واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > قیصری، مجید - آدمی وقتی تحقق رویاهای خود را می بیند به ذهن خود شک می کند که دارد تحقق یک رویا را می بیند یا در حال پروریدن یک رویای دیگرست؛ خواب است یا بیدار؟ 1. وظیفهی ادبیات پیش گویی یا طالع بینی امور نیست. ادیب همانطور که بورخس گفته کارش، رویا دیدن، بافتن خیال و نوشتن و نوشتن است. اما روزگاری پیش میآید که رویا و خیال از واقعیت پیشی میگیرند، دست رد به سینهی کابوسها و خیال آدمی میزنند و در آسمان عینیت، بال میگشانید. تحقق رویاهای آدمی، باور نکردنی، ولی دور از دسترسی نیست. حتی اگر آن رویا پرواز با عقاب باشد، و رویا بیناش پادشاهی که به طمع شکار خداوند تخت و جهاز و تیر و کمان برداشته باشد! یا نویسندهی نازک خیالی بسان ژول ورن؛ یکی از همین مردان رویا بین که سفر به اعماق زمین را در رویاهای جوانی و نوجوانی خود دیده و با جسارت آن را بر کاغذ حک کرده؛ اگر مردمان دیروز به این نوشتههای خیال انگیز، فانتزی، دل خوش بودند، امروزه روز مردمانی هستند که بیهیچ خیال و اضطرابی بر کف اقیانوسها راه میپیمانید و در عرض چند ساعت از این سوی کره زمین به آنسوی آن میروند، بی آن که فکر کنند برای تحقق این رویاها چه خون دلها که خورده نشده؛ فقط خداوند میداند چند صد تایی از این رویاهای خیال انگیز ژول ورن گونه، و خلفهای پاک او، به ما رسیده. آدمی وقتی تحقق رویاهای خود را میبیند به ذهن خود شک میکند که دارد تحقق یک رویا را میبیند یا در حال پروریدن یک رویای دیگرست؛ خواب است یا بیدار؟ 2. این روزها که شور طناب کشی مردم آسیا و آفریقا هر چه بیشتر و بیشتر میشود، اضطراب درون کاخهای گلین دیکتاتورها افزونتر میشود. این روزها با هر فریادی پایههای مجسمههای سنگی و سیمانی دیکتاتورها متزلزلتر میشود؛ شور و اشتیاق جوانان و امید به تحقق رویاها نزدیکتر می شود؛ اگر مردم این سرزمینها در حال دیدن رویاهای خود هستند در مقابل چکمه پوشان حکومتهای خوکامه، دون کیشوتوار به صف مردم بیسلاح میزنند تا از تحقق رویاهای مردم جلو گیری کنند؛ بادبانی که پرههایش به چرخش افتاده با این نیزههای پیزری و دوزاری و با شلاق این اسبهای لندوک و مفلوک از کار نمیافتاد، باد بینیازی خداوند در آسیا و آفریقا وزیدن گرفته. 3. اینها را گفتم که اگر قرار باشد خوشبختترین نویسندهی زندهی این دوران را نام ببریم، بی شک آن شخص "وارگاس یوسا" است. این که آکادمی سوئد در کدام طالع سعد اسم وارگاس یوسا را رصد کرده یا به کدام هشت پای پیش گوی متوسل شده، کس نمیداند؛ هر چه باشد، جایزه نوبل ناخواسته دست به یک پیش گویی نادر زده؛ (گاه میشود که بیهدف تیری به غلط به هدف می نشیند.) اما این که آرزوهای یک نویسنده پا به سن گذاشته آمریکای لاتین دارد به تحقق میپیوند جای شور و شعف فراوان دارد. یوسا، نویسندهای که در طول چند دهه عمر نویسندگی خود تمام هنر و نبوغ خود را مصروف به چالش کشیدن سلطهی قدرتها کرده بر کسی پوشیده نیست. آثار او و تاکید جایزه نوبل گواه این مدعاست. او در هر کجا که توانسته به فساد پذیری قدرتهای خودکامه حمله کرده؛ و تاوان سنگینی برای این کار پرداخت. رمان گفت گو در کاتا درال را در دوران دیکتاتوری ژنرال" مانوئل اودریا " در پرو منتشر شد به تبعید خود خواسته یوسا منجر شد. تبعیدی 16 ساله. بعد از برکناری نظامیان از قدرت در سال 1982 او به وطن بازگشت و خود را در معرض نمایش قدرت سیاسی قرار داد؛ کاندیدای پست ریاست جمهوری در تابستان 1990شد؛ طعمهای که با خوش اقبالی ادبیات به چنگ سیاست نیافتاد، اگر میافتاد معلوم نبود حالا باید از یک مستبد یا یک بت دیگر حرف میزدیم یا یک مصلحگر راستین. در حالی که میدانیم به گواه آثار خود یوسا، اسب چموش قدرت هیچ سواری را به سلامت به زمین نگذاشته. مرد مبازر و سخت کوش پرویی که این روزها هنوز کامش از جایزهی نوبل سیراب نشده بود، با یک شگفتی دیگر دردههی هفتاد سالگی زندگیاش روبره شده؛ سونامی سقوط دیکتاتورها. اگر چه بستر آثار یوسا در آمریکای لاتین می گذرد، خاصه کشور پرو، اما نفس سلطه قدرت و مبازره با استبداد و خود کامگی قدرتهای تمامیت خواه یکی از دغدغههای بنیادین او بوده؛ سوبز، عصرقهرمان و زندگی واقعی الخاندو ماتیا؛ هر کدام به نوعی به گوشهای از این مبارزه و همت جنبشهای چریکی ولی ناکام آمریکای لاتین اشاره دارد. یوسا در وصف رمان "جنگ آخر زمان " مینویسد: (میخواستم در قالب داستان "پدیدهای قارهای" را توصیف کنم، یعنی چیزی که هر کشور امریکای لاتین میتواند آن را بخشی از گذشته خود و در برخی موارد بخشی از اکنون خود بداند، زیرا در امریکای لاتین معاصر نیز هنوز میتوانید "کانودس" را در بسیاری از کشورها ببینید. برای مثال ما در پرو، یک "کانودس" زنده در "آند" داریم .) یوسا از پدیدهای قاره ای نام میبرد، نه پدیدهای جهانی! همین جاست که میگویم این روزها وارگاس یوسا هم شگفت زده شده، جنگ آخر زمان، جنگ پاپتیهای بیابانی که او در صحراهای برزیل توصیف کرده بود این روزها در کف خیابانهای آفریقا و آسیا به راه افتاده؛ آن هم با شور و شعفی. هلهلههایی که پس زلزلههای آن به چین ودیگر خودکامگان هم رسیده یا میرسد. این سونامی خواب از چشمان مستبدان زیادی پرانده، زیر دریایی خیال انگیز آزادی مردمان آسیا و افریقا در حال آفتابی شدن است؛ آیا باید در خیالها و رویاهای خود تجدید نظر کنیم؟ آیا میتوانیم کم کم روزی را در خیالهای خود بپرورانیم که گرگ و میش از یک جوی آب میخورند؛ گرسنهای در خیال نان نیست، زندانی در فکر چهار دیواری ،حبس و حصار و درفش و شلاقی در کمین مردان و زنان آزاده نیست، کاندیدی برای پست هیچ ریاستی نیست، چه میشود کرد، باید خیال کرد، رویا دید، رویا بافت، کار هنرمند همین است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 5407]