تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 4 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام سجاد (ع):پرخورى و سستى اراده و مستى سيرى و غفلت حاصل از قدرت، از عوامل بازدارنده و كند كننده ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833370412




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مردی خواهم شد با 24 پا !


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: مردي خواهم شد با 24 پا!
فاوست
گوته، فاوست و مفيستو فلسگوته عمري طولاني داشت – 83 سال- و پربار، و سال‌هاي طولاني از اين عمر و از دوران خلاقيتش، بيش از 60 سالش را، با «تراژدي فاوست» گذراند. گويا از بيست و يك سالگي كار روي «فاوست» را شروع مي‌كند. دو بار مي‌نويسد و بعد تغيير مي‌دهد، تا سرانجام فاوست 1 و 2 نهايي مي‌شود. اولين نسخه «فاوست» تاريخ 1775 را دارد، و آخرينش، «فاوست 2» 1832. داستان «فاوست» داستان دانشمندي است - كه گويا واقعا هم وجود داشته-، به نام دكتر فاوست. اين دانشمند حاضر مي‌شود روحش را در اختيار اهريمن قرار بدهد، در صورتي كه بتواند لحظه‌اي آن چنان زيبا در زندگيش تجربه كند كه ارزش ماندگاري را داشته باشد. هينريش فاوست، دانشمند و استادي صاحب نام، مي‌نشيند و سال‌هاي عمرش را حسابرسي مي‌كند و به اين نتيجه مي‌رسد كه هم در علم باخته است و هم در زندگي. در مقام دانشمند بصيرت لازم براي دستيابي به نتايج مورد نظر را ندارد، و در مقام يك بشر هم نتوانسته از زندگيش لذت ببرد، توانش را نداشته است. در اين لحظه دودلي و ترديد، فاوست به مفيستو فلس  (شيطان يا نماينده آن يا وسوسه) قول مي‌دهد كه اگر او را از اين تشويش و نارضايتي خلاص كند، او روحش را به مفيستو خواهد داد. قراردادي مي‌بندند و با خون امضا مي‌كنند و مفيستو فاوست را به راهي مي‌برد كه گمراهيش مي‌ناميم، او را به سفري در سرزمين‌هاي مختلف همراه مي‌برد، نگاهش را هم به روز مرگي باز مي‌كند و هم به اسرار نهان، و او را گرفتار عشق دختري به نام «گِرِتشن» مي‌كند، و به دست فاوست پاياني مصيبت بار براي اين دلدادگي مي‌نويسد. محور اصلي نمايشنامه فاوست انسان است و ارتباط و وظيفه‌اي كه انسان با خالق و كائنات دارد. مفيستو معتقد است كه مي‌تواند فاوست دانشمند معتقد را از راه به در برد و پروردگار مخالف اين نظريه است. پس از آن بين مفيستو و فاوست آن قرارداد بسته مي‌شود.فاوستِ گوته در ادبيات آلمان جايگاه بسيار بالايي دارد. 170، 180 سال است كه خوانده مي‌شود، بازي مي‌شود، تدريس مي‌شود، تعداد زيادي از جمله‌هايش در زبان آلماني ضرب‌المثل و اصطلاح شده‌اند  و از آنجا كه گوته طي 60 سال و متاثر از جريان‌هاي مختلف ادبي زمانه (روشنگري، طغيان و طوفان، كلاسيك، رمانتيك و غيره) اين اثر را خلق كرده است، اين نمايشنامه نمونه‌اي است براي مطالعه دوران مختلف ادبي. اما مهم‌تر از همه اينها، دو شخصيت اصلي اين نمايشنامه‌اند: فاوست و مفيستو فِلِس.سال‌هاي سال است كه مفسران و نويسندگان و فلاسفه تفسير‌هاي گوناگوني از اين دو شخصيتِ‌پرورده گوته ارائه مي‌دهند. پرورده گوته از اين نظر، زيرا ادبيات قبل از گوته، هم به فاوست پرداخته بوده و هم به مفيستو. يوهان فاوست از قرار معلوم دانشمند و كيمياگري بوده در قرن پانزدهم، او را همزمان مارتين لوتر و نوستراداموس مي‌دانند. رامبراند تصويري از او نقاشي كرده است. مفيستو نيز، هم در در كارهاي شكسپير ظاهر شده است و هم مارلو.اما گوته از اين دو، شخصيت‌هايي چند لايه خلق كرده و همين امر هم يك برداشت معين از آنها را دشوار كرده است و اين دو شده‌اند موضوع تحقيقات بي‌شمار.
فاوست
در مورد فاوست تفسير‌ها به هم نزديك‌تر است. فاوست را نماد دانشمندي مي‌دانند كه آگاهانه دگرگون مي‌شود، «وا مي‌دهد»، خود را «مي‌فروشد». حالا به هر دليل. مفسرها وقتي در باره گوتفريد بن، كنوت‌هامسون، فرديناند سلين و ازرا پاوند مي‌نويسند، حتما اشاره‌اي به فاوست دارند. «فيزيكدان‌ها»ي دورنمات و «قضيه اوپنهايمر» كيپهاردت، از نظر موضوعي، كنار «فاوست » گوته گذارده مي‌شود. توماس مان نام رمانش را كه 1943 در مورد يك قهرمان «سر تا پا آلماني» و عهدي كه ملت آلمان با نازي‌ها بسته بودند نوشته، «دكتر فاوستوس» گذاشته است. موضوع رمان «مفيستو» اثر كلاوس مان، پسر توماس مان، خودفروشي هنرمندان در دوران نازي‌هاست. شخصيت رمان كلاوس مان تصويري است از يكي از كارگردان‌هاي مشهور تئاتر آن روزگار، گوستاو گروندگن، كه از معدود هنرمندان بزرگ آلماني بود كه با نازي‌ها همكاري كرد. همين گروندگن بعد از جنگ و در سال 1960 يكي از بهترين فيلم‌هاي «فاوست » را مي‌سازد و در فيلم كه كاملا كلاسيك و تئاتري ساخته شده است، تصوير‌هايي از انفجار بمب اتم را به‌عنوان سمبل دستاورد كار دانشمندان وا داده نشان مي‌دهد.  اما مفيستو تفسير‌هاي بيشتري دارد. واژه مفيستو فلس شايد ريشه عبري داشته باشد: «مفير» يعني نابودكننده، «توفل» يعني دروغگو. مي‌تواند از لاتين و يوناني آمده باشد : «مفيتيس» در لاتين يعني بوي بد، و «فيلوس» در يوناني يعني دوستدار. در مجموع يعني كسي كه بوي مشمئزكننده را دوست دارد. در دوران كهن نيز يوناني‌ها مفيستوفيلِس داشته‌اند به معني كسي كه روشنايي را دوست ندارد.فاوست جايي در نمايشنامه به او لقب «فرزند شگفت‌انگيز هرج و مرج» مي‌دهد.كارل ماركس «دست نوشته‌هاي اقتصادي-فلسفي» خود را با بخشي از فاوست شروع مي‌كند كه مفيستو از قدرت پول و سرمايه مي‌گويد: «وقتي شش اسب مي‌خرم، قدرتشان مال من نيست ؟ مردي خواهم بود با 24 پا».برتولت برشت مفيستو را واسطه و همواركننده عشق فاوست مي‌داند و مي‌گويد: «كل ماجرا يك داستان عشقي است، عشق يك روشنفكر به دختري از طبقه پايين اجتماع. اين هم كه از آن كارهاي شيطاني است». ديويد لينچ هم ظاهرا مفيستو را واسطه عشق فاوست مي‌داند. در بزرگراه گمشده مرد مرموز را دارد كه در واقع مفيستو است و كمك مي‌كند تا قهرمان فيلم فرد ماديون براي مدتي كوتاه در عشق كامياب شود.كلاوس تِوِلايت در كتاب خود «تخيلات مردانه» ( 1978) كه به ادبيات دوران فاشيستي آلمان پرداخته است، فاوست و مفيستو را در زمره مردان آلماني حساب مي‌كند كه زنان را براي خانه‌داري و پرستاري و غيره لازم دارند و زن گريزاند، گرد هم مي‌آيند و سر انجام كارشان – در گذشته- به سازمان دهي گروه‌هاي فاشيستي مي‌كشد.
