واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: ثروت خونین دختر آمریکایی هرگز پی به نیتهای شوم من نبرد. او را تنها برای پیشبرد مقاصدم میخواستم، زمانی که احساس کردم خودش پولی ندارد به اصرار من از والدینش میخواست به درخواستهای من تن بدهند. وطن امروز: پسر آمریکایی با وعده ازدواج به دختر ثروتمندی، پول زیادی به دست آورد و وی را به قتل رساند. بنا به گزارش تایمز، اول مه 2009 میلادی (11اردیبهشت ماه سال جاری) پلیس آمریکا در جریان قتل خاموشی در شمال نیویورک قرار گرفت. ماموران بلافاصله خود را به صحنه قتل رساندند و با پیکر بیجان دختری روبهرو شدند. بازرسیهای نخست جسد نشان میداد هیچ اثر و علامتی از درگیری، جراحت و خراشیدگی روی پیکر وی وجود ندارد. دختر جوان کارت شناسایی به همراه نداشت. با گذشت چند روز از کشف جسد در حالی که پلیس جنایی نیویورک سرگرم تحقیق درباره هویت قربانی بود، پزشکی قانونی اعلام کرد که قربانی خفه شده است. اما کارآگاهان جنایی با به کارگیری ترفندهای پلیسی به هویت «آدلاین» 22 ساله پیبردند. بدین ترتیب نخستین گره این پرونده باز شد و ماموران تحقیق این بار با بررسی زندگی خصوصی آدلاین معمای پیچیده قتل او را فاش کردند. زمانی که کارآگاهان پی بردند آدلاین عاشق پسر جوانی به نام «اسکات» بوده و قصد داشته با وی ازدواج کند، تحقیقات خود را روی این سرنخ متمرکز کردند، اما پسر مورد علاقه آدلاین از زمان وقوع جنایت به طرز مرموزی ناپدید شده بود و خانوادهاش نیز از محل اقامت وی اظهار بیاطلاعی میکردند. همین کافی بود تا ماموران مطمئن شوند اسکات میتواند قاتل دختر مورد علاقهاش باشد. در ردیابیهای تلفنی، کارآگاهان متوجه شدند پسر جوان از نیویورک فرار کرده و به کلبهای در خارج از شهر رفته است. با زیر نظر گرفتن این کلبه سرانجام مظنون 25 ساله دستگیر شد اما مهر سکوتی که اسکات به لب زده بود پلیس را با مشکلی تازه مواجه کرد. تنها مظنون جنایت به هیچ عنوان حاضر به اعتراف نبود و بشدت اتهام قتل را انکار میکرد و خودش را بیگناه میخوان. اما هنگامی که پسر جوان پدر و مادر آدلاین را ملاقات کرد اتهام قتل را پذیرفت. اسکات در اعترافاتش به پلیس جنایی نیویورک گفت: در شرایط بد و بحران مالی با آدلاین که دختری مغرور و ثروتمند بود، آشنا شدم. طعمه خوبی بود به همین خاطر به این دوستی ادامه دادم و اعتمادش را جلب کردم. آدلاین مهربان و صادق بود و برای کمک به من از هر آنچه در توانش بود، دریغ نمیکرد. خانوادهام در جریان این دوستی قرار گرفته بودند اما اصرارهای مداوم آدلاین برای ازدواج باعث شد تا من سریعتر به اهدافم برسم. برای ازدواجمان شرط گذاشتم و اگر آنها را اجرایی میکرد، میتوانستیم با یکدیگر ازدواج کنیم. هرگز پی به نیتهای شوم من نبرد. او را تنها برای پیشبرد مقاصدم میخواستم، زمانی که احساس کردم خودش پولی ندارد به اصرار من از والدینش میخواست به درخواستهای من تن بدهند. مشکلاتم یکی پس از دیگری حل میشدند، تا اینکه توانستم شرکتی جدا بزنم و برای خودم رئیس باشم. دیگر احتیاجی به آدلاین نداشتم به همین خاطر میخواستم وی را از سر راهم بردارم. به تلفنهایش جواب نمیدادم و هر بار که به دفتر کارم میآمد با در بسته روبهرو میشد. زن رویاهایم نبود فقط پلی برای رسیدن به آرزوهایم بود. نمیخواستم با او زندگی کنم، از دختر دیگری خوشم میآمد. وقتی آدلاین متوجه شد که با زن دیگری ارتباط دارم به محل کارم آمد و با داد و فریاد قصد داشت جو شرکت را به هم بزند. همیشه مانند سایهای در تعقیبم بود و میدانستم که تنها قصدش ادامه زندگی با من است ولی نظر من این نبود به همین خاطر نقشه قتلش را کشیدم. وی را در ساعات خلوت شب به پارک مرکزی کشاندم و با پارچهای خفهاش کردم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 229]