واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: ازرانترین و سریعترین خودروی جهان
نماز شب؛ ازرانترین وسیلهای كه شما را با سرعت به آرزوهایتان میرساند هر مسافری میكوشد نزدیكترین راه را انتخاب كند تا زودتر به مقصد رسد؛ این یك اصل بوده و خواسته همه ما این است. آنهایی كه باور كردند انسان مسافر است و با مردن از بین نمیرود و مرگ پوسیدن نیست، بلكه از پوست به در آمدن است؛ مرگ ماندن در طبیعت نیست، بلكه هجرت از طبیعت است؛ در صدد راه حلند كه حالا كه من مسافرم، نزدیكترین راهم به مقصد چیست! برای رسیدن به قرب الهی دو راه وجود دارد؛ راه بالا و راه پائین؛ اگر كسی مهمان خدا شد، آن راه بالا را طی كرده است و اگر میزبان خدا شد، راه پائین را طی كرده است. نزدیكترین راه لقای خدا برای اغلب مردم هم همان «قلب شكسته» است؛ اَنَا عِندَ المُنكَسِرَةِ قُلوبِهِم...برای این موضوع نشانههایی هم هست؛ گاهی كسی قلب شكسته دارد، به در و دیوار عالم بد میگوید. این نمیداند یك فرصت خوبی برای مناجات را دارد از دست میدهد! آخر این دهن كجی و بد دهنی چه مشكلی را حل میكند؟ انتقاد كردن چیز بسیار خوبی است، امّا بد گفتن و عصبانی شدن مشكلی را حل نمیكند. اما یك وظیفه دیگری هم ما داریم؛ بالأخره با كسی كه تمام گرهها به دست او حل میشود هم یك درد دل باید بكنیم یا نه؟ گاهی آدم نسبت به كسانی كه كار به دست آنها نیست؛ اعتراض میكند، بد میگوید، فریاد میزند، نعره میكشد؛ كاری هم دست اینها نیست! حالا یا میكنند، یا نمیكنند. اگر كسی بخواهد معرفت خدای را در دل جای بدهد، محبّت كسی را در دل جای بدهد كه «رَحمَتی وَسِعَت كُلَّ شَیء»، باید قلبی عرشی داشته باشد. قَلبُ المُؤمِنِ عَرشُ الرّحمن. چنین انسانی میتواند به اندازه هستی خود از لطف ویژه الهی برخوردار باشد. امّا با او كه كار به دست اوست هم باید یك حرفی داشته باشیم یا نداشته باشیم؟! حق خواهی، قیام، مبارزه كردن، ظلم ستیزی، اینها همهاش درست است. امّا انسانی كه دلش شكست، تمام كارها و برنامههایش همین است؛ یا یك شب زنده داری، یك مناجاتی، یك سجدهای! قلب اگر شكست، انسان از همه جا نا امید است. اعتراضاتش را هم میكند، مبارزهاش هم میكند، ظلم ستیزی هم میكند، فریاد هم میزند، داد هم میكشد؛ اینها همه درست اما كار به دست كیست؟ یك مثالی بعضی از ادیبان معرفت پرور ما میگویند: گاهی ممكن است انسان مدّتها زحمت بكشد، این گرههای كور را باز كند. اگر با دست باز نشد، با دندان این گره را باز میكند. اما اگر باز كردید، دیدید كیسه خالی است! مشكلتان حل نمیشود... مثل یك دانشجو یا طلبهای كه شب امتحان تمام تلاش و كوششاش این است كه این جدولها را حل كند. خب جدول را حل كردی، این كه علم نیست! این كه درس نشد!
این گره را باز كردید، دیدید كیسه خالی است؛ یك گره دیگر را باز كنید كه پر است... بنابراین این فرصت یك فرصت زرّینی است برای ما كه اگر یك وقتی قلب ما شكست، این نزدیكترین راه است. وگرنه راههای عادی را ما به طور عادی طی میكنیم؛ نماز میخوانیم، روزه میگیریم، واجبها را انجام میدهیم، مستحبّات هم ان شآء الله انجام میدهیم، محرّمات را هم ترك میكنیم؛ همه اینها اثر دارد؛ انسان در دنیا آبرومند است، در آخرت سعادتمند است، امّا آن مقام والا و بالا كه انسان یا مهمان خدا شود، یا میزبان او، با این سیر و سلوك حل نمیشود؛ آن با جذبه حل میشود، با كشش حل میشود، با بردن حل میشود؛ نه با رفتن! حالا با این پا چه قدر ما میتوانیم برویم؟ فاصله هم كه محدود نیست. هر اندازه رفتیم، ما را ان شآء الله میپذیرند؛ آن هم حرفی در آن نیست. امّا اگر كسی طمع مقام بالاتر دارد؛ با رفتن حاصل نمیشود، با بردن حاصل میشود. چه كسی را میبرند؛ یا انسان خیلی اوج بگیرد، به مقام دَنی فَتَدلّی برسد، یا عِندَ مَلیكٍ مُقتدر برسد كه از آن به بعد بگویند: ارجعی الی ربّك (1)، از آن به بعد ببرند؛ یا نه! اینقدر فروتن و خاضع باشد كه لطف و رحمت الهی پیش او تنزّل كند، بفرماید: أنا عند المنكس ره قلوبهم. اگر دلی شكست، این است. این كه میگویند: اَمّن یُجیبُ المُضطَرُّ... (2)، همین است. نه یعنی وقتی مضطر شدی، امّن یجیب بخوان! ما هر وقت مشكلی داریم، امّن یجیب میخوانیم. معنای آیه كه این نیست! معنای آیه این است كه وقتی مضطر شدی، بگو: یا الله، جواب میگیری. برای اینكه مضطر را او جواب میدهد. كسی كه همه راهها به روی او بسته شد، او جواب میدهد. نه اینكه وقتی مضطر شدی، بگو امّن یجیب المضطر! البتّه گفتن او ثواب دارد، بی اثر هم نیست امّا وقتی مضطر شدی، بگو: یا الله! چون آدم وقتی مضطر شد، موحّد خوبی هم میشود! چون برای او ثابت میشود كه از هیچ كسی كار ساخته نیست. آنهایی كه باور كردند انسان مسافر است و با مردن از بین نمیرود و مرگ پوسیدن نیست، بلكه از پوست به در آمدن است؛ در صدد راه حلند كه حالا كه من مسافرم، نزدیكترین راهم به مقصد چیست! امام حسن عسكری (علیهالسلام) فرمودند: اِنّ الوُصولَ الی الله سفرٌ لایُدرَك الا بامْتِطاء اللّیل (3). یعنی مهمان خدا شدن یك سفری است كه بدون مركب نمیشود. انسان پیاده نمیتواند این راه را طی كند كه به مقصد برسد. این راه طولانی، مركب مقتدری میخواهد. مركب كسی كه بخواهد به لقای خدا برسد، «نماز شب» است.« امتطاء » یعنی مطیه گیری؛ مطیه یعنی مركب راهوار. با پیاده روی، انسان خسته میشود و میماند. ولی سواره رفتن آسان است، آن هم مركبی كه به انسان عطا میكنند. و اگر اوصاف دیگری، اهداف دیگری، كمالات دیگری برای مقرّبان ذكر شده است كه كُنتُ سَمعُهُ، كُنتُ بَصَرُهُ (4) و مانند آن، همه محصول قرب است. اگر كسی مهمان خدا بشود، آن مقامات را پیدا میكند. اگر میزبان خدای سبحان بشود هم بعید نیست كه این مقامات را پیدا كند. ما میخواهیم در حد هستیمان از لطف الهی طرفی ببندیم. این بیان نورانی امیر المؤمنین (علیهالسلام) كه به كمیل فرمود: اِنّ هذِهِ القلوبَ اَوعِیةٌ فَخَیرُها اَوعَاهَا (5)، »این دلها ظروف معارفند؛ بهترین دل آن قلبی است كه ظرفیّتش بیشتر باشد...» برای این است كه كالای بیشتری میخواهد در این ظرف جا بگیرد. كالای بیشتر، همان خدای سبحان است كه وَسعَِ كُرسِیّهُ السّمواتِ وَ الأرضَ (6). اگر كسی بخواهد معرفت خدای را در دل جای بدهد، محبّت كسی را در دل جای بدهد كه «رَحمَتی وَسِعَت كُلَّ شَیء» (7)، باید قلبی عرشی داشته باشد. قَلبُ المُؤمِنِ عَرشُ الرّحمن (8). چنین انسانی میتواند به اندازه هستی خود از لطف ویژه الهی برخوردار باشد.
آیت الله جوادی آملی - قم ـ اردیبهشت 1384 - درس اخلاق(1) فجر . 28(2) نمل . 62(3) بحار الأنوار . ج75 . ص380(4) الكافی . ج 2 . ص352(5) نهج البلاغه . خطبه 147 (6) بقره . 255(7) اعراف . 156(8) بحار الأنوار . ج55 . ص39
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 505]