تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 4 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):نزدیکترین حالات بنده به پروردگارت حالت سجده است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833412600




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مردی که با تاکسی به بهشت رفت


واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: مردی که با تاکسی به بهشت رفت روایت تکان دهنده سایت افغان

«قانوني كردن شكنجه ي بدني يك انسان توسط يك انسان ديگر، يكي از شرارتهايي است كه جامعه را به تباهي ميكشد، و بي ترديد وسيله يي خواهد بود براي در نطفه خفه كردن هر تمدني و متلاشي كردن هر فرهنگي».- فيودور داستايفسكي، رمان نويس روسي«براي شكنجه كردن يك انسان، بايد اول از لذتهاي او اگاهي داشته باشيد».- استنانيسلاو يرژي لوك، شاعر و طنزپرداز پولنديبراي دلاور، تاكسي ران 22 ساله ي افغان روز اول دسامبر 2002 مثل تمام روزهاي ديگر بود؛ او سه نفر را از مركز شهر خوست سوار كرده و به مقصد يكي از ولسوالي هاي اطراف حركت كرد. دلاور هيچگاه ديگر به خانه پس نيامد. پنج روز بعد معلوم شد كه او به بهشت رفته است. مستند «تاكسي به سوي تاريكي» ميگويد كه راه بهشت از بگرام ميگذرد – و جهنم نيز هم.بگرام در شمال كابل بهشت آمريكايي ها در افغانستان است. جايي است كه عساكر قوي هيكل آمريكايي به راحتي حس در خانه بودن را دارند: آنها در بگرام فوتبال بازي ميكنند، واليبال بازي ميكنند، بدون لباسهاي ضد مرمي راه ميروند، ساندويچ مك دونالد ميخورند، تابلت «وياگرا» مي بلعند، و فراواني بوتل هاي شامپاين و ويسكي براي شان به فراواني فلم هاي پورنوگرافيك و مجله ي «پلي بوي» است. يك بهشت واقعي بر روي زمين – البته از نوع آمريكايي اش. در بگرام ديگر از آن عسكرهاي رنگ پريده و هراساني خبري نيست، كه ما هر روز در سرك هاي كابل مي بينيم كه از پشت شيشه هاي ضد مرمي موترهايشان فلاكت تماشايي ما را نظاره ميكنند.بهشت آمريكايي ها در بگرام اما، با آن بهشتي كه خدا در قرآن و انجيل توصيف كرده است، كمي متفاوت است. در بگرام بهشت و جهنم در پهلوي هم است، يا حتا گفته مي توانيم كه بهشت همان جهنم نيز هست: اگر آمريكايي بودي و تفنگ داشتي تو در بهشتي، اما اگر افغان بودي و ريش داشتي در جهنمي. اما جهنمي كه خود دروازه يي مي تواند باشد به آن «بهشت»ي كه بخاطرش اينقدر زجر كشيده يي و ريش گذاشته يي.دلاور با تاكسي زرد رنگ و زيبايش موضوع فلم مستند «تاكسي به سوي تاريكي» است. فلمي كه هر بيننده يي را ميتواند از جايش تكان بدهد و حد اقل براي يك شب خواب را از چشمانش بربايد؛ البته نه بخاطر تصاوير وحشتناكي كه از زندانهاي آمريكايي در كابل و بغداد و گوانتانامو نشان ميدهد، بل بخاطر سوالهاي چالش بر انگيزي كه در برابر بيننده مطرح ميكند. سوالهايي كه مثل صاعقه بر تو فرود مي آيند."با مديريت جديد"دلاور وقتي با تاكسي اش به سوي ولسوالي مي رفت، در يك پوسته ي امنيتي در مسير راه، توسط چند عسكر افغان بازداشت شد، و به جرم فير راكت روي كاروان نظاميان آمريكايي كه روز قبلش صورت گرفته بود به دست آمريكايي ها سپرده شد. دلاور را به بگرام آوردند و اولين كاري كه كردند تمام بدن او را برهنه كردند و «بازجويي آمريكايي» شروع شد.