گوته
اما گوته : در طرح اوليه گوته، مفيستو خادم پادشاه تاريكي، لوسيفر، است. لوسيفر فرشته‌اي بوده زيبا رو كه مورد خشم پروردگار واقع شد و به جهان تاريكي سقوط كرد. كار مفيستو فريب فاوست است، به نوعي ادامه فريب حضرت آدم و رانده شدنش از بهشت. در ابتداي نمايش صحنه‌اي است كه مفيستو در بارگاه پروردگار است و در باره فاوست صحبت مي‌كنند. مفيستو به پروردگار پيشنهادي مي‌دهد: «چه شرطي مي‌بنديد؟ هر چه باشد، مي‌بازيد، اگر به من رخصت دهيد او را به راه خودم بكشم!» مفيستو در زمره‌ لوده ها  و دلقك‌هاي درباري است كه مجازند تا واقعيت‌ها را در قالب مزاح به ارباب خود بگويند. مفيستو هم در فاوست به پروردگار مي‌گويد كه وضع خلقت واقعا رقت بار است و او دلش براي بشر مي‌سوزد، چون پروردگار به بشر خرد داده و اين خرد باعث مي‌شود تا همين بشر حيواني‌تر از هر حيواني باشد. يا به عبارتي چو دزدي با چراغ ايد گزيده تر برد کالا. البته اين هيچ بعيد نيست که نيمه تاريک خرد گرايي از زبان مفيستو نقل شود و نيمه روشن و متعالي خردمندي ناديده گرفته شود. اين روايت از مفيستو، با تصوراتي كه در قرون وسطي از اهريمن وجود داشت، متفاوت است. مفيستوي گوته يك منكر است، شيطان و اهريمن مطلق نيست، خود بخشي از خلقت و كائنات است. درهمان پيشگفتار نمايش، مفيستو خود را چنين معرفي مي‌كند: «بخشي از آن قدرتي كه همواره شر مي‌طلبد و خير مي‌آفريند. من آن منكر ابديم به حق، زيرا هر آنچه كه خلق مي‌شود، سزاوار نابودي است پس بهتر كه چيزي خلق نشود. چنين است كه تمام آنچه كه شما گناه، ويراني، مخلص كلام: شر مي‌ناميد، نيروي واقعي من است... من بخشي از بخشي ام، كه در آغاز همه چيز بود، بخشي از آن تاريكي، كه نور از آن زاده شد.»گرچه گوته آن مفيستويي را كه در نسخه اوليه فاوست در نظر داشت، وارد نمايشنامه نهايي نكرد، اما نشانه‌هاي آن شخصيت در مفيستوي نهايي هم ديده مي‌شود، مفيستوي گوته قطب مقابل خلقت است، نقطه مقابل نظمي ‌است كه كائناتش مي‌ناميم. اين آشوب و اين بي نظمي تهديدي است براي آن نظم، اما در عين حال بخشي از آن. مفيستو قصد دارد تا با برنامه‌اي كه براي فاوست دارد به خالق ثابت كند، كه حق با اوست و اشتباه عظيم خلقت، انسان هوشمند است كه در عين حال الوهيتي ندارد. مي‌خواهد كاري كند كه فاوست «حيوان‌تر از هر حيواني» بشود. اگر فاوست دربست اسير شهوات خود بشود، و بطالت پيشه كند، مفيستو ثابت كرده است كه حق با اوست. در همان گفت‌وگوي اوليه مفيستو و پروردگار، پاسخي كه مفيستو در برابر پيشنهادش مي‌گيرد اين است كه: «تا زماني كه انسان روي زمين است منعي براي تو نيست انساني كه تلاش مي‌كند، اشتباه هم مي‌كند.»فاوست، مانند هر انساني، دو وجه دارد: خرد و شهوانيت. اولي ابزار پروردگار است و بايد در خدمت بشر تلاشگر باشد، دومي در خدمت اهريمن ( در اين نمايش: مفيستو). هنگام شرط‌بندي، فاوست خسته از روزگار، خسته از تلاش و كوشش، در آرزوي زماني است كه در بستر كاهلي آرام گيرد. در همان شرط‌بندي آغاز نمايش، فاوست مي‌خواهد بداند «آن چي است كه اين عالم را از درون سر پا نگه داشته است.» مي‌خواهد لحظه‌اي جاودانه را تجربه كند. تصور مي‌كند كه تلاش و كوششي كه داشته، به نتيجه‌اي نرسيده است. به دنبال كاهلي است. نظام كائنات اما استوار است بر تلاش و كار انسان. همين نظم هم مي‌طلبد تا انسان با تلاش و كار رضايت خود را كسب كند و احساس رضايت داشته باشد. اما اين امري است كه مفيستو درك نمي‌كند. او امير سرزمين پستي‌هاست و شهوانيت و بطالت. در بخش اول نمايش، اوست كه فاوست را به دنبال خود مي‌كشد و وادارش مي‌كند تا «گِرِتشن»، محبوبش را، را اغفال كند، او را وادارد تا برادر و پدرش را بكشد، مفيستو است كه جادو مي‌كند. «گرتشن» دختر ساده‌دلي است كه در آرامش و با رضايت خاطر زندگي مي‌كند. فاوست وارد زندگيش مي‌شود، از دخترك قاتل هرزه‌اي مي‌سازد و به دست مرگ مي‌سپاردش. گوته در اين بخش نمايشنامه، يعني سرگذشت گرتشن عمل و هدف مفيستويش را نشان داده است: «برهم‌زننده نظم وتعادل، برپاكننده آشوب و طغيان.» در بخش دوم نمايش اما پروردگار به كمك فاوست مي‌آيد. فاوست بعد از صد سال زندگي پي مي‌برد كه انسان بودن يعني تلاش و در بستر منظم كائنات سر كردن. مفيستو موفق نشده تا به جوهر آدمي دست پيدا كند. در پايان بخش دوم نمايش آمده است: «آن كس را مي‌توانيم رستگار كنيم كه پر تلاش است و كوشا»نويسنده : محمود حسيني زاده





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 381]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن