تبلیغات
تبلیغات متنی
رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید
آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت
تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی
محبوبترینها
بررسی دلایل قانع کننده برای خرید صنایع دستی اصفهان
راه های جلوگیری از جریمه های قبض برق
آشنایی با سایت قو ایران بهترین سایت آگهی و تبلیغات در کشور
بهترین شرکت‌های مهندسی در آلمان
صفر تا صد حق بیمه 1403! فرمول محاسبه حق بیمه
نقش هدایای سازمانی در افزایش انگیزه و تعهد کارکنان
کلینیک پروتز و ساخت اندام مصنوعی دکتر اجرائی
چگونه می‌توانیم با ترانسفر وایز پول جابجا کنیم؟
بهترین مدل‌های [صندلی گیمینگ] براساس نقد و بررسی کاربران
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1804222788
دختران : آگاهي از نفس ازدواج
واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی:
حاضريد بدون رفتن به يك آرايشگاه آن چناني بنشينيد پاي سفره عقد؟ يا بدون گل زدن يك ماشين آخرين مدل عروس كشان راه بيندازيد؟ اصلا به اين فكر كرده ايد كه مي شود خيلي از اين برنامه هاي دست و پاگير را حذف كرد و پولش را توي زندگي اي كه قرار است شروع شود، خرج كرد؟ دوره و زمانه جوري شده كه ديگر كمتر كسي به ازدواج آسان فكر مي كند،يا اگر فكر مي كند آن قدر ذهنش مشغول حساب و كتاب مي شود كه ترجيح مي دهد مجرد بماند. اين شماره به بهانه ي اول ذي حجه - روز ازدواج حضرت علي و زهرا- رفته ايم سراغ 2 زوج متفاوتي كه هم زود ازدواج كرده اند و هم ساده. بايد كمي صبر مي كرديم منصوره مصطفي زاده-وحيد و زهرا تا چند سال قبل فقط دختر عمه و پسردايي هم بوده اند ولي حالا ? سال است که همسر يکديگر شده اند. وقتي وحيد به خواستگاري زهرا رفته، فقط ?? سال داشته و زهرا هم ?? سالش بوده؛ يعني سني که خيلي ها حتي فکر ازدواج را هم نکرده اند.با اينكه از زندگي شان راضي هستند ولي وحيد مي گويد اگر الان به عقب برمي گشت، با شرايط آن زمانش ازدواج نمي كرد. - موقعي که رفتيد خواستگاري، چه شرايطي داشتيد؟ وحيد: از نظر مالي وضعيت خوبي نداشتم و فقط به پشتوانه و دلگرمي خانواده ام جلو رفته بودم. - کار داشتيد؟ وحيد: نه. - وضعيت تحصيل تان چطوري بود؟ وحيد: فوق ديپلم برق داشتم. - خانه و ماشين و اين چيزها هم که نداشتيد؛ پس چه فکري مي کرديد؟ فکر کرديد قرار است از کجا بياوريد؟ وحيد: نداشتم ولي همتش را داشتم که به دست بياورم. - شما که شرايط وحيد را مي دانستيد، چطور قبول کرديد؛ در حالي که وحيد کار نداشت، خانه نداشت، ماشين نداشت؟ زهرا: فضاي ازدواج ما اصلا چنين فضايي نبود؛ همه چيز با خوبي و خوشي و صميميت بود. به اين مسائل اصلا فکر نمي کردم. آن موقع فکر نمي کردم که وحيد خانه و چيزهاي ديگر ندارد. مي گفتم خب پدرش هست! آن موقع فکر مي کردم که پدر وحيد مي تواند برايش خانه تهيه کند. قرار بود برود سر کار و شرايط مهيا شود. فکر مي کردم يک امکانات اوليه اي وجود دارد که بتوانيم زندگي کنيم. - به نظرتان امکانات اوليه براي زندگي چه بود؟ آن موقع چه فکري مي کرديد؟ الان چه فکري مي کنيد؟ زهرا: فكر مي كردم حداقل بايد يک خانه ??? متري مثلا در ميني سيتي داشته باشي، با ماهي 300ـ200هزارتومان حقوق به حساب 6 سال پيش، ولي حالا اين اعداد و ارقام به نظرم فقط حرف است؛ کاملا به شرايط زندگي بستگي دارد. ما خودمان در شرايط خيلي بدتر از اين هم زندگي مان را گذرانده ايم. وحيد: من فكر مي كردم بايد درآمد ثابت داشته باشيم؛ به پول حالا، ماهي 400هزار تومان و جايي هم براي زندگي کردن. شرايط خانه هم بستگي دارد به آدمش. فکر مي كردم ما بايد در جايي از شهر خانه داشته باشيم که در آن بزرگ شده ايم. - مراسمي گرفتيد؟ وحيد: مراسم عقد گرفتيم، عروسي نگرفتيم. - عقدتان چطور بود؟ وحيد: يک سالن در خيابان ولي عصر بود؛ به صرف نهار با حدود ??? نفر مهمان. بيشتر کساني را هم که مي خواستيم عروسي دعوت کنيم، دعوت کرديم. هزينه ي آرايشگاه و ماشين هم خيلي کم شد. آرايشگاه شد 50 هزار تومان چون جايي وسط شهر رفتيم. همان موقع آرايشگاهي حوالي سالني که گرفته بوديم، ???هزار تومان مي گرفت. خرج عقد کلا يک ميليون شد؛ البته به جز خريد عقد. - از همان موقع تصميم نداشتيد عروسي بگيريد؟ وحيد: چرا، ولي نگرفتيم. 3 روز رفتيم مشهد و خانواده هايمان در آن 3 روز خانه ي ما را آماده کردند و اثاثيه را چيدند. شبي که برگشتيم، يک مهماني خانوادگي خيلي مختصر گرفتيم و به سلامتي رفتيم خانه ي خودمان. - چي شد که در اين يک سال تصميم گرفتيد عروسي نگيريد؟ زهرا: پدر وحيد آن موقع در کل مي توانست 3ميليون براي ما هزينه کند. ما مي توانستيم با اين 3ميليون عروسي بگيريم ولي آن طوري ديگر هيچ پس انداز و سرمايه اي نداشتيم؛ براي همين هم تصميم گرفتيم آن 3 ميليون را سرمايه گذاري کنيم روي يک خانه که الان هم حاضر شده. بعد 3 ميليون ديگر از پدر من قرض کرديم و يک خانه اجاره کرديم؛ يک خانه ??متري در خيابان پيروزي. - بعد؟ زهرا: کمتر از يک سال آنجا زندگي کرديم. بعد از ?ماه وحيد رفت سر کار و حقوق گرفت. توانستيم خانه مان را عوض کنيم و با همان 3 ميليون و اجاره بيشتر برويم جاي بهتر. بعد از آن هم هر سال وضعيت مان بهتر شد. - در آن ? ماه چه مي کرديد؟ زهرا: کادوهاي عروسي مان آن قدر بود که زندگي مان جور شود. بعد هم که وحيد سر کار رفت و حقوق گرفت؛ حدودا ماهي ???هزار تومان. - از شرايطي که الان در زندگي مشترک داريد، راضي هستيد؟ وحيد: من اعتقاد دارم راضي بودن از شرايط باعث درجازدن آدم مي شود ولي در کل مشکلاتي هم بوده. زود ازدواج کردن و زندگي را زود شروع کردن، به هر حال سختي هايي دارد اما حسنش اين است که تمام زندگي مان را با تلاش خودمان ساختيم و مطمئن ام خيلي بيشتر از اينها را هم مي توانيم داشته باشيم. - اگر الان دوباره به ?? سالگي برمي گشتيد، باز هم همين کار را مي کرديد؟ وحيد: نه، قطعا اين کار را نمي کردم چون کار ثابت و درآمد ثابت نداشتم. الان هم اگر کسي از من مشورت بخواهد، مي گويم بايد حتما حقوق ثابت داشته باشد؛ يعني آن حداقل هايي را که گفتم براي زندگي لازم است، واقعا لازم است. نمي شود با خوشبيني بيش از حد زندگي کرد. به نظرم آدم مي تواند زندگي اش را از صفر شروع کند ولي اگر بخواهد از زير صفر شروع کند، خيلي سخت است. - فکر مي کنيد الان به صفر رسيد ه ايد؟ وحيد: الان صفر را رد کرده ايم. - شما چطور؟ اگر وحيد مي آمد خواستگاري تان، دوباره مي پذيرفتيد؟ زهرا: من فکر مي کنم نمي شود اين سؤال را جواب داد.من با اين شرايط نمي توانم برگردم به همان موقع. من به آن چيزي که برايم اتفاق افتاده راضي ام اما مثلا اگر خواهر خودم بخواهد ازدواج کند، به شرطي اين راه را پيشنهاد مي کنم که از صداقت و بلوغ فکري او کاملا مطمئن شوم و به اين نکته آگاه باشد که راه برگشتي نخواهد داشت؛ پيش از هر کاري بايد نسبت به نفس ازدواج آگاهي کافي داشته باشد و بداند که اصلا چرا مي خواهد ازدواج کند؛ بعد نسبت به کسي که مي خواهد با او ازدواج کند، شناخت کامل پيدا کند؛ بعد هم همه شرايط طرف مقابل را بسنجد، آن هم تک و تنها؛ به کمک بقيه هم از هيچ نظر فکر نکند؛ يک صفحه سفيد باز کند و فقط خودش و شوهرش را بگذارد توي آن و بعد تصميم بگيرد. - اين زود ازدواج کردن خوبي اي هم داشته؟ وحيد: خيلي ها به من مي گويند که ازدواج چه چيزي داشته که اين قدر زود ازدواج کرده اي و از اين زود ازدواج کردن چه چيزي نصيبت شده؟ من مي گويم ?? سال ديگر، ?? سال ديگر، وقتي همه ما 40 ساله شديم، من بيشتر از همه شما با همسرم خاطره دارم؛ بيشتر از همه شما خاطرات خوب با کسي که دوستش دارم ساخته ام؛ با همديگر بزرگ شده ايم، با همديگر درس خوانده ايم، با همديگر شرايط سخت را گذرانده ايم، با همديگر فکر کرده ايم و با همديگر فکر کردن را ياد گرفته ايم. اين مزيت زود ازدواج کردن شايد بچربد به خيلي از سختي ها. زهرا: من حرف هاي وحيد را کاملا قبول دارم. به هر حال هر کسي در زندگي اش يک دردسرهايي دارد. من هيچ وقت ازدواج در سن بالا را دوست نداشته ام؛ نه قبلا و نه الان. ممکن است ما هم در اين زندگي درگيري داشته باشيم ولي الان من ?? سالم است و ? سال است که ازدواج کرده ام. ?? سالگي سني است که خيلي از دخترها در اين سن ازدواج مي کنند اما من در ?? سالگي قابل مقايسه با زهراي لوس ? سال پيش نيستم و الان شکر خدا از وضعيتي که داريم خوشحال و راضي ام. منبع : همشهري جوان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 428]
-
گوناگون
پربازدیدترینها