واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: با سامری های امت (3)
واكاوی عرفان های آفت زده(تعارض های فکری- عقیدتی عارف نمایان با قرآن و اهل بیت علیهم السلام) اشاره:در انحرافات فكری و عقیدتی عارف نمایان سخن می گفتیم و رسیدیم به اینجا كه به زعم جماعتی از صوفیان، سماع به مثابه عبادتی است كه صوفی در پرتوی آن پشت پا به تعلقات خویش می زند و در جریان سماع با هر لگدی كه بر زمین می كوبد بخشی از منیت خود را زیر پا خرد می كند. این پندار جاهلانه كه نه در كتاب خدا و نه در مكتب اهل بیت علیهم السلام راه دارد، البته نزد این گروه بسیار مقدس است.در مجال حاضر نیز پرده از روی یكی دیگر از عقاید انحرافی این جماعت، به نام "تجرد" و انزوا طلبی، برداشته می شود كه در ذیل آمده است.********موانع عرفان از نظر عارف نمایان انحراف در تشخیص مانع با توجه به مبنای صوفیه در باب شناخت، اگر ادعا کنیم مسلک تصوف علم و کتاب را از مهم ترین موانع طریقت می داند نباید چندان عجیب به نظر آید. آن چه از آنان به یادگار مانده است، درستی این ادعا را به اثبات می رساند. یوسف از بزرگان تصوف به ذالنون گفت: وصیت بزرگم این است که هرچه خوانده ای فراموش کنی و هر چه نوشته ایی بشویی تا حجاب برخیزد.(1) آشنایی هرچند کوتاه با معارف دینی کافی است تا انسان به ناروایی این سخن پی برد. آیات و روایات بسیاری در ستایش علم و تشویق به فراگیری دانش هست و اگر به راستی علم حجاب بود، آیا سزا است که اهل بیت و حتی خود خدا مردم را به گرفتار شدن در چنین حجابی دعوت کنند؟! اما این سخن که علم حجاب است، در کلمات بزرگان ما نیز وجود دارد؛ ولی به معنای این است که چه بسا افرادی علم را بت خویش قرار دهند و از این نکته غافل شوند که علم، ابزاری در دست انسان است تا بتواند وظیفه اصلی خویش را انجام دهد و بیش از پیش متوجه پروردگار خود باشد؛ این علم از آن خدا است و او با فراگیری این علم وظیفه خود را سنگین تر کرده است. مرحوم سید نعمت الله جزایری با اشاره به این سخن می فرماید: منظور از علمی که حجاب است، عقایدی است که مردم بدون تحقیق و صرفاً از سر تقلید فرا گرفته اند و بر آن تعصب دارند. این علم حجابی است که مانع می شود آنان به سخنی دیگر گوش فرا دهند و به آن بیندیشند.(2) اگر گویندگان این سخن در میان صوفیه منظورشان همین باشد، سخنی درست گفته اند؛ ولی اگر به راستی هرگونه علم آموزی را مانع حرکت در مسیر الاهی بدانند سخنی ناصواب گفته اند. و مسلمانان این گونه گرفتار شدند و به نام معنویت فرسنگ ها از معنویت فاصله گرفتند و این پیامد دوری آنان از مکتب اهل بیت بود. مکتبی که به دست این مدعیان بنا شد، در بنیان، ناسازگاری هایی با آموزه های اهل بیت دارد و به تبع، سازه های این بنا نیز با آن مکتب نمی سازد و نمی توان از این بنا انتظار داشت که خواسته اهل بیت را برآورده سازد.شعار: بمیرید ، بمیرید ولی زن نگیرید اگر زن بگیرید بدانید اسیرید مانع دیگر زن و فرزند است. جنید بغدادی می گوید: هر مریدی که با زن ازدواج کند و ... از وی هیچ نیاید.(3) و همچنین نقل شده است كه:در بصره مردی بود توانگر، بمرد و مال بسیار بگذاشت. دختری داشت با جمال؛ دختر به نزدیک ثابت بنانی آمد و گفت: ای خواجه! می خواهم که زن مالک باشم تا مرا در کار اطاعت یاری دهد. ثابت به مالک بگفت؛ مالک جواب داد که من دنیا را سه طلاقه داده ام؛ این زن از جمله دنیاست، مطلقه ثلاثه را نکاح نتوان کرد.(4) آیا به حقیقت می توان این توصیه را با سیره و سخن اهل بیت جمع نمود و به هر دو عمل کرد؟ روایت شده که روزی پیامبر خدا(ص) درباره قیامت گفتگو می کرد. اصحاب متاثر شدند و گریان گردیدند. ده فرد از ایشان در خانه عثمان بن مظعون جمع شدند و تصمیم گرفتند روزها روزه بگیرند و شب ها عبادت نمایند؛ گوشت وچربی نخورند؛ از زنان جدا شوند، بوی خوش استعمال نکنند و ترک دنیا نمایند؛ حتی بعضی از آنان تصمیم گرفتند خود را از مردی ساقط کنند. وقتی پیغمبر از قصد آنان آگاه شد ایشان را از این عمل منع فرموده، گفت: نفس های شما را بر شما حقی است. هم روزه بگیرید و هم افطار کنید، هم عبادت کنید و هم بخوابید. من هم عبادت می کنم و می خوابم و روزه می گیرم و افطار می کنم و گوشت می خورم و نکاح می کنم. هر کس از سنت من اعراض کند، از من نیست.(5) از این دست روایات که اهل بیت، پیروان خود را به ازدواج تشویق کرده اند فراوان است؛ اما معلوم نیست گویندگان این سخن بر اساس کدام مستند، ازدواج را مانع دانسته اند! شاید این مساله نیز در شمار اموری باشد که از مسیحیت به اسلام راه یافته است. کشیشان کلیسای اولیه اغلب ازدواج می کردند؛ اما بعد از سال های متمادی تصمیم گرفته شد که اسقف ها ازدواج نکنند تا بهتر بتوانند به اهداف کلیسا خدمت کنند؛ پس قواعد مربوط به تجرد مقام کشیشی رایج تر شد و شورای لاترن در سال 1123 م، تجرد را از اصول آیین رومی اعلام کرد. رم تحت تاثیر راهبانی مانند هامبرت و هیلدبرند، با یک سبک «همه رهبانی»، تمام روحانیان را ملزم به اطاعت بی قید و شرط، ترک ازدواج و زندگی مشترک کرد. گریگوری هفتم در یک اقدام فوق العاده، همه مردم عادی جهان مسیحیت را به تحریم روحانیان متاهل فرا خواند. کشت و کشتارهای نفرت انگیز همسران کشیش ها در خانه های روحانیان به راه افتاد. بعد از شورای دوم لاترن در سال 1139، ازدواج های کشیشی از پیش نامعتبر و همسران آن ها همچون «زنان صیغه ای» تلقی می شدند؛ در واقع، فرزندان کشیش ها رسماً برده و دارایی کلیسا به شمار می آمدند. اعتراض های جدی فراوانی را روحانیان، به ویژه در ایتالیای شمالی و آلمان، صورت دادند، اما ثمری نداشت. از آن زمان به بعد قانون عام و اجباری تجرد وجود داشت، گرچه عملاً این قانون تا زمان نهضت اصلاح دین تنها با شرایط خاصی، حتی در رم مراعات می شد.(6) این رسم در میان راهبان مسیحی رواج پیدا کرد و شاید از آن جا به میان مسلمانان نیز راه یافت. در انحرافات فكری و عقیدتی عارف نمایان سخن می گفتیم و رسیدیم به اینجا كه به زعم جماعتی از صوفیان، سماع به مثابه عبادتی است كه صوفی در پرتوی آن پشت پا به تعلقات خویش می زند و در جریان سماع با هر لگدی كه بر زمین می كوبد بخشی از منیت خود را زیر پا خرد می كند. این پندار جاهلانه كه نه در كتاب خدا و نه در مكتب اهل بیت علیهم السلام راه دارد، البته نزد این گروه بسیار مقدس است.و مسلمانان این گونه گرفتار شدند و به نام معنویت فرسنگ ها از معنویت فاصله گرفتند و این پیامد دوری آنان از مکتب اهل بیت بود. مکتبی که به دست این مدعیان بنا شد، در بنیان، ناسازگاری هایی با آموزه های اهل بیت دارد و به تبع، سازه های این بنا نیز با آن مکتب نمی سازد و نمی توان از این بنا انتظار داشت که خواسته اهل بیت را برآورده سازد. نوشته ها و کوشش هایی مانند آن چه در این نوشتار عرضه شد، تلاشی است برای نشان دادن برخی از نابهنجاری هایی که به نام معنویت سربرآورده و رشد کرده اند؛ اما زدودن ریشه ای این انحرافات و بنا کردن یک نظام عرفانی سیستماتیک مبتنی بر آموزه های ناب اهل بیت و دین، گامی است بلند که می تواند پاسخی در خور به نیاز معنوی جامعه دهد و آن گاه است که نسل تشنه معنویت، عطش خود را نه با توهم عرفان های دروغین شریعت ستیز و عرفان های شرقی و غربی، بلکه با عرفان گوارای دینی برطرف می کند. چیزی بگو مهربان! هر چه از دوست رسد نیكوست.پی نوشت ها:1- چرخ زمان/38، به نقل از حقیقت دیگر 2- تذکرة الاولیا، ج 2، ص 22 3- همان، ص 39 4- مناقب آل ابی طالب، ج1، ص 369 5- نفخات الانس، ص 15 و 16 6- تاریخ کلیسای کاتولیک، هانس کونگ، فصل پنجم، ص 10 منبع: محمد رضا فلاح، نشریه فرهنگ پویا، شماره 6
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 467]