تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 21 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):صدقه بجا، نيكوكارى، نيكى به پدر و مادر و صله رحم، بدبختى را به خوش بختى تبديل و...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1840237868




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ساده و آراسته اما خدایی


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: ساده و آراسته اما خدایی
علی خامنه ای
آقای دكتر حداد عادل تعریف می‌كردند: سال 77، خانمی به منزل ما زنگ زده بود و گفته بود كه: می‌خواهیم برای خواستگاری خدمت برسیم. خانم ما گفته بود دختر ما در حال حاضر سال چهارم دبیرستان است و می‌خواهد ادامه تحصیل دهد. ایشان دوباره پرسیده بودند كه اگر امكان دارد ما بیاییم دختر خانم را ببینم تا بعد. اما خانم ما قبول نكرده بودند . بعد خانم ما از ایشان پرسیده بودند كه اصلاً شما خودتان را معرفی كنید. و ایشان هم گفته بودند: من خانم مقام معظم رهبری هستم. خانم ما از هول و هراس دوباره سلام علیك كرده بود و گفته بود: «ما تا حالا به همه پاسخ رد داده‌ایم. اما شما صبر كنید با آقای دكتر صحبت كنم. بعد شما را خبر می‌كنم». آن زمان خانم من مدیر دبیرستان هدایت بود. بعد از صحبت با من قرار بر این شد كه آنها بیایند و دخترمان را در مدرسه ببینند كه هم دخترمان متوجه نشود و هم اینكه اگر آنها نپسندیدند، لطمه‌ای به دختر ما نخورد. طبق هماهنگی قبلی، خانم آقا، آمدند و در دفتر مدرسه او را دیدند و رفتند. چند روز گذشت و من برای كاری خدمت آقا رفتم. آقا فرمودند: «خانم استخاره كرده‌اند، جوابش خوب نبوده است». یكسال از این قضیه گذشت. مجدداً خانواده آقا تماس گرفتند و گفتند كه ما می‌خواهیم برای خواستگاری بیاییم. خانم بنده پرسیده بودند كه چطور شده تصمیمتان عوض شده؟ آقا گفته بودند: «خانم ما به استخاره خیلی اعتقاد دارد و دفعه اول چون خوب نیامده بود، منصرف شدند.»ولی من كه برای مردم خطبه عقد می‌خوانم، سنت من این بوده كه بیشتر از 14 سكه، عقد نخوانم و تا حالا هم نخوانده‌ام، اگر بخواهید می‌توانید بیشتر از 14 سكه مهریه معین كنید، ولی شخص دیگری خطبه عقد را بخواند . و خانم آقا هم گفته بودند: «چون دخترتان، دختر محجبه، فرهیخته و خوبی است، دوباره استخاره كردم كه خوب آمد و اگر اجازه بدهید، بیاییم.»آن زمان دخترمان دیپلم گرفته بود و كنكور هم شركت كرده بود. پس از مقدمات كار، یك روز پسر آقا و مادرش با یك قواره پارچه به عنوان هدیه برای عروس آمدند و صحبت كردیم و پس از رفتن آقا مجتبی، نظر دخترم را پرسیدم: ایشان موافق بودند. بعد از چند روز خدمت آقا رفتیم. آقا فرمودند: «آقای دكتر! داریم خویش و قوم می‌شویم» گفتم: چطور؟ گفتند: «خانواده آمدند و پسندیدند و در گفتگو هم به نتیجه كامل رسیده‌اند، نظر شما چیست؟»  گفتم: «آقا اختیار ما دست شماست . آقا فرمودند: «نه! شما، دكتر و استاد دانشگاهید و خانمتان هم همینطور. وضع زندگی شما مناسب است؛ اما زندگی من اینطور نیست. اگر بخواهم تمام زندگیم را باز كنم، غیر از كتابهایم یك وانت‌بار می‌شود. اینجا هم دو اتاق اندرون و یك اتاق بیرونی است كه آقایان و مسؤولین در آنجا با من دیدار می‌كنند. من پول ندارم خانه بخرم. خانه‌ای اجاره كرده‌ایم كه یك طبقه مصطفی و یك طبقه هم مجتبی زندگی می‌كند شما با دخترت صحبت كن كه خیال نكند حالا كه عروس رهبر می‌شود، چیزهایی در ذهنش باشد. ما اینطور زندگی می‌كنیم اما شما زندگی نسبتاً خوبی دارید. حالا اگر ایشان بخواهد وارد این زندگی شود، كمی مشكل است مجتبی معمم هم نیست می‌خواهد قم برود و درس بخواند و روحانی شود همه اینها را به او بگو، بداند.»«من یك انگشتر عقیق دارم كه یكی برای من هدیه آورده، اگر دخترتان قبول می‌كند. من آن را به ایشان هدیه می‌دهم و ایشان هم به عنوان حلقه، به مجتبی هدیه دهد.»من هم به دخترم گفتم و ایشان هم قبول كرد. آقا در زمان قبل از رئیس جمهوریشان، در جنوب تهران خانه‌ای داشتند كه آن را اجاره داده‌اند و خرج زندگی‌شان را از آن درمی‌آوردند (ایشان حقوق رهبری نمی‌گیرند و از وجوهات هم استفاده نمی‌كنند. هنگام صحبت در مورد مراسم عقد و مهریه و... آقا فرمودند: «در مورد مهریه، اختیار با دختر شماست. ولی من كه برای مردم خطبه عقد می‌خوانم، سنت من این بوده كه بیشتر از 14 سكه، عقد نخوانم و تا حالا هم نخوانده‌ام، اگر بخواهید می‌توانید بیشتر از 14 سكه مهریه معین كنید، ولی شخص دیگری خطبه عقد را بخواند . از نظر من اشكالی ندارد. چون تا حالا بیش از 14 سكه برای مردم عقد نخوانده‌ام، برای عروسم هم نمی‌خوانم.» من گفتم: «آقا! این طور كه نمی‌شود.
حلقه ازدواج
من با مادرش صحبت می‌كنم. فكر نمی‌كنم مخالفتی داشته باشد.» در مورد مراسم عقد هم گفتند: «می‌توانید در تالار بگیرید ولی من نمی‌توانم شركت كنم.» گفتم: «آقا هر طور شما صلاح می‌دانید.»فرمودند: «می‌خواهید این دو تا اتاق اندرونی و یك اتاق بیرونی را با هم حساب كنید. هر چند نفر جا می‌شوند، نصف می‌كنیم؛ نصف از خانواده ما و نصف از خانواده شما را دعوت می‌كنیم.» ما حساب كردیم و دیدیم بیشتر از 150ـ200 نفر جا نمی‌شوند. ما حتی اقوام درجه اولمان را هم نمی‌توانستیم دعوت كنیم، اما قبول كردیم. آقا! غیر از فامیل، آقای خاتمی، آقای هاشمی و آقای ناطق و رؤسای سه قوه و دكتر حبیبی را دعوت فرمودند.  یك نوع غذا هم درست كردیم. قبل از اینها صحبت خرید بازار شد. پسر آقا گفت: «من نه انگشتر می‌خواهم و نه ساعت و نه چیز دیگری» آقا گفتند: خوب نیست. من هم گفتم: «حداقل یك حلقه بگیرند» اما آقا فرمودند: «من یك انگشتر عقیق دارم كه یكی برای من هدیه آورده، اگر دخترتان قبول می‌كند. من آن را به ایشان هدیه می‌دهم و ایشان هم به عنوان حلقه، به مجتبی هدیه دهد.» قبول كردیم و انگشتر را گرفتیم و بعد به آقا مجتبی دادیم كمی بزرگ بود. به یك انگشتر سازی بردیم تا كوچكش كند و خرجش 600 تومان شد. خلاصه خرج حلقه داماد 600 تومان شد . به آقا گفتیم در همه این مسایل احتیاط كردیم، دیگر لباس عروس را به دست ما بسپارید و آقا هم فرمودند: آنرا طبق متعارف حساب كنید. در همان ایام، ما خودمان برای پسرمان عروسی می‌گرفتیم. و یك لباس عروس برای عروسمان سفارش داده بودیم بدوزند. خلاصه قبل از اینكه عروسمان استفاده كند، همان شب دخترمان استفاده كرد. بعد آقا گفتند: «من یك فرش ماشینی می‌دهم، شما هم یك فرش بدهید. و به این ترتیب مراسم برگزار شد. مراسم در خانه ما تا ساعت 1 طول كشید. خانواده آقا آمده بودند كه عروس را ببرند. البته آقا ظاهراً كاری داشتند. نیامده بودند. اما وقتی عروس را به خانه آوردیم دیدیم، آقا هنوز بیدار نشسته‌اند و منتظرند كه عروس را بیاورند. فرمودند؟ «من اخلاقاً وظیفه خودم می‌دانم برای اولین بار كه عروسمان قدم به خانه ما می‌گذارد، من هم بدرقه‌اش كنم و به اصطلاح خوش آمد بگویم.بعد هم كه عروس وارد شد، آقا چند دقیقه‌ای برایشان در مورد تفاهم در زندگی و شرایط و اهمیت زندگی زناشویی صحبت كردند و تا پای در خانه، عروس را بدرقه كردند و خوش آمد گفتند. به نقل از حجت‌الاسلام پاینده  آقایان یک کم ملایمترانتخاب همسر از نگاه امامدوست داشتنی اما بی تعهد





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 243]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن