تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 16 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):از كسانى مباش كه بى‏عمل، به آخرت اميد دارند... از گناه باز مى‏دارند، اما خود باز ن...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826696401




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

اسرار تلبيه و مراتب آن


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: اسرار تلبيه و مراتب آن
مقام ابراهيم
لبيك گفتن در حال احرام نيز به اين معناست كه: «خدايا! من هر چه كه حق اسـت، به آن گويا هستم و از هر چه كه باطـل است زبانـم را مى‌بنـدم.» لبيك گفتـن، تطهير زبـان است از هر چـه كه معصيت است.زبان قليل الجِرم و كثير الجُرم است. جِرم آن كوچك و جُرمش زياد است. گناهان فراوانى به وسيله زبان انجام مى‌گيرد؛ از انكار لسانى تا مسأله غيبت، تُهمت، دروغ، افترا، مسخره كردن و ... .راز لبيك گفتن اين است كه: «خدايا! از اين لحظه متعهّد مى‌شوم هر چه را كه طاعت تو است بر زبان جارى كنم و از هر چه كه معصيت است زبانم را ببندم.»شهادت دروغ معصيت است انسان مُحرِم و حج‌گزار هرگز شهادت دروغ نمى‌دهد، غيبت نمى‌كند، دروغ نمى‌گويد، تهمت نمى‌زند، كسى را با زبان مسخره نمى‌كند و در هنگام داد و ستد، خلاف نمى‌گويد. زبان زائر بيت الله، زبان طاهر است.سرّ لبيك گفتن، زبان به اطاعت گشودن و براى هميشه از معصيت بستن است، آن هم نه تنها در محدوده محور حجّ و عُمره، كه براى هميشه.مرز حرم(1) در بخشى از قسمت‌ها بيشتر از مرز مكّه است. ورود غير مسلمان و مسلمان غير مُحرم به آنجا جايز نيست، مگر آن كه كسى اهل مكه باشد و مكرّر بخواهد به آنجا رفت و آمد كند يا كسى كه از مُحرم شدنش هنوز يك ماه نگذشته است و مى‌خواهد دوباره از مرز حرم خارج شود و به آن بازگردد. تنها چند مورد خاص است كه استثنا شده و كسى حق ندارد بدون احرام وارد مرز حرم شود.لبيك گفتن در حال احرام نيز به اين معناست كه: «خدايا! من هر چه كه حق اسـت، به آن گويا هستم و از هر چه كه باطـل است زبانـم را مى‌بنـدم.» لبيك گفتـن، تطهير زبـان است از هر چـه كه معصيت است.امام سجاد (عليه السلام) به شبلى فرمود: «آيا وارد حرم شدى؟ و آنگاه كه وارد مكه شدى، كعبه را زيارت كردى؟شبلى عرض كرد: آرى.امام فرمود: «سرّ ورود در حرم اين است: «خدايا! من غيبت و  عيبجويى احدى از ملّت اسلام را نمى‌كنم.»و آنگاه كه وارد مكّه شدى بايد بگويى: «خدايا! به قصد تو آمدم نه به قصد تجارت يا شهرت و يا سياحت و تفريح و تفرّج.» مراتب و درجات تلبيهآنان كه به مكه مشرف مى‌شوند و حج يا عمره انجام مى‌دهند و لبيك مى‌گويند، چند گروهند؛ چون ايمان درجاتى دارد و مؤمنان هم طبقات و درجاتى دارند. تلبيه هم مراتبى دارد. همه مى‌گويند لبيك، امّا بعضى اعلان و تقاضا و سؤال انبيا را لبيك مى‌گويند بعضى ديگر دعوتِ الله را.بعضى‌ها مى‌گويند: «لبّيك داعى الله، لبّيك داعى الله»؛ يعنى اى كسى كه ما را به الله دعوت كرده‌اى، ما لبيك گفتيم و اجابت كرديم و آمديم. اينها همان گروه اول؛ يعنى متوسّطين از زائران بيت خدا هستند و كسانى هستند كه دعوت ابراهيم خليل را اجابت مى‌كنند. ابراهيم خليل (سلام الله عليه) مردم را به زيارت بيت الله دعوت كرد نه به غير آن.فرمود: «و أذِّن فى النّاس بالحجّ يأتوك رجالا و على كلّ ضامر يأتين من كلّ فجٍّ عميق.»(2) «اَذان»، اعلام عمومى كردن است به صورت عَلَن و آشكار. اين عده سخنان ابراهيم خليل را مى‌شنوند و همان را جواب مى‌دهند و مى‌گويند: «لبّيك داعى الله، لبّيك داعى الله.»فراتر از گروه اوّل، گروه دوم هستند كه دعوت «الله» را مى‌شنوند و به آن پاسخ مى‌گويند.ذات اقدسِ اله در قرآن كريم فرمود:«و للهِ على النّاس حِجُّ البَيْتِ من استطاع اليه سبيلا»(3)؛ «از طرف خداوند بر بندگانِ مستطيع، حج واجب است.» مستطيع، نه يعنى كسى كه مالك و مال‌دار باشد. مستطيع؛ يعنى كسى كه بتواند اين سفر را به صورت عادى طىّ كند و بعد هم مشكلى نداشته باشد، خواه مال داشته باشد، خواه به عنوان خدمات يا ميهمان و يا بذلى باشد و امثال آن. انسان مستطيع بايد دعوت خدا را لبيك بگويد. اين زائر بيت الله كه جزء اَوحدىّ از مردان با ايمان است، به خدا پاسخ مثبت مى‌دهد و مى‌گويد:«لبيك ذا المعارج، لبيك داعياً الى دارالسلام، لبيك مرهوباً مرغوباً اليك، لبّيك لا معبود سواك لبّيك.»اين تلبيه‌ها نشان مى‌دهد كه زائر بيت الله جواب «خدا» را مى‌دهد نه جواب «خليل خدا» را، گرچه جواب خليل خدا هم جواب خداست. و گرچه جواب خدا بدون جواب خليل خدا نيست. امّا اين شهود عارف زائر بيت الله است كه فرق مى‌كند. تلبيه‌ها هم يكسان نيست گرچه ممكن است كسى بگويد: «لبّيك ذا المعارج لبّيك» ولكن در حقيقت به «و اذّن فى الناس بالحجّ» لبيك مى‌گويد و دعوت خليل را لبيك مى‌گويد نه دعوت جليل را؛ چون هر اندازه كه انسان در همان مرحله اول پاسخ داده باشد به همان اندازه در مقام ظاهر هم لبيك مى‌گويد. انسان‌ها دو بار لبيك مى‌گويند و اين دو لبيك در طولِ هم هستند و همواره اين دو بار محفوظ است. يك قضيه تاريخى و قضيّة فى واقعه نيست كه گذشته باشد. در قرآن كريم آمده است: امام سجاد عليه السلام عرض مي‌كرد: خدايا! فقر و تنگدستى مرا به اينجا آورده است. ما چيزى نياورده‌ايم، آمده‌ايم چيزى ببريم.اگر كسى به اعتماد اعمال خود به زيارت خانه خدا برود؛ ضرر كرده است، چون مال خدا را مال خود پنداشته و خيرات و توفيقات و نعمات الهى را از آنِ خود دانسته است. توفيقاتى كه بايد خداوند متعال را به خاطر عنايت كردن آن ستايش كرد.«و اِذ أخذ ربّك من بنى آدم من ظهورهم ذُريّتهم و أشهدهم على أنفسهم ألستُ بربّكم قالوا بلى.»(4) خداوند به رسول خود فرمود: گرچه اين آيه شريفه، مخاطب پيامبر خدا است ولكن در حقيقت همه انسانها را خطاب قرار داده است كه: به ياد آوريد آن صحنه ميثاق‌گيرى را كه ما از شما تعهد گرفتيم و حقيقت خودتان را به شما نشان داديم. شما ربوبيّت ما را فهميديد و عبوديّت خود را هم مشاهده كرديد و گفتيد: «بَلى». در جواب خدا كه فرمود: «آيا من ربّ شما نيستم؟» گفتيد: «آرى ربّ ما هستى.»اين يك صحنه بود كه خداوند بندگان را به مشاهده آن كشيد و صحنه دوّم زمانى بود كه ابراهيم خليل (سلام الله عليه) از طرف ذات اقدس اله مأمور شد تا اعلان حج كند و به مردم دستور داد كه به حج بياييد ابراهيم (سلام الله عليه) بالاى كوه ابوقبيس رفته، دستور پروردگار را اعلام كرد كه: «از هر راهى كه هست، به زيارت بيت خدا مشرف شويد.» مرد و زنِ جهان بشريت كه در اصلاب پدرانشان بودند، همگى لبّيك گفتند. اين صحنه لبيك گويى به دعوت خليل، مشابه صحنه لبيك گويى دعوت خداوند متعال است در جريان عالم ذرّ و ذرّيه. همانطورى كه آن صحنه الآن هم هست، صحنه تلبيه دعوت خليل حقّ نيز الآن هست. اينها كه قضيّه تاريخى نيستند، چون سخن از ذرّات ريز و صلب و رَحِم نيست، سخن از فطرت و روح است.در حقيقت ارواح بشر و فطرت‌هاى آنها پاسخ مثبت دادند هم به دعوت خدا و هم به دعوت خليل خدا . آنها كه در دعوت خليل خدا، خليل را ديدند، در هنگام لبيك هم مى‌گويند: «لبّيك داعى الله، لبّيك داعى الله» و آنان كه در هنگام تلبيه به اعلان حضرت خليل، صاحب اصلى و ذات اقدس اله را مشاهده كردند، در هنگام تلبيه مى‌گويند: «لبّيك ذا المعارج لبّيك لبّيك مرهوباً مرعوباً اليك لبّيك، لبّيك لا معبود سواك لبّيك، لبّيك لا  شريك لك لبّيك»(5) و مانند آن.اين دو نوع پاسخ دادن، دو نوع آگاهى داشتن و عبادت كردن، در بسيارى از مسائل دينى مطرح است؛ مثلا افراد عادى كه قرآن را تلاوت مى‌كنند، براى آنها مطرح نيست كه اين سخنان را از چه كسى مى‌شنوند. امّا مؤمنانى كه اهل معنا و اهل دل هستند، قرآن را طورى قرائت مى‌كنند كه گويا دارند از وجود مبارك پيامبر (صلي الله عليه و آله) اين كلمات را تلقّى مى‌كنند. و  گويى دارند از خود پيامبر مى‌شنوند.آنها كه اوحدىّ از اهل قرائت و معرفت هستند به گونه‌اى قرآن را قرائت مى‌كنند كه گويا دارند از خدا مى‌شنوند. درباره امامان شيعه (عليهم السلام) وارد شده است كه آن بزرگواران هنگام نماز وقتى حمد را قرائت مى‌كردند، بعضى از كلمات را آنقدر تكرار مى‌كردند كه گويا از خود خدا مى‌شنوند!(6)در آيه شريفه «و اِن أحدٌ من المشركين استجارك فأجرهُ حتى يسمع كلام الله»(7) نيز اين دو مطلب هست. بعضى كه در محضر رسول خدا قرار مى‌گرفتند، قرائت پيامبر را طورى مى‌شنيدند كه گويا از خداوند متعال تلقى مى‌كنند و مى‌شنوند چون اين كتاب براى همه نازل شده است. منتهى كسى كه مستقيماً دريافت كرد و گيرنده وحى است، شخص پيامبر است ولا غير.«أنزلناه اليك الذِّكر لتبيّن لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَيْهم ...»(8) قرآن كريم هم «انزال» به طرف پيامبر است و هم «تنزيل» به طرف مردم. براى مردم هم نازل شده است و مردم هم گيرندگان كلام خدا هستند. منتهى به وساطت رسول گرامى خدا. بنابر اين گروهى مى‌توانند به جايى برسند كه هنگام تلاوت قرآن كريم به گونه‌اى باشند كه گويا اين كلمات را از ذات اقدس اله استماع مى‌كنند. در مسأله تلقّى سلام هم همينطور است، ذات اقدس اله بر مؤمنان صلوات و سلام دارد كه: «هو الذى يُصلّى عليكم و ملائكتهُ ليخرجكُم مِنَ الظُّلمات الى النُّور»(9)، «سلامٌ على موسى و هارون»(10)، «سلامٌ على نوح فى العالمين»،(11) اين سلام مخصوص حضرت نوح است؛ زيرا در سراسر قرآن اين تعبير فقط يك جا آمده است، آن هم درباره نوح و اين به خاطر تحمل ده قرن رنج و زحمت در راه تبليغ الهى است. درباره انسان‌هاى ديگر، كلمه «فى العالمين» ندارد.خداوند به دنبال سلام بر انبيا فرموده است: «انّا كذلك نجزى المحسنين»(12)؛ «ما اين چنين مؤمنان و محسنين را پاداش مى‌دهيم»؛ يعنى اين كه سلام خداوند بر مؤمنان نيز شامل است.سلام خدا هم فعل خدا است چون خود او سلام است. و سلام يكى از اسماى حسنى و اسماى فعلى حق تعالى است(13) و انسان‌ها را به دارالسلام(14) دعوت مى‌كند؛ يعنى به دار و خانه خود دعوت مى‌كند و همين سلامت را هم به عنوان فيض، نصيب بندگان صالح قرار مى‌دهد. پس خداوند بر مؤمنان هم صلوات مى‌فرستد و هم سلام، و كسانى كه اين سلام را تلقّى مى‌كنند، گاهى از فرشته تلقّى مى‌كنند و گاهى از پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله). و اوحدى از انسان‌ها هم از ذات اقدس اله تلقّى مى‌كنند.«و اذا جاءَك الَّذين يؤمنون بآياتنا فَقُلْ سلامٌ عليكم»(15) ؛ يعنى وقتى مؤمنان در محضر و مكتب تو بار يافتند تا معارف الهى را بشنوند و ياد بگيرند، بگو «سلام عليكم.»وقتى مؤمنان در محضر حضرت براى خطابه و مانند آن حضور مى‌يافتند، حضرت به آنان سلام مى‌كردند و چون سخن رسول خدا (صلي الله عليه و آله) جز وحى نبود طبعاً به دستور خداوند متعال اين سلام را به مؤمنان ابلاغ كرده‌اند.مؤمنان دو دسته‌اند؛ عدّه‌اى از آنان سلام را از خود پيامبر تلقّى مى‌كردند و تحويل مى‌گرفتند و عدّه‌اى ديگر از ذات اقدس اله.تلبيه هم همينطور است؛ حاجيان و معتمران كه لبيك گو هستند، گاهى دعوت خدا را لبيك مى‌گويند و گاهى دعوت خليل حق را.وقتى زائر به بارگاه پروردگار بار مى‌يابد، هر مشكلى كه دارد، چون درست لبيك گويد، مشكل او برطرف مى‌شود و برمى‌گردد. اينها را به عنوان سرّ گفته‌اند و در كنار اين اسرار، داستان‌هايى هم هست كه آن داستان‌ها ولو در اصل واقعيت نداشته باشد و قضيه خارجى در كار نباشد ولكن روح او حق است.گويند كه صاحب دل و اهل معرفتى با لباس ژنده و چركين به حضور صاحب مقامى بار يافت، به او گفتند با اين لباس چركين به پيشگاه صاحب مقام رفتن عيب است او در جواب گفت: با لباس چركين به پيش صاحب مقام رفتن عيب نيست لكن با همان لباس چركين از حضور صاحب مقام برگشتن ننگ است؛ يعنى انسان وقتى چيزى ندارد به حضور صاحب مقام مى‌رسد. در آن هنگام اگر صاحب مقام او را لايق ندانست و ردّ كرد و  چيزى به او نداد براى او ننگ و عيب است و اگر او انسان شايسته‌اى باشد صاحب مقام او را مى‌پذيرد و به او انعام مى‌دهد و هديه و عطيه مى‌بخشد و ... اين صاحب دل با اين داستان و ماجرا گفت: با گناه به سوى خدا رفتن و دست پر از گناه را به طرف خداوند متعال دراز كردن ننگ نيست با دست پر از گناه از پيش خدا بازگشتن ننگ است! اگر خداوند متعال نپذيرد و گناهان را نبخشد، انسان آلوده مى‌رود و آلوده باز مى‌گردد. اين يك داستان است وليكن واقعيتى را به همراه دارد.و نيز گفته‌اند از صاحبدلى كه به حضور صاحب مقامى رسيده بود، پرسيدند:(16) چه آورده‌اى؟ گفت: وقتى كسى به حضور صاحب مقام مى‌رود از او سؤال نمى‌كنند «چه آورده‌اى»، بلكه از او مى‌پرسند «چه مى‌خواهى» من اگر داشتم كه اينجا نمى‌آمدم؛ يعنى انسان وقتى به بارگاه خدا مى‌رود، نمى‌تواند بگويد: من عمرى زحمت كشيدم، عالِم شدم، مبلِّغ شدم، معلّم و راهنماى مردم شدم، يا مالى فراهم كردم و در راه خدمت به جامعه مصرف كردم و ... چون همه اينها عطيّه او است «ما بكم من نعمة فَمِنَ الله.»(17)پس هيچ كس نمى‌تواند بگويد كه من با كوله بارى از فضيلت و هنر به پيشگاه خدا رفتم، اينها كه مال او است، خود انسان چه دارد، دو دست تهى دارد و بس. هيچ كس به درگاه حق با دست پُر نمى‌رود لذا به هيچكس نمى‌گويند چه آورده‌اى؟ به همه مى‌گويند چه مى‌خواهيد؟زيارت بيت الله الحرام، به عنوان ضيافت و ميهماندارى است،(18) ما بايد اين مطلب را بدانيم كه هيچگاه كار خيرى را كه از ما صادر مى‌شود به حساب خودمان نگذاريم و بگوييم: «خدايا! ما اين مقدار كارهاى خير كرديم اينها همه مال تو است. وقتى به خانه او مى‌رسيم، مى‌گوييم: «الحرم حرمُك، البلد بلدك، البيت بيتك، و أنا عبدك.»(19)امام سجّاد (سلام الله عليه) هم عرض مى‌كند:«سيدى عبدك ببابك اقامته الخصاصة بين يديك، يقرع باب احسانك بدعائه، فلا تعرض بوجهك الكريم عنّى»(20)؛ خدايا! فقر و تنگدستى مرا به اينجا آورده است. ما چيزى نياورده‌ايم، آمده‌ايم چيزى ببريم.اگر كسى به اعتماد اعمال خود به زيارت خانه خدا برود؛ ضرر كرده است، چون مال خدا را مال خود پنداشته و خيرات و توفيقات و نعمات الهى را از آنِ خود دانسته است. توفيقاتى كه بايد خداوند متعال را به خاطر عنايت كردن آن ستايش كرد. پي‌نوشت‌ها: 1ـ حدود حرم: حد حرم از جانب شمال مكه مسجد تنعيم است كه در راه مدينه قرار گرفته و 6148 متر تا مسجدالحرام فاصله دارد. طرف جنوب، محلّ اضاءة لبن است كه در راه يمن قرار گرفته و فاصله آن تا مسجدالحرام 5/12009 متر است. از جانب شرق؛ جعرانه است كه در مسير طائف قرار دارد و در فاصله 30 كيلومترى مكه است. از جانب غرب كه اندكى به جانب شمال است، قريه حديبيّه است كه در مسير راه جدّه در فاصله 48 كيلومترى واقع است. نشانه‌هايى در اين حدود نصب گرديده است كه حدّ حرم به وسيله آنها مشخص شده است. اين حدود را خداوند محل امن قرار داده و حتى از قطع درختان در اين محدوده نهى فرموده است. البته در مرات الحرمين، ج1، ص225/ الاعلاق النفسيه، ص57، معجم البلدان، حرف الف با ضاد.نظريه دوم درباره حدّ حرم:از طرف شمال غربى، مسجد تنعيم و 6148 متر است. از طرف جنوب متمايل به شرق اضاءة لبن و 5/12009 متر است. جعرانه از طرف شرق متمايل به جنوب، عرفات و منا و مشعر است كه 18333 متر مى‌باشد. كه 9 مايل مى‌شود بعضى هم 12 مايل گفته‌اند.حديبيّه در طريق جدّه حدود 14 كيلومتر است. (13353 متر). از اعلام حرم تا مسجدالحرام اين متراژ را دارند. در برخى از اين حدود، نظرات ديگرى نيز هست.2 ـ حج: 27 .3 ـ آل عمران: 97 .4ـ اعراف: 172 .5 ـ مستدرك، ج9، حديث 10618 و 10603/ فروع كافى، ج4، ص214 .6 ـ اصول كافى، كتاب فضل القرآن، ج2، ص602.7ـ توبه: 6 .8ـ نحل: 44 .9 ـ احزاب: 43 .10ـ صافات: 120 .11ـ صافات: 79 .12ـ صافات: 80 .13ـ حشر: 23 .14ـ يونس: 25 .15ـ انعام: 54 .16 ـ قاضى سعيد قمى، اسرار عبادات، ص234 .17 ـ نحل: 53 .18ـ بحار، ج96، ص34 .19 ـ آداب الحرمين، ص162 .20ـ دعاى ابوحمزه ثمالى. منبع:عرفان حج، آية‌الله جوادي آملي،‌ ص 43 . 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 206]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن