشتر جمهوري هاي سابق از روسيه نيز توجه کنيم مي بينيم که آمريکا توجه و تاکيد بيشتري براي دور کردن آذربايجان از متحدان پيشين و شرکت در ائتلاف هاي جديد دارد. جمهوري آذربايجان به اسرائيل و آمريکا نزديک و از ترکيه دور مي شود; ارمنستان که دشمن استراتژيک آذربايجان است به سوي ترکيه گرايش دارد و سفر نخست وزير تريکه به باکو به بهانه مسابقه فوتبال در همين جهت است. دو کشور پس از نزديک به يک قرن، کشتار ارامنه را به فراموشي مي سپارند. از دست دادن مناسبات کلان با ترکيه براي رژيم صهيونيستي ناگوار است اما اين رژيم نمي تواند هيچ کشور ديگري را با آمريکا جايگزين نمايد. جمهوري آذربايجان نيز چشم به کمک هاي اقتصادي و نظامي ايالات متحده دوخته است، آذربايجان مي خواهد براي مقابله با بازگشت روس ها متحد قابل اتکايي بيابد. اين اتفاقات يعني تغيير اساسي ائتلاف هاي منطقه اي، پيام هاي خوبي نيز براي سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران دارد. در طي چند قرن اخير هيچ گاه تا به اين انداره منافع ملي ايران و ترکيه هم راستا نبوده است. دنياي اقتصاد: دركي جديد از بحران توليد «دركي جديد از بحران توليد»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي دنياي اقتصاد به قلم محسن ايلچي است كه در آن مي خوانيد؛گراميداشت روز صنعت و معدن امسال در شرايطي كه بسياري از واحدهاي صنعتي و معدني در انتظار انتشار برنامه‌هاي جدي دولت براي بهبود محيط صنعتي و فضاي كسب‌وكار بوده‌اند، با خبرهاي قابل توجهي همراه نشد. تنها نكته‌اي كه از آن مي‌توان به‌عنوان يك مشوق صنعتي ياد كرد، تخصيص دوميليارد دلار اعتبار (در كل 5ميليارد دلار) به واحدهاي صنعتي است. اما آيا معضلات توليد و واحدهاي صنعتي فقط با تخصيص اين ميزان اعتبار يا اصولا اعطاي تسهيلات مرتفع خواهد شد؟ چالش يا بحران در واحدهاي توليدي كه اين روزها با كاهش توليد، تنزل درآمد حاصل از فروش و مشكل شناسايي سود قابل‌ردگيري است، به‌طور قطع فقط با اعطاي تسهيلات، استمهال بدهي‌ها، فريز شدن بدهي‌هاي مالياتي، گماردن مديران دولتي در واحدهاي خصوصي و ساير مسكن‌هاي موقت بارها امتحان شده، رفع نخواهد شد. تجربه نشان مي‌دهد هرگاه دولت طي سال‌هاي گذشته تصميم داشته است نارسايي‌هاي فراروي بنگاه‌ها را مرتفع سازد، غالبا تلاش كرده عوارض (معلول) منتج از علت‌هاي ريشه‌اي را از ميان ببرد. اين در حالي است كه دولت براي رفع مشكلات صنعت كمتر به خاستگاه نهادي و منشا اصلي بروز پيامدها و عوارض منفي كه همان نحوه سياست‌گذاري‌هاي پولي، مالي و بازرگاني است، توجه مي‌كند. به‌عنوان نمونه در تصميم‌هاي اخير، دولت براي رفع مشكل صنعت (حمايت از توليد) ترجيح مي‌دهد كه واردات كالاها را محدود كند يا تعرفه‌هاي بازرگاني را دستكاري مي‌كند. اين در حالي است كه اين نحوه سياستگذاري، حقوق مصرف‌كننده را به مخاطره مي‌اندازد. هم‌اكنون بيان مي‌شود كه نظام بانكي نتوانسته است انتظارهاي بخش صنعت را پاسخ دهد.درحالي‌كه واقعيت آن است كه عمده منابع بانكي در همين مسير صرف شده‌ كه نشان مي‌دهد بنگاه‌هاي توليدي فراتر از تسهيلات، نيازمند سياست‌هاي مطلوب اقتصادي بوده و هستند كه هزينه مبادله آنها را با محيط پيرامون كاهش دهد. هم‌اكنون اگرچه بنگاه‌هاي توليدي و صنعتي نيازمند سرمايه در گردش هستند و بازار پول و سرمايه از كارآيي لازم براي تجهيز منابع بنگاه‌هاي برخوردار نيست، اما تضعيف قدرت رقابت‌پذيري و كمرنگ شدن حضور بنگاه‌ها در محيط‌هاي فراملي به عوامل متعددي برمي‌گردد كه تزريق وام نمي‌تواند آن را جبران كند. تثبيت قيمت ارز از حدود شش سال قبل تا اندازه زيادي از توان صادراتي بنگاه‌ها كاسته و آنها را غالبا خانه‌نشين كرده است. همزمان با تثبت نرخ ارز كه به خاطر كنترل نرخ تورم و كاهش هزينه واردات (كنترل و مديريت تقاضا) صورت گرفته است، سيل واردات كالاهاي خارجي توان رقابت بنگاه‌هاي داخلي را تضعيف كرده است. در كنار اين مسائل، بروز بيماري هلندي و تمايل و عادت‌پذيري توليدكنندگان (بنگاه‌) و مصرف‌كنندگان (بازار) به چسبندگي قيمت‌ها، درآمدها و هزينه‌ها به سمت بالا و سقف، دشواري شرايط ركودي را دوچندان كرده است. به نظر مي‌رسد در اين وضعيت بايد واقعيت‌ها را پذيرفت و از برخورد و رويكرد شعاري پرهيز كرد. به عنوان نمونه برنامه‌ريزان سهم بهره‌وري را در توليد ناخالص داخلي (رشد اقتصادي) در برنامه پنجم توسعه حدود 33درصد منظوره كرده‌اند. اما آيا چنين نرخي كه بهبود راندمان عوامل توليد، سرمايه و نيروي انساني را طلب مي‌كند، قابل دستيابي است؟ به نظر مي‌رسد كه مشكلات صنعت را كه الزاما تمام آن هم به رويكردهاي درون‌بنگاهي محدود نمي‌شود، بايد از نو شناخت. مردم سالاري: گسترش جنبش اصلاحات در سطح توده هاي مردم «گسترش جنبش اصلاحات در سطح توده هاي مردم»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي مردم سالاري به قلم يوحنا نجدي است كه در آن مي‌خوانيد؛طي چند سال اخير و به ويژه از چهار سال پيش تاکنون همواره طيف هايي از اصولگرايان بر اين نکته تاکيد مي کنند که جنبش اصلاحات و مطالبات اصلاح طلبانه، از جامعه ايراني رخت بربسته است و از اين رو، جنبشي که در دوم خرداد سال 1376 و با آن شور و حال فراموش ناشدني به وجود آمد، اينک اما نشاني از آن يافت مي نشود. تحليل فوق، شايد صرفا براي برخي چانه زنيهاي سياسي و تضعيف اردوگاه رقيب به کار آيد; اما اگر از نظر علم سياست و جامعه شناسي سياسي به قضايا بنگريم به نتايج متفاوتي دست خواهيم يافت. به عنوان مطالعه موردي مي توان انتخابات اخير رياست جمهوري و تحولات چند ماه اخير کشورمان را مد نظر قرار داد.  اگر به اعلام نظر شوراي نگهبان و آمار ارائه شده از سوي وزارت کشور استناد کنيم و عليرغم بحثها و مناقشههاي بي سابقه در هفتههاي اخير، صرفا "آمارهاي رسمي" موجود را ملاک قضاوت قرار دهيم، آنگاه مي توان استدلال کرد که قريب به چهارده ميليون نفر از راي دهندگان به دو کانديداي ارودگاه اصلاح طلبان راي داده اند و به عبارت بهتر، تقريبا يک سوم راي دهندگان از اصلاحات و جنبش اصلاح طلبي حمايت کرده اند. نکته مهم اينجاست که اساسا از يک جامعه پويا و سيال نمي توان انتظار داشت که همواره و در طي چندين سال، مطالبات يکسان و تغييرناپذيري را پيگيري کند و اين چنين است که بنا به دلايلي متفاوت، زماني توسعه سياسي در اولويت افکار عمومي قرار مي گيرد و زماني ديگر توسعه اقتصادي و بهبود شرايط معيشتي. اين سياليت اما به اين معنا نيست که مطالبات معطل مانده، از حافظه تاريخي ملتي چون ايران پاک شده و کوششي براي تحقق و پيگيري آنها صورت نخواهدگرفت. اکنون دقيقا چهار سال پس از آنکه دولت اصلاحات کليد ساختمان رياست جمهوري خيابان پاستور را به اصولگرايان سپرد، بار ديگر قريب به چهارده ميليون نفر از ايرانيان سراسر کشور (نه فقط پايتخت و کلان شهرها) به آرمانهاي جنبش اصلاحي راي مثبت دادند و اگر چه اين تعداد براساس آمارهاي وزارت کشور، براي پيروزي در انتخابات کافي نبود اما مهم اين است که با استناد به اين آمار رسمي مي توان استدلال کرد که هنوز هم جنبش اصلاحات از وزن اجتماعي قابل توجهي در ميان اقشار مختلف جامعه ايراني برخوردار است و به راستي هيچ قرائتي از مردم سالاري ديني نمي تواند بر راي و خواسته اين تعداد از شهروندان، چشم فروبندد. به علاوه، اين همه در حالي است که از لحاظ رسانه اي و پلهاي ارتباطي با افکار عمومي، اساسا رقابت نابرابري ميان اصلاح طلبان و اصولگرايان برقرار است. از اين رو ساده انگارانه است اگر چنين تصور شود که "از دوم خرداد 1376 تا بيست و دوم خرداد 1388، طي دوازده سال، رفته رفته بساط گفتمان جنبش اصلاحي از جامعه ايراني برچيده شده است و امروزه صرفا محدودي از نخبگان و روشنفکران تنها در لا به لاي متون تئوريک و به صورت انتزاعي از اصلاحات سخن مي گويند." در نتيجه، گزافه نيست اگر انتظار داشته باشيم که امکانات و شرايطي فراهم شود تا صداي اين جمعيت بزرگ چهارده ميليون نفري از راي دهندگان، شنيده شود; انتقادهايشان مورد توجه قرار گيرد و مهمتر از همه اينکه، هويت و موجوديت آنها به عنوان شهرونداني آگاه و البته نگران، به رسميت شناخته شود. انتخابات اخير، با همه گفتهها و ناگفتهها، تلخيها و شيرينيهاي آن، آشکارا نشان داد که نه تنها آرمانهاي جنبش اصلاحي در حالت احتضار بسر نمي برد بلکه امروزه قرائتهاي گوناگون و متاخري از آن نيز بدست آمده است; آنگونه که قرائتي از اصلاحات به انديشههاي بنيانگذار نظام جمهوري اسلامي و استقامت دوران جنگ تحميلي نزديک شده است و قرائتي ديگر، به آسيب شناسي اصلاحات عصر سيدمحمد خا�




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 506]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن