تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 15 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دو خصلت است كه هيچ كار خوبى بالاتر از آن دو نيست : ايمان به خدا و سود رساندن به...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826270835




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

آیین همسرداری


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: الحمدلله ادعوه فيجيبني و ان كنت بطيئاً حين يدعوني و الحمدلله الذي اسئله فيعطيني و ان كنت بخيلا حين يستقرضني و الحمدلله الذي اناديه كلما شئت لحاجتي و اخلوا به حيث شئت لسري بغير شفيع فيقضي لي حاجتي…1 سپاس خدايي را كه چون بخوانمش ، پس اجابت كند ، اگر چه كندي كنم وقتي مرا بخواند ، سپاس خدائي را كه چون از او چيزي بخواهم عطا كند اگر چه من بخل ورزم چون از من قرضي بخواهد ، سپاس خدائي كه چون هرگاه براي حاجتم فريادش كنم و هر جا خواهم براي راز دلم بدون واسطه با او خلوت كنم ، حاجتم را برآورد . ممكن است در مورد همسر گزيني ، اطلاعات مناسبي داشته باشيد اما آن كسي كه باب دل شماست پيدا نمي شود ، ممكن است فرد خوبي را هم سراغ داشته باشيد اما مشكلي در ميان است مانند مشكلات اقتصادي ، خانوادگي ، شغلي و … ممكن است نه فرد مناسبي را سراغ داشته باشيد و نه شرايط ازدواجتان كاملاً فراهم است اما تمايل به ازدواج داريد ، خلاصه ممكن است يك جاي كار ازدواجتان بلنگد ، در اينجا چه بايد كرد ، وقتي با بن بستي يا مانعي سنگين برخورد مي كنيد و احساس مي كنيد كه ديگر كاري از دستتان برنمي آيد از چه راهي مي توان راه گريزي يافت ؟ آيا بايد منصرف شد ؟يا بايد زانوي غم بغل گرفت و حسرت خورد؟يا اينكه بايستي يكدندگي و لجاجت به خرج داد ؟ يا … كارهاي زيادي مي توان انجام داد اما اگر معتقد باشيم بعد از تمامي تلاشها و راهكارها كه نتيجه اي نداشته است ، كسي هست كه مي تواند اين مشكل صعب يا لاينحل را حل نمايد يا گره محكم بسته شده را باز نمايد ، موانع را از بين ببرد ، جلوي سنگ اندازيهاي ديگران را بگيرد ، عسرها را تبديل به يسر نمايد ، آن وقت نور اميد در دلمان مي تابد و با خود مي گوئيم پس بهترين كار و عاقلانه ترين رفتار اين است كه به سراغ او رويم . درگاه حضرت حقتعالي مرجع توجه نيازمندان و خانه اميد درماندگان است ، نااميدان به واسطه توجه به او اميدوار مي شوند و موانع به واسطه عنايت او برطرف مي شود. بارگاه او دارالعلاج مشكلات لاينحل و موانع سخت و سنگين است ، از اين رو توصيه مي شود كه در ازدواج از انتخاب گرفته تا انجام مراسمات و هر نوع مشكل ايجاد شده به ((او)) توجه شود و از دست تواناي ((او)) مدد گرفته شود . او با آدميان رئوف و مهربان است ((ان الله بالناس لرؤف الرحيم)) (حج 65 ) سختي ها و مشقات بندگانش بر او گران است و نيازها و آرزوهاي انسان در پيش او محترم است .(كتب علي نفسه الرحمه ) (انعام12) ، دستگيري و بنده نوازي را پيشه خود كرده و رها نمودن گرفتاران از بندها و مشكلات را برخود فرض نموده است ، آنچنان رئوف و مهربان است كه عرش با عظمتش با اشك يتيمي مي لرزد و با دعاي دلسوخته اي ، قضا را تغيير مي دهد و با استغاثه نيازمندي ، نعمتها را سرازير مي كند ، ((ليس كمثله شيء)) (شوري11) ، در رأفت و رحمت همتا و مانندي ندارد و در اداي حاجت نظيري براي او نيست و هو ارحم الراحمين . نه تنها از درخواستهاي مكرر بندگانش خسته نمي شود بلكه از آنها خواسته كه عرض حاجت به جاي ديگر نبرند و اميد به غير او نبندند و وكيلي به غير او انتخاب ننمايند ((الا تتخذوا من دوني وكيلاً)) (اسراء2) ، آنچنان غيرتمند است تا كسي به او تكيه زند و به لطف او اعتماد نمايد او را كفايت كند ((و من يتوكل علي الله فهو حسبه))(طلاق3). با آن همه عظمت كبريائيش و با آن همه خادمان درگاهش ، خدمتگزاري را پيشه و خوي خود نموده است و تا فردي گرفتار شود ، انساني محتاج گردد ، جواني نااميد گردد ، مريضي قطع اميد كند ، توانمندي به عجز در آيد و تا اميد و آرزويي در فكر و قلب كسي نقش بندد و تا … و چون همه اينها نگاهي به درگاه ((او)) نمايند ، توجهي به كرم و لطف ((او)) كنند ، آن عزيز بي بديل ، خود را به آنها نزديك نموده و براي خدمتگزاري آماده نموده و با نظر لطف و رحمت به آنها ، به آرزوهايشان ، به حاجتهايشان ، به درد دلهايشان و به تمام خواسته هايشان توجه تام مي نمايد ((و اذا سألك عبادي عني فأني قريب اجيب دعوه الداع اذادعان)) (بقره186) ((و چون بندگانم از من بپرسند ، پس بدانند كه من نزديكم ، هر كه مرا خواند دعاي او را اجابت كنم)) با آن همه عظمتي كه مختص به اوست و با آن همه تكبري كه شايسته اوست و با آن همه جلال و جبروتي كه در شأن اوست و خلاصه با آن همه نازي كه دارد ، تنها با يك نياز مي توان توجه ((او)) را بخود جلب كرد ((قل ما يعبوا بكم ربي لو لا دعاؤكم)) (فرقان77) بگو كه اگر دعاي شما نبود پروردگارم به شما چه توجه و اعتنائي داشت ؟)) آنقدر كه اين دعاها و توسلات ، او را متوجه ما مي گرداند ، چيزي ديگر نيست كه بتواند نظر او را جلب نمايد و يا بگو چيزي نيست كه در پيشگاه او بتواند قدر و منزلتي يابد تا بتواند توجه او را برانگيزد ، هر جمالي كه ما داشته باشيم نهايت آن را خود دارد و هر كمالي كه تصور كنيم واجد آن هستيم ، اكمل آن را خود دارد ، چيزي در ما و غير ما نيست كه بتواند از آنچه كه در اوست و از اوست پيشي گيرد و سرآمد شود ، تنها اين دستهاي خالي و بلند شده به سمت اوست و اين پيشانيهاي به خاك افتاده در پيشگاه اوست كه تمامي عظمت هستي را به خود معطوف مي گرداند . و هنگامي كه اين دعاها و راز و نيازها ، عنايت و شفاعت آبروداران درگاهش را در پي داشته باشند ، در استجابت تسريع شود و در اداي حاجت تعجيل گردد چرا كه ديگر ، دعا كننده نيست كه مي خواهد ، بلكه شفاعت كننده است كه مي طلبد . ((حسي غريب و تا حدي عجيب ، مدتها در ذهنم ريشه دوانده بود ، اين گمان را داشتم كه با همسري زندگي خواهم كرد كه چندان مورد پسند من نيست ، يك خواب و يك عامل ديگر اين گمان را تقويت مي كرد ، خلاصه هر چه بود مرا آزار مي داد . دوران تحصيلات دانشگاه تمام شده بود و مدتها بود كه بيكار بودم ، البته بيشتر وقتم به مطالعه مي گذشت اما بيكاري سخت مرا آزار مي داد ، بارها به هنگام زيارت حضرت علي ابن موسي الرضا (عليه السلام) از ايشان مي خواستم كه عنايتي نمايند . دوران بيكاري به درازا كشيد و سن من نيز رو به افزايش و هنگامه ازدواج نيز سر رسيده بود . بيكاري از يك طرف ، ترس از مشكلات افتصادي تشكيل زندگي از طرف ديگر ، حرفهاي خانواده از يك سو و احتياج به ازدواج از سمت ديگر مرا در يك بن بست عجيبي قرار داده بود ، ملاكهايي كه من براي انتخاب همسر داشتم نيز اين مشكل را پيچيده تر مي كرد . غير از چندين مورد پيشنهاد خواستگاري كه صرفاً صحبت آن در خانواده به ميان مي آمد و من مخالف بودم (بيشتر به دليل ناهمساني فكري و روحي) ، در اولين خواستگاري رسمي ، بدليل نبودن يك توافق فكري در سطح بالا و احتمالاً مشكل بيكاري من ، نتيجه اي عايد نگرديد و اين اتفاق اوايل ماه مبارك رمضان بود . كم كم موضوع ازدواج و همچنين بيكاري من ، يكي از معضلات مهم من و حتي خانواده شده بود ، در همان ايام ماه مبارك رمضان ، در يكي از جلسات عزاداري و شب زنده داري شبهاي قدر حضور داشتم ، صحبت از اهميت و ويژگيهاي شب قدر بود ، سخنران مجلس از اين نكته مهم مي گفت كه سرنوشت يكسال شما در شب قدر نوشته مي شود ، بنابراين هر چه دوست داريد از خداوند رحمان و رحيم بخواهيد كه در پرونده يكساله شما بنويسد و از دعا كردن و حاجت خواستن ، اصلاً هيچ خجالتي نكشيد و هر چه كه دوست داريد در اين شب بخواهيد . با صحبتهاي سخنران جلسه ، من به ياد 2 موضوع مهم ((كار)) و ((ازدواج)) افتادم . در هنگام مراسم قرآن سر گرفتن و قسم دادن خداوند به ائمه اطهار عليهم السلام ، مداح درباره اهميت و شأن و منزلت حضرت ابالفضل العباس (عليه السلام) و لقب ((باب الحوائج)) كه منسوب به ايشان است صحبت مي كرد و لذا خيلي تأكيد داشت كه حتماً ايشان را واسطه حاجتهايتان قرار دهيد . مداح جلسه چنان به زيبائي معنوي از اين موضوع سخن مي گفت كه همانجا تصميم گرفتم درباره كار و ازدواج ، ايشان را واسطه و شفيع خود قرار دهم لذا از حضرت ابالفضل العباس (عليه السلام) خواستم كه ايشان در اين قضايا عنايتي بفرمايند . وقتي قسم دادن به نام مبارك حضرت علي ابن موسي الرضا (عليه السلام) نيز رسيد به دليل اينكه ما در مشهد زندگي مي كرديم و توفيق زيارت حضرت را نيز داشتم ، در آن شب از حضرت امام رضا (عليه السلام) نيز خواستم كه حاجت روايي كند و يكي از بندگان خوب خدا را نصيب و قسمت من بگرداند . از اين قضيه شب قدر ماهها گذشت و من نيز تا حدي آن را فراموش كرده بودم . در دومين خواستگاري رسمي هم كه انجام شد باز هم به دليل نبود يك سنخيت مطلوب ، قضيه منتفي شد ، در سومين خواستگاري كه چند ماه بعد صورت گرفت باز هم طرف مقابل مورد پسند من نبود . واقعاً كم كم داشتم نااميد مي شدم و در فكر اين بودم كه بالاخره كار ما به كجا مي كشد ، در طول اين مدت نه وضعيت شغلي ما بهبود يافته بود و نه همسر مناسبي يافته بودم . حدود 2-3 هفته اي مانده به شروع ماه رمضان بعدي ، براي من كاري دست و پا شد كه وضعيت مناسب تري نسبت به قبل داشت ، هر چند تناسبي با رشته تحصيلي ام نداشت اما خيلي بهتر از بيكاري و يا كارهاي موقت بود ، در همان موقع نيز صحبت از خواستگاري ديگر به ميان آمد ، ابتدا خواهرم براي ديدن رفته بود ، ايشان پسنديدند و وقتي از اوصاف ايشان براي من سخن گفتند تا حدي دلگرم شدم ، قرار شد كه من و مادرم هم برويم ، در اولين جلسه صحبت با ايشان ، احساس كردم همان كسي را كه دنبالش بودم را يافته ام ، با اينكه در دفعات قبلي خواستگاري با 1-2 بار صحبت با طرف مقابل ، باز هم در شك و ترديد بودم اما پس از صحبت با ايشان در همان جلسه اول ، تصميم خود را گرفتم و براي اطمينان بيشتر جلسة دوم را هم گذاشتيم تا تصميم عاقلانه تر و از روي تأمل و شناخت بيشتري گرفته باشم . در اوايل ماه مبارك رمضان بود كه اولين جلسه صحبت با ايشان انجام شد و من همان موقع تصميمم را گرفتم ، صحبتهاي بزرگترها نيز صورت گرفت ، منتهي برگزاري مراسم به بعد از ماه مبارك رمضان موكول شد . دو اتفاق ساده باعث شد كه دريابم آشنايي با ايشان از عنايات حضرت ابوالفضل العباس (عليه السلام) و حضرت علي بن موسي الرضا (عليه السلام) است ، همانهايي كه در شب قدر ، آنها را واسطه كرده بودم كه در اين كار پادرمياني كنند ، براي انتخاب ايشان من چند ملاك مهم را مد نظر داشتم اما پس از آشنايي با ايشان،اوصاف دیگرایشان به گونه اي بود كه مورد تمايل و خواست دروني من نيز بود و حتي اوصافي داشتند كه من تصور آن را نداشتم و دريافتم كه اينان چقدر بزرگواري كرده اند و فردي را براساس خواسته هاي بزرگ و كوچك من در نظر گرفته بودند . وقتي به شبهاي قدر نزديك مي شدم ، واقعاً از اين موضوع متعجب بودم كه چگونه 2 خواسته مهم من يكي يافتن همسر مناسب – كه به نحو بسيار خوبي صورت گرفته بود – و ديگري پيدا شدن شغل – كه تا حد معمول خوب بود – براي من جور شده بود ، بعد اين ذهنيت براي من پيش آمد كه خداوند واقعاً چقدر مهربان و بزرگوار است كه دعاهاي شب قدر را تا حد ممكن ، تا قبل از فرا رسيدن شب قدر بعدي ، مستجاب مي كند تا بندگانش با دعاهاي جديدتر و بهتري وارد شب قدر جديد شوند و اين ذهنيت و دلسردي براي بندگانش پيش نيايد كه با خود بگويند ما فلان حاجت را پارسال خواستيم ، نشد ، معلوم هم نيست كه امسال بشود . من نيز در شب قدر بعدي ، دعاهاي بهتر و مناسب تري كردم و از خداوند ممنون بودم كه حاجات مرا روا كرد و خود را شرمنده الطاف حضرت اباالفضل العباس (عليه السلام) و حضرت امام رضا (عليه السلام) مي دانستم و محبتم نسبت به ايشان بسيار افزونتر شده بود . وقتي هديه اي به همسرم دادم اين مطلب را نوشتم كه تو هديه خدا بودي كه از فضل حضرت ابوالفضل (عليه السلام) و به رضاي حضرت رضا (عليه السلام) . نصيب من گشتي . در اين قضايا يك چيز براي من هويدا گشت كه واقعاً با دعا مي توان به خيلي چيزها رسيد و با توسل مي توان خيلي موانع را برطرف كرد)) استجابت دعا ، امري است معمول ، و شفاعت معصومين (عليه السلام) امري است مرسوم ، آن عزيز بي بديل هر لحظه در كار بندگانش و متوجه امورات آنهاست ، قضاها را بخاطر دعاها تغيير مي دهد و نظمهاي جديدي را مي آفريند و آن بزرگواران نيز توجه تام و تمامي نسبت به متوسلين خود دارند ، آنها خادمان و بندگان حقيقي درگاه اويند و همچون آن ارحم الراحمين ، رحمه للعالمين هستند ، مسمي به خاندان لطف و كرم هستند و عنايتهاي آنها از فرط كثرت و شفاعتهاي آنها از جنبه گستردگي و زيارتگاههاي آنها از كثرت متوسلين، نقل مجالس مؤمنين است. وقتي خالصانه از آنها درخواست كنيد ، كريمانه پاسخ مي دهند و هنگامي كه دست به دامن آنها شويد توسل شما را بي جواب نمي گذارند و در اداي حاجت شمااز هيچ امري مضايقه نمي كنند . مدتها بود كه زندگي آنها را زير نظر داشتم ، زندگي كه بيشترش تلخي و بي احترامي بود ، هر بار كه شاهد دعوا و مشاجره ايشان بودم يك نوع ترس در وجودم جان مي گرفت ، ترس از ازدواج و ترس از اينكه من نيز در چنين زندگي و همراه چنين همسري باشم ، اينها از آشنايان نزديك ما بودند و من كاملاً به زندگيشان واقف بودم با عشق بچه گانه اي كه نسبت به هم داشتند ازدواج كرده بودند اما چه بسا كه انتخابشان عاشقانه بود اما عاقلانه نبود . هر چه بيشتر شاهدزندگی و زندگيهاي مشابه آن بودم بيشتر مي ترسيدم ، همين موقع بود كه تعداد خواستگارانم رو به افزايش بود ، درس مي خواندم و تازه ديپلم گرفته بودم كه خانواده اي مطابق سليقه ام از من خواستگاري كردند ، از آن جا كه خانواده ام معتقد بودند ، هنوز سن و سال من براي ازدواج مناسب نيست و من بايد درس بخوانم اين مورد در همان مرحله اول از ميان رفت ، ترسم بيشتر شد از اينكه شايد او ، همان فرد مورد علاقه ام بوده و حالا به اين دليل وي را از دست داده ام ، بعدها از وجود خواستگاران ديگر مطلع شدم ، هيچ كدامشان مطابق ميل و خواسته من نبودند ، من دوست داشتم همسر آينده ام مؤمن و متدين ، تحصيلكرده ، كارمند ، با اخلاق ، اهل نماز و روزه و حرم باشد و اينها همه را با هم مي خواستم ، از آدم تحصيلكرده اي كه اهل نماز اول وقت نبود و به اندازه من به حرم رفتن علاقه نداشت خوشم نمي آمد ، با شغل آزاد هم مخالف بودم بگونه اي كه تا متوجه مي شدم خواستگار جديد شغل آزاد دارد بدون اينكه با او آشنا شوم جواب منفي مي دادم . خلاصه بگويم هيچ كدام از اين خواستگاران با آن مورد مناسب اولي قابل مقايسه نبودند ، خيلي ناراحت بودم از اينكه شايد بختي كه قرار است يكبار در منزل آدم را بكوبد ، در منزل ما را كوبيد و رفت و ديگر اين بخت و اقبال برگشتني نيست ، روزها مي گذشت و من در مقطع پيش دانشگاهي تحصيل مي كردم ، هر وقت فرصت مي يافتم در مجالس و محافل معنوي شركت مي كردم ، روزي در يكي از همين محافل از زبان روحاني مجلس شنيدم كه به دختران جوان توصيه مي كردند براي ازدواجشان دعا كنند ، ايشان فرمودند خداوند براي هر كسي سرنوشتي را مقدر كرده است ولي انسان نيز مي تواند با دعا كردن و درخواست از خداوند قسمتي از سرنوشت را تغيير دهد و مطابق ميلش را از خداوند بخواهد . فكر خوبي بود ، آن هم براي من كه تا اين حد از ازدواج مي ترسيدم و در انتخابم شك داشتم كه آيا آن كسي كه به نظر من خوب و كامل مي آيد واقعاً خوب است يا ظاهرش خوب جلوه مي كند . با خود عهد بستم كه همسرم را از خداوند بخواهم ، از آن جا كه ما در مشهد زندگي مي كنيم و من به حرم امام رضا (عليه السلام) زياد مي روم از امام رضا (عليه السلام) نيز خواستم يكي از پسرهاي مخلص و با صفاي حرمش را براي من در نظر بگيرد . به تبع اين خواسته از بجا آوردن نمازهاي مستحبي يا سوره هايي كه مناسب وضعيت و حال و هواي من بود كوتاهي نمي كردم از وقتي دعا كردن و ديگر كارهاي مستحبي را شروع كردم خيلي دلگرم شدم ، مطمئن بودم خداوند و امام رضا (عليه السلام) و امام زمان (عج) شاهد بر اعمال و رفتارم هستند و نتيجه كار را برگردن گرفته اند . حدود يكسال به همين منوال گذشت ولي من هنوز فرد مورد علاقه ام را نيافته بودم ، در ماه رمضان همان سال ، در مجلس سخنراني شركت مي كردم ، يك روز خانم سخنران خاطره دوستش را تعريف كرد كه بسيار مؤمن و زيبا چهره بود و به دلايل مختلف به همه خواستگارانش جواب منفي مي داد ، خانواده وي از اين كار دخترشان به تنگ مي آيند و به او مي گويند بايد هر چه سريعتر يكي از خواستگارانت را قبول كني و ازدواج كني ، از آنجا كه اين دختر خانم ملاكهاي ويژه اي براي خود در نظر داشته متوسل به امام جواد (عليه السلام) مي شود و نمازي به همين عنوان را به مدت چهل شب مي خواند ، بعد از آن با همان شخص مورد علاقه اش ازدواج مي كند . با شنيدن اين مطلب و ديدن تشابه بين خودم و آن دختر قصد كردم كه اين نماز را بخوانم ولي از آنجا كه اين نماز طولاني بود سعادت خواندنش را در آن ايام نيافتم . حدود 7 الي 8 ماهي از اين قضيه گذشت شب تولد امام جواد (عليه السلام) اين توفيق را داشتم كه در حرم امام رضا (عليه السلام) باشم ، آن شب پر از معنويت بود ، در آن شب به يكباره به ياد نماز امام جواد (عليه السلام) افتادم ، چون فرصت به اندازه كافي داشتم مشغول خواندن اين نماز شدم ، لذت زيادي بردم ، تا صبح در حرم بيدار بودم و دعا مي خواندم ، امام رضا (عليه السلام) و امام زمان (عج) را واسطه كارم قرار دادم و از اينكه خداوند براي ازدواج و انتخاب همسر اين راه – دعا كردن – را به من نشان داده بود بسيار خشنود بودم زيرا در اين صورت هم ارتباط با خداوند و ائمه اطهار (عليه السلام) پيدا مي كردم و هم از آينده خوبي كه در پيش داشتم مطمئن بودم . خلاصه بعد از آن شب تولد ، هر شب نماز امام جواد (عليه السلام) را مي خواندم و هر دفعه لذت بيشتري از اين نماز احساس مي كردم ، هنوز چهل شب نمازم به اتمام نرسيده بود كه در خواب ديدم ستارگان زيادي در آسمان رقص مي كنند و اسامي ائمه (عليه السلام) را نقش مي بندند ، چند روز بعد خانواده اي كه تا بحال اصلاً آنها را نديده بودم به خواستگاريم آمدند ، از همان ابتدا كه با اين خانواده آشنا شدم به آنها علاقمند شدم ، خانواده متدين و خوبي به نظر مي رسيدند ، وقتي از اخلاقيات و روحيات خواستگارم آگاه شدم مطمئن شدم وي همان همسر مورد علاقه ام مي باشد . ليسانس بود و تازه مشغول به كار در يك شركت خصوصي شده بود ، به حجاب و نماز بسيار اهميت مي داد ، ظاهر تميز و مرتبي داشت و خيلي متين و آرام صحبت مي كرد و مهمتر از همه اهل منطق بود . من و او دو جلسه حدود 4 ساعت همه حرفهايمان و خواسته هايمان را به همديگر گفتيم ، وقتي تمام حرفهايش را شنيدم مطمئن شدم كه وي همان هديه امام رضا (عليه السلام) و امام زمان (عج) است ، دريافتم او نيز براي ازدواجش دعا مي كرده است ، آن قدر به وي علاقمند شدم كه از خداوند مي خواستم هر چه سريعتر مقدمات ازدواج را فراهم كند ، پس از تحقيقات زياد و رفت و آمدهاي مكرر دو خانواده كه حدود دو ماه و نيم طول كشيد ، من و او در شبي زيبا با هم عقد كرديم . حالا كه به اخلاقيات و روحيات او از نزديك آشنا شدم مي بينم كه او همسر مورد علاقه و ايده آل من مي باشد و با هيچ كدام از خواستگارانم حتي آن مورد مناسب چند سال پيش اصلاً قابل مقايسه نيست ، پس از ازدواج نيز بر مهر و محبتمان نسبت به يكديگر افزوده مي شود و اين تنها مي تواند محبت خدايي باشد كه بين ما اينگونه دوانده مي شود ، همواره شاكر خداوند مي باشم كه بقيه زندگيم را در كنار چنين مردي سپري خواهم كردوازاین به بعددعاخواهم کرد كه خداوند يك زندگي طولاني ، با بركت و پر رزق و روزي به هر دو نفرمان عطا كند تا بتوانيم خدمتگزار و بنده خوبي براي آن قاضي الحاجات باشيم)) نمونه سرگذشتهاي فوق فراوان است وجالب است كه بدانيد 2 حكايت فوق ، حكايت پسر و دختري است كه امروزه به لطف و عنايت معصومين (عليه السلام) با هم ازدواج كرده اند و در كنار هم زندگي مي كنند . حكايت 2 جواني كه بواسطه دعا به هم رسيده اند و سرگذشت تغيير قضا بواسطه دعاست . ((الدعائ يرد القضائ و لوكان ابراماً))3 ، ((دعا قضا را برمي گرداند هر چند قضا محكم شده باشد)) ، با دعا مي توان از عذاب همجواري با انسانهاي بدخلق و ناسازگار به لذت انس با نيكان نايل شد . خيلي مواقع انسان شرايط را به گونه اي خشن و سخت مي بيند كه حتي احتمال امكان تغيير شرايط را نمي دهد ، برخي اوقات ممكن است شرايط را آنچنان پيچيده و غير قابل تغيير دريابد كه به اين نتيجه برسد كه ديگر هيچ كاري نمي توان كرد ، گاه نظم حاكم و پيچيدگي اوضاع ، آن چنان ذهن انسان را به خود مشغول مي دارد كه حتي ممكن است اين احتمال در ذهنش نقش بندد كه با دعا هم نمي توان كاري كرد چرا كه تمامي شرايط و تمامي ابزارها و امكانات تغيير را مد نظر مي گيرد و امكان تغيير و يا بهبود اوضاع را در حد صفر ارزيابي مي كند ، در اين حالت به دعا با شك و ترديد نگاه مي كند ، اما اگر دريابيم كه در وراي همه اين مسائل ، قدرتي است مافوق تمامي نظم ها و پيچيدگي ها و اراده اي است كه بر هر امري تواناست و گذشته از همه اينها ، صاحب اين قدرت و اراده بي نهايت ، بسيار رئوف و مهربان است كه حاضر است از اين قدرت و اراده براي رفع مشكلات و تغيير شرايط استفاده نمايد ، آن وقت اين بدبيني در مورد دعا و اثر آن ، از بين مي رود و با نگاه معقول تري به دعا توجه مي كنيم . قصه دعا ، حكايت تغيير دادن اوضاع و شرايط بر طبق نظر و خواست دروني با مددگيري از نيروي برتر است ، نيرويي كه بر هر تغييري توانا و بر هر امري قادر است و صاحب اين نيرو و قدرت ،خود از آدميان خواسته كه در هنگام مشكلات و به وقت گرفتاري از دست پر توان او مدد گرفته شود . پاورقيها 1- قسمتي از دعاي ابوحمزه ثمالي از سيدالساجدين حضرت علي بن الحسين (عليه السلام) . رك مفاتيح الجنان 2 - عيون اخبارالرضا ، جلد 1 ، باب 20 ، صفحه 171 3- قسمتي از دعاي ابوحمزه ثمالي . رك مفاتيح الجنان منبع:مدرسه نرجس




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2970]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن