واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > تهرانی، مهدی - قبل از هرچیز به گفتگوی های زیر توجه کنید . این دیالوگ ها مربوط است به قسمت ماقبل آخر سریال فاصله ها که در سه شنبه شب پخش گردید: بیتا : سعید تو دیگه نمی خوای با من ازدواج کنی ؟ سعید : ببین الان موقع این حرفها نیست . خب ! راستی بازم که دروغ گفتی. بیتا : باشه ! حالا که اینطوره به همه بگو که دیگه رابطه ما تموم شده. خب ! یادت نره . ما دیگه هیچ کاری با هم نداریم. ولی هرچی فکر می کنم جوابشو پیدا نمی کنم. سعید تو دیگه نمی خوای با من ازدواج کنی ؟ سعید : گفتم که الان وقت این حرفها نیست. من با مهران بهم زدم . بهش اطمینان ندارم. تو خوبی؟ حالت بهتره؟ از بابات چه خبر؟ تو دختر خوبی هستی ولی دروغ گفتی . حالت چطوره؟ فردا چیکاره ای ؟ بیتا : به خودم مربوطه که چیکارم. من هرچی تو گفتی ، گفتم چشم. آره درسته که بهت دروغ گفتم . ولی خب من داشتم توی منجلاب غرق می شدم ولی تو اومدی و منو نجات دادی ولی حالا چی؟ زندگی همینه. امروز امروزه ، فردا هم فرداست. این ما هستیم که باید بهمدیگه کمک کنیم . خب اگه دیگه کاری نداری معطلم نکن . من باید برم جایی . دست از سرم بردار. ولی سعید تو دیگه منو دوست نداری . تو دیگه نمی خوای با من ازدواج کنی ؟ سعید : الان سه شنبه اس. فردا هم میشه چهارشنبه. خدا بزرگه . ولی تو به من دروغ گفتی. دیگه نمی تونم تو رو به عنوان شریک زندگی ببینم. ولی الان وقت این حرفها نیست . فرمول دیالوگ نویسی در کارهای دختر و پسری هندی و آمریکایی که مثل روز روشن است . اما اگر الان حضور ذهن ندارید برایتان در یک خط می نویسم: آثار هندی : یک دختر پولدار ، عمدتا برو رودار ، بسیار با کلاس در حد المپیک و دارای پدری بداخلاق که بجز پول به چیزی فکر نمی کند و می خواهد دخترش را به کسی مثل خودش بدهد ؛ میاید و عاشق پسری آسمان جل می شود. البته پسر قطعا اخلاق خوبی دارد و نجیب هم هست. یعنی ظاهر و باطن اش یکی است. پس از ماجراهای بی ربط ادامه داری مثل عمل آپاندیس دختر و یا کتک خوردن پسر از بقال سرکوچه و غیره ذالک ، پسر و دختر بهم می رسند و در جشن عروسی شان همه حضور شاد و فرحناک دارند از پدر دختر گرفته تا همان بقال سرکوچه و حتی آپاندیس ! عمل شده. آثار آمریکایی : فرقی نمی کند که کدامیک بدبخت و یا خوشبخت باشند ولی عمدتا یا دختر و یا پسر به لحاظ کلاس خانوادگی و تحصیلات و حرفه و شغل ، زمین تا آسمان با هم فرق دارند . مثلا دختری که پزشک است و یک پنت هاوس دارد وبی ادعا هم هست میاید و عاشق پسری به ظاهر با کلاس می شود . که این پسر اصلا گنگستر است و آدم کشته و غیره ذلک . درواقع بر خلاف کاراکتر های هندی ، ظاهر و باطنش یکی نیست. اما آخر ماجرا هرکدام که بد هستند تحت تاثیر قرار می گیرند و به راه راست هدایت می شوند. اگرچه احتمال مردن یکی از کاراکترها همیشه وجود دارد. آثار ایرانی: هم دختر و هم پسر دارای ذات خوبی هستند . یکی از آنها خانوادهاش یا مذهبی است و یا اینکه هم متدین است و هم سابقه جبهه دارد. یکی از کاراکترها فرقی نمیکند دختر باشد یا پسر رازی سر به مهر دارد که تا آخر داستان هرگز از آن رونمایی نمی شود و در یکربع آخرین قسمت از سریال به مسخره ترین وجهی جلوه گری می کند . ضمن اینکه یکی از آنها و فرقی هم نمیکند کدامیک ، برادری ، خواهری ، پسرعمویی ، خاله ای ، دوستی ... دارد که بدجوری خلاف و نامرد است .در نهایت این دو بهم می رسند یا نمی رسند مهم نیست ، مهم اینجا است که اینقدر داستان های فرعی این وسط رونمایی می شود که گاهی دختر و پسر فراموش می شوند . مخلوط این سه ورسیون می شود آنی که برنامه سازان و دست اندرکاران ساخت و ساز سریال های دختر و پسری در تلویزیونمان ، از آن بهره می گیرند. دستتان درد نکند. منتظر باقی تولیداتتان هستیم. با این تذکر که که چند وقت دیگر اینقدر این روند سریال سازی روتین می شود که کافی است فقط و فقط اسامی کاراکتر ها عوض شوند . و اسم و عنوان سریال تغییر کند. از بس که همه چیز بهم شبیه است . به قول کریمخان زند به هرحال همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاید.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 425]