واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: خانه مدیران جوان-پدر؟ مادر؟ همسر؟ فرزند؟ شغل، مدرک، موقعیت و ثروت؟ سلامتی ات؟ تفکراتت؟ احساساتت؟ اعتقاداتت؟ فرقی نمی کنه ، وابستگی یعنی این که خودت را به چیزی غیر از اصل خودت، چنان ببندی که آزادیَت را بگیرد. انسان نامحدود و البته آزاد آفریده شده است. و همه هستی مسخّر و در اختیار اوست. هیچ چیزی ارزش آن را ندارد تا انسانی را به خود ببندد و وابسته و زندانی خود کند. و همه هستی، رشد و ارتقاءاشان در اینست که در خدمت آدمی باشند نه بر عکس. اشرف مخلوقات و سرور کائنات یعنی این. حالا وقتی خودت را وابسته به موقعیت یا فردی می کنی، در واقع خود را از موقعیت برتر و آزادی که داری به جایگاه پَست و محدودی تنزّل داده و گره می زنی. خود را شکننده می کنی. افراد و اشیاء دیگر زوال پذیر و رفتنی اند. شغل، مدرک، ثروت، سلامتی، احساس و…، همه تغییر پذیر و از بین رفتنی اند. و هرکس به آن ها وابسته باشد نیز رنج فرسودگی، تنهایی، جدایی و پست شدن را ناچاراً، همواره با خود دارد. و اما عشق عشق فراتر از هر گونه وابستگی هاست. اگر تو به یک نفر وابسته شدی و بدون او می میری، نام آن را عشق مگذار. مثل نوزادی که به شیر مادر وابسته است، اگر شیر مادر نباشد کودک می میرد، چون وابسته است. عشق وابستگی نیست که با نبود معشوق، فرد مردنی شود. اصلا معشوقی که اکنون باشد و فردا نباشد، چگونه می تواند عشق ایجاد کند، صرفاً یک نوع وابستگی می آورد. و صد البته هنگام از بین رفتن هم تاثر و اندوه. بله عشق همیشه رو به تزاید است. عشق آزاد و رهاست و پیرو آن عاشق و معشوق هم چنین اند. عشق، عاشق را هر روز فربه تر می کند. شادتر می کند. حرکت عشق فقط رو به جلوست. غم و شادی در عشق واقعی، مساوی و لذت بخش است. معشوق شکستنی نیست، مردنی نیست، پژمردنی نیست، بی وفا نیست. لذا عاشق هم به همین صورت پایدار، قوی و رو به رشد است. و بیت زیر نیز توصیف چنین عشقی است. مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم وابستگی، انسان را از بی نهایت هستی، به محدوده ای گره می زند، به مانند چشمی که از این همه رنگ، فقط رنگ سیاه و سفید را ببیند. مانند این همه اندام آدمی که به هنگام سرطان، صرفا یک نوع از سلول هایش شروع به رشد و توده شدن، می نماید. کسی که معتاد به مواد مخدر می شود، از بی نهایت لذتی که می تواند از تمام اعضاء و جوارح خود ببرد، صرفاً به یک لذت بسنده می کند، کسی که وابسته به می شود، از بی نهایت پتانسیل خود، به لحاظ وابستگی اش، محروم می ماند. کسی که به یک فرد وابسته می شود، از تمامی انسان ها، و بی نهایت هستی، فقط یکی را به عنوان مجرای تنفس خود بر می گزیند. کسی که خود را به شغل، ثروت، … وابسته می کند، از تمام جنبه های آدمی، و موفقیت های گوناگون خود چشم پوشی می کند. به چشم هایمان باید، یاد بدهیم که از دیدن کوه، دشت، آسمان، دریا، سبزه، زمین، ستاره، ماه، خورشید، انسان ها و … لذت ببرند. از دست هایمان بخواهیم که مزه نوازش کردن را حس کنند . گوش هایمان را نجوا کنیم که لذت شنیدن آوای پرندگان، صدای گرم مادر بزرگ، موسیق باران و خنده های مستانه کودکانه را بشنوند. با پاهایمان صمیمانه دشت را بدویم، کوه ها را بپیماییم، عصای ضعیفان و تکیه نیازمندان شویم. با زبانمان کلام التیام بخش غمدیدگان شویم و لذت ببریم همان طور که از گفتن جمله « دوستت دارم » به دلبر، هیجان زده می شویم. آری تنفس لذت بخش هوای بهاری، بوی پاییز و نوازش برف بر صورتمان، همه و همه می توانندباعث به وجود آمدن احساسی باشند که موجب آرامش زندگی در کالبد منجمد و وابسته امان شود و ما را از تک بعدی بودن و چسبندگی به اشیاء و افراد رهایی بخشد. عشق به مفهوم لذت بردن از همه هستی و هستی آفرین در کمال رهایی و آزادگی است، بدون ترس از دست دادن شی یا فردی خاص. پس بر دست پینه بسته پدر و بر پیشانی پر چروک مادرت بوسه بزن. گل را ببو، باران را حس کن و آسمان پرستاره را به تماشا بنشین. دست نوازشت را بر سر کودک یتیم بکش و سینه ات را سنگ صبور دوستان کن. گستره آسمان را دلیل کوچکی غمهایت بدان و شرم پدری خجالت زده از دست خالی در پیش کودکانش را به خود بیفزا. لایحه علمت را چون نسیم بهاری بین همنوعانت منتشر کن. روی گشاده و لبخندت را، ارزانی مردمان خسته از کاری کن، که هنگام غروب در خیابان های شلوغ با چشمانی خواب آلود رو به خانه دارند. آرامش بخش کسانی باش که با تو مرتبطند. به نوعی که اگر جهان را ترک کنی، شکاف نبودنت را حس کنند. با این وجود دیگران را وابسته به خودت نکن و آن ها را مالامال عشق کن. آن ها را بزرگ تر از آنی بنما که شی یا فردی آن ها را به خود وابسته کند. عشق را از هر کجا شروع کنید به زودی متوجه می شوید بسیار سیار و روان است. و همه آفرینش را در خود جای می دهد. وقتی عشق چنین عظیم و بزرگ است، پس در انحصار شئی یا شخصی نیست، که آن را از ما بگیرد و ما را تنها بگذارد. همه هستی در وجود ماست، پس، از دست دادن هیچ چیز، موجب کاستی در این بی نهایت عشق ما، نمی شود. ارزش تو به اندازه آن چیزی است که به آن دل می بندی پس مواظب باش که به کمتر از بی نهایت عشق، دلبسته نشوی.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 257]