واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: وسترن بيحس و حال
از يك جنايينويس حرفهاي در دنياي مطبوعات چه انتظاري داريم؟ اينكه نوولي بنويسد كه حداقل ارزش 2بار خواندن داشته باشد و ديگر اينكه در هنگام خواندن كتاب، اين شانس را داشته باشيم كه تصويري واضح از رخدادها هم در ذهنمان شكل بگيرد. كار «رابرت بيپاركر» در مقام يك جنايينويس بد نيست. او در سال 2005 و در سپتامبر،داستان وسترن خود به نام «آپالوسا»(Appa loosa) را روانه بازار نشر كرد و كمي تا قسمتي كارش هم گرفت و فقط در فاصله 2سال از زمان انتشار كتاب، حقوق سينمايياش نيز خريداري شد. آنچه سالها پيش در سينماي وسترن ساخته ميشد و كمكم به صورت قواعدي براي اين ژانر درآمد حالا كمكم رنگ باخته به نظر ميرسد؛ چرا كه اصولا ديگر وسترني نميبينيم كه سر كيفمان بياورد و دلخوشمان كند كه اين ژانر نازنينمان هنوز نفس ميكشد. «آپالوسا» در كتاب و در فيلم يك روايت دارد؛ روايتي تكراري، جسته و گريخته و غير قابل دوستداشتن. «آپالوسا» را ميتوانيد حتي روي همين DVD هاي پردهاي ببينيد و دريابيد كه نسخه با كيفيتاش هم تفاوتي با همتاي پردهاياش ندارد. جنايينويس معروف يعني رابرت بيپاركر ميرود يك نوول در مايههاي وسترن مينويسد كه تنها يك كپي كشي صرف، آن هم از آثار سينمايي دهههاي 40 و اواخر دهه 50 است. البته كپيكردن از يك فيلمنامه شايد مقبول باشد از اين نظر كه از يك متريالاصل، يك متريال قلابي تهيه شده كه تا قبل از باز شدن و ديده شدن جلوه خوشايندي دارد اما كپيكردن از فيلمهاي سينمايي وسترن 50 يا 60 سال پيش كه كارهاي قابل اعتنايي هم نبودند چه لطفي دارد. آنچه سالها پيش در سينماي وسترن ساخته ميشد و كمكم به صورت قواعدي براي اين ژانر درآمد حالا كمكم رنگ باخته به نظر ميرسد؛ چرا كه اصولا ديگر وسترني نميبينيم كه سر كيفمان بياورد و دلخوشمان كند كه اين ژانر نازنينمان هنوز نفس ميكشد.قبل از اينكه سراغ «اد هريس» و «آپالوسا» برويم، اين سؤال را بايدمطرح كرد كه آخرين باري كه يك وسترن پر حس و حال ديديد، كي بود؟ منظور ديدار با گذشتهها نيست؛ آنچه طي 10سال اخير- اصلا 20 سال اخير- ديدهايد، آيا راضيتان كرده؟ يا اصلا ميتوانيد يا حس و حالش را داريد كه سر ضرب اسم 2 يا 3 تا از وسترنهايي كه در اين فاصله زماني ديدهايد ذكر كنيد؟ بله داستان، قسمت بدش اينجاست كه ژانر وسترني ديگر وجود ندارد؛ و آخرين بار ما با «قتل جسي جيمز به دست رابرت فورد بزدل» (ساخته اندرو دومينيك نيوزلندي) كيف كرديم و ياد ژانر نازنينمان افتاديم. حالا آپالوسا جلوي ماست؛ داستاني درباره رفاقتهاي 2 مرد قانون در غرب در سال 1880؛ يكي مريد است به نام «اوورت هيچ» ( با بازي ويگو مورتنسن) و ديگري مراد است و رهبر به نام ويرجيلكول (با بازي اد هريس)؛ دوهمكاري كه به نظافت علاقه وافري دارند و آنچه حس و احساس و قدرت و تخيل است را در طبق اخلاص ميگذارند تا دو نفري بتوانند نظافت شهري را به سرانجام برسانند. البته ابزار اين دو طي سالها همكاري در كار نظافت، جارو و سطل آب نبوده؛ آنها شهرهاي غربي را از وجود بديها و شرورها و كلهخرابها تميز و نظافت ميكنند. آنكه مريد است معاون كلانتر است و نشان «بچ» كلانتري بر سينه مراد يعني «ويرجيلكول» است. اين دو پس از سالها همكاري با هم جذب شهري ميشوند كه اوضاع و احوالش چيزي شبيه مردمان روستايي در فيلم «هفت سامورايي» است. «ويرجيلكول» و «اوورت هيچ»توسط مزرعهداران و ساكنان شهر استخدام ميشوند تا از آنها در برابر مزرعهدار كلان آن منطقه يعني «رندال برك» كله خراب محافظت كنند. تا اينجاي كار 30 دقيقه وقت ميبرد تا اوضاع و احوال شهر و 2 كاراكتر اساسي به تماشاگر معرفي شوند اما يك 20 دقيقه ديگر هم تحمل بايد داشته باشيد؛ چرا كه 2 يا3 كاراكتر فرعي ديگر هم ماندهاند كه بدون آنها «آپالوسا» چيزي كم خواهد داشت. و مهمترين آنها خانم آليسون فرنچ ( با بازي رنه زلوگر) است كه اگرچه تازهواردي به شهر است اما چنان زيرك و هشيار است كه ميتواند در كسري از ثانيه كلانتر كول را دلباخته خود كند؛ كلانتري كه طي سالهاي عمرش هيچ زني در زندگي او نبوده و در هيچ شهري اقامت طولاني نداشته. اما فيلم وسترن، شهردار هم ميخواهد. در «آپالوسا» با يك سخنگوي شهرداري طرفيم به نام آقاي «فيل اوتسون» ( با بازي تيموتي اسپال) كه به هر حال نقش اول را در جذب كلانتر و معاونش داشته. فقط چند تا نوچه خلافكار ميماند كه انصافا «آپالوسا» از اين حيث كم ندارد، چرا كه در دقايق مياني فيلم پاي آنها هم به ماجرا باز ميشود و از سوي رئيسشان يعني همان مزرعهدار شيطان صفت «رندال برك» ( با بازي جرمي آيرونز) يك پيشمبارزه با كلانتر و معاونش برگزار ميكنند كه البته نتيجهاش آبكش شدن هر سه نفر است. بقيه فيلم به جدال آخر پرداخته و به شكلگيري رابطهاي عاطفي؛ اين تمام داستان «آپالوسا» است. «آپالوسا» در كتاب و در فيلم يك روايت دارد؛ روايتي تكراري، جسته و گريخته و غير قابل دوستداشتن. «اد هريس» در اين فيلم، هم همكار فيلمنامهنويس است، هم كارگردان و تهيهكننده و هم بازيگر نقش اول و در واقع دومين كارگردانياش پس از «پولاك» (2000) است. قواعد ژانر در فيلمهاي وسترن مشخصاند. اين قواعد از لوكيشن گرفته تا طرز بيان ديالوگ نهادينه شدهاند. صحنههاي تيراندازي، نماهاي تعقيبوگريز و تمام اينها در آثار وسترن داراي شناسنامه هستند؛ از اينرو است كه وقتي با چيزي به نام وسترن و عملا خالي از قواعد آن روبهرو ميشويم ميتوانيم مچ سازنده را بگيريم. در «آپالوسا» اگر كاراكترها هفتتيرها را از كمر باز كنند و مهميزها را از پا، نشانهاي از سينماي وسترن در فيلم باقي نميماند؛ صحنههاي درگيري اگرچه در فيلم وجود دارند اما هرگز به نتيجهاي نميرسند. در فيلم وسترن اگر كشتار الزامي نيست اما حداقل تاخت يك اسب در مرتع كمترين انتظار است؛ فقدانهايي كه در مقابل الفتهايي از جنس ديگر پوشانيده ميشود. خانم فرنچ (همان خانم انگليسي مآبي كه كلانتر به او علاقهمند ميشود و بعدها در هتل و كليسا ارگ مينوازد) در حد يك سرآشپز حرفهاي درس آشپزي ميدهد و ميتوانيم پاي سيب سفارشي او را بعدا براي خود بپزيم؛ ظرافتهاي زنانه. ديالوگهاي خانمها با نمايش مسائل روزمره و عادي در يك شهر كوچك در غرب و حتي ميانه سالهاي 1880، همگي در اين فيلم وسترن به چشم ميآيند و سهم فوقالعاده بيشتري را به خود اختصاص ميدهند تا صحنههاي درگيري و سوسپانسي كه قبل از درگيري همهجانبه در انتهاي فيلم قرار است صورت بگيرد. ماجرا دست بر قضا خيلي خوب هم تمام ميشود؛ هرچه عزاداري است سهم دارودسته «رندال برك» است و فقط عروسي به كوچه كلانتر ميرسد. بازيها اما واقعا روان است و نه كسي منحل و سرخورده ديده ميشود و نه عصا قورتدادهها را ميبينيم. آنچه هست و نيست در يك فيلم وسترن در آپالوسا شامل پختن و شستن و عاشق شدن است و به روزمرگيترين حالت. خانم فرنچ شيرينيهايش را براي دهمينبار از توي فر در ميآورد، سخنگوي شهر «فيل اولسون» ديالوگهاي محافظهكارانهاش را ميگويد، كلانتر «كول»پس از سالها بيابانگردي و دوري از جماعت قرار است در شهر ساكن شود و زن بگيردوكمك او، معاون وفادارش تقريبا خصوصياتي مشابه با او دارد. نوچههاي آقاي مزرعهدار شيطانصفت هم كپي كمرنگ و پررنگ خود او هستند. زنهاي شهر آپالوسا همگي، بدون كم و زياد، كپي خانم فرنچ هستند. اصلا در وسترن «آپالوسا» همه كپي هم هستند و فيلم هم يك كپي وسترن است.منبع : همشهري
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 449]