واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی:
شكايت ميكنم و غرامت ميگيرم...جواني به نام مجيد متهم است 3 سال قبل همسر دايياش را كه باردار هم بود، به قتل رسانده و جسدش را كنار اتوباني رها كرده است، اما خود او سرسختانه ميگويد اين كار را نكرده و هر آنچه دربارهاش ميگويند دروغ است. با اين حال تحقيقات درباره اين پرونده همچنان ادامه دارد و آنقدر سوال بيپاسخ وجود دارد كه مجيد بايد تا زمان روشن شدن اين ابهامات در زندان بماند. گفتگوي تپش با مجيد را بخوانيد. چرا تو را متهم به قتل زنداييات كردهاند؟ نميدانم. من هيچ جرمي انجام ندادهام و سالهاست كه بيگناه به زندان افتادهام. چه كسي تو را متهم كرده است؟ خانواده داييام. آنها ميگويند من اين كار را كردهام. با اينكه دليلي ندارند مرا متهم به داشتن رابطه با زنداييام ميكنند . تو با زنداييات رابطه داشتي؟ اصلا اين طور نيست. فرزندان مقتول دروغ ميگويند و چون قاتل مادرشان پيدا نشده است مرا متهم ميكنند. فرزندان داييات ميگويند كه تو را با مادرشان ديدهاند و بارها با تو بر سر اين موضوع درگير شدهاند. اين حرف دروغ است. اگر آنها مرا با مادرشان ديدهاند پس چرا همان موقع واكنش نشان ندادند. آنها ميتوانستند جلوي مرا بگيرند يا اينكه با مادرشان برخورد كنند. ميتوانستند موضوع را به پدرشان بگويند اما هيچ كدام از اين كارها را نكردند. بنابر اين در مورد رابطه من با مادرشان دروغ ميگويند. همسر داييات باردار بود و آنها فكر ميكنند تو او را به خاطر همين مساله كشتي؟ اينكه او باردار بود به من هيچ ربطي نداشت. البته من اصلا در جريان اين موضوع نبودم و بعد از اينكه خانوادهاش از من شكايت كردند و نظريه پزشكي قانوني اعلام شد به من گفتند زنداييام باردار بود. دختر مقتول ميگويد مادرش روز حادثه هنگام خروج از خانه گفته بود با تو قرار دارد و آخرين بار هم او تلفني با تو صحبت كرده بود؟ با من قرار نداشت او فقط تلفني با من صحبت و بعد هم قطع كرد. من اصلا نميدانم كه او آن روز كجا رفت و چه كرد و دختر مقتول درمورد اينكه زنداييام با من قرار داشت دروغ ميگويد. تو همسر داري؟ ـ زماني كه بازداشت شدم نامزد داشتم، اما 3 سال است كه به خاطر اين اشتباه زندگيام تحت تاثير قرار گرفته است. تحقيقاتي كه ماموران از اقوامت انجام دادهاند، نشان ميدهد همسر داييات بسيار درمورد ازدواج تو نگران بود و خيلي هم مخالفت ميكرد. ماموران به اين نتيجه رسيدهاند كه اين اتفاق به دليل علاقهاي بود كه مقتول به تو داشت. او با ازدواج من مخالف بود اما نه به اين دليل كه مرا دوست داشت او به خاطر اينكه ميخواست دختري را كه خودش دوست دارد به همسري من در آورد مخالفت ميكرد. خب چه دليلي داشت كه او اين كار را بكند و چرا بايد به خاطر تو خودش را زير سوال ميبرد؟ نميدانم. او هيچ وقت دليلش را به من نگفت. هميشه طوري رفتار ميكرد كه انگار من پسر يا برادر او هستم. زن دايي ام هميشه به ما رسيدگي ميكرد. فاميل گفتهاند همسر داييات مرتب به خانه تو ميآمد و كارهايت را انجام ميداد مگر مادرت نبود كه او اين كار را ميكرد؟ من و برادرم با هم زندگي ميكرديم و از صبح تاشب سر كار بوديم. زنداييام وقتهايي كه ما نبوديم ميآمد و كارهاي خانه را انجام ميداد، و قبل از اينكه من به خانه برسم، ميرفت. اين موضوع در خانواده ما مرسوم بود هميشه از پسران مجرد فاميل حمايت ميشد و خانواده دايي يا عمو به پسران مجرد كمك ميكردند. اما ظاهرا اين لطف زندايي بيدليل نبود. اگر رابطه ما واقعيت داشت، چرا فرزندان زنداييام تا وقتي او زنده بود هيچ اعتراضي نميكردند. چرا داييام سكوت ميكرد. حالا كه او مرده است آنها ادعا ميكنند با من رابطه داشت. اين موضوع قبل از مرگ او در خانواده زنداييات مطرح بود. هر آنچه خواهر و برادرانش ميگويند، دروغ است. آنها حتي ادعا كردند من پسرعمويشان را به خاطر اين كه موضوع را فهميده بود، با ماشين زدهام و پايش قطع شده است؛ در حالي كه اين واقعيت ندارد. من اصلا اين فرد را نميشناختم، ضمن اين كه اگر آنها اين موضوع را ميدانستند، پس چرا دراينباره به پليس چيزي نگفتند و تا زن داييام كشته شد، چنين ادعايي را مطرح كردند. داييات ادعا كرده برادر تو در مورد اين كه تو مرتكب قتل شدهاي، به يكي از اقوامت حرفي زده، آيا اين درست است؟ آنها چون مدركي عليه من ندارند، هر كاري ميكنند تا من متهم شوم و در زندان بمانم با اين كه ميدانند ادعاهايشان درست نيست و بالاخره مشخص ميشود واقعيت را گفتهام و آنها هستند كه ادعاي كذب ميكنند. من بيگناهم و در جلسه بعدي دادگاه بيگناهيام را ثابت ميكنم و بعد اين من هستم که عليه داييام شکايت ميکنم و از اين که باعث شده تا اين همه مدت در زندان بمانم، طلب غرامت ميکنم زن داييات با همسرش مشكلي داشت؟ آنها با هم اختلاف داشتند؛ البته زن داييام يك بار هم از خانه فرار كرده بود و ما خيلي جاها را گشتيم تا پيدايش كنيم. من در آن زمان خيلي به داييام كمك كردم. يكي از دلايلي كه خانواده داييات روي آن تكيه كردهاند، اين است كه شبي كه زنداييات گم شد، تلفن همراهت را خاموش كردي. اين درست است؟ بله اما نه به اين دليل كه از موضوعي خبر داشتم و ميخواستم چيزي را مخفي كنم. خودم هم متوجه نشده بودم شارژ باطري تلفن همراهم تمام شده بود و صبح كه بيدار شدم، آن را شارژ كردم كه بعد متوجه شدم زن داييام گم شده است. تلاشي براي پيدا كردن او نكردي، چرا؟ چون فکر ميکردم مثل دفعه قبل، بعد از چند روز او خودش ميآيد و با توجه به اين که با داييام اختلاف داشت، سعي ميکردم چندان در اين موضوع دخالت نکنم. مدعي هستي که تو با مقتول هيچ رابطهاي نداشتي، فکر ميکني چرا همسر داييات چنين حرفهايي در مورد تو زده است؟ نميدانم شايد به اين دليل که به من علاقهمند بود و در تصورات خودش، مرا همسر خود ميديد. من ميدانم که همسر داييام با شوهرش اختلاف داشت؛ اما ازاينکه به من علاقهمند بود، اصلا اطلاع نداشتم. اي کاش او به من علاقهمند نبود و حالا من اينطور متهم نميشدم. فکر ميکني بخشيده شوي؟ کاري نکردهام که مرا ببخشند يا مجازاتم کنند. ميدانم كه بيگناهيام در جلسه بعدي دادگاه ثابت و آزاد ميشوم و بعد اين من هستم که عليه داييام شکايت ميکنم و از اين که باعث شده تا اين همه مدت در زندان بمانم، طلب غرامت ميکنم. داييام با مادرم اختلاف داشت و مرا قرباني انتقامگيري کرد و حاضر نيستم از کاري که داييام و خانوادهاش با من کردهاند، بگذرم. آنها به جاي اين که مرا متهم کنند، بهتر است به دنبال قاتل اصلي باشند. نامزدت چه شد؟ ـ زماني که من بازداشت شدم، مرا رها کرد. او را خيلي دوست داشتم و فکر ميکنم کار درستي کرد، چون نبايد به پايم مي سوخت. او بايد زندگي ميکرد و دلم نميخواست جز من، کس ديگري هم درگير اين انتقامگيري کثيف شود. مرجان لقايي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2546]