واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: فيلمسازان برجسته دفاع مقدس براي دفاع مقدس فيلم نمي سازند
مرور فهرست فيلمسازان برجسته سينماي دفاع مقدس که آثاري ماندگار در اين حيطه دارند اين وجه را برجسته ميکند که بيشتر آنها امروز به تجربه در ديگر گونههاي سينمايي روي آوردهاند. سينماي دفاع مقدس در دوراني که پاسخي روشن براي چرايي به حاشيه رفتن و مهجور واقع شدن آن وجود ندارد، همچنان مقطع طلايي و قلههاي ماندگار خود را مديون فيلمسازاني است که با ساخت آثاري شاخص هنوز ياد اين دوران را در ذهن تماشاگران زنده نگه داشتهاند.هر چند بيشتر اين فيلمسازان از عرصه دفاع مقدس خداحافظي کرده و يا حداقل تمرکز گذشته را بر اين گونه سينمايي ندارند اما اين نکته غير قابل انکار است که بخش عمده اميدواريها به احيا سينماي دفاع مقدس، به واسطه تجديد خاطره اين فيلمها و نزديک شدن به حسي نوستالژيک است که مخاطب قصد تکرار آن را دارد. مرحوم رسول ملاقليپور نخستين فيلم بلند خود را سال 63 با نام "نينوا" ساخت و به سينماي حرفهاي راه يافت. اين فيلم محصول سالهايي است که به درستي بايد روحيه وطنپرستي و فرهنگ شهادتطلبي برجسته ميشد. "بلمي به سوي ساحل" ، "پرواز در شب" و "افق" محصول سالهاي بعد بودند که از امتياز زاويه نگاه خاص فيلمساز به مضامين در حال کليشه شدن بهره بردند. حاتميکيا در دوازدهمين جشن خانه سينما"نجاتيافتگان" و "سفر به چزابه" سرآغاز نگاه انتقادي فيلمساز به اين مقطع و جامعه پيرامون بود و مهمتر از آن ورود دنياي ذهني و متوهم قهرمانان ملاقليپور به پرده نقرهاي. "هيوا" را بايد شاعرانهترين فيلم ملاقليپور و هنرمندانهترين شکل تلفيق دنياي واقعي و فراواقعي در مجموعه آثار او دانست که با الهام از شخصيت واقعي همسر شهيد حميد باکري به تصوير درآمد."نسل سوخته"، "قارچ سمي"، "مزرعه پدري" و "ميم مثل مادر" بقيه آثار کارنامه مرحوم ملاقليپور هستند که سه فيلم آخر به طور مشخصتر به دفاع مقدس ميپردازند. "قارچ سمي" و "مزرعه پدري" دو فيلمي هستند که دنياي واقعي و ذهن متوهم قهرمان به گونهاي در هم ادغام شده که اين وجه به ساختار بصري فيلم هم وارد ميشود.ابراهيم حاتميکيا فيلمسازي را سال 64 با "هويت" آغاز کرد. او سه سال بعد "ديدهبان" را ساخت و سال بعد از آن "مهاجر" که هر دو از شاخصترين فيلمهاي تاريخ سينماي دفاع مقدس هستند. "وصل نيکان" با مضمون موشکباران زمان جنگ ساخته شد که هم نام فيلم و هم موضوع آن باعث شد برخي "وصل نيکان" را پاسخ حاتميکيا به "عروسي خوبان" محسن مخملباف بدانند."از کرخه تا راين" اولين فيلم حاتميکيا در دوره پس از پايان جنگ است. فيلمي با محوريت يک قهرمان جانباز که به تدريج کشمکشهاي دروني او به روابط دنياي پيرامونش وارد شده و او را در سرزمين غريب به يک کليسا ميکشاند تا گلايهاش را به خدا بيان کند. فيلمي که وجوه ملودرام آن به درستي پررنگ شد تا همراهي مخاطب را در موقعيت خطير قهرمان بگيرد.با فيلم "آژانس شيشهاي" در تضاد پيرامون قهرمان حاتميکيا، يک تضاد بطئي و تدريجي با فرزند به عنوان نماينده نسل جديد شکل ميگيرد. اين تضاد در "موج مرده" اوج ميگيرد و در "به نام پدر" به تکامل ميرسد. عرصه هنگامي براي قهرمان تنگ و تنگتر ميشود که تضاد رخنه در خانه و نزديکترين وابستهاش ميکند. "روبان قرمز" به نوعي نمادينترين فيلم دفاع مقدسي حاتميکياست که با تمرکز بر سه شخصيت وجهي تازه از اين قهرمان آشنا را برجسته ميکند. قهرماني که تنها راه براي غلبه بر تضاد با پيرامون را در تنهايي و انزوا ميبيند و تنهايي براي او مفهوم وفادار ماندن به آرمانها و در واقع فرار از واقعيتهاي دوران گذار را دارد. سينماي دفاع مقدس در دوراني که پاسخي روشن براي چرايي به حاشيه رفتن و مهجور واقع شدن آن وجود ندارد، همچنان مقطع طلايي و قلههاي ماندگار خود را مديون فيلمسازاني است که با ساخت آثاري شاخص هنوز ياد اين دوران را در ذهن تماشاگران زنده نگه داشتهاند.در "موج مرده" به شکاف بين نسل دفاع مقدس و نسل پس از آن و چالشهاي برآمده از تغيير شرايط به گونهاي نمادين پرداخته ميشود و آنچه بر جاي ميماند پرسشهاي بيجواب هر دو نسل است. نسلي که مطالبات خود را به خاطر وفاداري به آرمانها ميخواهد و نسلي که شاکي است از همه چيز و همه کس.اما در "به نام پدر" مطالبات نسل جوان فقط جنبه ذهني و مجازي ندارد، بلکه عينيتي به اندازه يک ساق پا دارد. ساقي که زماني پاي رفتن بوده و حالا جايش خالي است. بايد پذيرفت که دختر تاوان اعمال پدر را پس ميدهد، بدون آنکه در آنها دخيل يا قبولشان داشته باشد. اينجا قهرمان حاتميکيا از هميشه تنهاتر و بيپناهتر است بدون آنکه بداند چه بسا دورانش به سر رسيده است.کمال تبريزي اولين سينمايي خود "عبور" را سال 67 ساخت. "در مسلخ عشق" و "پايان کودکي" دو فيلم بعد اين فيلمساز هستند که به دفاع مقدس ميپردازند. در "پايان کودکي" تبريزي زاويه نگاه خود به جنگ را از جبهه و خاکريز بيرون آورده و با پرداختن به وضعيت خانوادهاي روستايي در معرض حمله دشمن قصه را محدود به اين خانواده و عوارض و تبعات جنگ بر آنها ميکند."ليلي با من است" نخستين کمدي ماندگار سينماي دفاع مقدس است. فيلمي که به جهت عبور از برخي خطوط قرمز که براي سينماي دفاع مقدس به نوعي تابو شده بود، ماندگار شد. ورود کمدي و طنز به حيطه جنگ تنها در زمان پس از جنگ و توسط يک سينماگر معتقد و مطمئن امکانپذير بود که تبريزي از اين امکان استفادهاي سهل نکرد. تبريزي در "شيدا" جنگ را محملي براي شکل گرفتن عشق در اين فضا و موقعيت خاص قرار ميدهد. فيلم در عين حال نقدي ظريف به تغيير آرمان و معيار سنجش قابليت آدمها در دوران پس از جنگ دارد و با کنار هم قرار دادن آدمها در آن روزگار و زمان حال پرسشهايي دروني را مطرح مي کند که در آن مقطع مطرح کردنش اهميت داشت. "گاهي به آسمان نگاه کن" از اقتباسهاي موفق سينماي جنگ است که با محوريت دادن به قشر جانبازان و شهدا بدل به يک فيلم سوررئال دفاع مقدسي ميشود. فيلمي که در زيرلايههاي خود نقدي روانکاوانه را به آدمها در موقعيتهاي مختلف وارد ميکند. تبريزي در باقي فيلمهاي کارنامهاش از اين گونه سينمايي فاصله گرفت و به ساخت آثار معناگرا، کمدي فانتزي و طنز روي آورد. احمدرضا درويش سال 68 فيلم "آخرين پرواز" را به عنوان اولين تجربه فيلمسازي در کارنامه خود ثبت کرد. فيلم با تکيه بر ماجراهاي جاسوسي و گروگانگيري که در زمان جنگ باب بوده تلاش ميکند مسئله خود را جهاني کرده و کمتر تصويري از جبهه و خاکريز و ... ارائه ميدهد.
"کيميا" با قصهاي خاص و تأثيرگذار از تبعات جنگ ساخته شد. فيلمي که با شکل گرفتن هسته اوليه قصه در زمان حمله به خرمشهر و آبادان، با بسط داستان در زمان حال تلاش ميکند فيلمي از جنس زمان خود شود. "کيميا" با زاويه ديدي گسترده ميتواند از همه کاراکترها تصويري لازم و کافي ثبت و دغدغههاي آنان را دست يافتني و ملموس کند."سرزمين خورشيد" نيز موقعيتي از جنگ ايران و عراق را نشانه ميرود که به موتيف تکرارشونده فيلمهاي درويش بدل ميشود. ماجراي حصر خرمشهر، اقدامهايي که شهيد جهانآرا براي نجات بيماران با آمبولانس انجام ميدهد و ... فيلم بيش از هر چيز تصوير سياه و در عين حال واقعنمايي از جنگ ارائه ميدهد و محصول نگاه عريان و واقعگراي پس از جنگ است."متولد ماه مهر" فيلمي دوگانه با طراحي موقعيت خاص است. محور اصلي فيلم درگيريهاي سياسي دانشجويان آن دوره با قوانيني است که دختران و پسران را از هم جدا ميکند. هسته اصلي فيلم جايي است که دانيال تاب مناسبات روز را نياورده به زادگاه خود در جنوب بازميگردد و اين بازگشت به ريشهها نوعي رجعت به پاياني است که او شايستگي درگير شدن با آن را دارد. درويش در مراسم افتتاح سينما آزاديگير افتادن در ميدان مين هر چند پرداختي رئال دارد ولي وجه سورئاليستي و نمادين آن برجسته ميشود تا جايي که ميبينيم درويش سال 78 رجعتي دارد به شهادت در ميدان مين زمان جنگ که دانيال (جواني که با نسل جوان امروز همخواني ندارد) لياقت آن را پيدا ميکند. "دوئل" با انتخاب دو مقطع زماني جنگ و حال در جنوب بين قبايل محلي تلاش دارد از زاويهاي خاص و جديد روايتهاي مستند از عملياتهاي خاص را بازخواني کند و جزئياتي از آنها را به مدد داستانپردازي و تخيل پررنگ کند که نياز درام و سينماست. بنا بر همين نياز درام تخيل فيلمساز ماجراي گاوصندوقي را که محليها دنبال آن هستند موازي با بحران حمله دشمن پيش ميبرد.به اين ترتيب او دغدغههايي وراي حفظ خاک را نزد اقشار ديگر مطرح کرده و در انتها به حرفي از جنس زمان ميرسد که طمع و حرص را در کنار ديگر دغدغههاي انساني برجسته ميکند. فيلمي که با توجه به هزينه توليد، طول زمان ساخت، بازيگران حرفهاي و ... فيلمي خاص شد ولي نه ماندگار در سينماي دفاع مقدس.منبع : مهر
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 428]