دلاور تاكسي اش را تازه خريده بود و از اينكه دولت جديدي در پايتخت به بركت «فرشتگان نجات» آمريكايي سر كار آمده بود بسيار خوشحال مينمود. آنروز در بگرام اولين باري بود كه فرشتگان چشم آبي را از نزديك مي ديد. نظاميان آمريكايي دستان او را به سقف بستند و شب و روز برهنه ايستاد كردند و اجازه ي خواب به او ندادند، و با لگد آنقدر به پاها و رانهاي او زدند كه استخوان پاهايش «خمير شد»، و بر اثر زنجيري كه به گردنش بسته بودند تمام گردنش زخم شد، و بر اثر نخوردن غذا مثل چوب خشك لاغر شد، او در تمام مدت پذيرايي پنج روزه ي آمريكايي، فقط تكرار ميكرد:«الله، الله، الله...». صبح روز پنجم او ديگر اين كلمه را تكرار نميكرد، او حتا نفس هم نميكشيد. در گزارش نظامي نوشتند:«يكي از تروريستان مظنون، به نام دلاور خود كشي كرد».آلكس گيبني وقتي گزارش افشا كننده ي «نيويورك تايمز» را درباره ي دلاور خواند كه «خود كشي» او در واقع يك شكنجه ي منتهي به مرگ بوده است، طرح فلم «تاكسي به سوي تاريكي» را ريخت و نقطه ي عزيمت اش را از دلاور و بگرام شروع كرد و تمام آن رسوايي هايي را كه دستگاه نظامي اداره ي بوش در ابوغريب و گوانتانامو به بار آورده بود مستند كرد. بحث شكنجه يكي از داغ ترين مباحث سياسي- نظامي طي سالهاي اخير در آمريكا بوده است. بوش در يك سخنراني اش گفت:«آمريكا شكنجه نميكند». اما زمانيكه رسوايي ابوغريب افشا شد، افكار عامه ي آمريكايي طاقت از كف دادند. ادوارد كندي، يكي از سناتوران برجسته و برادر جان اف كندي فقيد در جمله ي مشهوري گفت:«شرم آور است كه حالا مي بينيم، سيستم شكنجه ي صدام با مديريت جديد بازگشايي شده است، مديريت آمريكايي».عدالت آمريكاييبعدها معلوم شد، همان عسكري كه دلاور را به آمريكايي ها سپرده بود، خودش در حقيقت در آن حمله ي راكتي دست داشته و براي رد گم كردن انسانهاي بيگناه را به چنگ عدالت آمريكايي ميداده است. عبارت «عدالت آمريكايي» يكبار در جريان فلم استفاده ميشود و آن هم توسط جورج بوش. روزهاي پر تشنج پس از 11 سپتامبر است و او به كانگرس آمده است تا پاليسي اش را اعلام كند:«من تمام اين تروريستان بزدل را به دست خواهم آورد و براي هر يك شان طعم عدالت آمريكايي را خواهم چشاند».نهايت تجاوز به هستي يك انسان، زماني است كه تو به عنوان يك انسان ديگر او را مورد عذاب و شكنجه ي بدني و روحي قرار ميدهي تا او به چيزي كه تو ميخواهي اقرار كند. از همينجاست كه در كنوانسيون جنوا و ديگر اسناد مهم حقوقي شكنجه به هر نوع و به هر هدفي كه باشد يك عمل ناانساني و غير قابل قبول تعريف شده است.اما قضيه به اين ساده گي ها هم نيست. سوال اصلي درباره ي شكنجه همان سوالي است كه سريال «24» كه اين روزها از تلويزيون طلوع پخش ميشود مطرح ميكند:«چه كار ميكنيد اگر يك بمب هسته يي قرار باشد انفجار كند؟ آيا ميتوان براي متوقف كردن آن بمب، كسي را شكنجه كرد؟» اين سريال را تلويزيون فاكس ساخته است كه متمايل به اداره ي بوش و محافظه كاران آمريكايي است، و ميكوشد در قالب داستان مهيج خود يك وجهه ي قانوني به عمل شكنجه بدهد. گيبني در فلمش، به سريال «24» نيز اشاره هايي ميكند. سوال اما، همچنان به عنوان يك چالش اخلاقي در برابر ماست. آيا جان هزاران آدمي كه با انفجار بمب نابود خواهند شد مهمتر است و يا جان يك نفر؟ در آخر فلم، گيبني با پدرش مصاحبه يي ميكند كه زماني عسكر جنگ جهاني دوم بوده و از عساكر جاپاني بازجويي ميكرده است. او ميگويد:«در دوران جنگ جهاني دوم، نه تنها شكنجه كردن ممنوع بود، بلكه اصلاً به درد هم نميخورد. چون تو ميتواني با زدن، كسي را مجبور كني تا چيزي بگويد كه تو دست از زدن برداري، اما زمانيكه بر اساس چنين معلوماتي خواسته باشي عمل كني، فقط يك احمق هستي».مهمترين دليلي كه يك انسان بايد با شكنجه مبارزه كند، اين است كه اين عمل «آزادي اراده» را از انسان سلب ميكند. تجاوزي است به «خود – اراديت» انسان. تو مجبوري چيزي را بگويي كه نه اراده يي به گفتنش داري و نه عقيده يي به آن.عمليات شكنجه در اداره ي بوش، توسط ديك چيني معاونش هدايت ميشود. او و ديگر محافظه كاران بلند پايه در واشنگتن ميگويند، هر چه درست باشد را انجام ميدهند. چيني در يك مصاحبه ي تلويزيوني در جريان عمليات نظامي آمريكا به افغانستان گفت:«براي مبارزه با تروريسم بايد به سوي تاريكي هم رفت، بايد از هر وسيله ي براي تحقق اهداف مان استفاده كنيم». اما پاسخ گيبني به اين پرسش واضح است: آمريكا نبايد به خواست تروريستان تن در دهد. تروريستان مي خواهند ما را در حالتي قرار دهند كه خود بدستان خودمان آزادي هاي مدني مان را نقض كنيم و كرامت انساني انسانها را كه اساس دموكراسي انسان محور ماست زير پا كنيم. شكنجه كردن انسانها عملي است نا انساني.شكنجه پورنوگرافيكدر اين فلم، گيبني با شكنجه گران و شكنجه شده گان زيادي مصاحبه ميكند. يكي از شكنجه گران سابق در بگرام به گيبني ميگويد:«آنچه در بگرام ميگذشت، يك فضاي ساديستي بود».شرم آورترين و تكان دهنده ترين انواع شكنجه يي كه فقط از توان تصورات شريرانه ي يك فلمساز سوررياليست بر مي آيد، در بگرام و گوانتانامو و ابو غريب اجرا شده است. بخشي از آنها را كه گيبني تصوير و يا ويديوي آن را نشان ميدهد اينهاست: مرد برهنه يي را در ابوغريب مجبور كرده اند كه آنقدر سرش را بديوار بكوبد تا خون تمام سر و رويش را بگيرد تا عساكر آمريكايي تفريح كرده باشند. مرد برهنه يي كه سگ كلان و سياهي بجانش يله شده است، به او حمله ميكند و پارس ميكند، اما صداي فريادهاي مرد بينوا از صداي سگ كرده بلند تر است. و صدها نوع شكنجه هاي ديگري كه تصاوير آن را شايد همه ي ما در رسانه ها ديده باشيم: شكنجه ي جنسي، تحقير جنسي و سلب كردن انسانيت از بدن يك فرد بي دفاع.مي خواهم به گفته ي نويسنده ي پولندي بازگردم كه در ابتداي اين مقاله آمده است: براي شكنجه كردن يك انسان، بايد اول از لذتهاي او آگاهي داشته باشيد. يكي از وحشتناك ترين صحنه هاي اين فلم جايي است كه كارگردان صحنه ي بازجويي محمد القحتاني يكي از مظنونين واقعه ي 11 سپتامبر را بازسازي كرده است. او را در يك اتاق كوچك ولي به شكل زيركانه يي نورپردازي شده مي بينيم كه طوري طراحي شده است تا او خوابيده نتواند. تمهيداتي چون صداهاي مزاحم، روشهاي روانشناسانه ي تلقين، بيهوش كردن و صدها شكنجه هاي رواني سورريال كه مو را بر تن آدمي مي خيزاند روي جوان ريش بلند عرب به كار گرفته ميشود. يكي از شنيع ترين لحظات، صحنه يي است كه القحتاني در حاليكه بر اثر تلقينها و زجرهاي رواني به مرز جنون و از خود بيگانگي رسيده است، دستي به شكل مرموزي به صورت او ماليده ميشود و يك صداي زنانه به گوش او زمزمه ميكند:«مادر تو يك جنده است، مادر تو يك جنده است...». آنها ميخواستند مغز او را منفجر كنند. گيبني اين صحنه را بر اساس اسناد مكتوب جريان بازجويي و شكنجه ي القحتاني ساخته است كه در مطبوعات درز كرده بود.چشمان مرد پشتوناز يك مرد پشتون آنچه كه اول به نظر مي آيد چشمان گستاخ و جسورش است – كلاه زرد گل زمان و ريش سرخ مولوي هاي جنوبي را فراموش كنيد. چنين جسارت بي پروايي در چشمان دلاور نيز حس ميشود. عكسي كه از دلاور در بگرام گرفته شده است و در فلم هم به تكرار نشان داده ميشود، از آن عكس هايي است كه «هزار كلمه را ميرساند». در قيافه ي او هرگز نمي توان حس كسي را ديد كه به «بهشت» روان است. اما در چشمان او يك نوع گستاخي معصومانه يي به چشم ميخورد كه فقط در چشمان جوانان دهاتي و ساده دل پشتون سراغش را داريم. هر چند ريش نا اصلاح شده و پوست آفتاب سوخته اش كمي حالت ترسناك به چهره اش داده است، اما معصوميت يك تاكسي وان كم توقع از چشمان روشن او برق مي زند. گستاخي معصومانه ي چشمان دلاور، نه شباهتي به شرارت هراس انگيز چشمان ملا دادالله دارد و نه هم قرابتي به ساده لوحي خنده دار چشمان حامد كرزي. اما چشمان يك مرد پشتون است.آن چشمان و آن نگاه آخرين يادگارهاي مردي است كه زنده گي كوتاه و تراژيك اش قلب هزاران انسان را در سراسر دنيا خون كرد. گيبني در اواخر فلم با يك تاكسي به دهكده يي مي رود كه خانواده ي دلاور در آن زنده گي ميكنند. پدر پير و ريش سفيد، برادر آرام و غمزده و از همه ديوانه كننده تر، دخترك سه ساله ي دلاور است كه دقيقاً همان خاصيت چشمان پدر در نگاه كودكانه اش برق ميزند. با ديدن چشمان پاك و منتظر دخترك، بي درنگ به ياد چشمان درشت پدرش مي افتيم. گويي دلاور در آن عكس از بگرام، به دخترك تنهايش در خوست چشم دوخته است. شاپور برادر دلاور مي گويد:«بعد از او، ديگر نه مزه ي آب را مي فهمم و نه طعم نان را».مرد زيركآلكس گيبني مستند ساز 52 ساله كسي است كه در سال 2005 مستند «انرون: زيرك ترين مردان در اتاق» را ساخت كه درباره ي فساد مالي و اقتصادي در سيستم و فرهنگ آمريكايي است. و سال گذشته تهيه كننده گي «پايان نا معلوم» را درباره ي جنگ عراق به عهده داشت. اما در مستند «تاكسي» در كنار تهيه كننده گي، كارگرداني فلم را نيز خودش انجام داده است.اين فلم، مستند سبك پردازي شده و نفس گيري است كه شاهكاري در مستندهاي تحقيقاتي به حساب خواهد آمد. گيبني در يك مصاحبه اش درباره ي اين فلم از سرجيو ليونه («خوب، بد، زشت») ياد ميكند و فلمش را اداي ديني به اين استاد ايتاليايي وسترن ساز ميخواند. در حقيقت هم زمانيكه اولين نماهاي فلم ظاهر ميشود، يك تاكسي زرد رنگي را مي بينيم كه در افق قهوه يي دشتهاي جنوب افغانستان از ميان اشترها و گوسفندان به پيش مي راند و موسيقي متن ما را به ياد صحنه هاي اسرار آميز فلمهاي وسترن ليونه مي اندازد.مستند وحشتناك 106 دقيقه يي را «بي بي سي» به 97 دقيقه تقليل داده و پخش كرد، اما «ديسكاوري چنل» زمانيكه حقوق پخش آن را خريد، اعلام كرد كه فلم را تا سال 2009 نشر نخواهد كرد. آشكار بود كه اين تصميم بخاطر اين اتخاذ شده است كه تا آن زمان بوش كاخ سفيد را ترك كند و انتخابات رياست جمهوري هم به پايان رسيده باشد تا تاثير بدي روي جبهه ي محافظه كاران نگذارد.از خوست تا واشنگتنفلم با يك تاكسي شروع ميشود كه خاك باد كنان از ميان يك دشت خالي و سوزان در خوست مي راند و از ميان رمه هاي گوسفند و شتر ميگذرد. و نيز با سكانس استعاري ديگري پايان مي يابد. يك تاكسي سرگردان در خيابان هاي خاموش و نيمه شب واشنگتن حركت ميكند و خيابانهاي اصلي شهر را مي پيمايد. وقتي از خيابان مقابل كاخ سفيد رد ميشود، كم كم در تاريكي شب فرو ميرود و گم ميشود. فقط علامت روي سقف موتر روشن است كه خوانده ميشود:«تاكسي».وقتي جمعه ي پيش، براي تفريح به شمالي رفتم، زمانيكه از بگرام ميگذشتم لحظه يي احساس كردم كه صداي گنگي را مي شنوم كه شبيه الله الله است. شايد صدايي از بهشت بود، شايد صدايي از جهنم. ولي بسيار شبيه صداي دلاور بود. مردي كه صدايش پس از مرگش شنيده شد. شايد همه ي اينها توهمات ذهن من باشند. يك منتقد آمريكايي درباره ي «تاكسي به سوي تاريكي» نوشته است:«با ديدن اين فلم، احساس ميكني كه زخمي در قلبت ايجاد شده است كه از آن خون حقيقت جاري است». اين زخم در قلب من ايجاد شده است و آزارم ميدهد. چه زمان اين زخم مداوا خواهد شد؟ نظاميان آمريكايي اعلام كرده اند كه تا هنوز 36 نفر ديگر در بگرام «خود كشي» كرده اند. البته اين آمار از دو سال پيش است.منبع: هشت صبح، شماره ي 319، 3 سرطان، 1387





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 4766]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن