تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 دی 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):على پيشواى مؤمنان و ثروت پيشواى منافقان است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1846449117




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

جشن تولد پروانه‌ای


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: جشن تولد پروانه‌ای
کپسول آتش نشانی
هر دو پروانه با احترام تمام روی میز کارمند شرکت آتش‌نشانی نشستند. پروانه مادر تا کمر خم شده بود. تعظیمی عرض کرد و گفت: - سلام قربان؟کارمند شرکت آتش‌نشانی که با دقت تمام جدول حل می‌کرد، به اطراف نگاه کرد و چون کسی را ندید «باز به دنبال یک کلمه دیگر برای حل جدول گشت.- سلام قربان؟ این طرف میز، این گوشه قربان!پروانه برای اینکه آن کارمند کاملاً او را ببیند، چند بار بال‌هایش را بست و باز کرد.-سلام عرض کردیم قربان...! کارمند به دقت روی میز را نگاه کرد و ناگهان گفت:- خدای من! شمایین! سلام پروانه زیبا و با ادب!- البته قربان می‌بینین که، دوتا پروانه زیبا و با ادب. پسرم رو معرفی می‌کنم.- بله بله؟ دو تا پروانه با ادب و زیبا، پس این کوچولو هم بچه شماست؟چه‌طوری کوچولو؟ خوبی؟ چند سالته؟مدرسه هم می‌ری؟ کلاس چندی؟ دولتی می‌ری یا غیرانتقاعی؟-راستش رفته تو یه ماهگی. امشب قراره براش جشن تولد بگیریم. هنوز ثبت نامش نکردن. گفتن منطقه‌اش به ما نمی‌خوره...- یک ماهه و جشن تولد؟!- بله، ما پروانه‌ها اینقدر کوچک هستیم که هر ماه به اندازه یه سال شما آدما برامون طول می‌کشه. امشب جشن تولدشه- خب مبارکه. حالا با ما چه کار دارین؟- امشب قراره ما یه شمع روشن کنیم.- فهمیدم. همون حکایت قدیمی شمع و پروانه. راستش لگه شما نبودین. شاعرها دکونشون تخته می‌شد.- بله البته. اما حالا مثل سابق نیست. ما پروانه‌ها خیلی فهمیده‌تر شدیم. اما خب، احتیاط شرط عقل. ماه پیش که جشن تولد بود، سه تا پروانه سوختن. ما به اورژانس هم زنگ زدیم و به پلیس هم تلفن کردیم. اما هر چی آدرس می‌دادیم، می‌گفتن اصلاً تو شهر ما یک چنین آدرسی وجود نداره. پروانه آهی بلند کشید و پسرش هم عین مادرش یک آه، اما خیلی کوتاه و نقلی کشید و پروانه مادر ادامه داد:- برای همین اومدیم از شما یه کسپول آتش‌نشانی بگیریم. البته فقط برای امشب.کارمند که تا به حال یک چنین مشتری‌ای نداشت، گفت:- یه کپسول! بله، البته، ما یه کپسول، اندازه شما... راستش...در همین موقع در باز شد و مردی داخل آمد. کارمند با عجله بلند شد و هر دو به هم سلام کردند و تازه وارد که کمی چاق‌تر از کارمند بود، گفت: - خب، چه خبر؟- راستش قربان، ملاحظه بفرمایین، ایشون رو ببینین، نه، این‌جارو. این حاشیه میز رو دقت بفرمایین. این گوشه‌رو عرض می‌کنم. بله همین‌جا ملاحظه بفرمایین. دو تا پروانه هستن، مادر و بچه‌اش. این آقا پسر امشب قراره براش جشن تولد بگیرن. ملاحظه می‌فرمایین که اون‌ها قراره یه شمع هم روشن کنن؛ یه شمع وسط اون همه پروانه. حالا از ما یه کپسول آتش‌نشانی می‌خوان.مرد تازه وارد به دقت پروانه‌ها را نگاه کرد. پروانه مادر تعظیم بلند بالایی کرد و برای احترام بیشتر، چند بار بال‌های پهن خود را باز و بسته کرد و گفت: - بله، یه کپسول کوچیک هم باشه، اندازه یه کف دست یا یه انگشت شما آدم‌ها هم بد نیست، بلکه خیلی هم خوبه! راستش ما هر وقت جش تولد می‌گیریم، چند نفرمون می‌سوزیم؛ اون هم درست موقع خاموش کردن شمع..تازه وارد با تعجب همه صحبت‌‌ها را گوش کرد و گفت:- چه با مزه! من فکر می‌کنم هر خانواده پروانه‌ای لااقل باید یه کپسول آتش‌نشانی تو خونه‌ش داشته باشه. اصلاً ما یه کپسول به شما هدیه می‌کنیم. آدرستون‌رو بفرمایین تا براتون بفرستیم.آن شب همه پروانه‌های جنگل و مرداب بالا و مرداب پایین و چمنزارهای اطراف، زیر درخت کهنسال چنار جمع شدند. درست وسط آن همه پروانه، که همه با هم حرف می‌زدند، یک میز بزرگ بود ک شمعی بزرگ روی آن قرار داشت. پروانه مادر از کرم شب‌تاب، که با عجله از آنجا رد می‌شد، خواهش کرد که شمع را روشن کند. کرم‌ شب‌تاب اگر چه عجله داشت، اما شمع را روشن  کرد. ناگهان غلغله‌ای در میانپروانه‌ها افتاد و دسته جمعی‌ سرود تولد را خواندند. بعد همه ساکت شدند و منتظر ماندند تا پروانه کوچک شمع را خاموش کند. پروانه‌ها نمی‌توانستند شمع را فوت کنند، این بود که باید آن را با بال‌هایشان خاموش می‌کردند؛ آن هم بال‌هایی ظریف و نازک که تا به شعله شمع نزدیک می‌شد، در یک آن می‌سوخت... جمعیت پروانه‌ها ساکت بودند. ناگهان همه دیدند که پروانه کوچک با کمک پدر و مادرش، یک کپسول آتش‌نشانی را از زیر میز  بیرون آوردند و با یک فشار، شمع را خاموش کردند. فریاد «تولدت مبارک» همه جا پیچید...آن سال و سال‌های بعد، شرکت آتش‌نشانی فروش خوبی داشت و کپسول‌های کوچک بند انگشتی زیادی تولید کرد که روی آن نوشته شده بود: «مخصوص جشن تولد پروانه‌ها».مدتی بعد، اگر کسی تنه درختان را به دقت نگاه می‌کرد، می‌‌دید که کپسول‌های زیادی را به آنها زده‌اند. البته این کار مدتی کرم‌های شب‌تاب را ناراحت کرده بود، اما آنها هم خیلی زود عادت کردند و شنیده شد که بارها کرم‌های شب‌تاب هم چراغ روشن دم خود را با کپسول آتش‌نشانی خاموش کرده بودند و در تاریکی به جشن تولد برپروانه‌ها رفته بودند و یک عالمه شیره گل خورده بودند.از آن رو به بعد، دیگر هیچ پروانه‌ای شعله شمع جشن تولد را با بالش خاموش نمی‌کرد و دیگر جشن تولد پروانه‌ها به مراسم عزاداری تبدیل نمی‌شد و هر چه حشره در جنگل بود به محض خاموش شدن شمع، از فرصت استفاده می‌کرد و قاتی پروانه‌ها می‌شد و از خودش با انواع و اقسام کرده گل، شیره میوه‌های رسیده و تنگ‌های عسل پذیرایی می‌کرد. محمد رفیع ضیایی  ****************************************مطالب مرتبط  صورتی عزیزمخواب و بیداریخورشید شاهآب زیر کاه  شاید دوباره‌ همدیگر را پیدا كنیمپسرک، گاری، شهربازیقصه دو دوستشاه ظالم توجه: جواب سوال را در این لینك بخوانید





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 3629]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن